بازی Ghostrunner با آنکه ایدهی اصلیاش ترکیبی از چند بازی مشهور است، توانسته در بدو انتشار خود سر و صدای زیادی به پا کند اما آیا واقعا این بازی سزاوار تحسین است یا باید آن را صرفا یک کپی پیست معمولی از چند بازی مشهور دانست؟
در همین ابتدای نقد و بررسی باید به این موضوع اشاره کنم که بازی گوسترانر را میتوان به نوعی ترکیبی از دو بازی مشهور Shadow Warrior و Mirror’s Edge دانست که با تلفیق هستهی گیمپلی این دو بازی توانسته به یک بازی استاندارد قابل قبول تبدیل شود. البته این بازی، عیب و ایرادهای عجیب و غریبی نیز دارد که حداقل من نتوانستهام توجیه خاصی برای این ایرادات پیدا کنم. به همین خاطر است که عیب و ایرادهای این گیم را عجیب و غریب میخوانم. اینکه بازی Ghostrunner چه عیب و ایراداتی دارد را در ادامه خواهم گفت اما قبل از هر چیز اجازه دهید دربارهی خوبیهای این بازی حرف بزنم و به این مقوله بپردازم که چرا بازی Ghostrunner شما را در دنیای سایبرپانکی و نئونی خود جادو میکند!
پیش از ورود به منوی اصلی بازی، با یک سکانس ویدیوییِ کارگردانی شده روبهرو میشوید و تاحدودی دستتان میآید که قضیه از چه قرار است. پس از تماشای ویدیو، شما با ورود به مرحلهی اول بازی، با شمشیری بر دست به سمت جلو حرکت میکنید. هیچ ایدهای ندارید که در کجا و در چه سالی قرار دارید و با این حال از جلو رفتن و کشتن لذت میبرید؛ مثل اینکه زاده شدهاید برای کشتن دیگران؛ آن هم به فجیعترین شکل ممکن! البته فردی به صورت رادیویی با شما صحبتی میکند که حرف و صحبتهایش چیز چندان مهم نیست که بخواهید به آن توجه کنید. بازی درون برجی به اسم دارما (Dharma) روایت میشود و در ابتدای داستان، کاراکترِ ماجرا بنابهدلایلی نامعلوم به هوش میآید اما حافظهاش یاری نمیکند که از کجا آمده و چرا به این وضعیت دچار شده. خیالتان راحت! بازی برای شما قصهای را تعریف میکند اما جدا از اینکه روایت داستان سراسر ایراد است – که در ادامه مفصل صحبت میکنیم چرا – شما برای پیشبرد بازی، نیاز به دانستن هیچ چیزی از قصه را ندارید.
هستهی اصلی گیمپلی بازی بر این اساس تعریف شده که کاراکترِ داستان که در ادامه متوجه میشود نامش گوسترانر است، باید با سکوبازی، از نقطهی A به نقطهی B برود. این هسته البته در برخی از مراحل، به یک مبارزه باس فایت خلاصه میشود که در نوع خود جالب طراحی شده است. با اینکه بازی Ghostrunner یک اثر کاملا خطی و سرراست است، تجربهی بازی به شدت لذتبخش و دلچسب به نظر میرسد. شاید بپرسید در میان خیل عظیمی از بازیهای AAA چرا باید به یک بازی خطی بپردازیم که حتی قصهی درست و درمانی هم ندارد؟ جواب سادهست! دولوپرهای بازی صرفا میخواستهاند تا شما را سرگرم کنند؛ با این حال آنها برای سرگرم کردنتان اصلا و ابدا باج نمیدهند!
بازی Ghostrunner قطع به یقین یکی از سختترین بازیهای سال ۲۰۲۰ میلادی است؛ چراکه گوسترانر در نقش یک نینجا باید موانع سر راهش را بردارد؛ البته وقتی میگوییم موانع، منظورم دشمنان بازی نیز هست که عین تره فرنگی پیش رویِ نینجای داستان قرار میگیرند و ما میتوانیم با یک ضربه، آنها را خرد و خاکشیر کنیم! البته این مسئله با آنکه انجام دادنش به شدت لذتبخش است، به همین اندازه ضدحال اساسی نیز تلقی میشود؛ چراکه دشمنان داستان نیز میتوانند تنها با یک ضربه یا شلیک گلوله، نینجای داستان را به قتل برسانند. البته نمیدانم آیا میتوانم بگویم «قتل» یا خیر؛ به این دلیل که بازی اجازه نمیدهد که دقیقا تماشا کنیم که چطور گوسترانر کشته میشود! با این حساب چیزی که زیاد در بازی میبینید، عبارتی با مفهوم گیماور است اما نترسید! بازی برای شما در هر مرحله چک پوینتهای زیادی را قرار داده تا نگران این موضوع نباشید که باید کل مرحله را از سر بازی کنید. با تمام این تفاسیر منحنی سختی بازی، بهدرستی رعایت شده و اینگونه نیست که در یک مرحله تا ابدالدهر گیر بیفتید. بازی سخت است اما آموزشهای لازم را به شما گوشزد میکند و شما حداقل یک بار این آموزشها را به صورت عملی انجام میدهید.
برای این بازی چیزی به اسم «کمک» تعریف نشده و شما مثل نینجای داستان، باید تک و تنها در دل یک دنیای سایبرپانک و مدرن به مسیر خود ادامه دهید
در بخش گیمپلی بازی میتوان به درخت ارتقای بازی نیز اشاره کرد که UI به شدت جذابی دارد. احتمالا با بازی تتریس یا همان خانهسازیِ آتاری آشنا هستید و حداقل یک مرتبه آن را بازی کردهاید. حال حساب کنید که بازیسازهای Ghostrunner با ذوق و شوق توانستهاند درخت ارتقای کاراکتر بازیشان را روی این ایده سوار کنند که هر ارتقای بازی، در حقیقت یکی از اجزای تتریس است و شما با پیشرفت در بازی میتوانید بسته به سلیقهی خود، این اجزا را در چیپستی که برایش تعریف شده قرار دهید. البته دلتان را صابون نزنید! ارتقاهای بازی به غیر از چند موردِ محدود، بیشتر حکم همان اسباب بازی تتریس را دارد تا اینکه تاثیر چشمگیری روی تجربهی شما از بازی داشته باشند. در حقیقت بازی شما را مجبور نمیکند که حتما باید از فلان ارتقا استفاده کنید یا برای رد کردن یک مرحله باید حتما از یکی از مهارتهای کاراکتر بهره ببرید. یکی از زیباییهای بازی در همین مسئله است که شما میتوانید با همان مهارتهای اصلیای که در مرحله اول و دوم یاد میگیرید بازی را تا نزدیک به انتها پیش ببرید.
بازی Ghostrunner معماهایی نیز در میان مراحل اکشنش دارد که مثلا قرار بوده زنگ تفریح خوبی برای یک گیمر باشد اما مشکل اینجاست در بخش معماهای بازی، به خصوص دومین مرحلهای که با آن برخورد میکنید، بازی هیچ کمکی به شما نمیکند که سریعتر از پس حل پازل بازی بر بیایید. این باج ندادنهای دولوپرهای بازی به گیمر، رسما از یک نقطه به بعد حرص هر مخاطب هرچند پرحوصلهای را در میآورد! بازی برای کمک به شما به جز ارائهی چک پوینت، کار دیگری نمیکند؛ یعنی برای این بازی چیزی به اسم «کمک» تعریف نشده و شما مثل نینجای داستان، باید تک و تنها در دل یک دنیای سایبرپانک و مدرن به مسیر خود ادامه دهید.
البته اگر کمی پیگیر باشید، پشتِ دنیای گوسترانر یک قصهی درخور و قابل احترام نیز وجود دارد. حداقل قصهای را شاهد هستیم که اگر درست تعریف میشد میتوانست روی شما تاثیر بگذارد. اعتقاد دارم که روایت داستان خیلی شلخته و نادرست پیادهسازی شده چون گیمر فرصت نمیکند به حرف و صحبتهای معمار (the Architect)، یکی از کاراکترهای فرعی بازی گوش دهد. این شخصیت و همینطور چند کاراکتر دیگر از همان مرحلهی ابتدایی بازی با شما صحبت میکنند. قصه به واسطهی همین دیالوگگوییها روایت میشود و چه چیزی بدتر از این؟ بازی با آنریل انجین ۴ ساخته شده و از تکنولوژی RTX شرکت انویدیا نیز بهره میبرد. ضمن اینکه محیط بازی به شدت خوشگل و زیباست، موسیقیهای آلترنیتو راک و بیتباکس زیادی نیز در مراحل مختلف بازی شنیده میشود که به شدت تجربهی بازی را برای شما لذتبخشتر میکنند. حال شما حساب کنید در خلال پرش بین این دیوار و آن دیوار و نواخته شدن موسیقیهای جذاب، فردی هم قصد دارد توجه شما را به خود جلب کند تا بلکه قصهاش را برای شما تعریف کند. مگر چنین چیزی شدنی است؟ از طرفی شخصیتهای مهم داستان مثل «مارا» که Keymaster نیز شناخته میشود به درستی به ما معرفی نمیشود. عیب و ایرادهای اینچنینی و قصهپردازی سطحیِ بازی باعث شده تا این سوال مهم برای من و احتمالا هر گیمر دیگر پیش بیاید که اصلا چرا این بازی، داستان دارد؟ یا به عبارتی دیگر چرا این بازی، یک اثر آرکید نیست؟ حداقل در این حالت هیچ منتقد یا گیمری نمیتوانست به قصه و شخصیت بینام و نشان گوسترانر ایراد بگیرد.
با تمام این تفاسیر بازی Ghostrunner ساخته شده تا شما با کشت و کشتار دشمنان بازی و سکوبازی جذابش غرق در لذت شوید. البته این بازی همانطور که در نقد و بررسی نیز پیشتر به آن اشاره کردیم به هیچ احدی باج نمیدهد و به شدت سخت است. با این حال، بازی با آنکه ایرادات عجیب و غریبی دارد، تجربهی به شدت مفرح و سرگرمکنندهای را برای شما به دنبال خواهد داشت. البته اگر بتوانید قید داستان بازی را بزنید! وگرنه شاید شما هم مثل گوسترانر، این سوال را از خود بپرسید «خب چرا من نباید مثل دشمن تا دندان مسلح باشم؟».
نقد و بررسی بازی Ghostrunner روی پلتفرم PC و براساس کد ارسال شده از سوی ناشر بازی به نگارش درآمده است
- طراحی مراحل بسیار خوب و ستودنی
- بازی سخت است اما منحنی سختی بازی بهدرستی پیادهسازی شده
- درخت ارتقای خلاقانهی بازی
- پشتیبانی بازی از فناوری RTX انویدیا
- موسیقیهای بهشدت جذابی که با فضاسازی و رنگبندی محیط در بازی جفتوجور میشود
- روایت بسیار بد داستان
- با اینکه درخت ارتقا خلاقانه به نظر میرسد، بیشتر آپگریدها بهدردنخور است
- فقدان هیچگونه راهنمایی (Hint) در حل پازلهای بازی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید