تایکا وایتیتی، قصهای کمدی را از دلِ یک رمان بیرون میکشد؛ قصه و ماجرایی آمیخته با طنز و اندوه که در تک تک لحظات شما را تحت تاثیر قرار میدهد. فیلم Jojo Rabbit ذوق هنری و دغدغههای این کارگردانِ نیوزیلندی را به خوبی نشان میدهد.
فیلم «جوجو خرگوشه» نه آنچنان روایت هیجانانگیز و هالیوودی دارد که انگشت به دهان بمانید، نه مثل دیگر آثار این سبک، ارجاعات زیادی به سایر آثار کلاسیک سینمای جهان در آن دیده میشود. تایکا وایتیتی رسما نگاه دغدغهمند خودش را به واسطهی به تصویر کشیدنِ قصهی یک رمان به قلم کریستین لیولنز بیان میکند. «جوجو خرگوشه» به صورت تمام و کمال حاصل ذهن کارگردان نیست و با این حال، تایکا وایتیتی تمام تلاشش را به کار گرفته تا فیلمنامهی «جوجو خرگوشه» از جنبهی فرم روایی بینقص باشد.
قصه دربارهی پسربچهای به اسم «جوجو» است؛ بچهای که به همراه سایر همسنهای خودش در کمپ آلمانیها در حال تربیت و یادگیری فنون نظامی است و نازیها میخواهند از امثال او، سربازهای بیرحمی بسازند. با این حال جوجو، شخصیت اصلی این ماجرا روحیهی لطیف و شکنندهای دارد و در همان سکانسهای ابتدایی فیلم، کاملا مشخص میشود که چرا او را «جوجو خرگوشه» خطاب میکنند. با این حال قصهی «جوجو خرگوشه»، منحصر به همین یک لایهی سطحی نیست و کارگردان نیز صرفا برای تعریف کردن قصهی یک پسربچه بسنده نمیکند. ماجرای فیلم از زمانی جالب میشود که جوجو پی میبرد پشت دیوارهای خانهاش، یک دختر یهودی زندگی میکند و مادرش این راز را از او پنهان کرده است. این وسط جوجو دو به شک رفتار میکند و بین این دو راهی قرار میگیرد که آیا باید به گشتاپوهای آلمانی این موضوع مهم را اطلاع دهد یا خیر؛ چرا که به امثال جوجو گفته شده که یهودیها، افراد نرمال و طبیعی نیستند و معاشرت با آنها به شدت خطرناک است.
جوجو و آن دختر به اسم «اِلسا» که پشت دیوارهای خانه پنهان شده، صرفا یک شخصیت ساده نیستند، بلکه میتوان به هر دوی آنها به چشم یک تیپ نگاه کرد. جوجو رسما شبیه به افراد بالغ و بزرگسالی است که نازیها امثال او را با شستوشوی مغزی به گروه خودشان دعوت میکردند و «السا» نیز دقیقا نقطه مقابل این دسته از افراد قرار میگیرد؛ انسانهایی که از گزند فاشیستها در امان نبوده و تا حد امکان خودشان را از چشم این دسته از افراد نژادپرست پنهان میکردند. به نوعی میتوان گفت که منزل و سکونتگاه جوجو و مادرش، حکم همان کشور آلمان را دارد که دو نژاد آریایی و یهود در آن حضور دارند اما این تقابل بیپایان، باعث شده یهودیها به پشت دیوار پناه ببرند. دیواری که تایکا وایتیتی به زیبایی هر چه تمامتر جلوی دوربین نشان میدهد و بیننده را متوجه میکند که این دیوارِ خانهی جوجو، یک دیوار معمولی نیست. کارگردان رسما با استفاده از سناریوی شگفتانگیزش، در حال فریاد زدن است که تعصبهای کورکورانهی ما باعث شده بین خودمان، یک دیوار ضخیمی بکشیم.
فیلم «جوجو خرگوشه» آمیزهای است از صحنههای غم و شادی
با این تفاسیر «جوجو خرگوشه» تنها به علت فیلمنامهاش مورد تحسین قرار نمیگیرد. کارگردان با استفاده از تکنیکهای مختلف فیلمبرداری، میزانسن فوقالعاده حسابشدهای را برای اکثر نماهای خودش برمیگزیند. تایکا وایتیتی از دوربینی که در اختیار دارد، حداکثر استفاده را میکند. پشتِ بیشتر پلانهای فیلم، فکر و اندیشهای خوابیده و کاملا مشخص است که فیلمساز، از اغلب نماها به نفع انتقال مفهوم مدنظرش استفاده میکند و نماهای فیلم صرفا در انتقال بار اکشن یا درام خلاصه نمیشوند. نماهای فیلم «جوجو خرگوشه» زیباست اما پشت اکثر قابهای تصویر، مفهومی نهفته و تایکا وایتیتی با کارگردانی «جوجو خرگوشه»، رسما از جنبهی زیباییشناسی و انتقال مفاهیم سنگ تمام میگذارد.
فیلم «جوجو خرگوشه» آمیزهای است از صحنههای غم و شادی. اگر مخاطب از تماشای یک صحنه هم به خنده بیفتد، بیشتر به علت کاریکاتوری بودن جنسِ داستان است. قصهها واقعی هستند و شخصیتها واقعیتر، اما اغراقآمیز. کسی از تماشای یک عده پسربچه که در حال تبدیل شدن به ماشین کشتارِ نازیها هستند به خنده نمیافتد. تماشاگر از این موضوع خندهاش میگیرد که ماجرای فیلم در برخی از نقاط، به یکباره حالت کاریکاتوری پیدا میکند. لحن کارگردان برای تعریف داستان به صورت ناگهانی تغییر میکند. برای نمونه سلام دادن از نوع نازیها به کرات در این فیلم دست انداخته میشود. کنش و واکنشهای اغراقآمیز ماجرای فیلم «جوجو خرگوشه» در برخی از نقاط خط داستانی توانسته این اثر را در ژانر کمدی جای دهد. با این حال گویا تایکا وایتیتی برای خلق یک فیلم که هم احساسات مخاطب را تحریک کند و هم لحنی کاریکاتوری داشته باشد، از شیوهی کارگردانی وس اندرسون الهام میگیرد؛ هنرمندی که روش و مسلک خاص خودش را در اکثر فیلمهایش رعایت میکند و در سرتاسر دنیا طرفداران خاص خودش را پیدا کرده است.
فانتزی اصلی فیلم را باید در حضور هیتلر در قامت یک توهم، زاییدهی ذهن جوجو دانست. ستارهی اصلی این فیلم نه «رومن گریفین دِیویس» در نقش جوجو است و نه اسکارلت جوهانسون در نقش رزی یا همان مادر پسربچه. بلکه خودِ کارگردان، تایکا وایتیتی است که در نقش آدولف هیتلر جلوی دوربین هنرنمایی میکند. کارگردان با هنرنمایی جلوی دوربین خود توانسته با بازیگر خردسال این ماجرا یعنی جوجو، تعامل بهتری داشته باشد و او را به بازی بگیرد. در غیر این صورت «رومن گریفین دِیویس» احتمالا نمیتوانسته در نقش جوجو به این زیبایی بدرخشد. از طرفی هم آدولف هیتلرِ جلوی دوربین، شباهتی به شخصیت تاریخی و واقعیاش ندارد. او بیشتر مثل یک الگوی ذهنی برای جوجو است؛ شخصیتی دقیقا مثل همان الگو و منش ذهنی سایر نازیهای سینهچاکِ هیتلر که تا آخرین لحظات زندگیشان، از شخصیت هیلتر یک بُت بزرگ ساخته بودند. گویا تایکا وایتیتی وظیفهی خودش دانسته که با تولید و کارگردانی این فیلم، این بت ذهنی را در ذهن نه تنها نازیها، بلکه در ذهن تک تک نژادپرستها در هم بکشند.
فیلم Jojo Rabbit اثر بسیار خوشساخت و قابل احترامی است که کارگردان، دغدغههای خودش را توانسته به خوبی به بیننده منتقل کند. اینکه مخاطب چه تصمیمی در انتهای فیلم میگیرد و آیا یک فرد نژادپرست پس از تماشای این فیلم تلاش میکند تا رویهی خودش را تغییر دهد یا خیر، نه به تایکا وایتیتی ربطی دارد و نه به فرد دیگری. کارگردان صرفا میخواسته تلنگری به من و شما بزند؛ تلنگری که شاید شما را به یک فرد بهتر تبدیل کند.
- قصهای کاریکاتوری از دل جنگ جهانی دوم
- نگاه دغدغهمند کارگردان به دنیای واقعی و روابط انسانها با یکدیگر
- میزانسنهای به شدت حساب شده و فنی
- فیلم در انتقال مفاهیم ذهنی و انتزاعی کارگردان موفق است
- به غیر از شخصیت جوجو و آدولف هیتلر، سایر شخصیتها به حاشیه کشیده میشوند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید