خلاصه داستان سری بازی God of War
1%
  • 1/10

خلاصه داستان سری بازی God of War

ماجراجویی با خدای جنگ

خلاصه داستان سری بازی God of War ۲ ۰۹ خرداد ۱۴۰۳ مقالات بازی کپی لینک

19 سال پیش بود که ما برای اولین بار با اول نسخه از سری بازی God of War و خشم کریتوس آشنا شدیم. حال مدتی پس از عرضه بازی God of War: Ragnarok، تصمیم به بازگو کردن خلاصه‌ای از داستان سری بازی God of War به ترتیب خط زمانی داستان آن داریم. پس در ادامه با ما در این ماجراجویی هیجان‌انگیز همراه باشید.

فهرست داستان‌ها

بخش اول: بازی God of War: Ascension

داستان از جایی شروع می‌شود که در زمان حال کریتوس (Kratos)، به عنوان شخصیت اصلی ماجرا به دستور ایریس (Ares) که خدای جنگ به حساب می‌آمد، توسط خواهران فیوری زندانی شده. اینجا مجیرا خواهر سوم را می‌بینیم که به دلیل اینکه دستش قطع شده، کریتوس را شکنجه می‌دهد. کریتوس مدتی بعد موفق به فرار می‌شود اما مجیرا با کمک انگل‌های بدنش، غول صد دست را برای نابودی کریتوس، هوشیار می‌کند. بعد از نبردی خواهر بعدی یعنی، تیسای فون را می‌بینیم که کریتوس را وارد توهم می‌کند و کریتوس بعد از نبرد با وی خود را از توهم خارج کند. نبرد‌هایی رخ می‌دهد و در این بین کریتوس هم مجیرا را می‌کشد و موفق به به دست آوردن سنگ طلسم اوربوروس (Amulet of Uroborus) که قبلا پیش خودش بوده‌، می‌شود.

بازی ما را به سه هفته قبل از اتفاقات افتاده می‌برد. آنجایی که؛ اورکاس (Orkos)، فرزند ایریس و الکتو متوجه می‌شوند که خواهران فیوری و ایریس نقشه‌ای برای سقوط المپیوس دارند و حالا قصد دارد به همراه کریتوس مانع این اتفاق شوند. وی به کریتوس می‌گوید که به سراغ پیشگویی به نام آلتیا (Aletheia) در دلفی (Delphi) برود و کریتوس هم با توجه به اتفاقاتی که برایش افتاده، تصمیم به قبول کردن آن می‌کند. کریتوس پس از پشت سر گذاشتن چالش‌هایی، دروازه دلفی را باز می‌کند اما این کافی نیست. زیرا برای ورود به دلفی، با دوقلوهای به هم چسبیده زئوس و لدا یعنی، کستور (Castor) و پولوکس (Pollux) مواجه می‌شود که نگهبانان دلفی هستند و از کریتوس برای ورود به دلفی هدایایی می‌خواهند. کریتوس هم زیر بار نمی‌رود و بعد از نبردی بزرگ با این دو برادر موفق به نابود کردن آن‌ها می‌شود و در نهایت آلتیا را پیدا می‌کند. در ادامه داستان سری بازی God of War، خواهران فیوری به سراغ آلتیا می‌روند و چشمان او را در می آورند که مهم‌ترین قدرت او در همان چشم‌ها در دیدن حقایق بود. آلیتا از آنجایی که خواهان کمک به کریتوس بود دستان او را می‌گیرد و آینده نزدیک او را به چشمانش می‌آورد. در لحظات آخر مرگ آلیتا، به کریتوس می‌گوید که خواهران فیوری برای فرار او از عهد ایریس، ذهنش را شست‌و‌شو داده‌اند و اگر قصد دارد به این وضعیت پایان دهد، باید عهدش را با ایریس بشکند. لازم به ذکر است که وی برای نهایی کردن این کار باید دارندگان پیمان یعنی خواهران فیوری را از بین ببرد. در آخر هم از کریتوس می‌خواهد که چشم‌ها را پیدا کند تا مسیر آزادی پیش رویش روشن شود و این فانوس دلوس (Lantern of Delos) است که می‌تواند چشم او را به واقعیت باز نگه دارد.

کریتوس مسیری را که فانوس دلوس نشان می‌دهد را در پیش می‌گیرد که ناگهان با اورکاس مواجه می‌شود. کریتوس در سوالی از اورکاس می‌پرسد که چرا باعث خیانت به هم نوع خودش شده است و او می‌گوید که بی‌عدالتی به عهد او باعث این خیانت شده است. او می‌گوید که سال‌های قبل خواهران فیوری با کمک ایریس به موجوداتی شرور تبدیل شدند که قرار به حمله به المپیوس و از بین بردن خدای خدیان زئوس، به کمک خدای جنگ (ایریس) را داشتند. همه ‌این‌ها نیازمند به کمک یک مبارز قدرتمند داشت تا توانایی نبرد با خدایان المپ را داشته باشد. به همین دلیل طی توافقی بین ایریس، ملکه خواهران فیوری و الکتو، باعث خلق فرزندی به نام اورکاس شد که قدرت همه آن‌ها را در خود داشت. اما متاسفانه در ادامه اورکاس به چیزی که آن‌ها می‌خواستند تبدیل نشد و بنابراین ایریس او را طرد می‌کند ولی خواهران فیوری نسبت به ویژگی‌های اورکاس، او را Oath-Keeper (نگهدارنده پیمان) می‌نامند. اورکاس می‌گوید اگر قصد خدای جنگ شدن یا تبدیل به یک مبارز قوی شدن را دارد باید در ادامه سه خون ریخته شود: خون دشمنان، خون بی‌گناهان، خون افراد نزدیکت و در اصل کاوش برای ایریس برای قدرت به کریتوس می‌رسد. لازم به ذکر است که ایریس به کریتوس می‌گوید که به یک روستا حمله کند و مردم بی‌گناه آن روستا را بکشد و برای ادامه این کشتار وارد معبد آن روستا هم بشود که جادوگری مانع او می‌شود به او هشدار می‌دهد. کریتوس با شنیدن این هشدارها باز هم وارد آن معبد می‌شود و به کسی رحم نمی‌کند، غافل از اینکه خانواده کریتوس (همسر و دخترش) هم در آن معبد بوده ولی خشم کریتوس آن‌ها را نمی‌بیند و کریتوس خانواده خود را هم به این کشتار اضافه می‌کند. پس از این اتفاق جادوگری را که جلوی در معبد را می‌بینیم که کریتوس را خاطر این کاری که انجام داد طلسم می‌کند و بدن وی را با خاکستر همسر و دخترش می‌پوشاند تا همیشه و در هر لحظه از اتفاقی که رقم زده، شرسمار شود و در اینجا متوجه رنگ پوست کریتوس و دلیل آن می‌شویم.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War به زمان حال برمیگردیم که سنگ اوربورس حال در دستان کریتوس و توانایی آن کنترل زمان است. در ادامه می‌بینیم که کریتوس با استفاده از این سنگ خرابی‌ها را درست می‌کند تا به سراغ دو خواهر دیگر برود و در نهایت به تالار اسپارتا می‌رسد. در آنجا پادشاه اسپارتا پیش کریتوس آمده و از او به خاطر از خودگذشتگی وی، قدردانی می‌کند. کریتوس در آن لحظه به خاطر توهمی که تیسای فون روی کریتوس گذاشته است، انگشتر همسر خود را در دست آن پادشاه می‌بیند. برای همین به پادشاه حمله می‌کند تا از این توهم خارج شود و مدتی بعد از توهم خارج می‌شود و تیسای فون هم پا به فرار می‌گذارد. داستان کریتوس را به زندان خواهران فیوری می‌برد و در آنجا با پیرمردی که آن‌ها زندانی کرده‌اند روبه‌رو می‌شود. وی برای کریتوس می‌گوید که خواهران در گذشته شاید بی‌رحم بودند ولی انصاف را می‌شد در آن‌ها دید، ولی بعد از این که ایریس مقابل آن‌ها قرار گرفت دیگر همان انصاف را هم از یاد بردند. در ادامه مسیر داستان سری بازی God of War، کریتوس تیسای فون را می‌بیند و با ققنوس او به نام دایمن (Daimon) مبارزه می‌کند و موفق به به دست آوردن سنگ پیمان اورکاس (Oath Stone of Orkos) از درون آن موجود می‌شود و در نهایت ما تیسای فون را می‌بینیم که با فراری دوباره به تالار الکتو می‌رود. مجددا به گذشته و جایی که کریتوس با کشتی در مسیر دلوس است، می‌رویم. پس از روایت‌های داستان کریتوس در کشتی به صورت ناگهانی مقابل یک هیولای دریایی را می‌بیند که در واقع این هیولا همان ملکه‌ خواهران فیوری است.

در صحنه‌ای الکتو را می‌بینیم که به جزیره می‌رسد تا مانع کریتوس شود تا به سمت مجسمه آپولو برود. باقی خواهران فیوری حالا وارد شده و تیسای فون اول با توهمی ارتش اسپارتا را به جان کریتوس می‌اندازد سپس کریتوس مبارزه‌ای دیگر را با مجیرا شروع می‌کند. کریتوس دست مجیرا را قطع می‌کند و قبل از لحظه کشتن آن، تیسای فون ققنوس خود را راهی حمله با کریتوس می‌کند. مدتی از نبرد خواهران با کریتوس می‌گذرد که مجیرا به پایین مجسمه پرتاب می‌شود و تیسای فون را هم می‌کشد اما الکتو در این لحظه تبدیل به شکل انسانی خودش شده و به کریتوس حمله‌ور می‌شود و ناگهان تیسای فونی را می‌بیند که خودش چندی پیش کشته بود اما متوجه می‌شود که آن هم دوباره توهم بوده است. در ادامه خواهران فیوری موفق به دستگیری کریتوس می‌شوند و بعد اورکاس را می‌بینیم که به کمک قصد کمک به کریتوس را دارد. لحظاتی می‌گذرد و اورکاس، کریتوس را به نقطه‌ای دیگر تله‌پورت می‌کند و سنگ پیمان خود را به کریتوس برای ادامه مسیر می‌دهد. داستان سری بازی God of War به جایی می‌رسد که کریتوس با استفاده از سنگ اوربورس مجسمه آپولو را ترمیم می‌کند تا به فانوسی که آلتیا گفته بود دست پیدا کند. عملیات آپولو که به اتمام می‌رسد، چشم‌هایش به چراغی که در دست دارد نگاه می‌کند. اورکاس و کریتوس به فانوس نزدیک شده و داخل آن چشم‌های آلتیا را می‌بینند که خواهران فیوری آن را درآورده بودند.

اورکاس می‌گوید آلتیا با همین چشم‌ها ایریس و خواهران فیوری را دید که در مقابل آن‌ها قرار گرفته‌اند و وی کنار کریتوس در این نبرد قرار دارد. او ادامه می‌دهد که کریتوس و آلتیا قصد داشتند به المپیوس بروند تا آن‌ها را از اتفاقات پیش رو آگاه بسازند اما خواهران فیوری به دستور ایریس به آنجا می‌روند تا مانع این دو شوند. به همین علت خواهران فیوری چشمان آلتیا را در می‌آورند و آن را در فانوس مجمسه آپولو پنهان می‌کنند. کریتوس در مسیر چشم‌ها قرار می‌گیرد که خواهران فیوری جلو وی ظاهر می‌شوند و اورکاس را گروگان می‌گیرند و در آن لحظه دایمن، ققنوس تیسای فون سنگ پیمان اورکاس را می‌بلعد. در همین بین کریتوس گیر می‌افتد و به زندان خواهران فیوری منتقل می‌شود و حالا دقیقا به اول بازی و اتفاقات آن می‌رویم.

قبل از این‌ها در خلاصه داستان سری بازی God of War به آنجایی رسیدیم که تیسای فون به تالار الکتو می‌رود. کریتوس به او می‌رسد اما با ورود به تالار انگار وارد خانه قدیمی خود شده بود. رنگ پوستش معمولی شده بود و همسرش لیساندرا (Lysandra) و دخترش کلایوپی (Calliope) را هم می‌بیند. در ادامه انگشتر همسرش را می‌بیند که متوجه می‌شود باز هم درون توهمی قرار دارد که الکتا در آن به شکل لیساندرا در آمده است. الکتا در ادامه به کریتوس می‌گوید اگر تحت فرمان ایریس قرار بگیرد، می‌تواند کاری کند که کریتوس در توهم همیشه در کنار خانواده خودش باشد اما گوش او بدهکار نیست و به الکتو حلمه‌ور می‌شود. وی با استفاده از سنگ پیمان چشمان آلتیا را از چنگ الکتو در می‌آورد و این کار باعث می‌شود که خواهران فیوری خشمگین شوند و در نهایت نبردی عظیم بین او و الکتو و خواهران فیوری شکل بگیرد، در همین لحظه ما توهمی تازه از تیسای فون را می‌بینیم که شبیه به گرداب است و الکتو هم دوباره تبدیل به هیولای درون خود می‌شود. در حین نبرد بزرگی که بین آن‌ها شکل می‌گیرد، کریتوس موفق به شکافتن سر الکتو می‌شود و او را به شکل انسانی خود برمی‌گرداند اما قبل از کشتن وی تیسای فون به همراه ققنوس خود سر می‌رسد. کریتوس در مبارزه با آن‌ها ققنوس را نابود می‌کند و حالا تیسای فون از تمام قدرت ساخت توهم خود استفاده می‌کند تا کریتوس را سردرگم کند. اما کریتوس ایندفعه کم نمی‌آورد و تیسای فون را از بین می‌برد. حالا نوبت به مبارزه پایانی بین کریتوس و الکتو فرا رسیده که پس از کشتن وی، کریتوس به تمام این توهمات پایان می‌دهد.

در لحظات آخر داستان سری بازی God of War می‌بینیم که کریتوس و اورکاس را در خانه قدیمی او قرار دارند و اورکاس به کریتوس می‌گوید که پیوند خونی بین کریتوس و ایریس همچنان ادامه دارد و وی را با واقعیت این که خواهران فیوری، اورکارس مسئول عهد آن‌ها کرده است، روبه‌رو می‌کند. او ادامه می‌دهد که اگر میخواهی آزاد شوی باید من را ماننده یک جنگجو، همانطور که همیشه پدرم ایریس آرزو داشته بود، بکشی. اما کریتوس این را قبول نمی‌کند. مدتی می‌گذرد تا کریتوس متقاعد می‌شود اورکاس را به شمشیر خودش بکشد و این کار را هم انجام می‌دهد و در ادامه کریتوس در بند این واقعیت می‌ماند که باید تا آخرین لحظه زندگی خود، بار سنگین و غم‌انگیز واقعیت‌هایی که با آن روبه‌رو شده را به دوش خود بکشد و بهای آن را بپردازد. پس از همه این‌ها جسد اورکاس را آتش زده و قدم‌زنان به سراغ گرفتن انتقام می‌رود.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War: Ascension رسیدیم.

بخش دوم: بازی God of War: Chains of Olympus

از آزاد شدن کریتوس از دست چنگان خواهران فیوری پنج سال گذشته و حالا کریتوس آنقدری غم درون خود دارد که از همه التماس این را دارد که وی را از این غم راحت کنند. از آنجایی که همه این‌ها زیر سر اهداف پلید ایریس (Ares) بود، او ماموریت‌هایی برای خدایان انجام می‌دهد تا زودتر به لحظه انتقام خود از او برسد. داستان این قسمت از بازی‌ هم از جایی شروع می‌شود که یکی از خدایان به او ماموریتی می‌دهد که در آن باید به شهر آتیکا (Attica) برود و از آنجا در برابر حمله ایرانیان محافظت کند. ایرانیان با سپاه خود را به همراه هیولایی به اسم باسیلیک (Basilisk‎) به سمت این شهر برای چیره شدن بر آن، روانه کرده است. در همین بین کریتوس مبارزاتی با سربازان ایرانی انجام داده و باسیلیک را دنبال می‌کند تا در نهایت با پادشاه ایران روبه‌رو می‌شود و در نبردی وی را با نهایت خشم می‌کشد. کریتوس راه خود را به سمت باسیلیک پیش می‌برد تا موقعی که به آن می‌رسد با استفاده از تیغه‌های آشوب (Blades of Chaos)، سرنوشت او را به مرگ دچار می‌کند. در ادامه شهر آتیکا حالا در آرامشی نسبی است و کریتوس به سمت قله کوه رفته و به طرف خدایان فریاد می‌زند. بعد از این کار او ناگهان خورشید را می‌بیند که درخشان‌تر از قبل شده و سقوط می‌کند و همه‌جا تاریک می‌شود. کریتوس بعد از اتفاق عجیبی که رخ می‌دهد، راهی محل سقوط خورشید می‌شود. مدتی می‌گذرد تا او به شهر ماراتن نزدیک می‌شود که مه سیاهی تقریبا تمام آن شهر را در بر گرفته بود. در این شهر مورفیوس (Morpheus)، که به خداوند رویاها معروف است، قصد دارد در نبود خورشید تمام دنیا و حتی خدایان دیگر را به خواب ببرد.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس صدایی مانند فلوت‌نوازی را می‌شوند و تصمیم می‌گیرد که به سمت آن برود. او در حین دنبال کردن صدا به معبد هلیوس (Helios)، خدای روشنایی می‌رسد که همه روزه خورشید در آن طلوع و غروب می‌کند ولی هیچکس در آن معبد جز یک مجسمه از آتنا وجود ندارد. آتنا در مواجه شدن با کریتوس به او می‌گوید که هلیوس دزدیده شده و مورفیوس هم با سواستفاده از این موضوع قصد دارد نقشه پلید خود را اجرا کند تا همگان به خوابی عمیق فرو بروند و جلوگیری از این اتفاق می‌تواند با کمک کریتوس به سرانجام برسد. کریتوس به دلیل اینکه دلی خوش از خدایان دیگر ندارد قصد کمک کردن به آن‌ها هم در برنامه خود ندارد و به سرعت آتنا از آنجا دور می‌شود. لحظاتی بعد کریتوس دوباره صدای فلوت‌نوازی را می‌شنود که این بار آن، او را به مجسمه ائوس (Eos) می‌رساند. ائوس در اصل خواهر هلیوس است و به کریتوس می‌گوید که برادرش توسط یک تایتان بزرگ که تارتاروس نام دارد و از اعماق دنیای مردگان فرار کرده است، دزدیده شده. او از کریتوس درخواست کمک و نجات دادن برادرش را دارد زیرا که تارتاروس با وجود هلیوس می‌تواند حتی تمام دنیا را هم نابود کند. مه غلیظ‌تر شده و کریتوس پس از مبارزاتی به غار المپ می‌رسد. در اینجا مجددا ائوس را می‌بینیم که از کریتوس التماس می‌کند که هرچه زودتر برادرش را برگرداند و برای این کار می‌تواند از طریق آتش پرایمادورل‌ها (The Primordial Fire) راهنمایی مسیر دریافت کند. کریتوس هم بالاخره راضی به انجام این کار می‌شود تا شاید از غمی که بابت گناهانی که انجام داده، آزاد شود. کریتوس راهی می‌شود که باز هم صدای فلوت‌نوازی را می‌شنود ولی این بار صدای انگار برای او آشنا به نظر می‌رسد. در ادامه کریتوس مراحلی را برای رسیدن به هلیوس به همراه کمک آتش پرایمادورل‌ها و اسب‌های هلیوس طی می‌کند تا اینکه به خاطر فشاری که به او وارد می‌شود ناگهان بیهوش شده و گذشته را در خواب خود می‌بیند.

کریتوس خودش و دخترش کلاپویی (Calliope) و همسرش لیساندرا (Lysandra)، را می‌بیند که در حال درست کردن یک فلوت برای دخترش است. در همین لحظه متوجه می‌شود صدای فلوت‌نوازی که می‌شنید همان صدای فلوت زدن دخترش است. در همین کریتوس توسط اسب‌های هلیوس و آتش پرایمادورل‌ها به سمت سرزمین مردگان یا همان سرزمین زیرین (Underworld)، برده می‌شود. خدای این سرزمین هیدیس (Hades) است که در دنیای او نو معنا ندارد. به همین دلیل اسب‌ها محو شده و کریتوس به پایین سقوط می‌کند. خلاصه داستان سری بازی God of War تا جایی که پیش می‌رود که کریتوس در لبه دنیای مردگان به هوش می‌آید. کریتوس برای این که بتواند وارد دنیای مردگان شود، باید از رودخانه ستوکس توسط قایق خارون (karon) گذر کند. لازم به ذکر است که در افسانه‌ها یونان، خارون قایق‌رانی است که افراد را به دنیای مردگان و پیش هیدیس می‌برد.

خارون ابتدا قبول نمی‌کند که کریتوس را به آنجا منتقل کند، به همین علت کریتوس عصبانی شده و مبارزه‌ای بین این دو شکل می‌گیرد. خارون به سادگی کریتوس را شکست می‌دهد و او را به سیاه چاله تارتاروس می‌اندازد. در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس موفق می‌شود که دستکش‌های زئوس را تارتاروس به دست بیاورد تا قدرت زیادی که حالا دارد، بتواند از زندان تایتان‌ها که زئوس آن را ساخته بود، فرار کند. کریتوس حالا دوباره به لبه دنیای مردگان می‌رود و خارون را این بار سریعا شکست می‌دهد و با قایق او به سمت دنیای مردگان می‌رود. در هنگام ورود کریتوس به دنیای مردگان، او دوباره صدای فلوت‌نوازی دخترش را نه تنها می‌شنود بلکه خود او را هم می‌بیند و حالا چه موقعیتی بهتر از آن که کریتوس به سراغ دخترش برود. او به دنبال کلاپویی وارد معبد پرسفونه (Persephone) که همسر هیدیس است، می‌شود. کریتوس پس از انجام مبارزاتی، قصد دارد به دنبال دخترش برود اما او را پیدا نمی‌کند. در ادامه کریتوس با پرسفونه روبه‌رو می‌شود و به کریتوس می‌گوید که جای دخترش در بهشت الیسیان (Elysian) زندگی خوبی را دارد. کریتوس اما اصرار دارد که کنارش دخترش باشد زیرا که در اکثر این مدت زندگی او، مشغول به انجام دستورات آن‌ها بوده است و دیگر از این موضوع خسته شده است. در این باره پرسفونه هم شرایطی یکسان با کریتوس را دارد. چرا که چون او هم به اجبار خدایان المپ دزدیده شده تا همسر هیدیس و ملکه دنیای مردگان شود. کریتوس ادامه صحبت‌های پرسفونه را می‌شنود اما گوشش بدهکار نیست و می‌خواهد که به شدت الیسیان پیش دخترش برود. پرسفونه به او می‌گوید اگر می‌خواهی به آنجا بروی باید گناهانت را پاک کنی و تمام قدرت‌های که تا به الان داشتی را قربانی کنی. کریتوس هم به سرعت این کار را مقابل درخت مقدس انجام داده و در لحظه‌ای پوستش به رنگ عادی برگشته و دخترش را در آغوش خود می‌بیند. اما ناگهان متوجه می‌شود که همه این‌ها نقشه پرسفونه بوده که تنها امید خدایان المپ را هم فریب بدهد تا خدایان و دنیا را نابود کند. در این حین کریتوس دوباره مجبور می‌شود برای نجات دنیا، دخترش را به شکل غم‌انگیزی از دست بدهد و پرسفونه هم اطلس را آزاد می‌کند تا پایه‌های دنیا را از بین ببرد. خلاصه داستان سری بازی God of War به جایی می‌رسد که پس از مبارزاتی با ارواح الیسیان مقداری از قدرت خود را به دست می‌آورد و به سراغ پرسفونه می‌رود که در حال فرار است. نبردی عظیم بین این دو شکل می‌گیرد که در آن پرسفونه اطلس را برای کمک فرا می‌خواند. در نهایت کریتوس با استفاده از دستکش‌های زئوس و سپر هلیوس، پرسفونه را می‌کشد و پرسفونه در آخرین جمله خود به کریتوس می‌گوید که: درد که به همراه داری، هیچوقت به پایان نخواهد رسید. مدتی می‌گذرد تا کریتوس به کمک دستکش‌های زئوس اطلس را هم شکست می‌دهد و او را به اعماق تارتاروس می‌فرستد. به انتهای خلاصه داستان سری بازی God of War می‌رسیم، جایی که با توجه به اتفاقات رخ داده خورشید دوباره می‌تابد و مورفیوس به سایه تبعید می‌شود. اما در اینجا کریتوس به عنوان نجات دهنده دنیا نشان داده می‌شود ولی غمی که وی پس از، از دست دادن دخترش به همراه دارد باعث می‌شود که نسبت به نتیجه اهمیتی نشان ندهد. در پایان بازی هم کریتوس هلیوس را آزاد کرده و روی زمین می‌افتد و از هوش می‌رود. در آن لحظه هلیوس و آتنا پیش او می‌‌آیند، دستکش زئوس و سپر هلیوس را برداشته و کریتوس تنها روی صخره رها می‌کنند.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War: Chains of Olympus رسیدیم.

بخش سوم: بازی God of War

در قطار خلاصه داستان سری بازی God of War، به اولین ایستگاه از این مجموعه یعنی بازی God of War رسیدیم که سال 2005 عرضه شد و به نوعی اولین رویارویی صنعت ویدیوگیم بازی شخصیت اصیل و محبوب کریتوس، به حساب می‌آید. شاید برایتان سوالی پیش بیاید که اگر این اولین نسخه از بازی خدای جنگ است پس چرا ما قبل از این نسخه به داستان دو نسخه دیگر پرداختیم. در اصل به ترتیب: بازی God Of War: Ascension سال 2013 برای کنسول PS3 و بازی God Of War: Chains Of Olympus سال 2008 برای کنسول دستی PSP و کنسول PS3 عرضه شد که هرکدام نسبتا به گذشته کریتوس و ماجراهای اولین نسخه از این بازی می‌پردازند. بنابراین ما سعی کردیم خط زمانی داستان سری بازی God of War را به گونه‌ای برای شما بیان کنیم تا کاملا متوجه روایات بازی شوید.

داستان بازی God of War از آن جایی شروع می‌شود که کریتوس بر فراز بلندترین قله یونان ایستاده و از این که توسط خدایان طرد شده، بهت‌زده است. در همین حین راوی بازی ماجرایی را از پیشینه کریتوس تعریف می‌کند که؛ کریتوس در گذشته به عنوان یک جنگجوی افسانه‌ای اسپارتان شناخته می‌شد. کسی که گروهی از قوی‌ترین سربازان را به همراه خودش داشت. این افتخارات تا جایی ادامه داشت که ناگهان کریتوس و سپاهیان او در نبرد با بربرهای بسیار وحشی شکست می‌خورد و در ادامه نامید از پیروزی در این نبرد می‌شود. در همین بین کریتوس تصمیم می‌گیرد خود و زندگی خود را وقف خدمت به ایریس کند تا به او در نبردهای پیش رو کمک کند. ایریس هم درخواست کریتوس را قبول می‌کند و با کریتوس به نبرد با بربرها می‌رود و آن‌ها را شکست می‌دهد. ایریس حتی دو سلاح بسیار قدرتمند به نام تیغه‌های آشوب (Blade of Chaos) را به دستان کریتوس زنجیر می‌کند و هدیه می‌دهد. مدتی می‌گذرد و کریتوس حالا کاملا تحت نظر ایریس در می‌آید و رهبری ارتش بزرگی را برای خود دارد. حالا کریتوس به اندازه‌ای قدرتمند شده است که روزی به یک روستا به نام اوراکل حمله می‌کند. اهالی این روستا این روستا الهه‌ای به نام آتنا (Athena) را پرستش می‌کردند. کریتوس با حمله به این روستا و اتفاقاتی و کشتاری که رقم می‌زند خود را وارد یک برهه بسیار زجرآور از زندگی خود می‌کند (در داستان بازی God Of War: Ascension به آن پرداخته شد). به همین دلیل از آن موقع به بعد لقب کریتوس، روح اسپارتا (Ghost of Sparta) شد و به مدت 10 سال بعد هم مشغول به خدمت‌رسانی به دیگر خدایان شد. حالا در ادامه داستان سری بازی God of War به جایی می‌رسیم که کریتوس وارد شهر آتن می‌شود و می‌بینیم که شهر در حال به تصرف درآمدن توسط ایریس است. آتنا که در این شهر بود، جنگجویان زیادی از دست داده بود و حالا از کریتوس درخواست کمک می‌کند. کریتوس برای کمک‌رسانی به آتنا شرطی می‌گذارد که اگر قرار باشد به او کمک کند، در ازای آن می‌خواهد که کریتوس را از این عذابی که با خود به همراه دارد، نجات دهد و رها کند. کریتوس برای کشتن ایریس که یک خدا به حساب می‌آمد نیازمند دست یافتن به جعبه پاندورا بود، اما به این علت که خدایان از جعبه بسیار ترس دارند، زئوس، خدای خدایان و آن را درون معبد پاندورا که پشت یکی از خدایان عظیم‌الجثه به نام کورنوس است، قرار داده. جعبه پاندورا کاملا مهر و موم شده و زئوس، کرونوس را به مکانی صحرایی به نام آخرین ارواح تبعید شده است. مدتی می‌گذرد تا اینکه کریتوس به آن منطقه می‌رسد تا به آن جعبه دست پیدا کند اما ایریس هم متوجه نزدیکی کریتوس به جعبه پاندورا می‌شود و ستون بزرگی را از شهر آتن به سمت معبد می‌اندازد تا کریتوس را گیر بیاندازد. ایریس با قصد کشت کریتوس را به سرزمین زیرین تبعید می‌کند و کریتوس پس از مدتی با کمک یک گورکن موفق به بیرون رفتن از آنجا می‌شود . به سمت شهر آتن می‌رود. بعد از مدتی دوباره به پاندورا نزدیک می‌شود و این بار ایریس در مقابل او حضور پیدا می‌کند.

ایریس برای اینکه عذاب گذشته‌ کریتوس را بیشتر کند، تمام لحظات او را مقابلش مانند یک توهم به وجود می‌آورد و آن را هربار تکرارش می‌کند. در این نبرد نابرابر کریتوس باری دیگر در مقابل ایریس شکست می‌خورد و ایریس هم تیغه‌های آشوب او را از دستانش باز می‌کند. کریتوس بعد از اتفاق با چالش‌های گوناگونی مقابله می‌کند تا اینکه درون شهر آتن به یک شمشیر بزرگ دست پیدا می‌کند و با استفاده از آن شمشیر بالاخره موفق به پیروزی در نبرد با ایریس و شکست آن می‌شود. حالا کریتوس از این بابت مورد تحسین و افتخار دیگران قرار می‌گیرد و نوبت به شرطی که با آتنا گذاشته بود می‌رسد. در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، آتنا به کریتوس می‌گوید که خدایان توانایی پاک کردن انسان‌ها از ذهنشان را ندارند و تمام این غمی که او دارد همیشگی است و تا ابد همراه او است. بعد از فهمیدن این واقعیت ما دوباره کریتوس را مانند لحظه آغاز بازی، بر فراز بلندترین قله یونان می‌بینیم که آتنا او را به پایین هل می‌دهد و بعد کریتوس توسط یک پرتالی که به وجود آمده است به المپیوس که جایگاه خدایان یونان است می‌رسد. در همین لحظه که حالا کریتوس به عنوان فردی شناخته می‌شود که خدای جنگ یعنی ایریس را شکست داده، خود را خدای جنگ (God of War) آن لحظه اعلام می‌کند.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War رسیدیم.

بخش چهارم: بازی God of War: Ghost of Sparta

مدتی از مرگ اریس (خدای جنگ سابق) توسط کریتوس (خدای جنگ حال حاضر)، گذشته است اما کوله‌ باری که او از غم اتفاقات گذشته به همراه دارد، هنوز وی را آزار می‌دهد. علاوه بر این گذشته تاسف‌بار کریتوس قصد دارد به سراغ برادر غایب خود یعنی دیموس (Deimos) برود. در این مسیر آتنا به کریتوس پیشنهاد می‌دهد که به معبد پوسایدون (Poseidon) که خدای دریاها است، در شهر آبی آتلانتیس برود. پوسایدون که متوجه حرکت کریتوس می‌شود هرکاری می‌کند تا مانع رسیدن او شود که یکی از این تلاش‌ها ظاهر کردن هیولایی آبی به نام، اسکایلا است. کریتوس در مسیرش بارها با اسکایلا مبارزه می‌کند و حتی کشتی خود را هم از دست می‌دهد ولی در نهایت موفق به شکست آن می‌شود. او به معبد پوسایدون می‌رسد و در آنجا با مادر خود یعنی کالیستو (Callisto) روبه‌رو می‌شود. کالیستو به کریتوس می‌گوید که برادرش دیموس زنده است و از او می‌خواهد که هرچه سریع‌تر به سراغ وی برود. کالیستو در آن لحظه قصد دارد نام پدر کریتوس را به زبان بیاورد و هویت آن را فاش کند (کریتوس هویت پدر خود را نمی‌دانست و همیشه از بابت این موضوع اذیت می‌شد)، که ناگهان تبدیل به یک موجود بزرگ می‌شود و کریتوس در مبارزه‌ای آن موجود را شکست داده و تبدیل به کالیستو یعنی مادرش می‌شود که دیگر در لحظات آخر زندگی خود بود. کریوس طبق توصیه‌های آخر مادرش راهی اسپارتا می‌شود تا برادر خود را پیدا کند. کریتوس در حین رفتن بود که با یک تایتان به نام ثرا روبه‌رو می‌شود و از کریتوس می‌خواهد که او را آزاد کند. کریتوس هم او آزاد کرده و از آزاد کردن او، قدرتی هم به دست می‌آورد. در همین بین به دلیل اینکه ثرا آزاد می‌شود، آتشفشان آتلانتیس هم فعال می‌شود و آنجا را با مذاب نابود می‌کند. در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War مدتی می‌گذرد تا کریتوس در مسیر سربازی اسپارتانی را می‌بیند که توسط شخصی به نام ارینیس در حال شکنجه است.کریتوس برای مقابله به سرعت به آنجا می‌رود اما ارینیس از آنجا می‌رود. آن سرباز در لحظات آخر زندگی خود با کریتوس مکالمه‌ای می‌کند و جان خود را از دست می‌دهد.

کریتوس در ادامه مسیر به پلی می‌رسد و قصد عبور از آن را دارد که ارینیس به او حمله می‌کند ولی حملات او موفق‌آمیز نیست. بنابراین؛ ارینیس تبدیل به یک پرنده بزرگ می‌شود و پل را تخریب می‌کند. در همین حین کریتوس به سرعت با جهشی روی پرنده که ارینیس باشد می‌رود و با کندن یکی از بال‌های او، هردو به پایین سقوط می‌کنند. در نهایت کریتوس با نبردی موفق به کشتن او می‌شود. او مجدد در مسیر اسپارتا قرار می‌گیرد و به آنجا می‌رسد. با رسیدن کریتوس به اسپارتا تمام خاطرات او در مقابل چشمانش زنده می‌شود. در ادامه زندان اسپارتا را رد می‌کند و به معبد اریس می‌رسد. کریتوس در آنجا اهرمی را می‌کشد که باعث می‌شود یکی زندانی‌ها با توهین به او پا به فرار بگذارد که متوجه می‌شود او یکی از افراد وفادار به اریس بوده. کریتوس به این دلیل که عصبانی شده بود به دنبال او می‌رود و چون زندانی چاره نداشت، یک شیر عظیم را به سمت کریتوس برای حمله روانه می‌کند. کریتوس در طی مبارزه‌ای هم شیر و هم زندانی را می‌کشد و به ادامه راه خود می‌پردازد. کریتوس در مسیر تعدادی سرباز اسپارتانی را می‌بیند که در حال تخریب مجسمه اریس و جایگزین کردن مجسمه کریتوس با آن هستند. او وارد معبد اریس می‌شود و آنجا با چیزی شبیه به آینه مواجه می‌شود که روحی از دوران جوانی خود در آن نقش بسته است. اما ناگهان آن روح به کریتوس حمله می‌کند و کریتوس مجبور می‌شود که با آن مقابله کند. در ادامه کریتوس متوجه می‌شود که باید به شهر آتلانتیس برگردد و به دروازه مرگ برسد. در حین مسیر برگشت یک سرباز اسپارتانی به کریتوس نیزه و سپر ژنرال اسپارتانی‌ها را می‌دهد و کریتوس به مسیر خود ادامه می‌دهد. او به آتلانتیس می‌رسد ولی پوسایدون به خاطر این که شهر محبوبش نابود شده در مقابل کریتوس و رفتن به سوی هدف او، مقاومت می‌کند. در نهایت کریتوس به هر نحوی که شد خود را به داخل شهر و دروازه مرگ می‌رساند. او وارد آنجا شده که دیموس، برادر خود در حالی که از سقف آویزان شده بود می‌دید. کریتوس، دیموس را آزاد می‌کند و پایین می‌آورد ولی او از این که کریتوس خیلی دیر به سراغ او آمده عصبانی است و او از بابت این موضوع نمی‌بخشد. دیموس به کریتوس حلمه می‌کند و از آنجایی که قصد مبارزه ندارد، فقط در مقابل حملات دفاع می‌کند که کمی بعد دیموس کریتوس را بلند کرده و به لبه پرتگاه پایین سالن پرتاب می‌کند و کریتوس بی‌هوش می‌شود. در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس کمی بعد به هوش می‌آید و ثاناتوس (خدای مرگ) را می‌بیند که دیموس را پایین صخره پرتاب می‌کند (دیموس در گذشته به ثاناتوس تحویل داده شده بود).

در همین حین کریتوس به سرعت به کمک دیموس می‌رود و او را نجات می‌دهد. دیموس هم چون نجات یافته بود خشم خود را از برادرش کنار می‌گذارد و کریتوس را می‌بخشد. کریتوس سپر و نیزه‌ای که دریافت کرده بود را دیموس می‌دهد تا هردو به ثاناتوس حمله کنند. در حین نبرد، ثاناتوس می‌بیند که نمیتواتد با حالت عادی خودش پیروز میدان شود، بنابراین به حالت اصلی خود تبدیل می‌شود و دیموس را می‌کشد. کریتوس که با دیدن این صحنه بسیار خشمگین شده بود، ثاناتوس را با تمام توان خود نابود می‌کند. سپس به سراغ جنازه برادر خود می‌رود و خودش او را دفن می‌کند. در ادامه نیزه و سپری که به همراه داشت را هم روی قبر وی می‌گذارد. در همان بین کریتوس گورکنی که قبلا دیده بود را می‌بیند و به کریتوس می گوید که حالا با مرگ خدای مرگ، هرج و مرج زیادی در انتظار خدایان و دیگران است زیرا که در حال حاضر حتی به عنوان خدای مرگ هم ممکنه است شناخته شود. کریتوس مسیر خود را به سوی دروازه المپ کج می‌کند که در راه آتنا را می‌بیند. آتنا از کریتوس طلب بخشش می‌کند ولی کریتوس به بی‌توجهی می‌گوید که خدایان باید بهای این اتفاقات را بپردازند. کریتوس در حال رفتن بود که آتنا زیر لب می‌گویید: برادر، من برا ببخش!

در صحنه پایانی بازی God of War: Ghost of Sparta، ما گورگن را می‌بینیم که کالیستو، مادر کریتوس را در کنار پسر خود یعنی دیموس دفن می‌کند. بعد از دفن کردن کالیستو، گورکن یک قبر دیگر هم حفر می‌کند و با خود می‌گوید: فقط یک نفر دیگر باقی مانده است!

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War: Ghost of Sparta رسیدیم.

بخش پنجم: بازی God of War: Betrayal

بازی God of War: Betrayal یک بازی دو بعدی است که توسط Javaground و Sony Online Entertainment برای تلفن‌های همراه ساخته و در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. این بازی یک ماجراجویی جانبی در دنیای خدایان یونان است و داستانی را بین بازی‌های God of War و God of War II روایت می‌کند.

کریتوس پس از کشتن آرس و تبدیل شدن به خدای جنگ، به دنبال تسلط بر تمامی یونان است. او با ارتش اسپارتان‌های خود شهرهای مختلف را تصرف می‌کند و به دنبال گسترش قدرت خود است. در جریان یکی از این جنگ‌ها، یک هیولای چند چشم به نام آرگوس (Argos) توسط خدایان برای متوقف کردن کریتوس فرستاده می‌شود. کریتوس و سربازانش با آرگوس مبارزه می‌کنند و سرانجام موفق به چیرگی بر او می‌شوند. اما در همین حین، یک قاتل مرموز ظاهر شده و آرگوس را خودش می‌کشد. این قتل باعث می‌شود که کریتوس به عنوان قاتل آرگوس معرفی شود و خشم خدایان برانگیخته شود. کریتوس به دنبال کشف هویت واقعی قاتل می‌رود تا بتواند خود را تبرئه کند. او در این مسیر با هیولاها و دشمنان مختلفی روبرو می‌شود و با استفاده از قدرت‌های خدایی خود، آن‌ها را شکست می‌دهد. در طی این جستجو، کریتوس متوجه می‌شود که دشمنان قدیمی‌اش دوباره سر برآورده‌اند و باید با آن‌ها نیز مبارزه کند. آتنا که الهه عقل و خرد به حساب می‌آید، بارها در مسیر کریتوس ظاهر می‌شود و به او هشدار می‌دهد که خدایان از اعمال او خشمگین هستند و او باید از تصمیمات خود صرف نظر کند. آتنا تلاش می‌کند کریتوس را متقاعد کند که به جای ادامه دادن به مسیر خشونت، به خدایان خدمت کند. اما کریتوس به هشدارهای آتنا توجهی نمی‌کند و مصمم به ادامه راه خود است. در نهایت، کریتوس موفق می‌شود هویت واقعی قاتل را کشف کند. قاتل، سربازی اسپارتانی به نام آلریک (Alrik) است. آلریک به دلیل انتقام از کریتوس به او خیانت کرده است.زیرا برادر آلریک در جریان نبردهای کریتوس کشته شده و آلریک از آن زمان به دنبال انتقام بوده است. آلریک به دلیل خشم و انتقام، به کریتوس خیانت کرده و به دنبال نابود کردن او بوده است.

مدتی بعد، کریتوس با آلریک روبرو می‌شود و پس از یک نبرد سخت و نفس‌گیر او را می‌کشد. کریتوس در این نبرد از تمامی توانایی‌ها و قدرت‌های خدایی خود استفاده می‌کند تا بتواند آلریک را شکست دهد. پس از مرگ آلریک، کریتوس به دنبال فهمیدن دلیل واقعی خیانت او و نقش خدایان در این ماجرا می‌گردد. پس از کشته شدن آلریک، کریتوس متوجه می‌شود که خشم خدایان همچنان پابرجاست و او باید با پیامدهای اعمال خود روبرو شود. آتنا بار دیگر ظاهر می‌شود و به کریتوس هشدار می‌دهد که اگر به مسیر خشونت و انتقام ادامه دهد، خدایان او را نخواهند بخشید. اما کریتوس که همچنان مصمم است، بدون توجه به هشدارهای آتنا، به مسیر خود ادامه می‌دهد و به فتح شهرها و سرزمین‌های دیگر می‌پردازد.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War: Betrayal رسیدیم.

بخش ششم: بازی God of War II

داستان قسمت دوم از سری بازی God of War زمانی را نشان می‌دهد که کریتوس بر روی تخت خدای جنگ بودن، جای محکم کرده است اما به دلیل کنترل نکردن خشم خود جایگاه مناسبی پیش خدایان ندارد. زیرا که کریتوس غم و عذابی که با خود به همراه دارد را تبدیل به یک خشم کرده و قرار نیست تا عملی شدن اهدافش از آن حتی مقدار کمی بکاهد. حال او یک تصمیم جدی گرفته است که آن فتح کردن یونان است. داستان سری بازی God of War، به جایی رسید که آتنا هشدارهای خود را داد ولی کریتوس هیچ توجهی به آن نکرد. حال او در کنار ارتشی بزرگ از سربازان اسپارتانش عازم جنگی عظیم در شهر ساحلی رودس (Rhodes)، می‌شود. مدتی می‌گذرد تا این که کریتوس مانند یک خدای جنگ واقعی پا میدان نبرد می‌گذارد و در آنجا عقابی را می‌بیند که او را تحت نظر دارد و فکر می‌کند که این عقاب همان آتنا است. مبارزاتی انجام می‌شود که ناگهان آن عقاب به سمت کریتوس حمله‌ور می‌شود و به یک باره قدرت خداگونه او را می‌گیرد و به سمت مجسمه بزرگ هلیوس (خدای روشنایی) می‌رود. عقاب قدرتی که از کریتوس می‌گیرد را به درون مجسمه می‌دمد و حالا آن مجسمه جان گرفته و خشمگین به سراغ نبرد با کریتوس می‌رود. در همین بین ناگهان زئوس (خدای خدایان)، در مقابل کریتوس ظاهر می‌شود و به کریتوس می‌گوید که اگر قصد شکست آن مجسمه غول‌پیکر را دارد شمشیر المپ (Blade Of Olympus) را که طی نبرد با تایتان‌ها به دست آورده بود بپذیرد و کار را تمام کند. کریتوس هم شمشیر را گرفته و در طی نبردی طاقت‌فرسا، در نبرد با مجمسه پیروز اما خسته شده و روی زمین می‌افتد. در همان لحظه کریتوس آن عقاب را می‌بیند و با خود فکر می‌کند که آتنا نظاره‌گر اوست ولی در لحظه عقاب فرود آمده و تبدیل به زئوس می‌شود. در طی مکالمه‌ای زئوس از کریتوس می‌خواهد که دست این مبارزات بردارد ولی کریتوس روی تصمیم خود بسیار جدی است. در همان لحظه هم قصد دارد که با شمشیر المپ به زئوس حمله کند که زئوس مانع می‌شود و قبل از اقدام وی، شمشیر را درون کریتوس فرو می‌کند و این اتفاق دقیقا مانند اتفاقی بود که برای ایریس افتاده بود. لحظاتی بعد کریتوس به دنیای مردگان رفته و پیش از آن که اتفاقات بدتری در ادامه سرنوشت او را رقم بزند، گایا (مادر تایتان‌ها) او را نجات می‌دهد.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، گایا برای کریتوس تعریف می‌کند که کرونوس که در واقع پدر زئوس است، در حال خوردن فرزندان خود بود زیرا که پیشگویی آمده بود که یکی از فرزندان قرار است در مقابل او قیام کند. در همان موقعیت ریا که همسر کرونوس و فرزند گایا بود، زئوس را نجات داده و به گایا می‌سپاردش. به همین دلیل زئوس مدت‌ها شمشیر قدرتمند المپ را می‌سازد و با آن به نبردی بزرگ با تایتان‌ها می‌رود و تمامی تایتان‌ها را از آن موقع به بعد اعماق تارتاروس تبعید می‌کند. گایا در واقع تمامی این ماجراها را برای کریتوس تعریف کرد تا به او نشان دهد وی هم قصد دارد با کمک به کریتوس، سرنوشت مشابهی برای خدایان هم رقم بزنند. مدتی می‌گذرد و کریتوس همراه با یک اسب پرنده به نام پگاسوس به دنبال یافتن خواهران سرنوشت می‌رود تا بتواند کنترل زمان را به دست گرفته و دوباره شمشیر المپ را بدست آورده و زئوس را شکست دهد. کریتوس مسیری را به جزیره آفرینش طی می‌کند که در آنجا تایتان‌هایی با نام تایفون و پرومتئوس زندگی می‌کنند. کریتوس نزدیک جزیره می‌شود اما مبارزاتی باعث می‌شود او پگاسوس را از دست بدهد ولی خود را به جزیره می‌رساند. کریتوس حالا نیاز دارد که قدرت‌هایی به دست بیاورد، بنابراین در این مسیر تیسوس (پسر پوسایدون)، پرسیوس، ایکاروس و اوریال مواجه می‌شود که می‌تواند با شکست دادن هرکدام از آن‌ها قدرتی تازه به دست بیاورد.

کریتوس به مسیر اهداف خود ادامه می‌دهد تا آن که با یک تایتان مهم یعنی اطلس، روبه‌رو می‌شود و از او درخواست کمک می‌کند. اطلس کمک به او را نمی‌پذیرد ولی کریتوس او را با اینکه کاری می‌کند که دیگر زمین را به دوش نکشد، متقاعد می‌‌کند که این کار را انجام دهد. اطلس کمک را پذیرفته و با قدرتی کریتوس را به زمین برمی‌گرداند. در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس به زمین برگشته و در آنجا با یک کراکن (هشت‌پایی عظیم‌الجثه) در نبرد می‌رود و ققنوسی را هم در مسیر بیدار می‌کند. حالا کریتوس بعد از مدتی به خواهران سرنوشت نزدیک می‌شود. وارد اتاق باشکوه آن‌ها می‌شود و درخواست خود را اعلام می‌کند، ولی آن‌ها مخالف می‌کنند. کریتوس حالا از این مخالفت خشمگین شده بود و خون چشمان او را گرفته بود. لاکیسس اولین خواهری بود که با آن وارد مبارزه شد. در این میان خواهر دیگر یعنی، آتروپوس هم وارد مبارزه می‌شود و قصد دارد که سرنوشت شمشیری که به ایریس فرو رفته بود را عوض کند. ولی کریتوس موفق به پیروزی می‌شود و آتروپوس را داخل آینه زمان حبس می‌کند. حالا پس از نابودی آن دو خواهر به سراغ کلاتو، خواهر سوم می‌رود. کریتوس او را هم می‌کشد و قدرت نغییر زمان را به دست می‌گیرد. زمان به عقب و به جایی برمی‌گردد که زئوس قصد فرو کردن شمشیر المپ درون کریتوس را دارد که کریتوس مانع این کار می‌شود و حالا از آن شمشیر برای کشتن خدایان قصد دارد استفاده کند. زئوس در آن لحظه سعی می‌کند تمام قدرت خود با صاعقه‌هایی به کریتوس بزند و به او به شدت آسیب می‌زند، اما کریتوس به سرعت شمشیر المپ را از دستان او می‌گیرد و قصد کشتن زئوس را دارد که ناگهان آتنا جلوی چشم هر دو آن‌ها ظاهر می‌شود و مانع این کار می‌شود. کریتوس از جلوگیری به شدت عصبانی می‌شود و دوباره قصد حمله زئوس را دارد که آتنا این بار خودش را جلو زئوس می‌اندازد و قربانی می‌کند. حالا زئوس سریعا فرار می‌کند و کریتوس را می‌بینیم که شوک شده است. کریتوس آتنا را در آغوش می‌گیرد و آتنا به او می‌گوید که زئوس در واقع پدر کریتوس است و او سعی داشته که دیگر نگذارد پدری توسط پسرش کشته شود. کریتوس این که هویت پدر خود را می‌فهمد بیش از پیش شوک می‌شود و در لحظات آخر زندگی آتنا، به کریتوس می‌گوید که از این کار دست بکشد زیرا که زئوس خدای المپ است و دیگر خدایان به او وابسته هستند. لحظاتی بعد آتنا در آغوش خود می‌میرد و کریتوس فریاد می‌زند که من پدری نخواهم داشت و سراسیمه هدف انتقام در سر دارد.

در لحظات پایانی خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس با گایا مکالمه‌ای دارد گایا به کریتوس می‌گوید او هنوز هم می‌تواند از قدرت تغییر زمان استفاده کند و به گذشته می‌روند تا ببینند راه پیروزی در نبرد عظیم تایتان‌ها و خدایان چیست. حالا زمان جنگ دیگری فرا می‌رسد، کریتوس از بقیه تایتان‌ها درخواست کمک می‌کند و آن‌ها هم سریعا قبول می‌کنند. مدتی بعد زئوس به همراه دیگر خدایان را می‌بینیم که در جلسه‌ای هستند و ناگهان همه‌چیز به لرزه در می‌آید. زئوس و دیگر خدایان به لبه کوه می‌آيند و پایین را می‌بینند که خدای جنگ (کریتوس) بر روش گایا و دیگر تایتان‌ها در حال بالا آمدن هستند و کریتوس در آن لحظه فریاد می‌زند که: زئوس پسرت بازگشته است و با خودش نابودی المپیوس را به همراه آورده است.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War II رسیدیم.

بخش هفتم: بازی God of War III

بازی God of War III، دقیقا از همان جایی شروع می‌شود که قسمت قبلی به پایان رسیده بود. خدایان ترسیده‌اند ولی آن را به روی خود نمی‌آورند. در آن لحظه، هلیوس (Helios) ارابه الیمپوس را می‌راند، هرمس (Hermes) به سوی قله‌های المپ می‌دود، هرکول (Hercules) مسئولیت حضور در میدان نبرد را بر عهده می‌گیرد، هیدیس (Hades) برمی‌خیزد و در هیبت عظیم خود را روی تایتان‌های زیادی می‌اندازد و پوسایدون (Poseidon) نیز با استفاده از قدرت کنترل آبی که دارد، از بالای کوه المپ به پایین می‌پرد و ضربه‌ای محکم به سینه اپیمتئوس (Epimetheus) تایتان وارد می‌کند. در ادامه او به یک تهدید بزرگ برای تایتان‌ها خواهد بود و در حال نزدیک شدن به گایا بود. پوسایدون خود را به یک هیولای عظیم در آورده است که می‌تواند تعداد زیادی اسب از جنس آب درست کند که همراه او باشند. کریتوس در حال دیدن از پوسایدون است تا اینکه با کمک گایا به سراغ او می‌روند و در طی مبارزه‌ای پوسایدون را در آن هیبتی که برای خود ساخته بود در می‌آورند. در ادامه کریتوس ذره‌ای به او رحم نمی‌کند و چشمان او را در آورده و حتی گردن او را هم خرد می‌کند. پس از این نبرد آب دریاها زیاد می‌شود و تمام سطح جهان را به غیر قله کوه المپ، از آب پوشیده می‌شود. لحظاتی بعد کریتوس به همراه گایا به جایگاه زئوس می‌رسند ولی زئوس از این وضعیت بسیار خشمگین می‌شود و با استفاده یک رعد، تا حدی زیادی از دست گایا را قطع می‌کند. حالا که زئوس توانسته بود گایا و کریتوس به پایین پرت کند، کریتوس در تلاش است تا با شمشیر المپ خود را دوباره به بالا بکشد. اما در این لحظه گایا به کریتوس می‌گوید دیگر تلاش نکند، چون این جنگ تایتان‌ها است و در حالی که بالا می‌رود کریتوس سقوط به رودخانه استیکس سقوط می‌کند.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس قصد دارد مقابل هیدیس قرار بگیرد که ناگهان صدای آتنا را می‌شنود. او با دیدن آتنا تعجب کرده و آتنا به او می‌گوید که به خاطر فدا کردن خودش توانسته به سطح بالایی از زندگی برسد. آتنا سلاح جدید Blade of Exile را به کریتوس می‌گوید که تنها راه کشتن زئوس خاموش کردن آتش المپیوس است که باعث می‌شود پایه‌های المپ فرو بریزد. کریتوس به سرزمین مردگان می‌رسد و در آنجا با Statues of the Judges و هفئستوس ملاقات می‌کند. در مکالمه‌ای کریتوس متوجه رازهای زئوس و المپ می‌شود و راه خود را ادامه می‌دهد. در نهایت کریتوس وارد محل حضور هیدیس می‌شود و تابوت پرسفون را در آنجا می‌بیند. حالا هیدیس در آنجا، آماده مبارزه‌ای بزرگ است. لحظاتی بعد بین هر دو آنها نبردی شکل می‌گیرد که کریتوس به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکنه کلاه‌خود خدای مردگان را در می‌آورد و با استفاده از Claws of Hades، روح او را جذب کرده و از بین می‌برد. حالا کریتوس قدرت این را دارد که از دروازه جهان مردگان به بیرون برود و راه خود را ادامه دهد. اما این بار هدف فقط زئوس نیست، بلکه او از تایتان‌ها هم دل خوشی دیگر ندارد. مدتی بعد کریتوس هلیوس که خدای روشنایی بود را روی ارابه می‌بیند که قصد دارد کریتوس را کور کند. ولی کریتوس برای او هم رحمی ندارد و سرش را از تنش جدا می‌کند.در همان لحظه خورشید از بین می‌رود. در ادامه حتی هرمس (خدای سرعت) هم در مقابل کریتوس شانسی نمی‌آورد و پاهایش توسط کریتوس قطع می‌شود و با کشته شدن او بیماری تمام جهان را فرا می‌گیرد. کریتوس در ادامه وارد تالاری می‌شود که هرا (ملکه آسمان‌ها و همسر هرکول) را می‌بیند که در حال تمسخر او است. در این حین با شنیدن صدای پایی متوجه حضور برادر خود یعنی، هرکول می‌شود. در ادامه مبارزه‌ای بین این دو برادر شکل می‌گیرد که در نتیجه کریتوس دستکش‌های هرکول در دستان خود کرده و با مشت‌هایی سهمگین، کار او را تمام می‌کند.

سپس در خلاصه داستان سری بازی God of War، کریتوس به تالار آفرودیته (الهه عشق) رسیده و او را ملاقات می‌کند. پس از آن هم ملاقاتی با هفئستوس دارد که از کریتوس می‌خواهد سنگ Omphalos را برای او بیاورد تا هفئستوس بتواند با کمک آن سلاحی بسازد. بعد از آن دروازه تارتاروس باز می‌شود که کریتوس راهی پیدا کردن سنگ شود. در همین بین متوجه می‌شود که روی دست گایا قرار دارد و حتی آن دست را هم کرونوس بلند کرده و در حال دیدن کریتوس است. مکالمه بین آن‌ها صورت می‌گیرد که در نهایت منجر به نبردی می‌شود. در آن نبرد کریتوس موفق می‌شود که سنگ را به دست بیاورد و کرونوس را هم می‌کشد. حال کریتوس سنگ به دست هفئستوس می‌رساند ولی متوجه می‌شود که این سنگ بهانه‌ای برای سرگرم کردن کریتوس و کشتن بوده، که کریتوس در همان لحظه او را هم از صفحه روزگار محو می‌کند. کریتوس مسیر خود را ادامه می‌دهد و هرا را می‌بیند که از اتفاقات افتاده بسیار ناراحت است و هرچه که می‌تواند به کریتوس می‌گوید. کریتوس هم به دلیل این که او به پاندورا توهین می‌کند، و گردن هرا را هم می‌شکاند. در همان لحظه با کشتن هرا، تمام گیاهان هم از بین می‌روند. کریتوس مسیر خود را تا جایی پیش می‌برد که مجبور می‌شود اسکورپیوس (ملکه عقرب‌ها) را به کام مرگ بکاشند. بعد گذراندن چالش‌های زیادی، بالاخره کریتوس موفق می‌شود که به پاندورا برسد و با هم دیگر به تالار آتش می‌روند. همان لحظه زئوس خودش سر می‌رسد و قصد کشتن پاندورا را دارد. کریتوس که با دیدن صحنه خشمگین‌تر از قبل شده، تیغه‌های آشوبش را کشیده و زئوس را تهدید می‌کند. زئوس هم نیز پاندورا را به گوشه‌ای پرت می‌کند و نبرد بین این پدر و پسر آغاز می‌شود. در همین حین پاندورا به سراغ آتش المپ می‌رود و آن را خاموش می‌کند که ناگهان انفجاری رخ می‌دهد. بعد از انفجار کریتوس به سراغ جعبه می‌رود و آن را بالاخره باز می‌کند، اما در کمال تعجب می‌بیند که جعبه کاملا خالی است.

 در همین بین زئوس به خاطر یک شکست دیگر کریتوس او را مسخره می‌کند و غیب می‌شود. کریتوس حالا شدت عصبانی بودنش به قدری زیاده شده است که توان نابودی هر چیزی را دارد. بنابراین به بالاترین نقطه المپ می‌رود و در آنجا زئوس را می‌بیند. این دو دوباره به مبارزه می‌پردازند تا این که ناگهان گایا سر می‌رسد و محل نبرد آن‌ها را نابود می‌کند و پدر و پسر مجبور می‌شوند تا به داخل بدن بزرگ گایا بروند و دوباره مبارزه کنند. مبارزه تا جایی پیش می‌رود که زئوس تا کشتن کریتوس پیش می‌رود اما کریتوس به سرعت، سلاح خود را درون زئوس و قلب گایا فرو می‌برد که به یک بار با یک انفجار عظیمی رخ می‌دهد. گایا تکه تکه می‌شود و کریتوس با گذر از تکه‌های او به بالای سر زئوس می‌رسد. در آن لحظه زئوس موفق می‌شود که با صاعقه‌ای به کریتوس ضربه‌ای مهلک بزند تا او را از پای در بیاورد. زئوس به پسرش می‌گوید که من خودم تو را خلق کرده‌ام و خودم هم تو را از بین می‌برم. لحظاتی بعد پدر، پسر را از گردن بلند مي‌کند و کریتوس کم‌کم به مرگ نزدیک شدن را با توهم‌هایی حس می‌کند. توهم‌های کریتوس هرچیزی که می‌تواند باشد، است. همه خاطراتی که داشته یا می‌توانسته داشته باشد.

هر غمی که باعثش بوده و به همراه خود حمل می‌کند. توهم‌های کریتوس به جایی می‌رسد که در مقابل جعبه پاندورا قرار می‌گیرد و دوباره آن را باز می‌کند ولی این بار آن جعبه خالی نیست و امید در آن قرار دارد. حالا کریتوس مقداری هوشیار می‌شود و به نبرد با پدرش یعنی زئوس، ادامه می‌دهد. دستان زئوس را از دور گردن خود جدا کرده و او را به گوشه‌ای می‌اندازد. همه سلاح‌های خود را کنار می‌گذارد و با دست خالی به سمت زئوس می‌رود. سر او را مقابل خود قرار می‌دهد و با تمام وجود با مشت می‌زند. به اندازه‌ای او می‌زند که چیزی جز خون دیگر باقی نمی‌ماند و زئوس می‌میرد. در همین حین، زنجیر شمشیرهای او از دستانش جدا می‌شوند که نشانه این است که دیگر در اسارت نیست و حتی تمام قدرت‌های او هم در آسمان پخش می‌شود. در لحظات پایانی داستان سری بازی God of War، آتنا مقابل کریتوس قرار می‌گیرد و با مکالمه‌ای می‌کند کریتوس را از اتفاقات رخ داده، آگاه سازد. کریتوس هم در مقابل می‌گوید که انتقام او به پایان رسیده. کمی بعد کریتوس شمشیر خود را بالا گرفته و آن را محکم به درون شکم خود فرو می‌کند و روی زانوهای خود می‌افتد. در همان لحظه آتنا بالای سر کریتوس می‌آید و شمشیر را از بدن او در می‌آورد. رو به کریتوس می‌گوید که: اسپارتان، نا امیدم کردی و می‌رود. کریتوس هم نیش‌خندی تلخ به او می‌زند و سپس روی زمین می‌افتد.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War III رسیدیم.

بخش هشتم: بازی God of War (2018)

داستان بازی God of War که از نظر داستانی نسخه چهارم این سری به حساب می‌آید، حدودا 150 سال بعد از روایت بازی God of War III و حتی 8 سال پس از عرضه اولین نسخه را ادامه می‌دهد که استودیو Santa Monica توسعه آن را با کارگردانی کوری بارلوگ، انجام داد و حتی موفق شد جایزه بهترین بازی سال 2018 را هم برای خود کند.

 این بازه زمانی طولانی به کریتوس اجازه می‌دهد تا از یونان به سرزمین‌های شمالی، مهاجرت کرده و زندگی جدیدی را آغاز کند. در این مدت، کریتوس تغییرات زیادی را تجربه کرده و سعی دارد تا گذشته خشمگین و خشونت‌آمیز خود را پشت سر بگذارد. بازی از جایی شروع می‌شود که فی (Faye)، همسر کریتوس مرده است و آخرین خواسته او از کریتوس و پسرشان آترئوس (Atreus)، این است که وی را سوزانده و خاکسترش را از بلند‌ترین نقطه 9 قلمرو موجود، در فضا پخش کنند. اما در این مسیر اتفاقاتی باعث می‌شود که این پدر و پسر را درگیر مسائل دیگری شوند. در این نسخه از داستان سری بازی God of War، ما در اصل به عمق رابطه پدر و پسری، کریتوس و آترئوس توجه داریم. زیرا که پس از سوزاندن فی، کریتوس قصد دارد به آترئوس که 12 سال سن دارد، استفاده از تیر و کمان را با شکار یک آهو یاد بدهد. آترئوس موفق به شکار آهو می‌شود ولی آهو هنوز مقداری جان در جسم خود دارد و کریتوس قصد دارد به آترئوس که در آن سن دل رحم است، با استفاده از خنجری که مادرش به او داده، جرئت بدهد تا کار آهو را تمام کند. در ادامه مسیر بازگشت به خانه به یک ترول بر می‌خورند که کریتوس آن می‌کشد ولی آترئوس با آن که ترسیده است ولی آن را تبدیل به خشم کرده و چندین بار خنجر خود را در آن ترول فرو می‌کند و می‌گوید که هیچ ترسی از او ندارد. کریتوس سعی می‌کند ترس و خشم او را کنترل کند تا موقعی که خانه رسیدند، به این رفتار او بپردازد. آن‌ها به خانه می‌رسد و کریتوس تلاش خود را می‌کند تا به عنوان یک پدر به پسر توصیه‌هایی بکند. در همین بین ناگهان درب خانه به صدا در می‌آید و شخص پشت اعلام می‌کند که او را می‌شناسد و دیگر نباید مخفی شود. کریتوس بهت‌زده از پسرش می‌خواهد که مخفی شود و خود پیش آن شخص می‌رود. مردی که پشت روبه‌رو کریتوس قرار دارد، ریش‌های بلند و خالکوبی‌های زیادی دارد، اما کریتوس هیچ چیزی از او نمی‌داند. در مکالمه‌ای بحثی به این دو شکل می‌گیرد که منجر به مبارزه می‌شود ولی نکته قابل توجه اینجا است که آن مرد هیچ دردی را حس نمی‌کند و مبارزه تا جایی ادامه پیدا می‌کند که کریتوس بسیار خسته می‌شود و در نهایت گردن او می‌شکند و حس می‌کند که بالاخره توانسته که او را از بکشد. در ادامه احساسی ترسی به کریتوس دست می‌دهد و به پسرش آترئوس می‌گوید که باید آن خانه را ترک کنند.

در مسیر بازگشت، کریتوس سعی می‌کند بابت اتفاقات افتاده پسر خود دلداری دهد تا رفتاری پدرانه از خود نشان داده باشد و در این بین مکالمه‌ و چالش‌هایی هم سد راه آن‌ها قرار می‌گیرد که کریتوس با سلاح جدیدش، تبر لوایتان (Leviathan Axe)، موفق در مقابل آن‌ها ظاهر می‌شود. مدتی بعد این پدر و پسر به یک پل می‌رسند که در آن‌جا با یک آهنگر به نام براک آشنا می‌شوند و به او کمک می‌کنند تا بتواند حیوان خود از پل رد کند. براک بعد از این کمک، تبر کریتوس را ارتقا و مسیر کوهستان را به آن‌ها نشان می‌دهد. آن‌ها راه خود را ادامه می‌دهند و در طول آن با معما و چالش‌های دیگری روبه‌رو می‌شوند تا اینکه بعد از مدتی، آترئوس گرازی را می‌بیند و می‌خواهد که آن را با آموزش‌هایی که از طرف پدر خود دیده، شکار کند. آترئوس گراز را زخمی کرده و به دنبال آن می‌رود تا این که کریتوس او را گم می‌کند. لحظاتی بعد متوجه می‌شود که پسرش در حال عذرخواهی کردن از جادوگری است که به نظر گراز برای او بوده است. جادوگر سعی دارد که گراز را درمان کند ولی نیاز به ریشه یک درخت برای ادامه درمان دارد که کریتوس و آترئوس، مسئولیت به دست آوردن آن را قبول می‌کنند. در این بین جادوگر متوجه می‌شود که کریتوس خدایی از یک سرزمین دیگر است و این موضوع کریتوس را زیاد خوشنود نمی‌کند ولی توجهی هم به آن ندارد. حالا مدتی می‌گذارد و گراز در حال درمان است و آن جادوگر مسیری را برای خروج از آن مکان به کریتوس و آترئوس نشان می‌دهد. در ادامه پدر و پسر سوار بر قایقی که مسیر آبی آن منتهی به کوهستان است، می‌شوند. لحظاتی بعد کریتوس به بابت جمله‌ای که روی یک دیوار نوشته شده بود، تبر خود به سمت جلوتر آب پرتاب می‌کند که ناگهان با خروشان شدن آب، یک مار به شدت بزرگ (World Serpent) در مقابل آن‌ها ظاهر می‌شود و تبر کریتوس را از دهانش به سمت قایق پرتاب می‌کند. آن‌ها مسیر خود را تا اسکله ادامه می‌دهند که در کمال تعجب مجددا براک را می‌بینند. براک چیزی به نام دراسیل (Yggdrasil) به آن‌ها می‌دهد که قدرت انتقال سریع به مکان‌های خاص را در خود جای داده است. کریتوس و آترئوس در خلاصه این نسخه از داستان سری بازی God of War، از غارهایی رد می‌شوند که آنجا سیندری (برادر براک) را می‌بینند و او هم تبر کریتوس را می‌شناسد، چون برای فی (مادر آترئوس) آن را ساخته بود. کریتوس لحظاتی بعد تبر را که توسط سیندری ارتقا می‌یابد را تحویل می‌گیرد و مسیر خود را به کوهستان ادامه می‌دهند. در مسیر دوباره جادوگر را می‌بینند که از آن‌ها میخواهد نور الف‌هایم (Alfheim) برای او به دست بیاورند بتواند جادوی نفس سیاه را باطل کند.

کریتوس و آترئوس با راهنمایی‌هایی جادوگر به معبد تیر (Tyr) می‌روند تا از آنجا بتوانند به الف‌هایم برای ماموریتشان سفر کنند. جادوگر به آن‌ها می‌گوید که تنها با وجود این معبد، هرکسی می‌تواند بین 9 قلمرو داخل میدگارد سفر کند. سپس کریتوس و آترئوس ماموریت خود را با وارد شدم به الف‌هایم شروع می‌کنند. آن‌ها به مسیر خود می‌دهند تا این که آترئوس صداهایی را می‌شنود که کریتوس چیزی از آن‌ها به گوشش نمیخورد و در حال آزار دادن آترئوس هستند. در این میان مبارزاتی بین موجودات آن‌ها که Nightmares و Elve نام دارند، شکل می‌گیرد. داستان سری بازی God of War به جایی می‌رسد که در آنجا به شکل عجیبی سیندری را می‌بینند که متعجب هستند او چطور انقدر سریع به آنجا رسیده است. مکالمه‌ای بین هرسه نفرشان شکل می‌گیرد و سپس در طی مسیر به منبع نور می‌رسند. در آنجا کریتوس قصد دارد به سمت منبع نور برود ولی نور با تمام قدرت او را به سمت داخل می‌کشد و آترئوس آنجا تنها می‌ماند. کریتوس در مدت کوتاهی در جایی شبیه به یک رویا قرار می‌گیرد و سپس به جایی که بود، در کنار آترئوس باز می‌گردد. برای کریتوس مدت کمی ولی انگار برای آترئوس مدت زیادی از نبود کریتوس می‌گذشت و این گذر زمان از طرف کریتوس حس نمی‌شد و در طی این مدت آترئوس به تنهایی مبارزاتی خطرناک انجام داده بود. مدتی می‌گذرد و کریتوس علاوه بر مواجه شدن با چالش‌هایی، به آترئوس هم رویی دلداری گونه نشان می‌داد. آن‌ها در ادامه با پادشاه الف‌ها مبارزه می‌کنند و او را شکست می‌دهند و وارد معبد تیر می‌شوند و به میدگارد برمی‌گردند. آن‌ها مسیری زیادی را طی می‌کنند و در این مسیر مبارزاتی هم دارند که موفق به پشت‌سر گذاشتن آن‌ها می‌شوند. نسبتا نزدیک به قله کوه می‌شوند که در آنجا با اژدهایی عظیم‌الجثه به نام Hraezlyr روبه‌رو می‌شوند. در طی نبردی طولانی و هیجان‌انگیز برای کریتوس ‌و آترئوس موفق به کشتن آن می‌شوند که متوجه صدای مردانی می‌شوند. در گوشه‌ای پنهان می‌شوند و منتظر می‌مانند که تا 3 مرد حاضر در آنجا دور شوند تا به سراغ فردی اصلی بروند. آن مرد میمیر (Mimir) نام داشت که به باهوش‌ترین فرد جهان شناخته می‌شد. میمیر به آن‌ها می‌گوید که راه را اشتباه آمده‌اند و باید یوتنهایم یا همان سرزمین غول‌ها (فی مادر آترئوس در واقع از نژاد جاینت‌ها یا غول‌ها است و این را طی دیالوگ‌های بازی متوجه می‌شویم) بروند، چون آنجا بلندترین نقطه سرزمین‌های شمالی (نورث) است. سپس با خواسته میمیر سر او را قطع می‌کنند و چون اون بدون بدن هم می‌تواند زنده باشد، کریتوس سر میمیر را به همراه خود می‌آورد.

خدای جنگ و پسرش با قایق به سمت جادوگر می‌روند تا به سر جان بدهد و در ادامه مسیر آن را با خود به همراه داشته باشند و جادوگر هم این کار را می‌کند. سپس میمیر زنده شده و جادوگر می‌شناسد و او را به بقیه معرفی می‌کند. جادوگر، فریا نام دارد. مدتی می‌گذرد تا اینکه کریتوس، آترئوس و میمیر با توجه به راهنمایی میمیر به سمت معبد تیر می‌روند تا از آنجا به منطقه یوتنهایم سفر کنند. در طول مسیر با مار بزرگ مواجه می‌شوند و حالا میمیر با آن صحبت می‌کند. بعد از صحبت به محل جسد Thamur می‌روند تا بتوانند نشان مخصوصی را پیدا کنند که با استفاده از آن توانایی سفر به یوتنهایم را داشته باشند. در آنجا با پسران تور (خدای رعد)، یعنی مگنی و مودی روبه‌رو می‌شوند که نبردی بین چهار نفرشان رخ می‌دهد که کریتوس موفق می‌شود که مگنی را نابود کند. در همین حین آترئوس بیماری که در گذشته داشته بود را دوباره در خود حس می‌کند. مدتی می‌گذرد تا اینکه مودی که فرار کرده بود بر می‌گردد ولی توانایی چیرگی به کریتوس و آترئوس را ندارد و دوباره فرار می‌کند، اما آترئوس بسیار مریض‌تر شده و بی‌هوش می‌شود. کریتوس بعد از این اتفاق در داستان سری بازی God of War، آترئوس را پیش فریا می‌برد تا او را درمان کند. فریا هم می‌گوید که برای درمان پسرش نیازمند چیزی است که ان در هل‌هایم قرار دارد. کریتوس حالا هرکاری برای زنده ماندن پسرش می‌کند و در آن لحظه یک اتفاق مهم رقم می‌زند. او به خانه خود می‌رود و آنجا قصد دارد تیغه‌های آشوب (Blades of Chaos) که سال‌ها به دستانش زنجیر بوده دوباره به دست بگیرد که در آن لحظه آتنا ظاهر می‌شود و او را سرزنش می‌کند. کریتوس ادامه می‌دهد و با سلاخی کردن دشمنان پیش روی خود وارد هل‌هایم شده و چیزی که فریا می‌خواست را پیدا می‌کند و به دست او می‌رساند. سرانجام حال آترئوس بهتر شد و ادامه می‌دهند تا نشانی که می‌خواستند را پیدا کنند. در طول راه کریتوس و آترئوس حرف‌های به هم دیگر می‌زنند تا مقداری از رازها نسبتا بین‌ آن‌ها آشکار شوند. در مسیر کوهستان قرار داشتند که مجدد مودی را می‌بینند ولی این بار نه کریتوس، بلکه آترئوس کار او را تمام می‌سازد. کریتوس و آترئوس به همراه میمیر به جایی می‌رسند که برای اولین بار با میمیر ملاقات کردند و حالا قصد دارند که از آنجا به یوتنهایم بروند ولی آن مرد ناشناس که در طول داستان متوجه می‌شوند نام او بالدور است، مقابل آن‌ها سبز می‌شود. در طی نبردی هر سه آن‌ها به قلمرو هل (جهنم) سقوط می‌کنند و بالدور پنهان می‌شود. در طی مدتی که کریتوس و آترئوس در هل سر می‌کردند، طبق صحبت‌های بالدور متوجه می‌شوند که فریا مادر بالدور است و باعث شده که بالدور هیج چیزی را حس نکند و این موضوع او را بسیار اذیت می‌کند. آن‌ها حتی متوجه می‌شوند که گیاهی به نام دارواش وجود دارد که طلسم بالدور را از بین می‌برد. پس از مبارزاتی، آن‌ها موفق می‌شوند که از هل بیرون بیایند و نجات پیدا کنند.

مدتی می‌گذرد که در طول چالش‌های پیش رویشان متوجه می‌شوند که دیر زیر معبد تیر چیزی پنهان شده است که اسم آن سنگ Unity است و با آن می‌توانند بین قلمروها سفر کنند. در همین حین میمیر هم از آن‌ها درخواست می‌کند تا چشم خود که درون شکم مار است، پیدا کنند. آن‌ها در حالی که در شکم مار بودند، بالدور هم متوجه حضور آن‌ها می‌شود و در نتیجه به مار حمله می‌کند. در ادامه داستان سری بازی God of War، کریتوس و آترئوس از شکم مار بیرون می‌آیند و در آنجا با بالدور و فریا روبه‌رو می‌شوند که سال‌ها بود پسرش را ندیده بود. مبارزه‌ای بین کریتوس و بالدور رخ می‌دهد که آترئوس در آن دخالت می‌کند و گیاه دارواش را به بالدور می‌زند. همان لحظه دیگر بالدور طلسمی را روی خودش احساس نمی‌کند و بالاخره قابلیت حس کردن هرچیزی را دارد که این این موضوع مادرش، فریا را نگران و خودش را خوشحال می‌کند. لحظاتی می‌گذرد و مبارزه دیگری بین بالدور و کریتوس رخ می‌دهد که در آن بالدور در آن شکست می‌خورد ولی کریتوس قصد کشتن او را ندارد. درست لحظاتی بعد از شکست بالدور، او در حال تلاش برای گرفتن گلوی فریا بود و سعی می‌کرد او را خفه کند، کریتوس وارد شد و جلوی این اتفاق را گرفت. او بار دیگر گردن بالدر را شکست و باعث مرگ او شد. در همین حال، هر چند که فریا در حال خفه شدن بود، اما با عمل کریتوس بسیار ناراحت شد و او را نفرین کرد.

کریتوس و آترئوس از چشمان بای-فراستی استفاده کردند تا به یوتونهایم سفر کنند، و در نهایت به معبدی بزرگ در این سرزمین دست یافتند. این معبد با یک آثار دیواری، حکایت سفر پدر و پسر را روایت می‌کرد؛ به نظر می‌رسید که غول‌ها به دقت از آنچه که بعد از آن اتفاق می‌افتاد مطلع بوده و آگاهی کاملی از آینده داشته‌اند. حتی متوجه می‌شوند که آترئوس نامی است که پدرش برای او انتخاب کرده و مادرش هم نام لوکی را برای او برگزیده است. در نهایت ماموریت کریتوس و آترئوس در اینجا بالاخره با پخش کردن خاکستر فی در هوا، به پایان می‌رسد. اما کمی بعد میمیر به آغاز زودهنگام فصل زمستان اشاره می‌کند، که مدت سه سال به طول می‌انجامد. این زمستان ابتدا باید در سال‌های آینده رخ می‌داد، اما مرگ بالدر به نظر می‌رسید که موجب نزدیک شدن این رویداد شده بود. در اصل منظور او رگناروک (که به عنوان آخرین نبرد بین خدایان و نیروهای شیطانی در اساطیر نورس، بازگو می‌شد و آن را به نوعی آخرالزمان سرزمین خود می‌دانند). در صحنه پایانی بازی هم، بعد از که پدر و پسر به خانه می‌رسند، آترئوس خوابی می‌بینید مردی در مقابل آن‌ها قصد حمله دارد که چکشی برقی را حمل می‌کند و بسیار شبیه به تور (خدای رعد)، پسر اودین است.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God of War (2018) رسیدیم.

بخش نهم: بازی God of War Ragnarok

داستان بازی دقیقا 3 سال بعد از آن زمستانی که میمیر راجع بهش صحبت کرده بود، آغاز می‌شود. کریتوس و آترئوس نوجوان را می‌بینیم که به نظر با تجربه‌تر شده است و از شکاری برگشته و در حال بازگشت به خانه هستند. در مسیر فریا به آن‌ها حمله می‌کند زیرا که هنوز بسیار بابت مرگ پسرش توسط کریتوس عصبانی است. اما طولی نمی‌کشد که آن‌ها موفق به فرار می‌شوند. به خانه می‌رسند و در خانه شاهد این هستند که گرگشان یعنی فرنیر حال خوبی ندارد و لحظات آخر زندگی او نزدیک است. کمی بعد فرنیر می‌میرد و آترئوس آشفته می‌شود. نتیجه این آشفتگی موجب تبدیل شدن آترئوس به یک خرس می‌شود و به پدرش حمله می‌کند. کریتوس همان لحظه متوجه یکی دیگر از ویژگی‌های مهم پسر خود می‌شود. آن‌ها به خانه باز می‌گردند و قصد استراحت دارند که ناگهان ثور (خدای رعد) آنجا ظاهر می‌شود. کریتوس هم از این بابت خوشنود نیست و آترئوس را پنهان می‌کند و در نهایت ثور وارد خانه می‌شود. کمی بعد، پدر او یعنی خدای خدایان (اودین) هم بالاخره سر می‌رسد و وضعیت پیچیده‌تر از قبل می‌شود. اودین به کریتوس می‌گوید که از پسر خود بخواهد دست از پیدا کردن تیر (خدای جنگ اساطیر نورس) دست بکشد تا آن‌ها دیگر مزاحم کریتوس و آترئوس نشوند. کریتوس هم پس از این صحبت روی خوشی به آن‌ها نشان نمی‌دهد و مبارزه‌ای میان ثور و کریتوس شکل می‌گیرد. درگیری تا جایی ادامه می‌یابد هر دو مشت خود را زده و کنار می‌کشند. حالا آترئوس، کریتوس و همراه همیشگی آن‌ها، میمیر به خانه سیندری پناه می‌برند که روی شاخه‌ای از درخت ایگدراسیل (Yggdrasil)، بین 9 قلمرو قرار دارد. مدتی می‌گذرد تا آترئوس می‌گوید با کمک سیندری معابدی را در میدگار کاوش کرده‌اند تا تیر را پیدا کنند و حالا به نظر می‌رسد کو در زندانی به نام سوارتالف‌هایم، قرار دارد. در اصل هدف آن‌ها جلوگیری از آخرالزمان (رگناروک) است. کریتوس و آترئوس چالش‌ها و پازل‌هایی را پشت‌سر می‌گذارد تا در نتیجه تیر را آزاد می‌کنند و به سمت الف‌هایم می‌روند تا در آنجا به صورت کامل‌تری بتوانند درباره رگناروک اطلاعات کسب کنند. آن‌ها در طی دیدن پیشگویی به یکی از آن‌ها برخوردند که در آن نشان می‌داد، فقط آزگارد (Asgard) نابود می‌شود و دیگر قلمروها قهرمانی جدید را در خود می‌بیند که اشاره‌ای به لوکی که نام دیگر آترئوس بود، داشت.

در ادامه داستان سری بازی God of War، آترئوس دوست دارد بخشی از این آخرالزمان باشد ولی کریتوس هیچ علاقه‌ای به آن نشان نمی‌دهد. بحثی در این باره بین پدر و پسر رخ می‌دهد که به گونه‌ای آترئوس را عصبانی می‌کند و می‌رود که بخوابد. در همین حین ناگهان آترئوس بیدار شده و با شخصی که از نژاد جاینت است به نام انگربودا (Angrboða) ملاقات می‌کند. انگربودا هم سعی می‌کند به تابلوهایی را نشان دهد که به گونه‌ای پیش‌گویی به حساب‌ می‌آمدند. یکی از این تابلوها کریتوس بی‌جان را در آغوش آترئوس نشان می‌داد که همین باعث او در اهدافی که دارد عجولانه تصمیم نگیرد و فکر شده عمل کند. در همین بین انگربودا مادربزرگ خود را هم یک جاینت است به آترئوس نشان می‌دهد و مبارزه جذابی بین آن‌ها شکل می‌گیرد. مدتی بعد آترئوس برگشته و پدر خود، کریتوس را عصبانی می‌بیند که از می‌پرسد در این دو روز گذشته کجا بوده. آترئوس هم جوابی نداده و سعی می‌کند چیزی را فاش نکند. سپس با والکری قدرتمند مشغول مبارزه می‌شوند که متوجه می‌شوند آن والکری، همان فریا بوده است و مثل تمام این مدت قصد انتقام دارد. مبارزه آن‌ها با صلحی که کریتوس قصد آن را دارد به پایان می‌رسد و همگی به ونه‌هایم می‌روند تا فریا طلسم منتقل شدن بین قلمروهای دیگر را که اودین روی او گذاشته است را بردارند. زیرا لازم به ذکر است که فریا فقط در قالب یک شاهین توانایی خارج شدن از میدگارد و گشتن در آن را دارد. ماجراجویی آن‌ها منجر به آشنایی با فریر (برادر فریا) و آشنایی بیشتر کریتوس و فریا می‌شود.

در نهایت آن‌ها موفق می‌شوند که طلسم فریا را بشکانند و او حتی با وجود کشته شدن پسرش قول کمک به کریتوس را می‌دهد. داستان سری بازی God of War، به جایی می‌رسد که پدر، پسر و فریا به خانه سیندری می‌روند و در این بین کریتوس قصد دارد بداند که آترئوس در آن دو روز کجا رفته بود. اما آترئوس عصبانی شده و قامت خرس مانند خود خانه را ترک می‌کند. کریتوس هم از این رفتار او تصور می‌کند که او در مدت آن دو روز، به آزگارد رفته بوده است. آترئوس که حالا در دورانی قرار داشت که ذهنش در حال منفجر شدن بود وارد آزگارد می‌شود. در آنجا می‌بیند که همه‌چیز بین اهالی آزگارد بسیار گرم و صمیمانه در حال اتفاق افتادن است. او با ترود (Thrúd)، دختر که دختر ثور است نسبتا دوست می‌شود. همسر داغ‌دار ثور یعنی، سیف (Sif) را می‌بیند که از بابت از دست دادن پسران خود، دل خوشی از آترئوس و کریتوس ندارد. و در نهایت با هایمدال (Heimdall) هم آشنا می‌شود که قدرت او نظاره‌گر بودن بر همه‌چیز است. در ادامه اودین روی خوشی به آترئوس نشان می‌دهد و از او می‌خواهد که به دنبال یافتن تکه‌هایی از ماسکی بگردد که بتواند به دانش بی‌نهایت دست پیدا کند. بنابراین آترئوس به همراه ثور و دخترش به ماموریت‌هایی برای به دست آوردن این ماسک می‌رود.

در طرفی دیگر کریتوس را می‌بینیم که نگران آترئوس است و با کمک فریا سراغ‌ نورن‌ها (Nornir) یا الهه‌های سرنوشت می‌روند تا بلکه یک راهی جلوی پای آن‌ها بگذارند. در این بین کریتوس متوجه می‌شود که طبق پیش‌بینی‌ها ممکن است هایمدال،‌ آترئوس را به قتل برساند. به همین علت با کمک براک، به منطقه دورف‌ها می‌رود تا موجودی خاص نیزه‌ای قدرتمند برای مقابله با هایمدال برای کریتوس درست کنند. از طرفی آترئوس را می‌بینیم که در حال کمک در ماموریت‌ها گفته شده است اما موفق نمی‌شود که آخرین تکه از ماسک را پیدا کند. او در همین راه باعث می‌شود که گرگ به نام گارم را آزاد کند که توانایی ساخت دروازه (پورتال) بین قلمروها را دارد و هم‌اکنون با آزاد شدن او به گونه‌ای تهدیدی برای دنیا به حساب می‌آید. آترئوس اما حالا ناامید شده است و پیش اودین باز می‌گردد. اودین هم به او می‌گوید در آزگارد همیشه به روی او باز است و هرموقع که بخواهد از خانه می‌تواند در آنجا حضور داشته باشد. آترئوس به خانه سیندری می‌رسدو متوجه می‌شود مبارزه آن‌ها با سربازان قلمرو دیگری می‌شود. به آن‌ها کمک می‌کند و موضوع را توضیح می‌دهد. حالا کریتوس بیش از پیش حواس خود به آترئوس جمع می‌کند تا اتفاق بدی برای او رخ ندهد. در ادامه داستان سری بازی God of War، کریتوس به همراه آترئوس به سراغ گارم (گرگ آزاد شده) می‌روند و در طی مبارزه‌ای، روح گرگ مرده خود یعنی فرنیر را به جان گارم انتقال می‌دهد و او حالا رام می‌شود. در همین راستا فریا متوجه که منطقه ونه‌هایم و برادرش (فریر) در وضعیت خوبی قرار ندارد، برای هم با کمک کریتوس و آترئوس به آنجا می‌روند. کریتوس در آنجا هایمدال را می‌بینید ولی او دیگر نمی‌خواهد که خدای دیگری را بکشد اما چاره‌ای جز این ندارد و شیپور گلاهورن او که به نوعی آغاز کننده رگناروک هست را از روی جنازه او بر می‌دارد. در همین بین، آترئوس ماه را به آسمان می‌فرستد تا اسکال و هاتی در حال تعقیب ماه و خورشید باشند (در زمانی که خورشید و ماه همچنان در آسمان می‌درخشیدند، اودین با استفاده از اسکول و هاتی و به‌ کارگیری یک جادوی خاص، آن‌ها را به آسمان فرستاد تا خورشید و ماه را تعقیب کنند. پیش‌بینی می‌شود روزی که اسکال و هاتی به طعمه‌های خود دست یابند، شروع راگناروک خواهد بود).

حال آترئوس دوباره قصد دارد که به آزگارد برود تا ماسک را تکمیل کند تا بتواند آن را بدزدد. برای همین در آخرین ماموریت مبا ثور و ترود، موفق می‌شود که آخرین تکه ماسک را پیدا کند و از چنگ ثور در بیاید و به سرعت به خانه فرار کند. آترئوس به خانه می‌رسد مدتی می‌گذرد که ما براک را می‌بینیم که به تیر شک می‌کند و در همان لحظه تیر تبدیل اودین می‌شود و او را می‌کشد. یعنی در تمام این لحظات این اودین بوده که شبیه به تیر شده و تمام حواسش به کریتوس و اطرافیانش بوده است. اودین قصد فرار با ماسک را دارد اما کریتوس مانع این دزدی او می‌شود و بنابراین چاره‌ای جز رگناروک ندارد. داستان سری بازی God of War به آنجایی می‌رسد که کریتوس و آترئوس پیش موجودی به نام Surtr می‌روند که از کریتوس می‌خواهد با شمشیر تیغه‌های آشوب (Blades of Chaos) را درون او فرو کند تا تبدیل به هیولای آخرالزمانی یعنی رگناروک شود. مدتی بعد کریتوس در کنار پسرش به خواب می‌رود و در آن همسرش فی را می‌بیند که مرده است و مکالمه‌ای احساسی با می‌کند. سپس کریتوس با دمیدن در شیپور هایمدال، رسما رگناروک را آغاز می‌کند. با این کار دروازه قلمروها باز شده و هر نیرویی که توان حمله دارد مبارزه خود را نشان می‌دهد. از اصلی‌ترین مبارزه این آخرالزمان می‌توان به نبرد بزرگ ثور و کریتوس اشاره کرد که در آن ثور قصد کشتن ثور را ندارد ولی مدتی نمی‌گذرد تا این که اودین به دست خود، فرزند خود را می‌کشد. به همین علت مبارزه‌ای بین کریتوس، آترئوس و فریا در مقابل اودین شکل می‌گیرد که در آن آترئوس نقاب را نابود می‌کند و نمی‌گذارد که دست اودین به آن برسد. در همین راستا، سیندری با تمام تکنولوژی خود به آزگارد حمله می‌کند تا انتقام خود را بگیرد و رگناروک هم هرچه سر راه ببیند را نابود می‌کند. فریر هم که می‌بیند همه چیز در حال نابودی است، فداکاری می‌کند و بقیه افراد موفق به خارج شدن از آزاگارد می‌شوند. در داستان سری بازی God of War به اواخر این ماجراجویی می‌رسیم. جایی که همه با هر حالی که دارند فعلا در کنار هم هستند و آترئوس هم با خداحافظی از پدرش به سراغ جواب سوال‌های خود می‌رود که احتمالا در نسخه‌های بعدی بازی بیشتر به آن‌ها پرداخته شود. در این میان کریتوس پشت تابلویی از فی را می‌بیند که در آن نشان داده کریتوس در ادامه قرار است مورد تحسین و افتخار مردم قرار بگیرد. علاوه بر این‌ها، با انجام ماموریتی هم در صحنه‌ای غم‌انگیز سیندری و دیگر شخصیت‌های داستان را می‌بینیم که با براک وداع می‌کنند.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War، بازی God Of War Ragnarok رسیدیم.

بخش دهم: بازی God of War Ragnarok: Valhalla

روایت بازی God of War Ragnarok: Valhalla به بعد از وقایع نسخه قبلی یعنی بازی God Of War Ragnarok اشاره دارد. جایی که کریتوس به همراه میمیر دعوت‌نامه‌ای دریافت می‌کند تا در تالار و بخش والهالا (Valhalla)، حضور پیدا کند. کریتوس به محظ وارد شدن با چالش‌های سخت از جمله نبود و سلاح و زره خود روبه‌رو می‌شود که در ادامه باید با آن‌ها کنار بیاید. زیرا وضعیت اینجا به گونه‌ای است که اگر کریتوس بعد از مبارزه‌ای ضعیف شده و جان خود را از دست بدهد، دوباره در ساحلی بیدار می‌شود که از آن مسیر خود را ادامه داده بود. همچنین او در آنجا با مگنی و مودی (خدایان و پسران ثور) و حتی هلیوس رو‌به‌رو می‌شود. خدایانی از کشتن آن‌ها پشیمان است. در همین راستا هم با فریا هم از آنجایی که رییس شورای نورس شده است از کریتوس می‌خواهد که عنوان خدای جنگ نورس به این شورا بپیوندد اما او این را به خاطر سواستفاده‌های گذشته خود، نمی‌پذیرد.

در ادامه ماجرا به تیر می‌رسد و متوجه می‌شود که او بوده است که دعوت‌نامه آنجا‌ را برای کریتوس فرستاده است و سپس با او مبارزه‌ای انجام می‌دهد. در نهایت تیر جوانی‌های کریتوس را به کریتوس پخته‌تر حال حاضر نشان می‌دهد تا متوجه گذشته او نسبت به الان خود شود. حالا کریتوس با گذشته خود دست صلح می‌دهد و به نوعی به خدای امید، تبدیل می‌شود و با این که عضوی از شورای جدید نورس شود موافقت می‌کند.

به پایان خلاصه داستان سری بازی God of War رسیدیم و امیدواریم که توانسته باشیم داستان این مجموعه محبوب را نسخه اول نسبت به ترتیب زمانی تا آخرین نسخه‌ای که از آن منتشر شده را، برای شما بازگو کنیم. حال اگر دوست دارید داستان بازی دیگری را برای شما آماده کنیم، حتما آن را به ما معرفی کنید.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
اشتراک
به من اطلاع بده
guest

2 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments