هشت سال طول کشید تا ببینیم چه کسی روی تخت آهنین دنیای وستروس مینشیند. آیا واقعا ارزشش را داشت؟
به هر منطق و برهانی حساب کنید، فصل هشتم نه تنها به برترین فصل سریال پرطرفدار Game of Thrones تبدیل نشد، بلکه به قدری ایرادات فاحش داشت که حتی هواداران متعصب این سریال نیز دادشان در آمد. همانطور که جورج آر.آر مارتین بارها گفته بود فصل هشتم به عنوان اختتامیه سریال کار اشتباهی است و شبکه HBO نیز به شورانرهای سریال پیشنهاد داده بود کمی بیشتر صبر کنند اما زوج موفق این سریال که در حال حاضر یک زوج منفور به حساب میآیند بر پخش این سریال در سال ۲۰۱۹ پافشاری کردند. اشتباه بزرگی که این سریال را به قهقهرا کشاند.
اما شاید شما هم پس از مدتی دست از پیدا کردن مقصر بردارید و مسبب تمام اتفاقات را مارتین بدانید که چرا کتابهایش را به مرحله انتشار نرساند. البته با فرض انتشار دو کتاب انتهایی، نمیتوان با قاطعیت پاسخ داد که آیا سریال از ورطه نابودی خلاص میشد یا خیر. ولی هر چه بود، بهتر از وضعیت کنونی فصل هشتم میتوانست باشد. اما چرا هر چه ناله و فریاد داریم بر سر فصل هشتم میزنیم؟ مگر چه اشتباهاتی باعث شد از ابتدای بررسی فصل هشتم سریال Game of Thrones تا به الان در حال غر زدن باشیم؟
ماجرا اینجاست پس از پایان فصل هفتم، دو سال آزگار منتظر ماندیم تا فصل نهایی پخش شود. انتظارات زیادی داشتیم. فرضیهچینیهای بسیار زیادی انجام دادیم که روابط میان کاراکترها چگونه پیش میرود و صد البته شاه شب به دست چه کسی کشته میشود. آیا اصلا این خدای مرگ قرار است نابود شود یا قرار است او روی تخت آهنین بنشیند. اما همه چیز در فصل هشتم به قدری پیش پا افتاده و ساده پیش رفت که نه تنها سطح انتظاراتمان برآورده نشد، بلکه حداقل استانداردهای یک قصه سریالی نیز به بار ننشست. فصل هشتم برخلاف دیگر بخشهای سریال در هفت سال گذشته تنها در شش اپیزود پخش شد. هر چند به عقیده من شش اپیزود برای این سریال با شمار زیادی از شخصیتها و خدایان مختلف کافی نبود. در حقیقت ماجراهای هر اپیزود فصل پایانی، به اندازه یک فصل پتانسیل داشت تا روایت شود. نه اینکه همه چیز عجولانه تعریف شود و برود پی کارش.
تکامل کاراکترها در فصل هشتم به غیر از شخصیت «سرسی» در فرد دیگری مشاهده نشد
هفت سال با شخصیتهای اصلی دنیای وستروس و صد البته بازماندههای مفلوک و بخت برگشته خاندان استارک زندگی کردیم. حداقل انتظاراتِ یک بینندهِ معمولیِ این سریال در این موضوع تعریف میشود که شخصیتهای اصلی و پراهمیت سریال به یک تکامل قابل قبول برسند. فرآیندی که در قسمت پایانی فصل هفتم به صورت غیرمستقیم نویدش داده شده بود. اما تکامل کاراکترها در فصل هشتم به غیر از شخصیت «سرسی» در فرد دیگری مشاهده نشد. مثل این میماند شما قرار است یک تاس کباب خوشمزه درست کنید اما به غیر از سیبزمینی چیز دیگری درون قابلمه قرار ندهید. مگر میشود اسمش را تاس کباب گذاشت؟ مسلما خیر. فصل هشتم سریال Game of Thrones نیز حکایتی این چنینی دارد. سینماتوگرافی عالی، جلوههای بصری خارقالعاده، شاتها همگی حساب شده و با سلیقه اما یک چیز درون این قابلمه کم است. بله درست حدس زدید؛ سناریو و به دنبالش منطق روایی که اصالت سریال بازی تاج و تخت را تضمین کند.
به قدری حفرات زیادی درون سناریو وجود داشت که نبودِ روحِ قلمِ مارتین در قصه این فصل به شدت حس میشد. از طرفی هم برخی از حوادث ماجرا از لحاظ منطقی درست از آب در نمیآمد. به عنوان مثال چطور یوروی گریجوری توانست یک اژدهای دنریس را بندازد. اگر سربازهایش از پایین میتوانستند اژدها را ببینند آیا این هیولای قدرتمند نمیتوانست انبوه زیادی از کشتیهای دشمن را ببیند؟ در اپیزود بعدی میبینیم دنریس با تنها اژدهای باقی ماندهاش آنچنان به کشتیهای گریجوی میتازد که هیچکس در استفاده از سلاح اسکورپیون موفق نبود. مگر میشود؟
شاید بزرگترین ایراد سناریو را در حوادث قسمت سوم بدانیم. نویسندهها هفت فصل با شعار «زمستان در راه است» با ذهن من و شما بازی کردند. هفت فصل از «شاه شب» یک بت و یک هیولای مخوف و نامیرا ساختند. جان اسنو در آخرین رویاروییاش با شاه شب در فصل گذشته نزدیک بود جانش را از دست بدهد. آن وقت کلکِ شاه شب تنها در یک اپیزود کذایی کنده میشود. ما که دقیقا نفهمیدیم او که بود، چه هدفی در سر داشت و چه ارتباطی میان شاه شب و جان اسنو وجود داشت. اما انتظار داشتیم اگر هم قرار بود پروندهاش در سریال بسته شود، مرگ درخور توجه و مناسب برای این شخصیت منفی پر ابهت در نظر بگیرند. نه اینکه در یک سکانس و تنها در عرض چند ثانیه، مرگش در چند پلان منقطع خلاصه شود. به شخصه تا دقایق پایانی فصل هشتم کورسو امیدی داشتم که احتمالا شاه شب یا وایت واکرها به یک نحوی به دنیای سریال بازمیگردند. اما حیف که این امیدواری نیز مثل دیگر مسائل برای همیشه به تاریخ پیوست.
بدترین شخصیتپردازی این سریال متعلق به کسی نیست جز برن استارک که با ایفای بسیار بدِ «آیزاک همپستد رایت» در این فصل به حد اعلایش رسید
شخصیتهای اصلی سریال رسما به حال خود رها شدند. به عنوان مثال سانسا استارک در این فصل به جرئت میتوان گفت نقش یک دکل مخابراتی را داشته تا یک فرد مدعی حکومت در وینترفل. دیالوگهایش نیز چندان اهمیت ندارد و اگر او این فصل را مثل برن استارک بازی میکرد، فکر نکنم تماشاگری از این بابت گله میکرد.
بدترین شخصیتپردازی این سریال متعلق به کسی نیست جز برن استارک که با ایفای بسیار بدِ «آیزاک همپستد رایت» در این فصل به حد اعلایش رسید. شاید یکی از دلایل بد بازی کردن رایت در این موضوع بود که تعداد خطوط دیالوگهای برن استارک در فصل هشتم رسما از تعداد انگشتهای دو دست فراتر نرفت. او مرموزترین کاراکتر کل هفت اقلیم بود و به عنوان کلاغ سه چشم و شخصیتی که ارتباط مستقیمی با شاه شب داشته، میبایست اسرارش را در انتهای فصل افشا میکرد. یک فرضیه جالبی نیز در طول مدت پخش سریال در این همه سالها سینه به سینه منتقل میشد که برن در حقیقت همان شاه شب است و برن با پیدا کردن جسم بیجان شاه شب و حرکت دادنش از آن سوی دیوار به دنیای انسانها شرایط را برای فرمانروایی خودش فراهم میکرد. با مرگ شاه شب تمام این فرضیهها به بادِ فنا رفت. فرضیههایی که سبب تبدیل شاه شب به کاراکتر مرموز و پر جذبه این سریال شد.
اوج خشم و نفرت ما هواداران این سریال به پایانبندی این سریال بسیار جذاب معطوف میشود. این همه صبر نکردیم که پایان سریال Game of Thrones بدین شکل رقم بخورد. گویا شو رانرها از بدو پروسه تولید فصل هشتم حدس میزدند شاید این فصل مطابق میل تماشاگران نباشد به همین خاطر روزنهای برای ادامه این سریال در نظر گرفتند. کماکان اینکه میلیونها نفر از هواداران سریال، امضای اینترنتی جمع کردند تا فصل هشتم مجدد ساخته شود.
شاید هم به اعتقاد بسیاری از منتقدین، اسپین-آفهای جدیدی از سریال در دست تهیه باشد تا سازندهها با ادامه مستقیمی بر پایان سریال اصلی، قصه بازماندههای استارک را به تنهایی روایت میکنند. اما من فکر میکنم اسپین-آفهای سریال Game of Thrones هیچوقت نمیتوانند به محبوبیت سریال اصلی برسند؛ مگر به یک شرط. مگر آنکه قصه سریال جدید مستقیم از کتابهای مارتین اقتباس شود و با یک فلش بک به زمانهای گذشته برویم. دقیقا به دورانی که فرزندان جنگل تصمیم گرفتند شاه شب را خلق کنند. بالاخره به ابهاماتی از این قبیل باید جواب داده شود که هویت و انگیزه شاه شب چیست و چرا خدایان باستانی وستروس به شخصیتهای بازی تاج و تخت کمک میکردند. واکاوی شخصیتهایی مثل ملیساندرا، خدای بیچهره و همچنین برن استارک میتواند همچنان جزو بخشهای هیجانانگیز سریالهای جدید باشد. اما آیا ما مجدد با کاراکترهای سریال بازی تاج و تخت روبهرو خواهیم شد؟ طبق معمول به جز صبر و انتظار که به واسطه تماشای سریال بازی تاج و تخت در آن مدرک دکترا گرفتهایم، کار دیگری از دست ما بر نمیآید.
- قابهای هنری
- تکامل شخصیتی جان اسنو
- فضاسازیهای حماسی
- روایت عجولانه و شتابزده
- شخصیتهایی که به حال خود رها میشوند
- منطقی که در قسمتهای آخر وجود ندارد
- پایان مضحک بر شاه شب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید