سریال Gotham چند سال مهمان شبکه فاکس بود و بالاخره پرونده این سریال ابرقهرمانی و جنایی امسال به اتمام رسید.
ایدهی اولیه پشت سریال Gotham، نگاهی به زندگی شخصیتهای مهم این شهر پیش از تبدیل شدنشان به ابرقهرمانها یا ابرشرورهای معروف بود. در ابتدای داستان، بینندگان همراه با «جیمز گوردون» معروف برای اولین بار پا به گاتهام میگذارند. جیمز یک پلیس تازه کار است و پس از فارغ التحصیلی از آکادمی پلیس، برای خدمت به گاتهام بازگشت. همانطور که جیمز طی تلاش خود برای رها کردن گاتهام از چنگ خلافکاران و مبارزه با جرم و جنایت، با افراد و وقایع تازهای رو به رو میشود، بینندگان هم با چهرههایی آشنا و تاثیرگذار ملاقات خواهند کرد.
تماشای فصلهای اولیه گاتهام برای طرفداران بتمن واقعا تجربهای به یاد ماندنی است.
بزرگترین جذابیت سریال گاتهام هم درست در همین آشناییها است. با توجه به تمرکز و محوریت ابرقهرمانان در آثار اقتباسی، ابرشرورها در سینما و تلویزیون کمتر فرصت عرض اندام پیدا کرده و بینندگان به ندرت از گذشتهی آنها و مسیری که منجر به تبدیل شدن این افراد به یک هیولا شده است، باخبر میشوند. گاتهام با الهام گرفتن از ایده سریالهایی مثل Smallville که خواستگاه «کلارک کنت» را پیش از شناخته شدن به عنوان «سوپرمن» بررسی میکرد، سعی داشت تا این بار بینندگان را به قلب گاتهام، پیش از پیدایش بتمن برده و آنها را تا ظهور این ابرقهرمان با وقایع مهم زندگی سایر افراد این شهر، خصوصا نحوهی پیدایش ابر شرورها همراه کند.
تماشای فصلهای اولیهی سریال Gotham برای طرفداران بتمن واقعا تجربهای به یاد ماندنی است. برخلاف جیمز گوردون که تازه به گاتهام آمده، طرفداران شوالیهی سیاه به خوبی از سرنوشت و آیندهی بسیاری از شخصیتها آگاه هستند و همین موضوع همراهی با این شخصیتها و داستان آنها را جذاب میکند. رو به رو شدن با «ادوارد نیگما» به عنوان مسئول پزشکی قانونی، همراهی با «آزوالد کابلپات»، یک خدمتکار ساده در مسیر تبدیل شدن به یکی از بزرگترین گانگسترهای شهر و مهمتر از همه، تماشای قد کشیدن و بزرگ شدن «بروس وین» و درسهایی از زندگی که او را نهایتا به محبوبترین ابرقهرمان جهان میکند، همه و همه باعث میشود تا از تماشای این سریال واقعا لذت ببرید، حداقل تا قبل از شروع فصل چهارم!
به جرات میتوان تاثیرگذارترین شخصیت این سریال را «رابین لرد تیلور»، بازیگر نقش «پنگوئن» دانست. وی به خوبی در طول ۵ فصل سریال، از فردی ترسو و بیعرضه به گانگستری بیرحم و جامعهستیز تبدیل شده و مطمئنا در ذهن بیننده به خوبی نقش خواهد بست. پس از وی، بازی کوتاه «جیدا پینکت اسمیت» در سه فصل ابتدایی در نقش «فیش مونی» ملکهی مافیای گاتهام، یکی از قدرتمندترین و با ابهتترین شخصیتهای منفی زن را به طرفداران این سریال معرفی میکند. شخصیت فیش مونی منحصرا برای این سریال طراحی شده و در دنیای بتمن اصلا وجود ندارد؛ همین امر دست پینکت اسمیت را جهت پرداخت هرچه بهتر این شخصیت باز گذاشته و باعث شده این بازیگر خوش نام بتواند یک بار دیگر جسارت زنانهی خود را مانند نقش «نائومی» در «ماتریکس» به نمایش بگذارد.از دیگر موارد به یاد ماندنی سریال Gotham، طراحی لباس شخصیتها است. طراحی لباس مجموعه گاتهام بر عهده «لیزا پادوانی»، نامزد ۴ جایزه «امی» بوده و توجه به جزئیات و زیبایی منحصر به فرد در سبک پوشش هر یک از شخصیتهای اصلی، خصوصا ابرشرورهای داستان، واقعا قابل تحسین است.
متاسفانه باقی شخصیتهای سریال Gotham، عموما بازی اغراق شده و غیر طبیعی به نمایش میگذارند. «دیوید مازوز» به خوبی نقش بروس وین کوچک که با غم از دست دادن والدین خود دست و پنجه نرم میکند را به تصویر میکشد اما وقتی شخصیت بروس از فصل سوم سریال وارد مرحلهی گذار از کودکی معصوم به جنگجویی جدی میشود، به وضوح میبینیم که مازوز دیگر از پس ایفای نقش خود برنیامده و صرفا با کلفت کردن صدا، واکنشهای عصبی و اخم کردن سعی دارد کلیشههای بتمن «کریستوفر نولان» را باز آفرینی کند. اوضاع برای «بن مکنزی» هم به همین منوال است. او که نقش «جیمز گوردون» را در این مجموعه بازی میکند، در طول سریال عمدتا تصویری سردرگم و درمانده از استوارترین پلیس گاتهام به تصویر میکشد. رفتار سرکش و قلدرمآبانه گوردون بیشتر یادآور آثار سینمایی دهه ۸۰ میلادی مثل «جان سخت» و «اسلحهی مرگبار» است تا پلیسی قانون مدار و محافظه کار و همین امر میان تصویری که او از «جیمز گوردن» میسازد با تصویری که در طول این سالها از طریق کتابهای مصور بتمن از این شخصیت ارائه شده، فاصلهی انکار ناپذیری ایجاد کرده است.
همانطور که پیش از این اشاره کردیم، سریال Gotham را میتوان به دو بخش خوب و بد تقسیم کرد که مرز آن، پایان فصل سوم است. متاسفانه گاتهام با ورود به فصل چهارم به دلیل تغییرات گستردهای که در نحوه روایت داستان و شخصیت پردازی خود ارائه کرد، بیش از اندازه از معیارهای طرفداران جهان بتمن دور شده و در برخی موارد حتی سادهترین اصول کارگردانی را هم زیرپا گذاشت.
مهمترین ایراد این سریال، تغییر فضا و درونمایه داستان بود. سریال Gotham در ابتدا کار خود را به عنوان یک تریلر جنایی شروع کرد. جیمز گوردن کارآگاهی بود که باید اسرار جنایات گاتهام را کشف کرده و با کنار هم قرار دادن سرنخها، به عامل این جنایات که عموما یکی از ابرشرورهای آیندهی این شهر بود میرسید. از طرف دیگر، روند رشد و بلوغ شخصیتها در فصلهای ابتدایی سریال کاملا آهسته، پیوسته و قابل درک بود. بروس وین کم کم به بودن کنار آلفرد عادت کرده بود. جیمز با مشکلات خانوادگی و شغلی خود به عنوان یک کارآگاه کمتجربه دست و پنجه نرم کرده و شخصیتهای منفی مثل پنگوئن، فیش مونی و ادوارد نیما آهسته و پیوسته هیولای درون خود را آشکار میکردند.
ممنوعیت حضور مهمترین دشمن بتمن یعنی «جوکر» در سریال به مشکلات این مجموعه افزود
اما با ورود داستان به فاز دوم یعنی قدم گذاشتن بروس وین در مسیر تبدیل شدن به شوالیهی سیاه، همه چیز به سرعت تغییر کرد. گاتهام دیگر یک سریال جنایی نبود، بلکه اثری در ژانر ابرقهرمانی بود که در آن یک شخصیت میتوانست بمیرد، در اثر آلوده شدن به مواد شیمیایی به یک زامبی تبدیل شود و پس از دریافت داروی مناسب مجددا به عالم زندگان بازگردد! در این فاز دیگر چیزی به نام بلوغ شخصیتها معنی نداشت. پنگوئن میتوانست عاشق ادوارد نیگما شده و از او خواستگاری کند. برای کشتن او کل شهر را بسیج کرده، با او آشتی و حتی همکاری کند و نهایتا باز به او از پشت خنجر بزند! سردرگمی بزرگی که تقریبا تمام شخصیتهای داستان به آن دچار شده بودند، غیرقابل تحمل و غیرمنطقی بود؛ انگار تمام شخصیتهای گاتهام برای سر و سامان دادن این سریال بسیج شده و تمام گذشته و اهداف خود را به کلی فراموش کردهاند.
متاسفانه محدودیتهای اعمال شده از سوی مسئولین شرکت دیسی بر سریال و ممنوعیت حضور مهمترین دشمن بتمن یعنی «جوکر» در آن هم به همهی این مشکلات افزود. سازندگان سریال Gotham برای رهایی از این چالش، دو برادر به نام «جروم و جرامیا والسکا» را به سریال معرفی کردند که به صورت نوبتی نقش جوکر را ایفا کنند! جروم همان جوکر «هیث لجر» بود که کمی شیطنت خود را بیشتر کرده و جرامیا هم جوکر «جرد لتو»! جرامیا نهایتا حتی ظاهر خود را هم به جوکر معروف نزدیک کرد اما در تمام طول سریال به هیچ وجه نام جوکر روی وی گذاشته نشد. دست بردن در مهمترین خصوصیات و اتفاقاتی که شخصیت یک ابرشرور را شکل میدهد، مطمئنا نتیجهای جز ناراحتی طرفداران پر و پاقرص یک اثر ندارد و آن را از ریشهها خود دور و دورتر میکند.
سریال Gotham در دو فصل پایانی خود سعی داشت با ادغام دو خط داستانی «بتمن: سال صفر» و «بتمن: سرزمین بیصاحب» به شکلی شتاب زده، بروس وین را به یک قهرمان تبدیل کند. اما آنقدر در انجام این کار عجله داشت که پرداختن به ظرافتهای داستانی را به کلی فراموش کرد. به عنوان نمونه میتوان به سکانس آغازین فصل پنجم اشاره کرد که در آن قهرمانان گاتهام در شبی تاریک برای دفاع از شهر خود در برابر ارتشی عظیم، پشت یک دیوار بزرگ سنگر میگیرند. وقتی در پایان همان فصل و پس از نشان دادن وقایعی که منتهی به این نبرد شده، سکانس مذکور برای نشان دادن نتیجه این رویارویی بازسازی میشود، میبینیم که خورشید وسط آسمان است و جنگ نهایی این بار در روز صورت گرفته است!
تماشای گاتهام برای طرفداران بتمن و جهان این ابرقهرمان، تجربهای متناقض خواهد بود. لذت بردن از این اثر منوط به چشم پوشی در برابر اشتباهات سازندگان آن است. مطمئنا اگر بخواهیم با تیزبینی و سختگیری یک «عاشق کمیک بوک» به سراغ این سریال بیاییم، تماشای دو فصل انتهایی این سریال تجربهای زجر آور خواهد بود اما اگر بتوانید تا رسیدن به آخرین قسمت و نتیجهگیری این سریال صبر کنید، حتما پاداش این تحمل قهرمانانه خود را دریافت میکنید.
- طراحی لباس و محیط زیبا
- پرداختن به گذشته ابرشرورهای گاتهام
- بازی به یاد ماندنی رابین لرد تیلور
- شتاب زدگی در پایان بندی اثر
- دور شدن شخصیتها از ریشههای خود در فصلهای پایانی
- بیدقتیهای فنی در کارگردانی و فیلم برداری
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید