مگنیتو قهرمان یا شرور؟ کدام نقش بیشتر به این شخصیت میآید؟

مگنیتو سالهاست بین خیر و شر در نوسان است؛ اما جایگاه واقعی او کجاست؟ کنار قهرمانان یا مقابلشان؟
مگنیتو از آن شخصیتهاییست که همیشه سوژه بحثهای بیپایان در دنیای کمیکها و سینما بوده است. او از دوران طلایی مارول به عنوان یکی از دشمنان اصلی X-Men معرفی شد. دشمنی قسمخورده با چارلز اگزاویر که شباهتهایش با شخصیتهایی مانند دکتر دووم بیشتر از هر کس دیگری بود. در کمیکهای اولیه، مگنیتو تصویری تماماً شرور داشت؛ سلطهگر، بیرحم و تشنه قدرت. اما اگر حضور نویسندهای مثل کریس کلرمانت نبود، شاید او هم مانند بسیاری دیگر از شخصیتهای منفی دهههای گذشته، به فراموشی سپرده میشد.
کلرمانت و بازتعریف مگنیتو بهعنوان یک شرور
کلرمانت بود که مگنیتو را به شخصیتی چندلایه و پیچیده تبدیل کرد. او این شخصیت را از دل روایات سطحی بیرون کشید و با عمق دادن به انگیزهها، تبدیلش کرد به نمادی از مبارزه با ظلم و زخمهای ناشی از نسلکشی. بسیاری از نسلهای جدید طرفداران، مگنیتو را با همین هویت میشناسند. یک هیولا با منطق، مردی که گاهی پا را فراتر میگذارد اما دلایلی دارد که نمیشود نادیدهشان گرفت.
با نزدیک شدن به آغاز فاز جدید دنیای سینمایی مارول و معرفی X-Men در MCU، یک سؤال قدیمی دوباره بر سر زبانها افتاده. اینکه آیا مگنیتو باید قهرمان باشد یا همچنان همان شرور دیرینه بماند؟
در دهه 2010، مگنیتو عضوی مؤثر در تیم X-Men به حساب میآمد. او در دوران دشوار جزیره یوتوپیا کنار سایکلاپس ایستاد، کیتی پراید را نجات داد و حتی هنگام درگیری با پدیده فینیکس، در کنار سایکلاپس ماند. بعدها نیز در دوران کراکوا، عضو شورای مرکزی شد و در طراحی مسیر آینده جهشیافتهها نقش مهمی داشت. اینها همه نشان از یک قهرمان دارد؛ شخصیتی که سالها به دفاع از گونهاش پرداخت.
اما با آغاز داستان جدید با عنوان From the Ashes، مگنیتو به عقب رانده شده است؛ قدرتهایش کاهش یافته و بدنش تحلیل رفته. همهچیز حاکی از آن است که مارول قصد دارد مگنیتو را به جایگاه شرارت بازگرداند، درست همانجایی که طرفداران قدیمی به او خو گرفتهاند. بازگشت به عمارت معروف X-Men و تغییر فضا به سمت ساختار کلاسیک، این گمانهزنی را تقویت میکند.
تعارض اصلی مگنیتو: فاشیسم در نقاب عدالت
از منظر بسیاری از طرفداران امروزی، مگنیتو تصویر مردی رنجدیده و بازمانده هولوکاست است. فردی که حق دارد خشمگین باشد. اما نباید فراموش کنیم؛ او در مقاطع مختلف تاریخ کمیک، بهصراحت به نسلکشی و سلطه مطلق فکر کرده است. او آرزو داشت انسانها همان رنجی را بچشند که یهودیان در دوران نازیها کشیدند. در داستان Planet X به قلم گرنت موریسون، همین تضاد به تصویر کشیده شد. زیر نقاب نجیبزادگی، او یک نژادپرست افراطی بود. هنوز هم بحث درباره Planet X در بین هواداران جنجالی است. چرا که برخی دوست ندارند چهره مگنیتو را بدون ماسک قهرمانی ببینند.
حقیقت این است که مگنیتو بههمان اندازه که میتواند قهرمان جذابی باشد، شروری بینظیر هم هست. سالها محبوبیت در قامت یک عضو X-Men کاری کرد کتابی اختصاصی برایش در نظر گرفته شود. اما نبود او در قامت یک دشمن واقعی، به زیان تیم X-Men است. تیمی مثل X-Men برای تعریف شدن به یک آینه نیاز دارد؛ به شخصیتی که تضادشان را نشان دهد.
مگنیتو، مردی که خود قربانی خشونت بوده، حالا در قامت عامل خشونت ظاهر میشود. تصمیم او برای نابودی بشریت، اگرچه از دل درد و خاطره آمده، اما به هیچوجه قابل دفاع نیست. شاید همین پیچیدگی، همان چیزی است که او را تبدیل به کاملترین شرور دنیای کمیک کرده.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید