خلاصه داستان سری بازی GTA
1%
  • 0/10

خلاصه داستان سری بازی GTA

آماده برای سرقت

خلاصه داستان سری بازی GTA ۱ ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ مقالات بازی کپی لینک

پس از گذشت سال‌ها از نسل هفتم تا به الان که در نسل نهم قرار داریم، به عرضه بازی GTA VI توسط Rockstar نزدیک می‌شویم و مانند هر شخصی که دنبال‌کننده این صعنت است از منتظران این بازی هستیم. حالا به مناسبت نزدیک بودن عرضه آن، قرار است به خلاصه داستان سری بازی GTA بپردازیم، پس در ادامه همراه باشید.

فهرست داستان‌ها

بخش اول: بازی GTA I

داستان بازی GTA I در خلاصه داستان سری بازی GTA، از جایی شروع می‌شود که یک جنایتکار مخفی از سوی خانواده‌ای جنایتکار به نام ورکاتی (Vercotti) در شهر لیبرتی سیتی (Liberty City)، استخدام شده در جنایت‌های متخلف آن‌ها از جمله؛ گانگستر بودن و یا راننده‌ای برای سرقت‌های آن‌ها از بانک، کمک کند. او ماموریت‌هایی انجام می‌دهد و در نهایت، به سرنگونی عملیات جنایی خانواده جنایتکار سونتی (Sonetti) مستقر در نیوگرنزی (Guernsey) کمک می‌کند. مدتی بعد پس از جلب توجه بیش از حد پلیس، بابی برای شخصیت اصلی داستان یک بلیط پرواز به سن آندرس (San Andreas) رزرو می‌کند، جایی که او توسط یک سندیکای جنایی چینی به رهبری عمو فو (Uncle Fu) استخدام می‌شود و به آن‌ها در گسترش فعالیت‌های مجرمانه در سراسر شهر کمک می‌کند. کمک‌های او تا جایی پیش می‌رود که بعدها به گنگستر مکزیکی یعن ال بورو (El Burro) معرفی می‌شود و در چندین فعالیت جنایی به او و گروهش کمک کرده و افراد متهم به خیانت در گروه را می‌کشد. ‏آن‌ها سپس تصمیم می‌گیرند که به شهر وایس سیتی (Vice City) نقل مکان کنند، جایی که تحت باج‌گیری افسر فاسد پلیس ویژه وایس سیتی، ساموئل دیور (Samuel Deever) قرار می‌گیرند تا کارهای کثیف او را انجام دهند. دیور ادعا می‌کند که مدارکی از تمام جنایات قبلی شخصیت اصلی داستان دارد که می‌تواند او را تا آخر عمر زندانی کند. به همین علت، آن‌ها مجبور می‌شوند به دیور در آغاز جنگی علیه پیروان ارتش عشق برادری جاه (Brotherhood of Jah) یا همان راستاها (Rasta)، که یک گنگ جامائیکایی هستند که بیش از 7 سال است فعالیت‌های ترور‌آمیز داشته‌اند، کمک کنند. در نهایت رهبر باند یعنی برادر مارکوس (Brother Marcus)، آن‌ها را متقاعد می‌کند که با راستا‌ها متحد شوند و در ازای آن حمایت زیادی در برابر دیور و واحدش به آن‌ها ارائه می‌دهد. بنابراین او پس از کمک به برادر مارکوس و گروه راستا در مبارزه با افسر فاسد پلیس ویژه، تصمیم می‌گیرد که از دنیای جنایت کناره‌گیری کند و یک زندگی جدید را آغاز نماید، سپس بعد از دریافت پاداش بازنشستگی خود از برادر مارکوس، این موارد نشانگر پایان دوران خلافکاری و آغاز یک زندگی تازه برای شخصیت اصلی داستان است.

به پایان بخش اول خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA I رسیدیم.

بخش دوم: بسته الحاقی GTA: London 1969

داستان بازی GTA: London 1969 از جایی شروع می‌شود که شخصیت اصلی به عنوان یک جنایتکار کوچک وارد دنیای جنایتکاران لندن می‌شود. در ابتدای بازی، او برای باندهای کوچکتر و افراد ناشناس کار می‌کند و مأموریت‌های ساده‌ای مانند؛ سرقت خودرو، حمل و نقل غیرقانونی و حملات کوچک انجام می‌دهد. این مأموریت‌های ابتدایی باعث می‌شود تا شخصیت اصلی آشنایی‌های لازم را با مقررات جنایتکاران لندن، به دست بیارود. با پیشرفت در بازی، وی با باندهای بزرگتر و خطرناک‌تر لندن آشنا می‌شود. هر باند مجموعه‌ای از مأموریت‌های منحصر به فرد و چالش‌برانگیز خود را دارد که بازیکن باید آن‌ها را انجام دهند تا پاداش‌هایی دریافت کنند. برخی از باندهای اصلی عبارتند از؛

باند The Frim، که از باندهای اصلی شهر هستند و ماموریت‌هایی که به شخصیت اصلی می‌دهند، شامل؛ خرابکاری، سرقت، قتل و… است.

باند بعدی The Kangaroo نام دارد که یک باند جنایتکار دیگر که در زمینه قاچاق مواد مخدر و اسلحه است و شخصیت اصلی باید مأموریت‌های خطرناکی برای آن‌ها انجام دهد، از جمله؛ حمل و نقل محموله‌های غیرقانونی و مقابله با باند رقبای خود. این باند بیشتر در مناطق حاشیه‌ای شهر فعالیت می‌کند و معمولاً با پلیس درگیر است.

باند آخر The Crisp Twins است که در آن دو برادر جنایتکار که کنترل بخش‌های مختلفی از لندن را در دست دارند. مأموریت‌های مربوط به آن‌ها شامل؛ سرقت‌های پیچیده، حمل و نقل غیرقانونی، و حملات به باندهای رقیب است. شخصیت اصلی باید به تدریج اعتماد و احترام این برادران را کسب کند و برای آن‌ها مأموریت‌های خطرناک انجام دهد.

در ادامه داستان سری بازی GTA، هدف اصلی شخصیت اصلی بازی GTA: London 1969 این است که بتواند به بالاترین سطح قدرت و نفوذ در دنیای جنایتکاران لندن برسد. اما با این حال او در طی این مسیر با چالش‌هایی بیشتر و خطرناک‌تر از قبل دست و پنجه نرم می‌کند.

به پایان بخش دوم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: London 1969 رسیدیم.

بخش سوم: بسته الحاقی GTA: London 1961

داستان بازی GTA: London 1961 هشت سال قبل از وقایع بازی GTA: London 1969 جریان دارد. شخصیت اصلی بازی که باز هم یک جنایتکار بی‌نام است، در تلاش است تا در دنیای جنایتکاران لندن به قدرت برسد. او باید با انجام مأموریت‌های مختلف برای باندهای جنایتکار و افراد مختلف، جایگاه خود را در این دنیای زیرزمینی تثبیت کند. او در ادامه با باند‌های آشنا می‌شود که با انجام ماموریت و فعالیت‌هایی که آن‌ها به او می‌دهند به پاداش و احترام خوبی دست پیدا می‌کند؛

 باند The Red Army که یک باند جنایتکار با اعضایی است سابقه فعالیت‌هایی نظامی را دارند و عملیات آن‌ها حمله و تخریب باند‌های رقیب است.

باند بعدی The Hooligans نام دارند که اعضای بیشتر جوانان بیکار و شورشی است و ماموریت‌های آن‌ها اکثرا سرقت و مبرزات خیابانی بوده.

باند The Mods هم یکی از باند‌های دیگری است شخصیت اصلی داستان با آن‌ها آشنا می‌شود که آن‌ها موتورسوارانی هستند که فعالیت‌هایشان اکثرا حمل و نقل غیرقانونی  و مسابقات موتور سواری است.

در ادامه داستان سری بازی GTA، شخصیت اصلی بازی در این قسمت قصد دارد تا در باند‌های لندنی نفوذ کند و قدرت به دست بیاورد.

به پایان بخش سوم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: London 1961 رسیدیم.

بخش چهارم: بازی GTA II

این بازی با ورود کلود اسپید (Claude Speed) به عنوان شخصیت اصلی در شهر انی‌ور (Anywhere City)، آغاز می‌شود. او یک جنایتکار نو پا است و یک هدف بلندپروازانه دارد، آن هم اینکه تبدیل به به بزرگترین و قدرتمند‌ترین جنایتکار شهر شود. کلود برای اینکه هدف خود را به نتیجه برساند نیاز دارد تا به مناطقی از شهر برود، به باند‌های آنجا نفوذ کند، ماموریت‌های آن‌ها را انجام دهد و در نهایت خود را اثبات کند. کلود در اولین منطقه بازی که منطقه مسکونی (Downtown District) است، با سه باند اصلی آنجا آشنا می‌شود که یکی از آن‌ها، باند Loonies نام دارد که یک باند خطرناک در زمینه حملات و خرابکاری دیگر باندها است. باند بعدی Zaibatsu Corporation است که در واقع یک شرکت مافیایی بزرگ است و فعالیت‌های خلافکارانه گوناگونی انجام می‌دهند. باند Yakuza هم یکی دیگر از این باندها است که از جنایتکاران ژاپنی هستند که به شدت به خانواده اهمیت می‌دهند و کلود هم در نهایت مشغول به فعالیت برای این باندها می‌شود.

کلود پس از پیشرفت در ماموریت‌ها و نفوذهای خود، به منطقه صنعتی (Industrial District) که پر از کارخانه‌ و تاسیسات صنعتی است و در آنجا هم باندهایی آشنا می‌شود؛ باند SRS Scientists که یک گروه علمی هستند و در آزمایش‌های غیرقانونی به فعالیت‌های جنایتکارانه مشغول هستند در ادامه کلود هم با وارد شدن در آن‌ها باید برای آن‌ها مأموریت‌های مربوط به تکنولوژی و تحقیقات غیرقانونی انجام دهد. باند بعدی Rednecks است که فعالیت‌های آن‌ها اکثرا بر پایه موادمخدر پیش می‌رود. در نهایت باند Russian Mafia هم یک گروه جنایتکار روسی هستند که بیشتر عملیات‌های شبیه به ترور انجام می‌دهند. کلود ماموریت‌های لازم را برای این گروه‌ها انجام می‌دهد و این بار به منطقه آخر یعنی منطقه تجاری (Residential District) می‌رسد که مخوف‌ترین باندها در اینجا قرار دارند. این منطقه شامل؛ باند Zaibatsu Corporation، باند Hare Krishna که گروهی مذهبی هستند و در نهایت باند The Mafia که یک باند سنتی قدیمی هستند، می‌باشند. در ادامه خلاصه داستان سری بازی GTA، کلود اسپید موفق می‌شود که ماموریت‌ها را با پیروزی پشت‌سر بگذارد و بعد شکست دادن باندهایی رقیب خود، به یکی از جنایتکاران بزرگ و قدرمتند شهر تبدیل شود.

به پایان بخش چهارم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA II رسیدیم.

بخش پنجم: بازی GTA III

بازی از جای شروع می‌شود که، کلود و میگل (Miguel) در طول یک سرقت از بانک در خارج از شهر لیبرتی سیتی، توسط نامزد خود یعنی کاتالینا (Catalina) و میگل، به او خیانت شده و تیر باران می‌شود و آن‌ها به همراه پول‌ها فرار می‌کنند. کلود دستگیر می‌شود اما در حین انتقال به زندان، زمانی که اعضای کارتل کلمبیا به محل انتقالش حمله می‌کنند تا یک زندانی دیگر را آزاد کنند، موفق به فرار می‌شود. در حین فرار، کلود با ایت‌بال (8-Ball) که یک متخصص مواد منفجره و هم زندانی است، دوست می‌شود که کلود را پناه داده و به او با خانواده مافیای لئونه (Leone) برای کار آشنا می‌کند. مدتی می‌گذرد و ‏کلود در عملیات‌های مختلف از جمله پیروزی در یک جنگ گروهی علیه تریادهای محلی به مافیا کمک می‌کند و از این طریق احترام دون سالواتوره لئونه (Don Salvatore Leone) را به دست می‌آورد. پس از آنکه متوجه می‌شود کارتل در حال تولید و فروش یک موادمخدر خیابانی جدید به نام اسپنک (SPANK) برای تامین مالی گسترش حضورشان در لیبرتی سیتی است، سالواتوره به کلود دستور می‌دهد آزمایشگاه شناور مواد آن‌ها را نابود کند. در نهایت، کلود با کمک ایت‌بال در این ماموریت موفق می شود و جلوی این اتفاق را می‌گیرند. ‏سالواتوره بعدها به کلود دستور می‌دهد تا یک مشکل جزئی را حل کند، اما همسر دومش یعنی ماریا (Maria)، که به کلود علاقه‌مند شده بود، فاش می‌کند که این یک توطئه است. ماریا ادعا می‌کند به سالواتوره دروغ گفته که با کلود رابطه دارد تا حس حسودی او را برانگیزد و حالا سالواتوره قصد کشتن کلود را دارد. به همین علت، کلود به همراه ماریا و دوستش آسوکا کاسن (Asuka Kasen) به جزیره استانتون فرار می‌کند. مدتی پس از ترور سالواتوره برای قطع ارتباط با مافیا، کلود برای یاکوزا به رهبری آسوکا و برادر او کنجی (Kenji) کار می‌کند. در این زمان، او همچنین به افسر پلیس فاسد شهر یعنی ری ماچوفسکی (Ray Machowski)، که در نهایت به او در فرار از شهر کمک می‌کند و به تاجر نفوذی خود یعنی، دونالد لاو (Donald Love) کمک می‌رساند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏دونالد از کلود می خواهد تا کنجی را به بهانه یک حمله از سوی کارتل ترور کند تا یک جنگ گروهی آغاز شود که به دونالد اجازه می‌دهد تا مکان‌هایی برای ساخت و ساز، برای کسب و کار خود را بدست بیاورد. پس از موفقیت این ماموریت، کلود ماموریت دیگری را برای دونالد انجام می‌دهد که در آن با کاتالینا، که اکنون رهبر کارتل است، در یک مکان در حال ساخت و ساز روبرو می‌شود. با این حال، کاتالینا پس از خیانت و تیرباران همدست خود یعنی میگل، موفق به فرار می شود. ‏آسوکا مرگ برادرش کنجی را به گردن کارتل می‌اندازد و مکانی که در حال ساخت و ساز بود را تصرف می‌کند. یاکوزاها میگل زخمی را دستگیر کرده و برای کسب اطلاعات درباره عملیات کارتل در شهر، او را شکنجه می‌دهند که به کلود امکان می‌دهد تا علیه آن‌ها و فعالیت‌هایشان، کارتل را مختل کند. کاتالینا در حالی که عصبانی شده، هم آسوکا و هم میگل را کشته و ماریا را ربوده و 500,000 دلار برای آزادی او باج می‌گیرد. کلود برای پرداخت باج با او ملاقات می‌کند، اما کاتالینا بار دیگر به او خیانت کرده و کلود را گیر می اندازد. کلود موفق به فرار، نجات ماریا و نابودی هلیکوپتری که کاتالینا برای فرار سوار آن شده بود، می شود و در نهایت کاتالینا را می‌کشد. هنگامی که کلود و ماریا از محل حادثه دور می‌شوند، ماریا شروع به شکایت از ربوده شدن می‌کند، اما ناگهان با یک گلوله کشته می شود و مشخص نمی‌شود که این اتفاق مبهم چرا رخ داده است.

به پایان بخش پنجم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA III رسیدیم.

بخش ششم: بازی GTA: Vice City

در سال 1986، گانگستر تامی ورستی (Tommy Vercetti) پس از گذراندن 15 سال زندان به اتهام قتل، آزاد می‌شود. رئیس او سانی فورلی (Sonny Forelli)، که قصد راه‌اندازی عملیات قاچاق مواد مخدر در جنوب را دارد، تامی را به شهر وایس سیتی انتقال می‌دهد تا بر یک معامله مهم مواد مخدر در کنار وکیل فاسد یعنی، کن روزنبرگ (Ken Rosenberg) نظارت کند. اما این معامله از سوی تعدادی حمله‌کننده ناشناس به هم می‌ریزد و تامی و کن به سختی موفق به فرار می‌شوند. سانی که از شنیدن این خبر عصبانی می‌شود و به تامی دستور می‌دهد مواد مخدر را به همراه پولی که به او داده بود، پس بگیرد، در غیر این صورت با عواقب بدی روبه‌رو خواهد شد. کن برای کسب اطلاعات، تامی را به سوی خوان گارسیا کورتز (Juan Garcia Cortez)، سرهنگ بازنشسته ارتش که در برگزاری این معامله کمک کرده بود، راهنمایی می‌کند. کورتز ضمن ابراز پشیمانی از این حمله، قول می‌دهد متهم اصلی این موضوع را شناسایی کند. ‏در حین تحقیق، تامی با چندین فرد آشنا می شود که به او در این زمینه، کمک می‌کنند. این افراد عبارتند از؛ کنت پاول (Kent Paul) مدیر موسیقی که با دنیای زیرزمینی جنایت در شهر ارتباط دارد، لنس ونس (Lance Vance) که در آن معامله کمک کرده و برادرش را در حمله از دست داده است، اوری کارینگتون (Avery Carrington) تاجر ثروتمند تگزاسی که در ازای کمک تامی به او در چند معامله، از او حمایت می کند و ریکاردو دیاز (Ricardo Diaz) قاچاقچی بزرگ مواد مخدر که هم تامی و هم لنس را استخدام می‌کند. سرانجام، کورتز شروع به ابراز شک و تردید می‌کند که دیاز پشت حمله به آن معامله بوده است. پس از تحقیقات بیشتر، لنس متوجه صحیح بودن این موضوع شده و علیرغم هشدار تامی، سعی در کشتن دیاز می‌کند اما خودش دستگیر می‌شود. پس از نجات لنس توسط تامی، آن دو موفق به کشتن دیاز قبل از انتقام او می‌شوند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏با مرگ دیاز، تامی امپراطوری جنایی او را تصاحب می‌کند و به پیشنهاد اوری، برای گسترش آن شروع به اخاذی از کسب‌و‌کارها و خرید شرکت‌های نزدیک به ورشکستگی برای پوشش فعالیت‌های غیرقانونی می‌کند. سپس تامی یک گنگ تشکیل می‌دهد تا از تجارت خود در برابر رقبا محافظت کند و به چندین رهبر گنگ هم کمک می‌کند تا از حمایت آن‌ها برخوردار شود. او مدتی بعد به کورتز در فرار از شهر با تجهیزات نظامی دزدیده شده کمک می‌کند، اما در نهایت سانی متوجه می‌شود که تامی کنترل کامل تجارت مواد مخدر وایس سیتی را بدون سهم دادن به خانواده فورلی در دست گرفته است. او از این استقلال عمل تامی خشمگین شده و گنگسترانی را برای گرفتن پول از تجارت تامی، به سراغ او می‌فرستد. در پاسخ، تامی آن‌ها را می‌کشد و ارتباط خود را با سانی قطع می‌کند. سانی ‏پس از آگاهی از اینکه شخصا برای گرفتن آنچه فکر می‌کند از آن او است، به شهر وایس سیتی می‌آید، در همین بین تامی هم آماده می‌شود تا با پول جعلی به او باج بدهد. در ملاقاتی اما سانی فاش می‌کند که مسئول دستگیری تامی در 15 سال پیش بوده و لنس به او خیانت کرده و با فورلی‌ها متحد شده است، زیرا احساس می‌کرده در کنار قدرت گرفتن تامی، کم‌اهمیت است. بعد از مدتی یک درگیری مسلحانه در خانه تامی رخ می‌دهد که در آن تامی از سرقت پول‌هایش توسط فورلی‌ها جلوگیری می‌کند و لنس را به خاطر خیانتی که انجام داده، می‌کشد. سپس سانی را هم نیز می‌کشد. وقتی کن به این صحنه خونین می‌رسد، تامی سریعا به او اطمینان می‌دهد که همه چیز حالا خوب است، زیرا او بالاخره خود را به عنوان پادشاه جنایت بلامنازع شهر وایس سیتی تثبیت کرده است.

به پایان بخش ششم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: Vice City رسیدیم.

بخش هفتم: بازی GTA: San Andreas

داستان این بازی محبوب از جایی شروع می‌شود که، ‏کارل جانسون در فرودگاه فرود آمده و با تاکسی به سمت خانه مادر خود می‌رود. اما در مسیر توسط فرانک تنپنی (Frank Tenpenny)، ادی پولاسکی (Eddie Pulaski) و جیمی هرناندز (Jimmy Hernandez)، افسران یک واحد فاسد پلیس لوس‌سانتوس به نام C.R.A.S.H دستگیر می‌شود. آن‌ها وسایل او را می‌دزدند و تهدید می‌کنند که او را به قتل یک افسر دیگر به نام رالف پندلبری (Ralph Pendelbury) متهم می‌کنند، مگر اینکه هر زمان که آن‌ها خواستند برایشان کار کند. پس از آزادی کارل توسط C.R.A.S.H که به او هشدار دادند تحت نظر خواهد بود، او به خانه مادرش رفت و در آنجا بیگ اسموک را می‌بیند. پس از اینکه اسموک به کارل قول می‌دهد متهم قتل مادرش را پیدا کنند، آن دو برای شرکت در مراسم تشییع جنازه راهی می‌شوند. جایی که کارل سوئیت (Sweet)، کندل (Kendl) و رایدر (Ryder) را می‌بیند. سوئیت از بازگشت کارل ناراضی باست و می‌گویید که او فرار کرده بود. کندل از سوئیت عصبانی می‌شدو و می‌رود. ناگهان بالاس‌ها (Ballas) با تیراندازی از ماشین، ماشین اسموک را نابود می‌کنند. پس از فرار از این حمله، کارل، سوئیت، اسموک و رایدر به محله گروو استریت (Grove Street) باز می‌گردند. با دیدن وضعیت گنگ، کارل تصمیم می‌گیرد که بماند و به احیای گروو استریت کمک کند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، کارل ابتدا کارهای کوچکی مانند؛ پاک کردن نقاشی‌های دیواری گنگ‌های رقیب، پاکسازی محله از دلال‌های مواد مخدر، خرید اسلحه از امت (Emmet) و انجام تیراندازی از ماشین در مناطق بالاس را انجام می‌دهد. به تدریج او به عملیات بزرگ‌تری مانند؛ سرقت سلاح برای اعضای گنگ از منابع مختلف در سراسر لوس‌سانتوس به همراه رایدر، و همراهی بیگ اسموک در چندین معامله می‌پردازد. در این مدت، کارل با دوست و نسبتا عضو گنگ خود یعنی اوجی لوک (OG Loc)، که تازه از زندان آزاد شده ملاقات می‌کند و او از کارل می‌خواهد تا به او در کشتن هم‌بندی سابق خود کمک کند. پس از آن، کارل به اوجی لوک در کسب شهرت در صنعت رپ با سرقت تجهیزات از یک مهمانی ساحلی، همچنین دفترچه شعر خواننده معروف یعنی مد داگ (Madd Dogg) و کشتن مدیر برنامه‌های او کمک می‌کند. در حین حضور در یک مهمانی خانگی به میزبانی اوجی لوک، چندین نفر از بالاس‌ها به گروو استریت حمله می‌کنند، اما کارل و سوئیت موفق به دفع آنها می‌شوند. ‏سرانجام، کارل موفق می‌شود منطقه گلن پارک (Glen Park) را از بالاس‌ها باز پس بگیرد و یک عضو سابق گروو استریت به نام لیتل ویزل (Little Weasel) را که به بالاس‌ها پیوسته بود، بکشد. کمی بعد، سوئیت به کارل اطلاع می‌دهد که چندین نفر از بالاس‌های رده بالا در تشییع جنازه ویزل شرکت خواهند کرد. از جمله؛ کین (Kane) و برادران از این فرصت برای کشتن آن‌ها استفاده می‌کنند و دشمنانشان را تضعیف می‌کنند. پس از آنکه کارل چندین منطقه دیگر را از رقیبان برای گروو استریت بازپس می‌گیرد، سوئیت تصمیم می‌گیرد تا سه شاخه گنگ خانواده‌ها را با کمک کارل، بیگ اسموک و رایدر متحد کند. با این حال، این جلسه توسط پلیس مورد حمله قرار می‌گیرد و گروه با سختی پس از یک تعقیب طولانی فرار می‌کنند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، با تضعیف شدید بالاس‌ها، سوئیت تصمیم می‌گیرد که زمان بازگشت کنترل لوس‌سانتوس به گروو استریت فرا رسیده است و برنامه‌ریزی می‌کند تا یک گروه بزرگ از بالاس‌ها را در تقاطع مولهولند (Mulholland) مورد حمله قرار دهد تا جنگ گنگ را پایان دهد. اما قبل از اینکه بتواند به برادرش در حمله بپیوندد، کارل توسط سزار (Cesar) فراخوانده می‌شود که از او می خواهد در وردنت بلوفس (Verdant Bluffs) ملاقات کند. آنجا، سزار فاش می‌کند که او در مورد تیراندازی از ماشین که بورلی را کشت تحقیق کرده بود و فهمید که هدف اصلی سوئیت بود. درست در آن لحظه، دو نفر بیگ اسموک، رایدر، C.R.A.S.H. و برخی بالاس‌ها را می‌بینند که از یک گاراژ حاوی یک ماشین سبز خارج می‌شوند، دقیقا همان ماشینی که مورد استفاده در تیراندازی از ماشین در ابتدای داستان قرار گرفت. این باعث می‌شود کارل بفهمد، که بیگ اسموک و رایدر به بالاس‌ها فروخته شده‌اند و با C.R.A.S.H. کار می کنند و آن‌ها بودند که تیراندازی از ماشین را سازماندهی کردند تا سوئیت را بکشند و گنگ را از بین ببرند. کارل سپس می‌فهمد که سوئیت باید به دام افتاده باشد و می‌رود تا او را نجات دهد، اما او را در حالی که مجروح شده پیدا می‌کند. سوئیت به کارل دستور می‌دهد که برود، اما کارل امتناع می‌کند و در چندین حمله از بالاس‌ها را می‌کشد. با این حال، پلیس زود فرا می‌رسد و سوئیت و کارل را دستگیر می‌کند. سوئیت به بیمارستان زندان منتقل می‌شود، در حالی که کارل توسط C.R.A.S.H. به خارج از لس سانتوس، به شهر کوچک آنجل پاین (Angel Pine) در منطقه ویتستون (Whetstone)، فرستاده می‌شود.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏بعد از اینکه کارل توسط C.R.A.S.H. هشدار داده شد که به لوس‌سانتوس بازنگردد و سعی نکند بیگ اسموک را بکشد، او را مجبور می‌کنند تا برایشان کار کند. اولین کار او کشتن یک خبرچین تحت محافظت FBI است که تهدید می‌کند فساد آن‌ها را به مقامات فاش می‌کند. پس از انجام کار، کارل تصمیم می‌گیرد تا پول دربیاورد و به سزار زنگ می‌زند، که به او توصیه می‌کند تا با دختر عموی او یعنی، کاتالینا (Catalina) ملاقات کند. کارل و کاتالینا به انجام دزدی‌های کوچک می‌پردازند و در خلال آن، وارد رابطه کوتاهی هم با هم می‌شوند. کارل سپس توسط تنپنی (Tenpenny) برای کار دیگری فراخوانده می‌شود و با یک هیپی به نام تروث (Truth) ملاقات می‌کند که تامین‌کننده موادمخدر تنپنی است. تنپنی از کارل می‌خواهد تا به تروث در تولید مقدار زیادی از مواد مخدر که در آینده نزدیک به آن نیاز خواهد داشت، کمک کند. تروث از کارل می‌خواهد تا یک محموله را از یک مزرعه دزدی کند و آن را به او بازگرداند. او وعده می‌دهد که وقتی موادمخدر مورد نیاز تنپنی آماده شد، به کارل زنگ می‌زند. کمی بعد، کارل به سزار زنگ می‌زند و اصرار می‌کند که او با کندل از لوس‌سانتوس خارج شود، چون گنگ خانواده‌های گروو استریت و واریوس لوس آزتکاس (Varrios Los Aztecas) هر دو منحل شده‌اند و مناطق آن‌ها توسط بالاس‌ها و واگوس تصرف شده‌اند. کارل با سزار و کندل ملاقات می‌کند و برای آن‌ها یک خانه تریلری در آنجل پاین اجاره می‌کند تا زمانی که برای همه آن‌ها جای بهتری پیدا کند. مدتی بعد، کارل شروع به رقابت در مسابقات اتومبیل‌رانی برای کسب درآمد می‌کند و در یکی از مسابقات با وو زی مو (Woozie)، رهبر نابینای زیرشاخه بچه‌های ابر کوه (Mountain Cloud Boys) از گروه تریادهای سان فیرو (San Fierro Triads) آشنا می‌شود. کارل همچنین در یک مسابقه با نامزد جدید کاتالینا به نام کلود شرکت می‌کند و سند یک گاراژ در دوهرتی (Doherty)، سان فیرو را برنده می‌شود. پس از جدایی از کاتالینا، که با کلود به لیبرتی سیتی می‌رود، سی‌جی به نزد تروث بازمی‌گردد که به او اطلاع می‌دهد که موادمخدر مورد نیاز تنپنی آماده است. اما پس از اینکه پلیس از طریق گزارش تنپنی از مزرعه موادمخدر باخبر می‌شود، سی‌جی و تروث مجبور می‌شوند تا مزارع را بسوزانند و یک هلیکوپتر پلیس را با یک آرپی‌جی نابود کنند، سپس با مواد مخدر به گاراژ کارل در سان فیرو بروند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏کارل با سزار و کندل در گاراژ ملاقات می‌کند و می‌بیند که آن خرابه شده است. او عصبانی می‌شود، اما خواهرش او را آرام می‌کند و به او می‌گوید که می‌توانند آن را به یک کارگاه موفق تبدیل کنند. کارل چند نفر از آشنایان تروث را به نام مکانیک‌های دواین (Dwaine) و جثرو (Jethro) به عنوان متخصص الکترونیک زیرو استخدام می‌کند تا به او کمک کنند تا گاراژ را راه‌اندازی کند. کمی بعد، تنپنی به کارل زنگ می‌زند و به او می‌گوید که زمان استفاده از موادمخدر به دست آمده از تروث فرا رسیده است و به او دستور می‌دهد تا آن را در صندوق عقب ماشین دادستان ناحیه‌ای بگذارد، چون او در حال تحقیق درباره او و پولاسکی است. کارل طبق دستور عمل می‌کند و دادستان دستگیر می‌شود. مدتی بعد، تنپنی و پولاسکی به کارل در یک ملاقات غیرمنتظره، این بار از او می‌خواهند که یک گزارشگر را که در حال تحقیق درباره آن‌ها است را دنبال کند تا به لوس‌سانتوس برسد، جایی که او و یک ژورنالیست را که با او ملاقات می‌کند، می‌کشد. در طول زمان خود در سان فیرو، کارل فروشگاه مدل RC زیرو را می‌خرد و به او کمک می‌کند تا در جنگ مدل RC علیه رقیب خود برکلی (Berkley) پیروز شود، و اعتماد و احترام وووزی و تریادها را پس از کمک به آن‌ها در جنگ گانگ علیه یک باند ویتنامی به نام پسران دانگ (Da Nang Boys)، به دست می‌آورد. در یک روز، سزار به کارل زنگ می‌زند و به او می‌گوید که یک ماشین بالاس در تقاطع مولهولند دیده شده است و به سمت روستاها حرکت می‌کند. آن‌ها آن را تا آنجل پاین دنبال می‌کنند، جایی که عکس‌هایی از یک ملاقات بین رایدر و چند مرد دیگر می‌گیرند. کارل و سزار زود می‌فهمند که، جیزی بی (Jizzy B)، تی-بون مندز (T-Bone Mendez) و مایک تورنو (Mike Toreno) رهبران سندیکای لوکو (Loco Syndicate) هستند، سازمانی که موادمخدر را به بیگ اسموک، رایدر و بالاس تامین می‌کند. تصمیم به از بین بردن سازمان می‌گیرند، کارل ابتدا به سازمان نفوذ می‌کند و خدمات خود را به جیزی بی عرضه می‌کند. پس از چند مأموریت برای سازمان، کارل سرانجام اعتماد آن‌ها را به دست می‌آورد، قبل از اینکه به آن‌ها خیانت کند و جیزی بی را بکشد. از طریق تلفن جیزی بی، کارل سپس درباره ملاقات بعدی سندیکا با بالاس می‌آموزد، که او با کمک سزار و تریادها آن را غافلگیر می‌کند و تی-بون و رایدر را می‌کشد. کارل سپس هلی‌کوپتر تورنو را نابود می‌کند، ظاهراً او را می‌کشد و همچنین کارخانه مواد مخدر سندیکا را نابود می‌کند، آنها را از کار می‌اندازد. با حذف سندیکای لوکو، کارل تمرکز خود را بر کسب درآمد از طریق کسب و کار گاراژ خود می‌گذارد. او نمایندگی خودروهای وانگ را می‌خرد و در مدرسه رانندگی شرکت می‌کند تا تکنیک‌های پیشرفته رانندگی را یاد بگیرد که بعدها به او و سزار در سرقت خودروهای مختلف برای نمایندگی کمک می‌کند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏مدتی بعد، کارل یک تماس تلفنی از مردی با صدای دیجیتالی دستکاری شده دریافت می‌کند که از او می‌خواهد به یک مزرعه در تیارا روبادا (Tierra Robada) برود. آنجا، کارل با شگفتی می‌بیند که تورنو هنوز زنده است، که خود را به عنوان تماس تلفنی معرفی می‌کند. تورنو به کارل می‌گوید که سویت در یک زندان در ایالت است، اما ایمن است، و افسر رالف پندلبوری (Ralph Pendelbury) تحت دستورهای تنپنی کشته شد، چون تهدید به آوردن او به امور داخلی می‌کرد. تورنو سپس توضیح می‌دهد که او یک مامور مخفی دولت است و از کارل می‌خواهد که به او در چندین عملیات مشکوک کمک کند تا آزادی سویت را تضمین کند. بدون هیچ گزینه دیگری، کارل موافقت می‌کند و چندین کار برای تورنو انجام می‌دهد. سپس از او خواسته می‌شود تا یک فرودگاه متروکه در بیابان را بخرد و یاد بگیرد که هواپیما و هلی کوپتر را پرواز کند، که به او در مأموریت‌های بعدی برای تورنو کمک می‌کند. در حالی که در فرودگاه است، کارل با تروث ملاقات می‌کند که از او می‌خواهد در سرقت یک جت‌پک 60 میلیون دلاری از منطقه 69 به او کمک کند. سپس کارل از جت‌پک برای سرقت یک ماده سبز مرموز از یک قطار نظامی استفاده می‌کند و آن را به تروث تحویل می‌دهد، که به او اجازه می‌دهد جت‌پک را برای خود نگه دارد، قبل از اینکه راه‌هایشان جدا شود. ‏به زودی پس از آن، کارل یک تماس تلفنی از ووزی دریافت می‌کند، که اکنون یک تاجر موفق است و یک کازینو در لاس ونتوراس باز کرده است و از کارل می‌خواهد که به دیدارش برود. کارل به لاس ونتوراس (Las Venturas) فقط برای کشف اینکه کسب و کار کازینو به خوبی پیش نمی‌رود به آنجا نمی‌رود، زیرا به دلیل مخالفت با خانواده‌های مافیا لئونه، سینداکو و فورلی از لیبرتی سیتی هم جزئی از دلایل او است. کارل موافقت می‌کند تا به ووزی و کازینو در برابر خانواده‌های مافیا رقیب کمک می‌کند، و از جمله ترساندن زیردست آنها تا فاش کند که برای کدام خانواده کار می‌کند، و نابودی یک کارخانه پلاستیک کنترل شده توسط سینداکو که چیپ‌های جعلی را برای قاچاق به کازینو تولید می‌کند. به عنوان انتقام، کارل به ووزی کمک می‌کند تا دزدی از کازینو رقیب کالیکولا (Caligula) را برنامه‌ریزی کند، که توسط مافیا اداره می‌شود. او چندین کار در آماده‌سازی برای دزدی انجام می‌دهد، از جمله دزدیدن دینامیت، عکس گرفتن از طرح‌های کازینو، دزدیدن کارت سوئیچ برای کازینو از یک کراپیر، نصب مواد منفجره در سد شهر که ژنراتورها را نابود می‌کند و برق را قطع می‌کند، دزدیدن چند موتورسیکلت پلیس HPV1000 برای فرار و دزدیدن یک ون زرهی با استفاده از هلی کوپتر لویاتان و لوگوی کازینو کالیکولا را روی آن طراحی می‌کند. مدتی بعد، کارل یک تماس تلفنی از تروث دریافت می‌کند، که فاش می‌کند که شب قبل به همراه یک گروه بریتانیایی به نام The Gurning Chimps به بیابان سفر کرده بود، اما پس از مصرف موادمخدر، همه بیهوش شدند. تروث به کارل می‌گوید که او در لوس‌سانتوس است و تقریبا هیچ خاطره‌ای از شب قبل یا اینکه چگونه آنجا رسیده، به یاد نمی‌آورد. سپس از کارل می‌خواهد تا مدیر گروه کنت پاول و خواننده اصلی ماکر (Maccer) را از بیابان نجات دهد. او این کار را انجام می‌دهد و آن‌ها را به کازینو کالیکولا می‌آورد، جایی که دوست قدیمی کنت پاول، کن روزنبرگ، به عنوان مدیر کار می‌کند. این را به عنوان فرصت دیگری برای نفوذ می‌بیند، کارل شروع به کار با کن می‌کند تا اعتماد مافیا را به دست آورد و زود می‌آموزد که کن توسط هر خانواده مافیا به عنوان یک حزب بی‌طرف انتخاب شده است تا کازینو را به نمایندگی از هر خانواده اداره کند و تهدید به مرگ شده است اگر جنگی بین سه خانواده مافیا آغاز شود. سپس، یک درگیری بین خانواده‌های سینداکو و لئونه آغاز می‌شود، که به جنگی بین همه سه خانواده می‌انجامد و باعث می‌شود که دون سالواتوره لئونه، رئیس خانواده لئونه، به لاس ونتوراس سفر کند و کازینو کالیکولا را تصرف کند. کارل خدمات خود را به سالواتوره پیشنهاد می‌کند و او را استخدام می‌کند تا به او در درگیری با دو خانواده دیگر کمک کند تا کنترل بیشتری بر کازینو داشته باشد. او ابتدا کارل را می‌فرستد تا چند قاتل را که با هواپیما به شهر می‌آیند، بکشد، و سپس به او می‌گوید تا به لیبرتی‌سیتی سفر کند و دون مارکو فورلی، رئیس خانواده فورلی، را ترور کند. در طول مأموریت خود برای ترور مارکو، کارل همچنین به کن، پاول و ماکر کمک می‌کند تا از مافیا فرار کنند و مرگ آن‌ها را جعل کنند و به آنها بگوید که لاس ونتوراس را ترک کنند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏پس از کسب اعتماد سالواتوره، کارل تصمیم می‌گیرد که از کازینو کالیکولا را دزدی کند. با کمک ووزی، زیرو و تریادها، دزدی با موفقیت انجام می‌شود، مافیا ضعیف می‌شود و اجازه می‌دهد تا تریادها کازینو خود را آزادانه اداره کنند. ووزی از کارل می‌خواهد تا شریک تجاری او شود و او قبول می‌کند با این که دو نفر شروع به اداره کازینو کنند. کارل یک تماس تلفنی تهدیدآمیز از سالواتوره دریافت می‌کند، اما او را نادیده می‌گیرد و تمام روابط خود را با مافیا قطع می‌کند. کارل ‏در طول زمان اقامت خود در لاس ونتوراس همچنین با رپر مد داگ ملاقات می‌کند و او را از یک تلاش خودکشی نجات می‌دهد (زیرا او پس از کمک ناآگاهانه کارل به اوجی‌لوک که باعث نابودی حرفه‌اش شده بود، به افسردگی افتاده بود). کارل سپس توسط تنپنی و پولاسکی برای یک کار نهایی فراخوانده می‌شود و دستور می‌دهد تا یک مامور DEA را بکشد و یک پرونده را جمع‌آوری کند. کارل پرونده را جمع‌آوری می‌کند و تنپنی از او می‌خواهد تا در یک روستا در بیابان به او برسد تا آن را تحویل دهد. اما وقتی به آنجا می‌رسد، به کارل توسط تنپنی خیانت می‌شود و پولاسکی را می‌گذارد تا او را به همراه هرناندز، که به طور مخفیانه فساد شرکای خود را به امور داخلی گزارش داده بود، بکشد و دفن کند. کارل توسط هرناندز نجات می‌یابد که در این فرایند توسط پولاسکی کشته می‌شود و سپس کارل پولاسکی را تعقیب کرده و او را می‌کشد. ‏کارل ناگهان از تورنو، افسر دولتی که قبلاً برای او کار می‌کرد، ملاقات غیرمنتظره‌ای دریافت می‌کند که از او می‌خواهد برای آخرین بار به او کمک کند که آن سرقت یک جت نظامی از کشتی تهاجمی لید-069 است که در پایگاه نیروی دریایی لنگر انداخته و با آن یک ناوگان کشتی‌های جاسوسی را نابود کند. کارل این کار را انجام می‌دهد و تورنو وعده‌اش را با آزادی زودهنگام سوئیت عملی می‌کند. کارل برای بردن برادرش می‌رود و سعی می‌کند با نشان دادن تجارت‌هایی که از زمان ترک لس آنجلس راه انداخته مانند گاراژش در سن فیرو، کازینو در لاس ونتوراس و مدیریت مد داگ، او را تحت تأثیر قرار دهد. اما سوئیت از سبک جدید زندگی کارل که باعث شده گنگ را فراموش کند، خشنود نیست. برای اثبات وفاداری، کارل برادرش را به گنتون می‌برد و با هم کار می‌کنند تا گروو استریت را از چنگ بالاس‌ها درآورده و خانواده‌های گروو استریت را احیا کنند. سپس برادران جانسون شروع به بازپس گیری قلمرو گنگ از رقبا می‌کنند و تلاش می‌کنند ردی از بیگ اسموک پیدا کنند. با فهمیدن اینکه عضو سابق گنگ بی‌داپ (B Dup) اکنون برای اسموک کار می‌کند، کارل و سوئیت برای یافتن محل اسموک با او روبرو می‌شوند اما ناکام می‌مانند. اما آنها موفق می‌شوند تا بیگ بیر (Big Bear) را متقاعد کنند از مواد دست بکشد و دوباره به گنگ بپیوندد. مدتی بعد، سی‌جی به سوئیت در تصرف ایدلوود (Idlewood) از دست بالاس‌ها و همچنین به مد داگ برای انتقام از اوجی‌لوک که ورشکست شده کمک می‌کند. در حالی که داگ رسماً به دنیای رپ بازمی‌گردد و اکثر مناطق لس آنجلس را از آن خود می‌کند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏برادران جانسون به کاخ اسموک می‌روند تا برای خیانت به گنگ، او را بکشند. اما کارل از سوئیت عذرخواهی کرده و او را متقاعد می‌کند که تنها با اسموک روبرو شود تا اشتباهاتش را جبران کند. پس از گذر از سنگرها، کارل سرانجام با بیگ اسموک روبرو می‌شود اما اسموک به او شلیک می‌کند. در این درگیری، کارل اسموک را به ضرب گلوله می‌کشد. اسموک در حال مرگ به خیانتش برای پول اعتراف کرده و می‌گوید: همه نام مرا به یاد خواهند داشت! بیگ اسموک!. کارل از مرگ اسموک ابراز تاسف می کند و آن را اتلاف وقت می‌نامد. تنپنی برای گرفتن سهم خود از درآمد قاچاق اسموک می آید و کارل را تهدید می‌کند تا پول‌ها را در چمدانش بگذارد و قصد دارد با آن از شهر فرار کند. اما سپس سعی می‌کند کارل را بکشد که ناکام می‌ماند. او سوار بر یک ماشین آتش‌نشانی دزدیده سعی در فرار می‌کند اما سوئیت به نردبان آن چنگ می‌زند. کارل با ماشین دنبالشان می‌کند و موفق می‌شود سوئیت را که افتاده بود نجات دهد. سپس برادران به تعقیب تنپنی می‌پردازند، سوئیت پشت فرمان می‌نشیند و کارل به افسران پلیس و اعضای گنگی که آن‌ها را تعقیب می‌کنند، شلیک می‌کند. تنپنی کنترل آتش نشانی را از دست می‌دهد و از روی پل در گروو استریت سقوط می‌کند. او با ادعای اینکه، خیابان‌ها را پاکسازی کرده، سرانجام می‌میرد، در حالی که کارل، دوستان و خانواده‌اش نظاره‌گر هستند، تروث قبل از اینکه همه به خانه جانسون بروند تا جشن بگیرند. به کارل برای شکست دادن این سیستم تبریک می‌گوید. در پایان، کارل، سوئیت، کندل و سزار در حال بحث درباره آینده هستند که مدداگ، کن روزنبرگ، کنت پاول و مکر ظاهر می‌شوند. مدداگ با افتخار اولین آلبوم طلایی‌اش را به رخ می‌کشد. در حالی که دوستان و خانواده مشغول جشن هستند، کارل به بیرون می‌رود و می‌گوید که، میرم بیرون ببینم چه خبر است. با مرگ تنپنی، آشوب‌ها پایان می‌یابد و عدالت در لوس‌سانتوس برقرار می‌شود.

به پایان بخش هفتم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: San Andreas رسیدیم.

بخش هشتم: بازی GTA: Liberty City Stories

در سال 1998، آنتونیو سیپریانی (Antonio Cipriani)، گنگستر خانواده لئونه، پس از 4 سال تبعید به دلیل قتل یک عضو گنگ، به لیبرتی‌سیتی باز می‌گردد. رئیس او، دون سالواتوره لئونه، از بازگشت او استقبال می‌کند و او را زیر نظر وینچنزو سیلی (Vincenzo Cilli)، گنگستر دیگری از لئونه‌ها که از تونی متنفر است، قرار می‌دهد. تونی در حین کار برای وینچنزو با جی‌دی اوتول (JD O’Toole)، عضو خانواده رقیب سیندکو (Sindacco) که قصد تغییر وفاداری دارد، آشنا می‌شود و شروع به همکاری با او برای نابودی سیندکوها می‌کند. بعدها وینچنزو سعی می‌کند تونی را در یک ماموریت گیر انداخته و دستگیر شود اما تونی موفق به فرار شده و ارتباطش را با وینچنزو قطع می‌کند. ‏در این مدت، تونی متوجه می‌شود که مادرش از رتبه پایین او در خانواده لئونه ناراضی است و تلاش می‌کند تا او را تحت تاثیر قرار دهد، اما در نهایت مجبور می‌شود از او دوری کند زیرا مادرش برای کشتن او قاتل استخدام می‌کند. پس از اینکه تونی به جی‌دی در تصرف یک کلوپ سیندکو کمک می‌کند، جی‌دی دعوت می‌شود تا رسما به عنوان عضو گنگستر به لئونه‌ها بپیوندد. اما این یک نقشه بوده و جی‌دی به دستور سالواتوره که از خیانت احتمالی او همانند سیندکوها می‌ترسید، کشته شود، اگرچه جی‌دی هیچ خیانتی نکرده بود. پس از مرگ جی‌دی، سالواتوره شخصا به تونی ماموریت از جمله مراقبت از همسر جوانش ماریا (Maria) می‌دهد. وینچنزو از موقعیت جدید تونی در خانواده لئونه حسادت می‌کند و او را به یک تله می‌کشاند تا کشته شود، اما تونی جان سالم به در می‌برد و وینچنزو را می‌کشد.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏تونی بعدها مدارکی را کشف می‌کند که نشان می‌دهد ماسیمو تورینی (Massimo Torini)، معاون رئیس مافیای سیسیل، در حال برنامه‌ریزی برای کنترل قلمرو خانواده لئونه توسط گنگ‌های کوچک است، در حالی که آن‌ها درگیر جنگ با خانواده‌های سیندکو و فورلی هستند. پس از کمک به محافظت از سالواتوره در مرکز شهر که مشکلاتی به وجود آمده بود، تونی اعتماد او را جلب می‌کند و به عضویت رسمی در خانواده لئونه در می‌آید که باعث می‌شود مادرش دستور ترور او را لغو کند. تونی بزودی مامور می‌شود شهردار تحت کنترل فورلی‌ها را بکشد و به تاجر ثروتمند دونالد لاو در رسیدن به این سمت کمک کند. اما پس از افشای روابط دونالد با لئونه‌ها، او ورشکسته می‌شود و در انتخابات به رقیبش مایلز اودونوان (Miles O’Donovan) می‌بازد که بلافاصله پس از پیروزی، سالواتوره را به اتهامات مختلف دستگیر می‌کند. تونی به سالواتوره وفادار می‌ماند و از او در زندان ماموریت‌هایی از جمله کشتن دون پائولی سیندکو به انتقام دستگیری سالواتوره دریافت می‌کند. ‏بعدها دونالد از تونی می‌خواهد در بازسازی ثروت خود به او کمک کند و او را مامور می‌کند تا اوری کارینگتون (Avery Carrington)، استاد سابق خود را بکشد، طرح‌های توسعه شهری او را سرقت و محله فورت استانتون تحت کنترل فورلی‌ها را با مواد منفجره نابود کند تا شرکت دونالد بتواند بودجه بازسازی آن را دریافت کند. در این مدت، تونی توسط ند برنر (Ned Burner)، گزارشگر خبری مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد تا با ارتکاب جرایم به پیشرفت شغلی او کمک کند. اما بعدها ند را می‌کشد تا از افشای دخالت خودش و دونالد در قتل اوری جلوگیری کند. او همچنین برای تویشکو کایزن (Toshiko Kasen)، همسر نادیده گرفته شده یاکوزای کازوکی کایزن (Kazuki Kasen) ماموریت‌هایی برای خرابکاری در عملیات شوهرش انجام می‌دهد. پس از کشتن کازوکی در یک درگیری، تویشکو پر از عذاب وجدان خودکشی می‌کند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، با شکست سیندکوها و فورلی‌ها، لئونه‌ها تبدیل به قدرتمندترین خانواده مافیا در لیبرتی‌سیتی می‌شوند اما سالواتوره هدف رقبای خود قرار می‌گیرد که تونی را مجبور به محافظت از او تا زمان محاکمه می‌کند. پس از آزادی موقت، سالواتوره درمی‌یابد که تورینی عامل جنگ گنگسترها و تقلب در انتخابات شهرداری بوده و حدس می‌زند که قدم بعدی او ربودن اودونوان برای جلوگیری از لغو اتهامات علیه سالواتوره خواهد بود. پس از کشتن تورینی و نجات اودونوان با کمک تونی، سالواتوره شهردار را وادار می‌کند به خانواده‌اش معافیت قانونی بدهد. سپس با تونی به دیدار عمویش که رهبر واقعی مافیای سیسیل و رئیس تورینی است می‌روند. گرچه عموی سالواتوره خود را از اقدامات تورینی بی‌اطلاع جلوه می‌دهد و قصد بازگشت به سیسیل را دارد، اما سالواتوره می‌داند که او پشت تمام توطئه‌ها برای تضعیف قدرت لئونه‌ها در لیبرتی‌سیتی به انتقام عدم پرداخت باج از سوی سالواتوره بوده است. با این حال، با از بین رفتن تهدید از جانب عمویش، سالواتوره شروع به تثبیت قدرت بر شهر می‌کند و تونی به پاداش کمک‌هایش به عنوان کاپورژیم (معاون) منصوب می‌شود.

به پایان بخش هشتم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: Liberty City Stories رسیدیم.

بخش نهم: بازی GTA: Vice City Stories

در سال 1984، سرباز ویکتور ونس (Victor Vance) در پایگاه ارتش شهر وایس، فورت بکستر (Fort Baxter) مستقر است. برای جمع‌آوری پول برای داروهای برادرش پیت (Pete) که مبتلا به آسم است، ویک موافقت می‌کند تا به سرپرست فاسدش، جری مارتینز (Jerry Martinez)، کمک کند و خود را در تجارت مواد مخدر شهر درگیر می‌کند. پس از اینکه یک معامله به شکست می‌انجامد، مارتینز، ویک را به اتهام پنهان کردن مواد مخدر در زیر تختش و انجام کارهای بی‌شرمانه در پایگاه متهم می‌کند که منجر به اتهام خیانت بزرگ و اخراج از ارتش می‌شود. ویک مجبور می‌شود به خیابان‌ها برود و به کمک فیل کسیدی (Phil Cassidy)، فروشنده اسلحه و خودخوانده جنگجوی ویتنام، که در حین کار برای مارتینز با او آشنا شده بود، پناه می‌برد تا زندگی خود را از نو شروع کند. مارتینز ویک و فیل را برای انجام کارهای بیشتر برایش استخدام می‌کند، اما سپس به آنها خیانت می‌کند و سعی می‌کند آنها را بکشد، که منجر به قطع رابطه آنها با او پس از فرار از دام می‌شود. در همین حال، ویک برای مارت جی ویلیامز (Marty Jay Williams)، رهبر یک باند خیابانی به نام تریلر پارک مافیا (Trailer Park Mafia)، که همسرش لوئیز کسیدی ویلیامز (Louise Cassidy-Williams) را مورد آزار قرار می‌دهد، کار ‌کند. مارت به دلیل رابطه ویک با همسرش خشمگین می‌شود و سرانجام سعی می‌کند او را برباید، که ویک مجبور می‌شود او را بکشد و لوئیز را نجات دهد. ونس تغییر نام می‌دهد و با کمک برادرش لنس (Lance) که تازه به شهر رسیده است، شروع به تصاحب راکت‌ها از باندهای رقیب می‌کند تا قدرت خود را افزایش دهد و آن‌ها را به دارایی‌های تجاری تبدیل کند. در این فرآیند، او احترام لوس کابرونس (Los Cabrones)، یک باند خیابانی کوبایی به رهبری اومبرتو روبینا (Umberto Robina)، را به دست می‌آورد که برای از بین بردن رقیبان آن‌ها کار می‌کند و با یک مأمور DEA فاسد به نام برایان فوربس (Bryan Forbes) که به عنوان یک فروشنده مواد مخدر جعلی عمل می‌کرد تا پول برادران ونس را دزدیده باشد، برخورد می‌کند. پس از دزدیدن یک محموله بزرگ مواد مخدر، ویک و لنس توسط برادران مندز، آرماندو (Armando) و دیگو (Diego)، بزرگترین دلالان مواد مخدر شهر و مالکان محموله، ربوده می‌شوند. لنس به آنها دروغ می‌گوید که مارتینز، که با مندزها معامله می‌کند، یک مأمور DEA مخفی است و مواد را به عنوان شواهد دزدیده است. پس از آزاد شدن، ویک و لنس شروع به کار با برادران مندز می‌کنند که ویک را به رنی واسولمایر (Reni Wassulmaier)، که یک کارگردان فیلم است، معرفی می‌کنند. در حالی که به رنی و دوستش بری میکلتایت (Barry Mickelthwaite)، مدیر استعداد فیل کالینز که خودش است، کمک می‌کند، ویک خود را با محافظت از فیل در برابر قاتلان مافیا، که بری به آن‌ها بدهکار است، قبل و در طول کنسرت فیل در شهر وایس، درگیر می‌کند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏رنی ویک را به ریکاردو دیاز (Ricardo Diaz)، یک دلال مواد مخدر که قصد دارد عملیات برادران مندز را تصاحب کند، معرفی می‌کند و او را برای انجام چند کار استخدام می‌کند. اما آرماندو و دیگو به آن‌ها شک می‌کنند و سرانجام سعی می‌کنند آن‌ها را پس از اینکه مارتینز دروغ آنها را افشا می‌کند، بکشند. پس از فرار از دام مندزها، ویک با دیاز همکاری می‌کند تا آن‌ها را ورشکسته کند. مندزها در پاسخ، لوئیز و لنس را می‌رباید، که منجر به حمله ویک به عمارت آن‌ها و کشتن آرماندو می‌شود، اما او نتوانست لوئیز را نجات دهد که در حین اسارت مجروح شده بود. سوگند به انتقام از دیگو و مارتینز، ویک با دیاز و فیل برای آخرین بار همکاری می‌کند تا آن‌ها را ردیابی کند و یک هلیکوپتر ارتش از فورت بکستر دزدیده شود. با استفاده از هلیکوپتر، ویک به مخفیگاه مارتینز و دیگو حمله می‌کند، افراد آنها را از بین می‌برد و هر دو مرد را در پشت بام می‌کشد. پس از اینکه لنس دیر می‌رسد تا کمک کند، او سعی می‌کند ویک را متقاعد کند تا در یک معامله مواد مخدر دیگر شرکت کند. ویک به شدت مخالفت می‌کند و می‌گوید که دیگر علاقه‌ای به مواد مخدر ندارد. لنس انتخاب ویک را می‌پذیرد و دو برادر شهر وایس را ترک می‌کنند تا به پیت پول برای داروهایش بدهند.

به پایان بخش نهم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: Vice City Stories رسیدیم.

بخش دهم: بازی GTA IV

در سال 2008، نیکو بلیک (Niko Bellic)، یک کهنه سرباز جنگ و قاچاقچی سابق انسان، با کشتی باربری به نام پلاتیپوس (Platypus) به شهر لیبرتی‌سیتی می‌آید و دلایل مختلف هم برای این آمدن دارد، از جمله؛ برای فرار از یک رقیب قدیمی، پیدا کردن مردی که واحدش را در جنگ فروخت و ملاقات با پسر عموی خود یعنی، رومن بلیک (Roman Bellic) که او را دعوت به شهر کرد و در نامه‌هایش به او گفته بود که زندگی پر از ثروت، ماشین‌های اسپرت، عمارت‌های لوکس دارد. با این حال، به محض ورود و دیدار با رومن، نیکو متوجه می‌شود که تمام داستان‌های پسر عمویش دروغ بوده‌اند: در واقع، رومن در یک آپارتمان تنگ و کوچک زندگی می‌کند و یک شرکت تاکسی کوچک را اداره می‌کند. نیکو شروع به کار برای شرکت رومن می‌کند و به زودی با نامزد او یعنی مالوری (Mallorie)، آشنا می‌شود که او را به دوستش میشل (Michelle) معرفی می‌کند که نیکو به سرعت با او وارد رابطه می‌شود. نیکو همچنین متوجه می‌شود که رومن بدهی‌های سنگینی دارد و با نزول‌خوران مشکل دارد. او چندین بار از او محافظت می‌کند و در نهایت دردان پترلا (Dardan Petrela)، رئیس مافیای آلبانی در بروکر را پس از اینکه او و همدستانش به رومن حمله می‌کنند، می‌کشد. نیکو با ادامه کار برای رومن، به زودی با جیکوب کوچک (Little Jacob)، معاون یاردی‌ها (Yardies) و دوست خوب رومن، آشنا می‌شود که به او در مقابله با چندین فروشنده مواد مخدر رقیب کمک می‌کند و دوستی خوبی بین آن‌ها شکل می‌گیرد؛ همچنین اولین سلاح خود را نیز از جیکوب دریافت می‌کند. نیکو بعدها با ولادیمیر گلبوف یا ولاد (Vladimir Glebov)، نزول‌خور روسی رومن آشنا می‌شود که چندین کار جمع‌آوری بدهی به نیکو می‌دهد تا رومن را از بدهی بیرون بیاورد. در ماموریت آخر ولاد، نیکو وظیفه دارد که ایوان بیچکوف (Ivan Bytchkov)، همکار ولاد را بکشد، اما می‌تواند تصمیم بگیرد که جان او را نجات دهد. سپس در ادامه داستان سری بازی GTA، نیکو متوجه می‌شود که ولاد با مالوری بوده است و او را اعدام می‌کند. بعد از آن، نیکو هدف واقعی خود از آمدن به لیبرتی سیتی را به رومن فاش می‌کند که آن هدف، پیدا کردن و کشتن مردی که به واحد قدیمی‌اش را خیانت کرده بود، است. کمی بعد، نیکو و رومن توسط میخائیل فاوستین (Mikhail Faustin) و دیمیتری رسکالوف (Dimitri Rascalov)، رهبران مافیای روسی در بروکر و مافوق‌های ولاد، ربوده می‌شوند. فاوستین که به شدت بی‌پرواست، از قتل ولاد ناراحت نمی‌شود و در نهایت آن دو را آزاد کرده و نیکو را برای چندین ماموریت استخدام می‌کند. در حین کار برای فاوستین، نیکو با برادرش رومن، برسی کیبوتز (Brucie Kibbutz) و اینترنت آشنا می‌شود. نیکو چندین ماموریت برای برسی انجام می‌دهد و تعدادی سرقت خودرو را نیز به عهده می‌گیرد، اما در نهایت کار با او را ترک می‌کند، اگرچه دوستی نزدیکی با او باقی می‌ماند. بیشتر ماموریت‌های نیکو برای فاوستین شامل حمله به کنی پتروویچ (Kenny Petrovic)، قوی‌ترین مافیای لیبرتی‌سیتی است. پس از اینکه پتروویچ تهدید به تلافی می‌کند، نیکو به طور خصوصی با دیمیتری ملاقات می‌کند که توضیح می‌دهد باید فاوستین را بکشد تا با پتروویچ آشتی کند. نیکو که گزینه‌های دیگری ندارد، فاوستین را ترور می‌کند، به این امید که برای این ترور پول دریافت کند. با این حال، وقتی نیکو برای دریافت پول به یک انبار می‌رود، دیمیتری به او خیانت کرده و او را به دوست و هم‌جرم خود، ری بولگارین (Ray Bulgarin)، رئیس مافیای روسی و کارفرمای سابق نیکو، که همان کسی است که نیکو برای فرار از او به لیبرتی‌سیتی آمده بود، می‌فروشد. نیکو با کمک جیکوب کوچک از این نقشه فرار می‌کند، اما مردان دیمیتری به تلافی، هم سرویس تاکسی و هم آپارتمان رومن را می‌سوزانند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، پس از از دست دادن همه چیز، نیکو و رومن به بوهان نقل مکان می‌کنند و موقتاً در آپارتمان کوچکی که متعلق به پسرعموی مالوری است، اقامت می‌کنند. نیکو به توصیه مالوری شروع به کار در بوهان (Bohan) می‌کند، برای منی اسکولا (Manny Escuela)، یک مامورخودخوانده و خودشیفته که به تمیز کردن خیابان‌های جنوب بوهان اختصاص داده شده است و الیزابت تورس (Elizabeta Torres)، یک بانو مواد مخدر پورتوریکویی است. نیکو به سرعت از اسکولا بیزار می‌شود، اما با کار برای تورس، با مجرمان جدیدی، از جمله؛ گنگستر ایرلندی پاتریک مک‌ریری (Patrick McReary) و پلی‌بوی ایکس (Playboy X) آشنا می‌شود. نیکو به زودی شروع به انجام ماموریت‌هایی از پلی‌بوی مانند؛ نابودی یک سایت اتحادیه برای دوستش یوسف امیر (Yusuf Amir)، می‌کند. پلی‌بوی سپس نیکو را به مربی خود دواین فورج (Dwayne Forge) معرفی می‌کند، که به تازگی از زندان آزاد شده است و او نیز برایش کار می‌کند و به او کمک می‌کند تا زندگی خود را بازسازی کند و به سرعت با او بر سر گذشته‌های تراژدیکشان پیوند می‌زند. با این حال، تنش‌ها بین پلی‌بوی و دواین افزایش می‌یابد و هر دو مرد در نهایت از نیکو می‌خواهند که دیگری را بکشد و او را با دو گزینه ممکن روبرو می‌کنند: یا دواین یا پلی‌بوی را بکشد. اگر او دواین را بکشد، پلی‌بوی برای این کار به او پول می‌دهد، اما بلافاصله همه روابطش را با او قطع می‌کند و از اینکه نیکو را برای کشتن مربی‌اش استخدام کرده، پشیمان می‌شود. اما اگر او پلی‌بوی را بکشد، نیکو دوست خوبی با دواین می‌شود که اجازه می‌دهد او در پنت‌هاوس پلی‌بوی بماند و فاش می‌کند که او همیشه صاحب سند آنجا بوده است. نیکو یک تماس خشمگین از الیزابت دریافت می‌کند که به او می‌گوید جیکوب کوچک مقداری از مواد مخدر او را به گروه Angels of Death فروخته و آن‌ها هر دو را فریب داده‌اند. نیکو موفق می‌شود مواد مخدر را بازیابی کند، اما وقتی آن‌ها را به جیکوب می‌دهد، با تعجب می‌بیند که میشل در واقع یک مامور مخفی دولتی به نام کارن (Karen) است و او را به سازمانش که فقط با پوشش United Liberty Paper شناخته می‌شود، معرفی می‌کند. نیکو مجبور می‌شود برای این سازمان کار کند و مأموریت دارد که چندین تروریست شناخته شده یا مشکوک را بکشد. در عوض، سازمان پرونده جنایی او را پاک می‌کند و قول می‌دهد که خائن واحد قدیمی‌اش را پیدا کند. نیکو بعداً برای آخرین بار به دیدار الیزابت می‌رود، که فاش می‌کند تحت تحقیق پلیس قرار گرفته و می‌ترسد به زودی دستگیر شود، درست همان لحظه‌ای که منی و فیلمبردارش، جی همیلتون (Jay Hamilton) وارد می‌شوند و سعی می‌کنند او را قانع کنند که از معامله مواد مخدر دست بکشد. در یک انفجار ناشی از مواد مخدر، الیزابت هر دو را می‌کشد و سپس از نیکو می‌خواهد که اجساد را دفع کند. بعد از آن، نیکو تمامی روابط خود را با الیزابت قطع می‌کند و بعداً در داستان، از رادیو شنیده می‌شود که الیزابت در نهایت دستگیر شده و به 300 سال زندان به دلیل چندین جرم محکوم شده است.

در ادامه داستان سری بازی GTA، رومن به طور ناگهانی ناپدید می‌شود و ملوری به نیکو اطلاع می‌دهد که او توسط مردان دیمیتری ربوده شده است. نیکو موفق به نجات پسر خوانده او می‌شود و انزجار او از دیمیتری بیشتر می‌شود. سپس، شانس رومن به طور ناگهانی بهبود می‌یابد زیرا او مقدار زیادی پول از بیمه برای کسب و کار تاکسی خراب‌شده‌اش دریافت می‌کند. با استفاده از این پول، رومن برای خود و نیکو یک آپارتمان در آلگونکین (Algonquin) می‌خرد و سپس کار خود را در این تاکسی راه اندازی می‌کند. نیکو به زودی شروع به کار برای خانواده مک‌ریری می‌کند، زیرا او تحت تهدید وابسته به پلیس فاسد فرانسیس مک‌ریری (Francis McReary) بوده و مجبور به کشتن چند نفر است که شواهد را در برابر او دارند و پاتریک را در چند سرقت، به ویژه در سرقت بانک لیبرتی کمک می‌کند. نیکو در ادامه برای بقیه برادران مک‌ریری نیز کار می‌کند، به خصوص دریک (Derrick)، که در سرقت شرکت کرده و مافیای بازنشسته ایرلندی است که اخیراً از ایرلند بازگشته است و نیکو را برای حل چند مشکل از گذشته‌اش استخدام می‌کند، و جرالد (Gerald)، که برنامه‌ریزی سرقت را انجام داده و رهبر مافیای ایرلندی است، نیکو را برای حمله به مافیای آلبانی به منظور خراب کردن آتش‌بس میان آنها و خانواده جریان پگورینو (Pegorino) زیر نظر می‌گیرد. در این مدت، نیکو با پاتریک دوست می‌شود و رابطه عاطفی با خواهر او، کیت مک‌ریری (Kate McReary)، را ادامه می‌دهد. ‏فرانسیس به زودی متوجه می‌شود که دریک از ایرلند بازگشته است و از ترس اینکه ممکن است او را لو دهد، نیکو را استخدام می‌کند تا او را بکشد. با این حال، دریک سپس به نیکو زنگ می‌زند و به او می‌گوید که مشکوک است که فرانسیس سعی می‌کند او را بکشد و از او می‌خواهد که او را محافظت کند. این بار دیگر نیکو را با دو گزینه ممکن مواجه می‌کند: کشتن فرانسیس یا دریک. به هر حال، نیکو سپس در تشییع جنازه شرکت می‌کند، چندین مافیا آلبانی را که در انتقام از حمله‌های نیکو به آن‌ها در گذشته حمله می‌کنند، دفع می‌کند، و یا تمام روابط خود را با دریک قطع می‌کند، یا فرانسیس را تهدید می‌کند تا به او کمک کند تا از پلیس فرار کند. او همچنین از پاتریک می‌فهمید که جرالد قبل از تشییع جنازه دستگیر شده بود.

در ادامه داستان سری بازی GTA، ‏از طریق پاتریک، نیکو همچنین با ریموند بوچینو (Ray Boccino)، یک مافیا ایتالیایی خانواده پگورینو، ملاقات می‌کند که او را استخدام می‌کند تا به او در یک طرح بزرگ تجارت الماس کمک کند. ابتدا، نیکو و چندین از همکاران بوچینو، به رهبری لوکا سیلوستری (Luca Silvestri)، الماس‌ها را از چند کیسه زباله بازیابی می‌کنند، جایی که توسط اعضای باشگاه موتورسیکلت از دست رفته پس از دزدیده شدن از مالک باشگاه، تونی پرنس (Tony Prince) پنهان شده بودند. با این حال، لوکا و خدمه او بوچینو را خائن می‌کنند و برنامه ریزی می‌کنند تا با الماس‌ها فرار کنند، مجبور می‌کنند نیکو آن‌ها را بکشد تا الماس‌ها را بازیابی کند. نیکو سپس با جانی کلبیتز (Johnny Klebitz) کار می‌کند تا سعی کند الماس‌ها را به نماینده مافیا یهودی یعنی ایزاک راث (Isaac Roth) بفروشد، اما آنها توسط لوئیس لوپز (Luis Lopez) غافلگیر می‌شوند که الماس‌ها را می‌دزدد، در حالی که جانی با پول در آشفتگی فرار می‌کند. نیکو سپس به بوچینو گزارش می‌دهد که جانی به او خیانت کرده است و او را می‌فرستد تا بهترین دوستش که جیم فیتزجرالد (Jim Fitzgerald) است را به عنوان انتقام بکشد، به علاوه راث و مردانش، پس از اینکه آن‌ها بوچینو را متهم می‌کنند به غافلگیری و تهدید می‌کنند تا انتقام بگیرند. ‏در ازای کار نیکو برای او، بوچینو به نیکو کمک می‌کند تا فلوریان کراویک (Florian Cravic)، یکی از دو بازمانده از گروه قدیمی‌ خود را پیدا کند. نیکو و رومن فلوریان را که نام خود را به برنی کرین (Bernie Crane) تغییر داده، مواجه می‌شوند و کشف می‌کنند که او خائن نیست، یعنی که تنها کسی که به گروه خیانت کرده است، فقط می‌تواند دیگر بازمانده شناخته شده باشد که آن‌ هم دارکو برویچ (Darko Brevic) نام دارد.

در ادامه داستان سری بازی GTA، نیکو شروع به کمک به برنی با چندین لطف می‌کند، ابتدا مردی را می‌کشد که به دلیل ماهیت همجنسگرایانه‌اش به او حمله کرده بود. سپس نیکو می‌فهمید که برنی در رابطه پنهانی با معاون شهردار بروس داکنز (Bryce Dawkins) است، که توسط چند مرد تهدید می‌شود. نیکو همراه برنی به ملاقات با مردان می‌رود، کشف می‌کند که آن‌ها برای دیمتری کار می‌کنند و موفق می‌شود آنها را بکشد. با این حال، وقتی برنی بعداً نیکو را به یک سوار قایق صلح‌آمیز دعوت می‌کند، آنها توسط مردان بیشتری از دیمتری حمله می‌شوند، که نیکو نیز آنها را می‌کشد. سپس، هردو جدا می‌شوند. ‏نیکو همچنین به جون گراولی (Jon Gravelli)، پدرخوانده پیر و در حال مرگ خانواده جنایتکار گمبتی (Gambetti) که از قدرتمندتری پنج خانواده مافیا ایتالیایی درون کمیسیون هستند، توسط یک تماس کاغذ آزادی متحد معرفی می‌شود. نیکو چندین کار برای گراولی انجام می‌دهد، مانند؛ محافظت از یک سیاستمدار از مردان دیمتری، یا نابودی چندین ون مواد مخدر متعلق به خانواده جنایتکار آنچلوتی (Ancelotti)، که توسط مردان دیمتری محافظت می‌شوند. گراولی سپاسگزار، وعده می‌دهد که به کاغذ آزادی متحد کمک کند تا دارکو برویچ را پیدا کند. ‏رای بوچینو سپس دوباره با نیکو تماس می‌گیرد، آپارتمانی در آلدرنی (Alderney) به او پیشنهاد می‌کند و او را به دوست و همکارش فیل بل (Phil Bell) معرفی می‌کند. بل نیکو را برای چندین کار استخدام می‌کند، مانند؛ دزدیدن یک کامیون پر از هروئین از تریادها، و کمک به او برای دزدیدن مواد مخدر باقی مانده از خانواده آنسلتی از مردان دیمتری، و بعداً او را به رئیس خود، جیمی پگورینو (Jimmy Pegorino)، معرفی می‌کند. پگورینو درباره از دست دادن قدرت اخیر خانواده‌اش نگران است و مشتاق به پیوستن به کمیسیون، نیکو را استخدام می‌کند تا به او در یک معامله با خانواده جنایتکار پاوانو (Pavano) کمک کند که امیدوار است به این هدف برسد. با این حال، پاوانو در نهایت به پگورینو خیانت می‌کنند و سعی می‌کنند او را بکشند، اما نیکو قادر است او را نجات دهد و سپس از او خواسته می‌شود تا به یک گروه بزرگ از پاوانوها به عنوان انتقام حمله کند.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی GTA، نیکو، جرالد مک‌ریری را در زندان ملاقات می‌کند، که از او می‌خواهد تا به پاتریک کمک کند تا گراسی آنچلوتی (Gracie Ancelotti)، دختر جیووانی آنچلوتی (Giovanni Ancelotti)، پدرخوانده خانواده آنچلوتی، را برباید تا بعدها به او برای الماس‌ها رشوه دهد، که جرالد متوجه شد، آنچلوتی خانواده آن‌ها را در اختیار دارد. نیکو موفق می‌شود گراسی را گروگان بگیرد و پاتریک سپس یک تبادل با خانواده آنچلوتی ترتیب می‌دهد، که تونی پرنس و محافظ او لوئیس لوپز، که الماس‌ها را در طول تبادل اصلی نیکو با مافیا یهودی دزدید، را برای نجات گراسی می‌فرستد. تبادل در ابتدا خوب پیش می‌رود، تا اینکه ریموند بولگارین می‌رسد و به مردان خود دستور می‌دهد تا نیکو را بکشند و الماس‌ها را بازیابی کنند. در حالی که تونی و لوئیس با گراسی فرار می‌کنند و بولگارین می‌گریزد، نیکو و پاتریک مردان بولگارین را می‌کشند، اما یکی از آن‌ها الماس‌ها را می‌گیرد و آن‌ها را به یک کامیون زباله در حال عبور می‌اندازد، که منجر به از دست رفتن دائمی آنها می‌شود. بنابراین، نیکو تمام روابط خود را با جرالد قطع می‌کند، که از او می‌خواهد تا به خانواده‌اش توجه کند. ‏سرانجام، کاغذ آزادی متحد دارکو برویچ را پیدا می‌کنند و او را به بندر بار فرودگاه بین‌المللی فرانسیس (Francis International Airport) می‌آورند و نیکو را قبل از قطع تمام روابط با او، مطلع می‌کنند. نیکو، همراه رومن، دارکو را پیدا می‌کند و پس از یک درگیری تنش‌آمیز، با انتخاب بین کشتن او، که منجر به احساس خالی شدن نیکو می‌شود یا رها کردن و اجازه دادن به او برای فرار، که باعث می‌شود نیکو احساس بهتری داشته باشد، روبرو می‌شود.

در لحظات پایانی و ادامه داستان سری بازی GTA، اگر نیکو انتقام را انتخاب کند، دیمیتری را در حین معامله می‌کشد. در عروسی رومن، پگورینو که از نیکو برای خراب کردن معامله خشمگین است، تلاش می‌کند نیکو را بکشد اما به اشتباه رومن را می‌کشد. نیکو سپس پگورینو را پیدا کرده و به عنوان انتقام او را می‌کشد. اگر نیکو تصمیم بگیرد معامله را ادامه دهد، دیمیتری بار دیگر به او خیانت کرده و پگورینو را می‌کشد و یک قاتل را به عروسی رومن می‌فرستد تا نیکو را بکشد. قاتل به جای نیکو نامزد او یعنی کیت را می‌کشد. نیکو که از مرگ او دل‌شکسته است، دیمیتری را پیدا کرده و می‌کشد. در پایان، سفر نیکو در دنیای جنایتکاری شهر لیبرتی‌سیتی با از دست دادن و خیانت مشخص می‌شود که طبیعت پوچ انتقام و پیچیدگی‌های رویای آمریکایی را نشان می‌دهد.

به پایان بخش دهم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA: IV رسیدیم.

بخش یازدهم: بسته الحاقی GTA IV: The Lost and Damned

جانی کلیبتز (Johnny Klebitz)، معاون رئیس بخش آلدرنی (Alderney) از باشگاه موتورسیکلت از دست رفته، مشغول محافظت از منافع تجاری باشگاه در شهر لیبرتی بوده است و به رئیس باشگاه، بیلی گری (Billy Grey)، وفادار است، که اخیراً به دلیل اعتیاد به هروئین به مرکز بازپروری فرستاده شد، پس از اینکه از یک حکم 15 ساله در زندان فرار کرد. وقتی بیلی بازمی‌گردد، اقدامات خشونت‌آمیز او علیه رقیبان باشگاه فرشتگان مرگ (Angels of Death)، باعث می‌شود که یک توافقنامه قبلی بین دو باشگاه شکسته شود، که بقای برادری را تهدید می‌کند. جانی همچنین با جیم فیتزجرالد (Jim Fitzgerald) کار می‌کند تا به دستور بیلی گری، تجارت فرشتگان مرگ را بیشتر خراب کند، که شامل دزدیدن موتورسیکلت‌های فرشتگان مرگ برای فروش قطعات و انفجار ون‌های فرشتگان مرگ با بمب‌های لوله‌ای می‌شود. آنها به طور موقت با جیمی متیوز (Jimmy Matthews) و اد مک‌کورنیس (Ed McCornish)، افسران پلیس فاسد که سعی می‌کنند آنها را تحت فشار قرار دهند به دلیل موتورسیکلت‌های دزدیده شده، مشکل دارند و بعداً آنها را به یک دام مرگ می‌کشند. ‏برای پیچیده‌تر کردن امور، جیسون میشلز (Jason Michaels)، یک عضو تازه وارد باشگاه از دست رفته، در بروکر طی حمله‌ای به اعضای باشگاه از دست رفته توسط فرشتگان مرگ کشته می‌شود. بیلی از این فرصت استفاده می‌کند تا جانی را متقاعد کند که فرشتگان مرگ مسئول قتل بودند، نه قاتل واقعی. در انتقام، باشگاه به باشگاه فرشتگان مرگ حمله می‌کند و مقدار زیادی هروئین به دست می‌آورد. باشگاه سعی می‌کند هروئین را از طریق دلال مواد مخدر الیزابتا تورس (Elizabeta Torres) بفروشد، اما خریدار یک پلیس مخفی است. پس از معامله ناموفق، بیلی جانی را به توماس استابز سوم (Thomas Stubbs III) معرفی می‌کند، یک کنگره‌من فاسد که به جانی پول می‌دهد تا به او کمک کند تا در سیاست برتر بماند. سرانجام، دوست جانی و خزانه‌دار باشگاه از دست رفته، جیم فیتزجرالد، می‌فهمد که هروئین از تریادها توسط فرشتگان مرگ دزدیده شده است، بنابراین باشگاه سعی می‌کند آن را به آنها بفروشد، فقط برای اینکه خیانت شود. پلیس بیلی را دستگیر می‌کند و او را به زندان بازمی‌گرداند.

در ادامه داستان سری بازی GTA، پس از دستگیری بیلی، جانی به عنوان رئیس جدید بخش باشگاه می‌شود. با این حال، برایان جریمی (Brian Jeremy)، دبیر باشگاه، از پیروی از جانی خودداری می‌کند، زیرا به شدت به بیلی وفادار بوده و جانی را مسئول دستگیری او می‌داند. برایان سعی می‌کند جانی و وفادارانش را در یک جلسه صلح در اسکله‌ها به دام اندازد و اعضای شورشی خود را به سمت آن‌ها می‌فرستد، بنابراین جانی مجبور می‌شود بعداً برایان و اعضای شورشی خود را در خانه امن خود به دام اندازد، یا او را بکشد یا رها کند. برای حفظ باشگاه، جانی شروع به کار با افراد مانند مالک و دسیان از اعضای ریدرز آپتاون (Uptown Riders) می‌کند و مجبور می‌شود دو بار به کمک نامزد سابقش یعنی اشلی باتلر (Ashley Butler)، برود. او را از معتادان خشونت‌آمیز در یک پروژه مسکونی محکوم در شمال هلند نجات می‌دهد و رومن بللیک (Roman Bellic) را به دستور دیمتری راسکالوف (Dimitri Rascalov) می‌دزدد، که اشلی به او بدهی دارد. جانی سرانجام به کمک ری‌بوچینو، کاپوی خانواده پگورینو، می‌آید، که توسط نامزد سابقش، اشلی، معرفی شده است. از طریق ری، جانی مقدار زیادی الماس از تونی پرنس می‌دزدد و سعی می‌کند آنها را به مافیا یهودی با کمک نیکو بللیک بفروشد، اما معامله پس از اینکه موری گرین توسط یک تک‌تیرانداز کشته می‌شود و الماس‌ها را بازمی‌گیرد، شکست می‌خورد و جانی موفق می‌شود با پول فرار کند، پس از اینکه با افراد ری مقابله می‌کند و قصد دارد آن را برای برادری نگه دارد. ری خشمگین جیم را می‌دزدد و او را شکنجه می‌کند در حالی که جانی را در نقطه هدف نگه می‌دارد، اما دو نفر فرار می‌کنند. جانی با چندین قاتل برای ری مبارزه می‌کند و سرانجام از اشلی خارج از باشگاه از دست رفته می‌آموزد که جیم توسط یکی از مردان ری کشته شده است. او قصد دارد به ری را حمله کند، اما توسط استابز از این کار منع می‌شود، که می‌گوید ری‌بوچینو یا در یک ماه آینده زندانی خواهد شد یا کشته خواهد شد و بنابراین به جای آن به بیلی می‌پردازد، که موافقت کرده است علیه جانی و آنگوس مارتین شهادت دهد تا از زندان آزاد شود. جانی، تری تورپ، کلی سیمونز و سایر اعضای از دست رفته به زندان نفوذ می‌کنند و جانی شخصاً بیلی را اعدام می‌کند. پس از آن، باقیمانده‌های از دست رفته باشگاه را به آتش می‌کشند، زیرا به دلیل درگیری با ری‌بوچینو آسیب دیده است. گروه در مقابل ساختمان در حال سوختن ایستاده‌اند و درباره آینده فکر می‌کنند. در نهایت، اشلی به جانی تلفن می‌کند و می‌گوید که خودش را به مرکز بازپروری می‌فرستد و جانی هم برای او آرزوی بهترین‌ها را می‌کند.

به پایان بخش یازدهم خلاصه داستان سری بازی GTA، بسته الحاقی GTA IV: The Lost and Damned رسیدیم.

بخش دوازدهم: بسته الحاقی GTA IV: Chinatown Wars

در سال 2009، هوانگ لی (Huang Lee) که عضو تریاد بود به شهر لیبرتی می‌آید تا شمشیر یو جیان (Yu Jian) که یک میراث خانوادگی که توسط پدرش در یک بازی کارت برنده شده بود و اخیراً در کاولون (Kowloon) کشته شده بود، را به عمویش وو لی (Wu Lee) تحویل دهد. هنگام ورود، اسکورت هوانگ توسط مهاجمان ناشناس کشته می‌شود، که شمشیر را می‌دزدند و هوانگ را برای مرگ رها می‌کنند. هوانگ زنده می‌ماند و به رستوران عمویش می‌رود و او را از دزدی شمشیر مطلع می‌کند. کنی، با شنیدن خبر، خشمگین می‌شود و فاش می‌کند که قصد داشت شمشیر را به هسین جائومینگ (Hsin Jaoming)، رئیس پیر تریادهای شهر لیبرتی، تحویل دهد تا موقعیت خود را به عنوان جانشین او تضمین کند. هوانگ، احساس بی‌اعتبار بودن برای از دست دادن یو جیان، توسط کنی دستور می‌گیرد تا به او در اداره کسب و کارهایش در شهر کمک کند، که باعث می‌شود او به تدریج به تجارت مواد مخدر کشیده شود. در حالی که به عمویش کمک می‌کند، هوانگ می‌آموزد که دو نفر دیگر برای جانشینی هسین رقابت می‌کنند که عبارتند از؛ پسرش چان جائومینگ (Chan Jaoming) و معاون بی‌رحم ژو مینگ (Zhou Ming) و خود را در کار برای هر دو مرد علاوه بر کنی می‌یابد. در طول یک کار، هوانگ توسط وید هستون (Wade Heston)، یک کارآگاه فاسد پلیس لیبرتی تحت نظارت امور داخلی، استخدام می‌شود، که پیشنهاد می‌کند به او در یافتن یو جیان کمک کند، با این باور که دستگیری دزدان باعث پاک شدن نامش خواهد شد و امور داخلی را از پشت سرش دور می‌کند. هوانگ موافقت می‌کند و به هستون در تحقیق درباره یک باند کره‌ای که با تریادها متحد است، کمک می‌کند، که هستون معتقد است که این باند پشت دزدی شمشیر است. پس از نصب دستگاه شنود در مقر کره‌ای‌ها، آن‌ها متوجه می‌شوند که یک گروه شکاف در باند به نام ونسو نودونگ (Wonsu Nodong) وجود دارد، که رهبر آن با کمک یک خبرچین برای تریادها مشکلاتی ایجاد کرده است.

در ادامه داستان سری بازی GTA، در همین حال، هسین با هوانگ تماس می‌گیرد و از او درخواست کمک می‌کند، زیرا نگران اخبار مربوط به یک خبرچین در درون سندیکای خود است و به او دستور می‌دهد تا دو متحد سابق تریاد را بررسی کند: که آن‌ها؛ باند کره‌ای میدتاون گنگسترز و باشگاه موتورسیکلت غیرقانونی فرشتگان مرگ، بودند. در این فرآیند، هوانگ مجبور می‌شود با یک مافيوسی (مافیای سیسیلی) به نام رودی داوانزو (Rudy D’Avanzo) که سعی می‌کند او را فریب دهد اما وقتی از این فریب آگاه می‌شود او را می‌کشد، مقابله کند. هوانگ به هستون در چند کار برای تماسش با اداره تحقیقات فدرال (FIB) کمک می‌کند، که پیشنهاد کرده بود به آنها در تحقیقاتشان کمک کند. هسین سرانجام از کندی پیشرفت هوانگ ناراضی می‌شود و باور می‌کند که او ممکن است خبرچین باشد، سعی می‌کند او را بکشد. کنی برای نجات زندگی برادرزاده‌اش مداخله می‌کند و هسین را متقاعد می‌کند تا به هوانگ زمان بیشتری برای یافتن خبرچین واقعی بدهد. از طریق کارآگاه خصوصی لستر لروک (Lester Leroc)، هوانگ سرانجام کشف می‌کند که هر دو کره‌ای‌ها و فرشتگان بی‌گناه هستند. در همین حال، هستون تحت فشار امور داخلی مجبور می‌شود عقب‌نشینی کند، هوانگ را مجبور می‌کند تا به سرورهای FIB نفوذ کند تا برخی فایل‌ها را بازیابی کند که نام‌های ژو (Zhou) و چان (Chan) را به عنوان خبرچین پلیس ذکر می‌کنند. ‏پس از بحث درباره یافته‌های خود با عمویش، کنی هوانگ را متقاعد می‌کند که آن‌ها باید به هسین داده شوند. از شرم در امکان خیانت پسرش به تریادها، هسین از رهبری استعفا می‌دهد و کنی را به عنوان جانشین خود نام می‌برد. در همین حال، هوانگ مأمور می‌شود تا ژو و چان را بکشد، هر چند هر دو قبل از مرگ انکار می‌کنند. هستون بعداً با هوانگ تماس می‌گیرد و به او می‌گوید که اطلاعات بازیابی شده جعلی بوده و رهبر ونسو با متحدانش، از جمله خبرچین، ملاقات می‌کند. هنگام جاسوسی در ملاقات، هوانگ با شگفتی می‌بیند که کنی رهبر ونسو است و دزدی یو جیان را سازماندهی کرده است. هنگامی که پلیس لیبرتی و FIB ملاقات را محاصره می‌کنند، کنی فرار می‌کند، اما هوانگ و هستون او را تا پنت‌هاوس هسین تعقیب می‌کنند. ‏هنگامی که هوانگ عمویش را ملاقات می‌کند، متوجه می‌شود که هسین به کنی دستور داده بود تا یو جیان را بازیابی کند در ازای یک موقعیت زیر چان. کنی مطابقت کرد و پدر هوانگ را کشت تا شمشیر را به ارث ببرد، اما بعداً یو جیان را دزدید تا از چنین موقعیتی بی‌اعتبار جلوگیری کند. او همچنین به طور مخفیانه کار می‌کرد تا رهبری هسین را تضعیف کند و خود را به قدرت برساند، در حالی که ژو و چان را برای پوشاندن ردپای خود فریب می‌داد. پس از اینکه کنی هسین را با یو جیان می‌زند، او توسط هوانگ کشته می‌شود و بنابراین مرگ پدرش را انتقام می‌گیرد. هسین، هوانگ را برای وفاداری‌ که نشان می‌دهد ستایش می‌کند و به او پیشنهاد می‌کند تا او را به عنوان رئیس تریاد بعدی نام ببرد. قبل از اینکه هوانگ پاسخ دهد، پلیس لیبرتی و FIB به صحنه می‌رسند. هستون کنترل وضعیت را به دست می‌گیرد و هسین را دستگیر می‌کند و هوانگ را که پس از دیدن وضعیت در اندوه است را، آزاد می‌گذارد.

به پایان بخش دوازدهم خلاصه داستان سری بازی GTA، بسته الحاقی GTA IV: Chinatown Wars رسیدیم.

بخش سیزدهم: بازی GTA V

در سال 2004، مایکل تاونلی (Michael Townley)، ترور فیلیپس (Trevor Philips) و برد اسنایدر (Brad Snider) در یک سرقت ناموفق در لودندورف (Ludendorff)، نورث (North Yankton) شرکت می‌کنند که در نتیجه آن، مایکل به عنوان مرده فرض می‌شود. نه سال بعد، مایکل با خانواده‌اش در شهر لوس‌سانتوس زندگی می‌کند و تحت نام مستعار مایکل دی سانتا (Michael De Santa)، با یک توافق محرمانه با دیو نورتون (Dave Norton)، مامور اداره تحقیقات فدرال (FIB)، مخفی مانده است. در طرف دیگر شهر، فرانکلین کلینتون (Franklin Clinton)، عضو یک باند خیابانی، برای یک فروشنده فاسد خودرو کار می‌کند و در حین تلاش برای توقیف خودرو پسر مایکل به طور جعلی، با مایکل آشنا می‌شود. این دو مدتی بعد با هم دوست می‌شوند. زمانی که مایکل متوجه می‌شود همسرش با مربی تنیسش رابطه دارد، او و فرانکلین مربی را تا یک عمارت تعقیب می‌کنند و مایکل در عصبانیت، عمارت را به شدت تخریب می‌کند. مالک عمارت، ارباب مواد مخدر مارتین مادرازو (Martin Madrazo)، درخواست جبران خسارت می‌کند. مایکل برای تهیه پول به زندگی جنایی برمی‌گردد و فرانکلین را به عنوان همدست خود می‌پذیرد. با کمک دوست قدیمی مایکل، لستر کرست (Lester Crest) که یک هکر و برنامه‌ریز معلول است، آنها یک فروشگاه جواهرات را برای پرداخت بدهی سرقت می‌کنند. در همین حال، ترور که در شرایط سخت در منطقه روستایی بلین کانتی (Blaine County) زندگی می‌کند، از این سرقت باخبر می‌شود و متوجه می‌شود که کار مایکل بوده است؛ ترور تصور می‌کرد که FIB مایکل را در سرقت لودندورف کشته است. ترور مایکل را پیدا می‌کند و با او دوباره متحد می‌شود و مایکل مجبور می‌شود او را به زندگی خود بپذیرد.

در ادامه داستان سری بازی GTA، با گذشت زمان، زندگی شخصیت‌های اصلی از کنترل خارج می‌شود. رفتار جنایی مایکل باعث می‌شود خانواده‌اش او را ترک کنند. وقتی او سپس تهیه‌کننده فیلم می‌شود، با دویین وستون (Devin Weston)، یک سرمایه‌دار میلیاردر، که تلاش می‌کند استودیوی مایکل را تعطیل کند، درگیر می‌شود. مایکل تلاش‌های او را ناکام می‌گذارد و به طور ناخواسته وکیل او را می‌کشد، که باعث می‌شود دویین قول انتقام دهد. در همین حال، فرانکلین باید دوستش لامار دیویس (Lamar Davis) را از دست دوست سابق و رقیب باندشان، هارولد جوزف (Harold Joseph) نجات دهد، که تلاش می‌کند آن‌ها را بکشد تا خودش را به باند جدیدش ثابت کند. در همان زمان، ترور سعی می‌کند کنترل خود را بر بازارهای سیاه مختلف در بلین کانتی تثبیت کند و با باشگاه موتورسواران غیرقانونی The Lost، باندهای خیابانی لاتین، فروشندگان رقیب مواد مخدر، شرکت نظامی خصوصی Merryweather و پادشاه مافیا یعنی وی چنگ (Wei Cheng)، جنگ می‌کند. مایکل با شکستن توافق خود با دیو از طریق انجام سرقت‌های مجدد، توسط دیو و مافوق او، استیو هاینس (Steve Haines)، مجبور به انجام یک تعداد عملیات به همراه فرانکلین و ترور برای تضعیف آژانس امور بین‌الملل (IAA) می‌شود. تحت دستور استیو و با کمک لستر، آنها به یک خودروی زرهی که بودجه IAA را حمل می‌کند، حمله کرده و یک عامل عصبی تجربی را از آزمایشگاه IAA می‌دزدند. وقتی فشارها بر استیو افزایش می‌یابد، او مایکل و فرانکلین را مجبور می‌کند تا شواهد علیه او را از سرورهای FIB پاک کنند. مایکل از این فرصت استفاده کرده و داده‌های مربوط به فعالیت‌های خود را پاک می‌کند و با این کار اهرم فشار استیو بر خود را از بین می‌برد.

در ادامه داستان سری بازی GTA، مایکل بعد از آشتی با خانواده‌ خود، شروع به برنامه‌ریزی برای آخرین سرقت خود با ترور، فرانکلین و لستر می‌کند، سرقت از ذخیره طلای بانک مرکزی. اما ترور متوجه می‌شود که برد همانطور که به او گفته شده بود، زندانی نشده بلکه در جریان سرقت لودندورف کشته و در قبری که به نام مایکل نشان‌گذاری شده بود، دفن شده است. با نتیجه‌گیری اینکه این سرقت یک تله بود و او قرار بود به جای برد کشته شود، ترور احساس خیانت می‌کند و پس از یک تیراندازی با افراد چنگ، مایکل را برای مرگ رها می‌کند. با وجود اینکه فرانکلین، مایکل را نجات می‌دهد، خشم ترور نسبت به مایکل باعث ایجاد تنش در گروه شده و برنامه‌هایشان را تهدید می‌کند. در همین حال، استیو تلاش می‌کند مایکل و دیو را دستگیر کند و آنها در یک درگیری مسلحانه بین FIB، IAA و Merryweather گرفتار می‌شوند. استیو فرار می‌کند در حالی که مایکل و دیو توسط ترور نجات می‌یابند، که معتقد است تنها او حق کشتن مایکل را دارد. سرقت از بانک مرکزی موفقیت‌آمیز است، اما پس از آن، فرانکلین توسط استیو و دیو که معتقدند ترور یک خطر است و دویین که به دنبال انتقام از مایکل است، مواجه می‌شود. در نهایت، فرانکلین سه گزینه دارد: کشتن ترور، کشتن مایکل یا تلاش برای نجات هر دو در یک مأموریت انتحاری. اگر فرانکلین تصمیم بگیرد که مایکل یا ترور را بکشد، رابطه‌اش با دیگری قطع یا تیره می‌شود و او به زندگی قبلی خود بازمی‌گردد. در غیر این صورت، این سه نفر به همراه لامار و لستر، از حمله FIB و Merryweather جان سالم به در می‌برند و سپس به کشتن چنگ، استرچ، استیو و دویین می‌پردازند. مایکل و ترور با یکدیگر آشتی می‌کنند و این سه شخصیت از همکاری جنایی دست می‌کشند اما همچنان دوست باقی می‌مانند.

به پایان بخش سیزدهم خلاصه داستان سری بازی GTA، بازی GTA V رسیدیم.

امیدواریم که توانسته باشیم در بازگو خلاصه‌ای از داستان سری بازی GTA، موفق علمکرده باشیم و شما چه با تجربه کردن سری چه نداشتن تجربه بازی کردن آن، واقف به اتفاقاتی که در این مجموعه رخ داده است، شده باشید. از آنجایی که چیزی به نظر به عرضه نسخه جدید و بسیار مورد انتظار این سری یعنی بازی GTA VI نمانده، منتظر هستیم که این قسمت هم مانند قسمت‌های گذشته، شاهد یک داستان جذاب، هیجان‌انگیز و پرتلاطم باشیم تا خستگی‌مان بعد از 10 سال حضور نداشتن این سری در کنسول‌هایمان را به در ببرد.

حالا نظر شما چیست، به نظرتان داستان بازی GTA VI چقدر می‌تواند خوب عمل کند و به علاوه اگر بازی دیگری را درخواست دارید که آن‌ را بازگو کنیم، آن را با ما به اشتراک بگذارید.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
اشتراک
به من اطلاع بده
guest

1 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments