مهران مدیری سعی داشته با ارائه سریال هیولا در شبکه نمایش خانگی، یک مرتبه دیگر شانس خودش را از حیث تولید یک اثر هنری ماندگار امتحان کند اما آیا او موفق شد؟
مدیری مدتی پس از همهگیر شدن برنامه تلویزیونی دورهمیاش در شبکه نسیم، بارها در همان برنامه به بینندهها گفته بود قرار است متفاوتترین سریالش را بسازد. حتی او به مخاطبینش توضیح داد که نباید نگران این موضوع باشند که شاید هیولا مثل دیگر آثارش تکراری و کلیشهای به نظر برسد. در اوایل سال جاری بالاخره پخش هفتگی هیولا روی پلتفرم نماوا آغاز شد. ماجرا اینجاست هیولا عیب و ایراداتی دارد که نمیتوان از خیر آنها به این راحتی گذشت و انتشار هفتگیاش نیز مزید بر علت بوده. ما تقریبا ۲۰ هفته قصهای نیمهجان را دنبال کردیم که در نهایت تمام انتظاراتمان را برآورده نکرد.
قصه درباره یک دبیر دلسوز و صادق به نام «هوشنگ شرافت» است که اسم و رسم خانوادگیاش از لحاظ اخلاقی، زبانزد خاص و عام است اما هوشنگ از لحاظ اقتصادی زیر بار مسائل مختلف کمر خم میکند اما تن به رذالت نمیدهد تا اینکه به طور اتفاقی و از سر یک رویداد بیاهمیت، پای او لغزیده و به سمت خلاف کشیده میشود. هوشنگ با پدر یکی از شاگردهایش به نام «کامران کامروا» آشنا میشود که دست بر قضا در صندوق خاک پای فرهنگیان «خاف» نیز در مسند قدرت قرار دارد. موسسهای که تنها هدفش، تیغ زدن مردم عادی و سادهلوح است و داستان ماجراجوییهای هوشنگ شرافت و خانوادهاش حول محور موسسه خاف و متعلقاتش میچرخد.
در همان اوایل انتظار داشتیم مدیری به رسم عادت، نقش یک آدم با انضباط و با فرهنگ را به ما نشان بدهد اما حذف سیامک انصاری و بهرهبرداری از هنرمند توانمندی به نام فرهاد اصلانی باعث شد انتظاراتمان را تغییر دهیم. حداقل با تماشای دو، سه قسمت ابتدایی دلمان را خوش کردیم که بالاخره قرار است چشممان به یک نوع قالب جدید از کارگردانی سریالی مهران مدیری مزین شود اما با گذشت زمان، ایرادات سریال یکی پس از دیگری خودش را نشان میدهد.
اول از همه باید به تعداد شخصیتهای ریز و درشت سریال اشاره کرد. در سینما و تلویزیون برای هر شخصیت، یک قوس و منحنی تعریف میشود که وابسته به زمان و تغییرات محیطی است. یعنی کاراکتر هوشنگ شرافت و حتی دو کودکی که دارد، همگی تا پایان قصه دستخوش تغییراتی میشوند. تقریبا ناممکن است که در یک اثر درام و اجتماعی، یک شخصیت که در ابتدای اثر با او همراه میشویم، در پایان کار نیز همانگونه و بدون یک اپسیلون تغییر در بدنه داستانی حضور داشته باشد. اگر این گونه باشد باید به مهارت فیلمنامهنویس شک کرد. چون چه فایدهای دارد اگر برآیند شخصیتی در انتهای خط داستانی خنثی باشد؟ یعنی یک شخصیت فرعی، دقیقا همان چیزی باشد که در پایان فیلم است؟ پس چه اصراری است به قصهگویی؟ اگر قرار باشد بالای نود درصد کاراکترها، بدون تغییر شخصیتی در نهایت باقی بمانند قصهگویی جای خود را به اضافهگویی و چه بسا مهملگویی میدهد.
آثار مهران مدیری به غیر از چند اثر سینمایی – که جدیدترین آن، ساعت پنج عصر است – همگی در یک نوع قالب تولید شدهاند و هیولا نیز از این قاعده مستثنی نیست
آثار مهران مدیری به غیر از چند اثر سینمایی – که جدیدترین آن، ساعت پنج عصر است – همگی در یک نوع قالب تولید شدهاند و هیولا نیز از این قاعده مستثنی نیست. پیمان قاسمخانی سرپرستی سناریوی هیولا را بر عهده گرفته بود، در حالیکه در تمام کاورهای سریال، نام امیر برادران به عنوان نویسنده واحد سریال نقش میبندد. شاید اگر صفر تا صد سناریوی سریال دست قاسمخانی بود، شیوه روایت داستانی هیولا به مراتب خیلی بهتر از وضعیت کنونی بود. مهران مدیری با تمام این صحبتها همچنان نگاهش به اجتماع و مردم، یک نگاهِ دغدغهمند و دلنگران است. او این بار تلاش کرده تا مردم با آگاهی بیشتری به دنیای اطرافشان نگاه کنند. به عنوان مثال در اوایل داستان، کارگردان به خوبی جهل و نادانی عامه را به ما نشان میدهد که مردم از شدت نا امیدی و خشم به سمت صندوق فرهنگیان تخم مرغ پرتاب میکنند تا بلکه اندکی خشمشان فروکش کند. در سناریوی دیگر میبینیم که چطور سران خاف به خوبی با استفاده از حیلههای کثیفشان، از پسِ اعتراضهای مدنی و به حق مردم بر میآیند.
موتور محرکه پیشروی سریال کامروا و پسر احمقش هوشمند نیست، بلکه بخش اعظمی از جریانهای فرعی داستان بر اساس حسادتهای باجناق هوشنگ، مهیار مهر افزون (غضنفر چمچاره سابق) شکل میگیرد. محمد بحرانی و زوج هنریاش سیما تیرانداز بر اساس تیپ شخصیتی که در سناریو برایشان تعریف شده، جلوی دوربین بسیار استثنایی ظاهر میشوند اما مشکل ما دقیقا همین تیپ رفتاری است که به صورت اغراقآمیز به ما نشان داده میشود. زیبایی هنر در سینما و تلویزیون، در ذرهبینی است که یک کارگردان در دست دارد. او برخی از مسائل را پررنگ و بزرگتر و سایر موارد را کماهمیت و کوچکتر از حدشان نسبت به دنیای واقعی نشان میدهد. با این اوصاف اغراق در نمایشِ تازه به دوران رسیدگیِ خانواده چمچاره از حد معمول میگذرد و چه بسا تو ذوق میزند. کما اینکه این نکته منفی در سریال پرحاشیهی «در حاشیه» نیز وجود داشت و کاراکتر «بهروز عشقی» (مهران غفوریان) بیش از حد به یک فرد احمق و کندذهن در کالبد یک پزشک قلابی شباهت داشت.
هیولا تلاش میکند زندگی کثیف این روزهای ایران را با وضوح بهتری در قالب یک اثر هنری نشان بدهد و در نمایانسازی نیز به شدت موفق است. چرا که نیمی از سریال، وقف معرفی زیرشاخههای موسسه خاف به هوشنگ میشود و روند سریال بدین شکل بوده که کامروا دست هوشنگ را گرفته و او را به یکی از زیرشاخههای خاف نشان میدهد. هوشنگ نیز آنقدر سادهلوح است که به راحتی گول حرفهای کامروا و پسرش هوشمند را میخورد.
هیولا تلاش میکند زندگی کثیف این روزهای ایران را با وضوح بهتری در قالب یک اثر هنری نشان بدهد و در نمایانسازی نیز به شدت موفق است
اگر تا نیمه سریال با دقت قصه را دنبال کنید، شاید به این نتیجه میرسید که هوشنگ، کپی پیستی دیگر از قهرمانهای مهران مدیری است که تا به امروز، سیامک انصاری نقششان را برعهده گرفته اما فرهاد اصلانی قرار نبوده از اول نقش یک فرد منضبط، با پرستیژ و با فرهنگ را اجرا کند. کما اینکه نوآوری جدیدی در سریال هیولا شاهد بودیم و ما به عنوان مخاطب رسما با وجدان شخصیت اصلی قصه روبهرو شدیم. تکگوییهای ذهنی هوشنگ با خودش، لحظات جالبی را به بار آورده و ما را مشتاق میکند تا ببینیم بالاخره هوشنگ به کدام سمت کشیده میشود.
در بحبوحه هیولا شدن هوشنگ و حتی خانوادهاش، کارآگاهی به همراه کمکدستیارش سعی دارد به موسسه خاف برسد و بر اساس جریانهای پلکانی قصه، به دستگیری هوشنگ نزدیک میشود اما به یکباره در دو قسمت پایانی کارآگاه و همکارانش ناپدید میشوند. یعنی به یکباره و کاملا غیرمنتظره از خط داستانی اصلی فراموش میشوند. مثل این میماند سوار وسیله نقلیهای بشوید و اصرار داشته باشید از یک کوهپایه با شیب تند به قله کوه برسید و پس از چند ساعت تلاش و با آنکه به پیروزی نزدیک شدهاید، به یک باره دست بکشید. مگر این رفتار با عقل جور در میآید؟
آیا باز هم یکی دیگر از سریالهای مهران مدیری زیر تیغ سانسور رفت؟ آیا باید به انتقاد کارگردان از دستگاههای امنیتی کشور شک کنیم؟ اگر تا پایان سریال همراه باشید، قطعا متوجه یک حلقه مفقوده میشوید. مثل این میماند که شما یک پازل ۱۲ هزار تکهای را سر هم کردهاید و تنها ۱۲ تکه از آن باقی مانده تا کار شما به اتمام برسد اما هر چقدر تلاش میکنید این چند قطعه را پیدا نمیکنید. گویا کسی قطعات مابقی را از شما ربوده است. با تمام این تفاسیر هر چقدر هیولا به زیبایی شروع میشود و ایده فساد سیستمی را مطرح میسازد، در پایان میلنگد. اگر فصل دومی نیز در کار باشد، کارگردان باید شخصیتها را به یک نقطهای در واحد زمان و مکان میرسانده، نه اینکه خیلی ساده و بدون پیچ و تاب همه چیز فیصله داده شود.
هوشنگ شرافت در نیم ساعت پایانی سریال، پس از یک وقفه زمانی چند ماهه در دنیای قصه به نظر میرسد عوض شده و ما با تماشای پلانهای پایانی باید خودمان قضاوت کنیم که آیا هوشنگ همان مرد شریف ابتدای داستان است یا بالاخره تبدیل به یک هیولا شده؟ هوشنگ در پایان هنوز طعم پول باد آورده را زیر زبان خود حس میکند. کما اینکه همچنان به تهیه مارچوبه تمایل دارد. بر اساس رویدادهای پایانی اغلب این طور نتیجه میگیریم که هوشنگ شرافت همچنان با دو نیمه روشن و تاریک خود در جنگ و دعواست. کما اینکه ما نیز همگی مثل هوشنگ، مدام با ذهن خود درگیریم که آیا باید حتما فرد درستکاری باشیم یا یک فردِ رِند و و ریاکار. آیا ما همگی هیولا هستیم؟
- شخصیتپردازی بسیار جذاب و عمیق هوشنگ شرافت
- به نمایش کشیدن مفاسد اجتماعی جامعه کنونی ایران به بهترین نحو
- تعامل استثنایی مهران مدیری با فرهاد اصلانی
- برآیند خنثی شخصیتهای فرعی در پایان فصل اول
- شیوه روایتی که میتوانست بهتر باشد
- بلاتکلیف ماندن خط داستانی کارآگاههای قصه!
- نمایش اغراقآمیز رفتار مهرافزون و همسرش
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید