جذاب، هیجانانگیز، مطابق انتظار تنها سه صفتی است که در ابتدای این بررسی برای توصیف فیلم John Wick 3 به ذهنم رسید. سومین فصل از ماجراهای جان ویک، یک اکشن تمام عیار و دیوانهوار است.
هر چقدر هم نگاه سرسختانهای نسبت به آثار اکشن داشته باشید و هر چقدر هم غر بزنید یک اثر اکشن، فیلم سطحی و بیخودی است، چاد استاهلسکی با روایت ۳ فصل از داستان جان ویک دیدگاهتان را یک بار برای همیشه عوض خواهد کرد. فرمول استادانهای که برای ساخت فیلم جان ویک در دو قسمت پیشین به کار گرفته شد، در سومین فصل از ماجراهای جان ویک نیز به خوبی از آن بهرهبرداری میشود. با این تفاوت که همه چیز این بار به مراتب بهتر از گذشته بوده و حداقل ایراد گرفتن از جان ویک ۳ کار نسبتا سختی است.
میگوییم «نسبتا»؛ چرا که فیلم ایرادات بسیار جزئی دارد. برای نمونه سومین دنباله از ماجرای جان ویک در حالی آغاز میشود که هیچ برداشت یا حتی فلش بکی در ابتدای فیلم نمیبینیم. همه چیز بسیار سریع روایت میشود و دوربین با کاتهای متعدد، جان ویک را دنبال میکند. این کاتهای زیاد در ابتدای فیلم باعث شده تا ما هم اندکی دلمان شور بزند که آیا بلای بدی سر جان ویک رخ میدهد یا خیر. ای کاش فلش بکی در ابتدای فیلم به کار گرفته میشد تا کمی یادمان بیاید قضیه از چه قرار بود و مجدد با دنیای جان ویک و آدمهایش آشنا میشدیم.
در پایان قسمت دوم دیدیم که جاناتان ویک بیمهابا و در حالیکه خون جلوی چشمش را گرفته بود، قتلی در پناهگاه و تنها نقطه امنِ این سری مرتکب شد. وینستون (با بازی یان مکشین) به جای یک سره کردن کار جان ویک، به او یک ساعت مهلت میدهد تا فرار کند. پس از این مهلت زمانی، جان ویک از جانب دیوان عالی تبدیل به فردی «طرد شده» میشود. دیوان عالی مبلغ ۱۴ میلیون دلار برای قاتل جان ویک در نظر میگیرد و به همین سبب، شکارچیهای زیادی را در این قسمت میبینیم که قصد دارند با سو قصد به جانب جان ویک، کلکش را بکنند.
فصل سوم جان ویک نیز مثل دو قسمت قبل از درجهبندی R بهره میبرد. به همین علت استاهلسکی در نشان دادن هر چه تمامتر خشونت در قالب صحنههای بعضا چندشآور از خجالت مخاطبین سینما در میآید.
برخلاف فیلمنامه قسمتهای پیشین، جان ویک در این قسمت شکستناپذیر نیست و مثل یک ماشین آدمکشی رفتار نمیکند. او ترسیده و این حس ترس در لحظه به لحظه فیلم مشهود است حتی رنگهای آبی و قرمزی که در پس زمینهِ بازیگری و اکتِ کیانو ریوز به شهر نیویورک معنا میبخشد هم قادر نیست این حس ترس را پنهان کند. جان ویک به راحتی زخمی میشود و به راحتی نیز تا مرز نابودی پیش میرود. با این حال مثل فیلمهای جان وو، فرم روایی قصه از منطق خارج نمیشود و به سبک فیلمهای بالیوودی، هنرنماییهای قهرمان ماجرا را شاهد نیستیم. کما اینکه اتفاقاتی در قصه این قسمت تماشا میکنیم که بیشتر حس همذاتپنداری با جان ویک پیدا میکنیم اما سوال مهمی همچنان پابرجاست. جان ویک یا همان بابا یاگا با چه انگیزهای برای بقای خودش در فصل سوم میجنگد؟ چرا وقتی میداند نصف شهر در تلاش هستند او را به قتل برسانند، همچنان میجنگد؟ در حقیقت این فقدان انگیزه ساختی، کار را سخت میکند که رفتارهای جان ویک را باورپذیر و معقولانه قلمداد کنیم. هر چند در نیمه دوم فیلم، این ماجرا از جانبِ یک شخصیت فرعی، از ویک پرسیده میشود که او با چه انگیزهای هنوز میجنگد. با این حال جاناتان جوابی میدهد که برای مخاطب چندان قابل قبول نیست.
جان ویک تنها کسی نیست که در این قسمت تغییر شخصیتی داشته است. سایر کاراکترها نیز تیپ رفتاری متفاوتی پیدا میکنند. به خصوص وینستون که تا پایان فیلم مثل آفتابپرست، رنگ عوض میکند. با این حال اگر شما یادتان رفته در قسمتهای قبل چه اتفاقاتی افتاده یا با این سری ناآشنا و غریبه هستید، احتمالا از تعامل جان ویک با دوست و دشمنهایش چندان هیجانزده نمیشوید.
فصل سوم جان ویک نیز مثل دو قسمت قبل از درجهبندی R بهره میبرد. به همین علت استاهلسکی در نشان دادن هر چه تمامتر خشونت در قالب صحنههای بعضا چندشآور از خجالت مخاطبین سینما در میآید. همچنین این بار جان ویک خلاقیت بیشتری برای قلع و قمع دشمنانش خرج میکند. استفاده از اشیای محیطی، کمربند (!) و حتی حیوانات مختلف مثل سگ و اسب برای کشتن دیگران منجر به خلق صحنههای اکشن بسیار نابی شده که ما در کمتر اثر اکشنی این موارد را میبینیم.
از طرفی دیگر استاهلسکی، به قدری در انتخاب نماها وسواس نشان داده که تنها یک فرد نکتهسنج به تمامی نکات فنی آگاهی پیدا میکند. به عنوان مثال دوربین تا جای ممکن نبردهای تن به تن را دنبال میکند و همین شگرد اجازه نمیدهد حس هیجان در مخاطب افت کند. نورپردازیها به اندازه کافی تنوع دارد که برعکس قسمت اول، تقلای جان ویک در تاریکی برای مخاطبین آزاردهنده نباشد.
این بار حتی نبردهای تعقیب و گریز به یک استاندارد جدید از لحاظ فیلمبرداری نزدیک شدهاند. چرا که دوربین، یک گام جلوتر از وسیله نقلیه حرکت میکند و دوربین به رسم آثار رایج در سبک اکشن، شخصیتها و وقایع را صرفا از نمای پشتی دنبال نمیکند. شاید بپرسید مگر موقعیت دوربین در تعقیب و گریز اهمیتی دارد؟ در جواب اجازه بدهید مثالی بزنم. چند نفر با یکدیگر در خیابان در حال مشاجره هستند و شما به شدت کنجکاو میشوید که چه اتفاقی رخ داده. آیا شما دلتان میخواهد به صحنه درگیری نزدیک شوید یا دور؟ قطعا دلتان میخواهد از نزدیک و با دو چشمهای خود ماجرا را دنبال کنید. نبردهای خیابانی نیز هر چقدر دوربین به منطقه نزدیکتر باشد، حس هیجان به مراتب بیشتر خواهد بود.
چاد استاهلسکی رسما با یک هتریک مثال نزدنی، سه فیلم تقریبا بینقص و هیجانی را در ژانر اکشن خلق کرده است. زحمتهای کارگردان و تیم خوبش نیز نتیجه خوبی را در بر داشته و فیلم سوم با سودی معادل ۳۲۰ میلیون دلاری در گیشه همراه شد. کیانو ریوز نیز انصافا به قدری به کاراکتر جان ویک ابهت بخشیده که واقعا کار سختی است چهره بابا یاگا، این قاتل مخوف و شیکپوش را به این زودی از ذهنمان پاک کنیم.
فیلم John Wick 3 همچنان مثل آبا و اجداد خودش یک اکشن بدون نقص است که تقریبا هر نوع مخاطبی را با این ژانر آشتی میدهد. اگر دلتان لک زده برای تماشای یک فیلم سراسر هیجان، جان ویک ۳ را از دست ندهید.
- تکامل شخصیت جان ویک
- تعامل بینظیر کاراکترها با یکدیگر
- خلق صحنههای پر زد و خورد
- خلاقیت و نوآوری کارگردان در نمایش قتلهای خلاقانهتر
- وسواس استاهلسکی در انتخاب قابهای سینمایی
- استانداردهای جدیدی در صحنههای تعقیب و گریز
- نبود یک پیشمقدمه و ارائه اطلاعات از حوادث دو قسمت قبلی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید