بیوگرافی کریتوس | جنگجویی که خدایان هم از پسش برنمیآیند!
ضدقهرمانی که همه دوستش دارند!
کریتوس، شخصیتی است که علیرغم گناهان و جنایتهای بزرگی که مرتکب شده، از طرفداران زیادی در سراسر جهان برخوردار است.
هر داستان، حول محور شخصیت یا شخصیتهایی میچرخد. برخی از این شخصیتها رفتار و اعمال خوبی از خود نشان داده و در دسته «قهرمانان» قرار میگیرند. شخصیتهای دیگری که میتوانند در جایگاه پروتاگونیست یک قصه قرار بگیرند، ضدقهرمانان هستند. اگر قهرمانان و شرورها را روی یک خط قرار دهیم، ضدقهرمانان را میتوان حد فاصلشان دانست؛ شخصیتهایی که ترکیبی از خیر و شر هستند.
طی چند دههای که از شکل گیری صنعت ویدیو گیم میگذرد، ضدقهرمانان زیادی در بازیهای ویدیویی معرفی شدهاند که یکی از شاخصترینشان، کریتوس (Kratos) است. او، شخصیت اصلی سری بازیهای God of War بوده و به واسطه محبوبیتی که در میان کاربران سراسر جهان بدست آورده، یکی از نمادهای کنسولهای پلی استیشن به شمار میرود.
کریتوس که با نامهای خدای جنگ، شبح اسپارتا و مبارز بیرحم هم شناخته میشود، نخستین بار در بازی God of War محصول سال ۲۰۰۵ میلادی معرفی شد و سپس در نسخههای بعدی آن حضور یافت؛ نسخههایی که تعدادشان به رقم ۹ میرسد. کریتوس، یک نیمه خدا بوده که سرنوشت، مسیر تلخی را پیش رویش قرار داد. به بیان دیگر، ذاتاً شخصیت بدی به شمار نمیرود و همین موضوع هم باعث شده تا گیمرهای سراسر جهان بتوانند با او ارتباط برقرار کنند.
در این مقاله قصد داریم بیشتر با شبح اسپارتا آشنا شویم.
پیشینه خلقت
دیوید جفی، کارگردان نسخه اول و خالق سری به شمار میرود. با آغاز کار روی نسخه اول، جفی تصمیم گرفت شخصیتی برای بازی خلق کند که ظاهری بیرحم داشته باشد اما به قهرمانانی که در اساطیر یونان اشاره شده شبیه نباشد. به همین دلیل هم این شخصیت در نسخههای مربوط به اساطیر یونان هیچ زرهی به تن ندارد. در صورتی که نمیدانید، پوشیدن زره یکی از اصلیترین ویژگیهای ظاهری جنگجویان اسپارتانی به شمار میرفت.
دیوید جفی میخواست پروتاگونیستش مستقل و متکی به خودش به نظر برسد. او و دیگر دست اندرکاران پروژه همچنین برای مدتی روی کاراکتری نقابدار کار کردند اما در نهایت به این نتیجه رسیدند که وجود نقاب روی صورت میتواند مخاطب را در برقراری ارتباط با کاراکتر اصلی با مشکل مواجه کند.
چارلی ون، یکی از اعضای تیم بصری نسخه اول بود و مسئولیت آماده سازی طراحی کریتوس را بر عهده داشت. او در یکی از مصاحبههای خود فاش کرد حین طراحی این کاراکتر شدیداً تحت تاثیر فیلمهای دارای داستانی مشابه با نسخه اول بود. ون همچنین گفت اولین طراحیاش از خدای جنگ را روی تعدادی دستمال سفره کشید؛ زیرا دفتر طراحیاش را فراموش کرده بود به رستوران بیاورد.
یکی از ویژگیهای اصلی کریتوس، دو شمشیر است که به واسطه یک زنجیر به هم متصل شدهاند. به عقیده سازندگان، این سلاح را باید حکم تاییدی بر حیوات صفت بودن ذات کریتوس دانست. این سلاح همچنین به طراحی سیستم مبارزهای روان منجر شد. در ضمن، چارلی ون کسی است که سفید را به عنوان رنگ پوست خدای جنگ انتخاب کرد و تتوها را روی بخشهای مختلف بدنش قرار داد. نکته جالب اینجا است که رنگ تتوها در ابتدا آبی بود اما در مراحل پایانی تولید، به قرمز تغییر کرد.
سرگذشت
در این بخش سرگذشت کریتوس را مرور میکنیم که بخشی از آن در کمیک بوکها و بخشی دیگر در بازیهای ویدیویی آمده است.
سالهای کودکی
ایزدهای المپ نشین گمان میکردند تایتانهایی که در جریان «نبرد بزرگ» اسیر شده، به گونهای آزادی خود را بدست آورده و کوه المپ را نابود میکنند اما یک پیشگو فاش کرد نابودی المپ توسط یک جنگجوی فناپذیر صورت میگیرد؛ جنگجویی که نشانی روی بدن خود دارد. با توجه به توصیفات پیشگو، زئوس و آرس گمان کردند دیموس، برادر کریتوس، همان جنگجویی است که همه چیز را با خاک یکسان میکند؛ زیرا روی صورتش یک ماه گرفتگی مادرزادی وجود داشت.
در حالی که کریتوس و دیموس مشغول پشت سر گذاشتن تمرینهای خود هستند تا به ارتش اسپارتان بپیوندد، آرس به سراغشان رفته و سعی میکند دیموس را با خود ببرد اما کریتوس مقاومت میکند؛ مقاومتی که فایدهای نداشته و تنها به زخمی شدن چشم سمت راستش منجر میشود. تلاش کریتوس برای نجات برادرش همچنین خشم آرس را به همراه دارد اما آتنا جلویش را گرفته و اجازه نمیدهد جان کودک را بگیرد. آرس نهایتاً دیموس را با خود به قلمرو مرگ برده و او را به تاناتوس میسپارد. پس از این اتفاق، کریتوس به یاد برادر خود تتویی قرمز رنگ روی صورتش میکشد.
کریتوس در ادامه به یکی از اعضای مورد احترام ارتش اسپارتان تبدیل میشود. او همچنین با لیساندرا ازدواج کرده و صاحب یک فرزند دختر به نام کالیوپه میشوند. کالیوپه از بدو تولد به یک بیماری سخت مبتلا بوده و طبق قانون، او باید رها شود تا نهایتاً بمیرد. کریتوس که نمیتواند چنین اجازهای دهد، تصمیم میگیرد امبروزیا (غذای خدایان) را یافته و به واسطه آن، جان دخترش را نجات دهد. او یک ماجراجویی بسیار خطرناک را آغاز کرده و پس از پشت سر گذاشتن از مبارزههای متعدد، سرانجام موفق میشود امبروزیا را بدست آورده و جان دخترش را نجات دهد. او همچنین به خاطر اقداماتی که در این ماموریت خطرناک انجام داد (شکست بربرها)، به یکی از فرماندهان ارتش اسپارتان تبدیل میشود.
کریتوس حالا ژنرال ارتش اسپارت بوده و با هر پیروزیای که بدست میآورد، طمعش برای قدرت بیشتر و بیشتر میشود. با وجود التماسهای مادر، به نبردهای خونینش ادامه میدهد تا همه جهان از شکوه و عظمت اسپارت مطلع شوند. کریتوس در یکی از نبردها مقابل بربرهایی قرار گرفته که دفعه قبل شکستشان داده بود اما اینبار به اسارت درمیآید. او نمیتواند شکست در نبرد با بربرها را بپذیرد. از همین رو، از آرس ملقب به خدای جنگ درخواست کمک کرده و میگوید اگر یاریاش دهد، برای همیشه به او وفادار خواهند ماند. بدین ترتیب، آرس شمشیرهای آشوب (Blades of Chaos) را به عنوان نشان بردگی به کریتوس میدهد تا بتواند پادشاه بربرها را کشته و نبرد را با پیروزی به انتها برساند.
کریتوس برای مدتی به آرس خدمت میکند: به روستاها حمله کرده و مردم بیگناه را به کام مرگ میفرستد. او آنقدر این کارها را ادامه میدهد تا اینکه به مرور زمان انسانیتی که در وجودش بود از بین میرود. یک روز، کریتوس به روستایی حمله میکند که مریدان آتنا در آن سکونت دارد. آرس بطور مخفیانه لیساندرا و کالیپوئه را به داخل معبد بزرگ میبرد. علیرغم هشدار پیشگوی روستا، کریتوس به معبد بزرگ حمله کرده و از روی خشم و کورکورانه هر کسی که داخل آن بود را به کام مرگ میفرستد. آرس در ادامه این عمل را به عنوان بخشی از فرآیند تبدیل شدن کریتوس به «جنگجویی بی نقص» میخواند.
غم، تمام وجودش را فرا گرفته و همین دلیل، اجساد همسر و فرزندش را داخل معبد بزرگ میگذارد تا همراه دیگر اجساد بسوزند. او در پی این اتفاق تصمیم میگیرد دیگر تحت خدمت آرس نباشد. در همین حین، پیشگو کریتوس را نفرین میکند که نتیجه آن، نشستن خاکستر خانوادهاش روی پوست و تبدیل رنگش به سفید است.
رهایی از سوگند
پس از اینکه آرس متوجه میشود کریتوس سوگند را زیر پا گذاشته، فیوریها را به سراغش میفرستد. این موجودات وظیفه دارند هر فردی که سوگندش را شکسته مجازات کنند. پیش از اینکه فیوریها به سراغش بروند، کریتوس به روستای کیرا رفته و در آنجا با اورکوس ملاقات میکند. اورکوس فاش میسازد کابوسهایی که کریتوس تجربه میکرده، در واقع حاصل جادوهای فیوریها بوده و باید به ملاقات پیشگوی دلفی برود. با ورود به معبد دلفی، مجبور میشود کستور و پولوکس را بکشد؛ زیرا قصد داشتند جان پیشگو را بگیرند. پیشگو در آخرین لحظات زندگی خود، به کریتوس میگوید به دلوس برود تا بتواند «چشمان حقیقت» را بیابد. کریتوس در میانه راه دوباره با اورکوس مواجه میشود. او برای کریتوس فاش میکند آرس به دنبال یک جنگجوی قدرتمند بوده تا از آن برای غلبه بر زئوس استفاده کند. به همین دلیل هم به او در مبارزه با بربرها کمک کرد تا بتواند جنگجوی اسپارتی را تحت کنترل خود بگیرد.
کریتوس با ورود به دلوس با سه فیوری مواجه شده، به اسارتشان درآمده و برای مدتی متحمل شکنجههای دردناک میشود اما با کمک اورکوس موفق به فرار میشود. اورکوس نه تنها سنگ سوگندش را به کریتوس میدهد، بلکه فاش میکند قبلاً پیرامون آرس و نقشهاش به زئوس هشدار داده بود. کریتوس در ادامه متوجه میشود مکانی که در آن زندانی شده، هکاتونکایر است. این موجود افسانهای به دلیل شکستن سوگندش با زئوس به یک زندان بزرگ تبدیل شده است. کریتوس سپس یکی از فیوریها به نام مگائرا را میکشد.
تیسایفون و دائمون سعی میکنند با ایجاد یک توهم، کریتوس را فریب داده و جلویش را بگیرند اما او متوجه شده و بر توهم غلبه میکند. او به ماموریتش برای یافتن فیوریها ادامه میدهد؛ موجوداتی که در گذشته عادلانه عمل میکردند اما تحت تاثیر آرس به موجوداتی بی رحم تبدیل شدهاند. کریتوس حین جستجو برای یافتن فیوریها، وارد خانه خود شده و همسر و فرزندش را در آنجا ملاقات میکند. کوئین آلکتو که یکی از سه فیوری است، به کریتوس میگوید اجازه دارد برای همیشه در این توهم در کنار خانوادهاش باشد اما او خشمگین شده و کوئین آلکتو و تیسایفون را به کام مرگ فرستاده و زندان را نابود میکند.
کریتوس با کشتن هر سه فیوری به اسپارت بازمیگردد و در آنجا، با اورکوس ملاقات میکند. در این ملاقات فاش میشود کریتوس همچنان پایبند سوگندش به آرس بوده و تنها راه رهاییاش، کشتن اورکوس است؛ زیرا فیوریها قبل از مرگ وظیفه نگهبانی از سوگند کریتوس به آرس را به او سپردهاند. کریتوس که از قتل عام افراد بیگناه پشیمان است، علاقهای به کشتن اورکوس ندارد اما التماسهای او باعث میشود نظرش تغییر کند.
مرگ اورکوس رخ داده و بدین ترتیب، کریتوس از سوگند به آرس رها میشود. با رخ دادن این اتفاق، کابوسها بازمیگردند اما برخلاف گذشته مبهم نیستند. کریتوس به واسطه یکی از کابوسهای خود متوجه میشود تنها راه رسیدن به رستگاری، خدمت به خدایان المپ نشین است.
رستگاری در المپ
کریتوس به خدمت خدایان المپ نشین در آمده و به شهر آتیکا فرستاده میشود تا از آن در برابر حمله ارتش ایران محافظت کند. پس از اینکه پادشاه ایران را میکشد، کریتوس شاهد سقوط خورشید از آسمان و فرو رفتن جهان در تاریکی است. او به معبد هلیوس (خدای خورشید) رفته و در آنجا با آتنا ملاقات میکند. او در جریان گفتگو متوجه میشود به خاطر از بین رفتن نور، بسیاری از خدایان در خوابی سنگین فرو رفته و مورفیوس سعی دارد همه جا را تحت کنترل خود بگیرد. از همین رو، باید هر چه سریعتر هلیوس را پیدا کرده و او را به جایگاهش بازگرداند.
با اتمام ملاقات با آتنا، جنگجوی اسپارتی اوس خواهر هلیوس را پیدا کرده و متوجه میشود که یک تایتان به نام اطلس خدای خورشید را گروگان گرفته است. او در ادامه ماموریت خود به جهان زیرین رفته و با ملکه آن پریسفون مواجه میشود. ملکه جهان زیرین دو انتخاب پیش روی کریتوس میگذارد: قدرتش را کنار گذاشته و به دخترش بپیوندد یا ماموریتش را ادامه دهد. جنگجوی اسپارتی مورد اول را انتخاب میکند اما در ادامه متوجه میشود پریسفون به خاطر زندانی شدنش در جهان زیرین توسط رئوس ناراحت بود. به همین دلیل، به سراغ اطلس رفت و او را متحدی برای خود تبدیل کرد؛ متحدی که سعی دارد با استفاده از قدرت هلیوس، پایههای جهان را از بین ببرد. اگرچه این اقدام باعث نابودی کوه المپ میشود، نابودی جهان زیرین و تمامی روحهای ساکن در آن را هم به همراه دارد. کریتوس که چاره دیگری ندارد، دخترش را ترک میکند تا جلوی اطلس گرفته و بدین ترتیب، روح فرزندش را نجات دهد.
جنگجوی اسپارتی در انتها موفق میشود پریسفون را بکشد. او قبل از مرگش برای کریتوس فاش میکند رنجها و دردهایش هرگز تمامی نخواهند داشت. همچنین به خاطر نابودی پایههای جهان، اطلس مجبور میشود جهان را روی دوشهای خود نگه دارد. البته او هم به جتگجوی اسپارتی هشدار میدهد از کمک به خدایان المپ نشین پشیمان خواهد شد. در انتها، هلیوس به آسمان بازگشته و جهان بار دیگر روشنایی خود را بدست میآورد.
زمان انتقام فرا میرسد
۱۰ سالی میشود که کریتوس مشغول خدمت به خدایان المپ نشین بوده و دیگر از کشتن و دست نیافتن به رستگاری خسته شده است. از همین رو، آتنا را فراخوانده و پس از مکالمه با او، متوجه میشود تنها یک قدم دیگر با رسیدن به هدفش فاصله دارد: کشتن آرس. آرس از خواهر خود آتنا متنفر بوده و به همین دلیل، به شهر آتن حمله ور شده است. آتنا نمیتواند شخصاً در این ماجرا دخالت کند؛ زیرا زئوس درگیری میان خدایان را ممنوع کرده است.
کریتوس در شهر آتن با یک پیشگو ملاقات کرده و به واسطه صحبت با او متوجه میشود برای کشتن آرس به جعبه پاندورا نیاز دارد. این جعبه تمام قدرت مورد نیاز برای کشتن یک خدا را در خود دارد. جنگجوی اسپارتی برای یافتن جعبه، به صحرای ارواح گم شده رفته و در آنجا با یک تایتان به نام کرونوس مواجه میشود. جعبه داخل یک معبد پنهان شده و معبد هم به پشت کرونوس زنجیر شده است. کریتوس برای سه روز تمام از کرونوس بالا رفته و نهایتاً موفق میشود به ورودی معبد برسد. او چالشها را پشت سر گذاشته و جعبه پاندورا را یافته و سپس سعی میکند از آنجا خارج شود. آرس که از اقدامات خدمتگزار سابقش مطلع بوده، خودش را به معبد رسانده، در جریان یک درگیری کریتوس را کشته و جعبه را بدست میآورد.
پس از کشته شدن، کریتوس به جهان مردگان منتقل میشود اما به کمک یک گورکن مرموز از آنجا فرار میکند؛ گورکنی که فاش میکند آتنا تنها خدایی نیست که از کریتوس مراقبت میکند. جنگجوی اسپارتی پس از بازگشت به جهان، جعبه پاندورا را پس گرفته، آن را باز کرده و به واسطه قدرتی که بدست میآورد، وارد نبرد با ارس میشود. با وجود تلاشهای زیاد، آرس شکست خورده و میمیرد. شهر آتن نجات داده شده و خدایان، کریتوس را بابت گناهانش میبخشند اما آتنا فاش میکند آنها نمیتوانند به کابوسهایش پایان دهند. در انتهای این ماجرا، کریتوس توسط آتنا به کوه المپ منتقل شده و در جایگاه آرس مینشیند تا از این پس، خدای جنگ باشد.
اگرچه مدت زیادی میگذرد، کابوسهای گذشته همچنان کریتوس آزار را میدهند. از همین رو، تصمیم میگیرد برخلاف توصیه آتنا عمل کرده و با رفتن به معبد پوسایدن، اطلاعات بیشتری درباره گذشته خود بدست بیاورد. پس از رسیدن به معبد، کریتوس موفق میشود مادرش کالیستو را بیابد. او میخواهد هویت واقعی پدر کریتوس را برایش فاش کند که ناگهان به یک هیولا تبدیل شده و درگیریای بینشان شکل میگیرد. قبل از مرگ، کالیستو از فرزندش درخواست میکند تا به اسپارت رفته و برادرش خود دیموس را بیابد. قبل از اینکه محل را ترک کند، با یکی از تایتانها به نام ثرا مواجه شده و او را آزاد میکند؛ اقدامی که باعث میشود کوه آتشفشان متانا فعال شده و آتلانتیس را نابود کند.
کریتوس برای یافتن برادر خود به زادگاهشان اسپارت بازمیگردد. او حین جستجو با یکی از الههها به نام ارینیس (دختر تاناتوس) مواجه میشود. شخصیت اصلی پس از مواجهه با شیر پیرئاس که توسط یکی از مریدان آرس آزاد شده بود، وارد معبد آرس شده و در آنجا، روح نسخه کودکیاش را ملاقات میکند. این روح فاش میکند کریتوس برای یافتن برادر خود باید به آتلانتیس غرق شده بازگشته و قلمرو مرگ را پیدا کند.
خدای جنگ وارد قلمرو مرگ شده و نهایتاً موفق میشود برادر خود را از اسارت نجات دهد. دیموس که از برادر خود بابت این همه سال تاخیر خشمگین است، میگوید هرگز او را نخواهد بخشید. به همین دلیل، به سمتش حمله ور شده و یک درگیری میانشان شکل میگیرد. در همین حین، تاناتوس مداخله کرده و این اقدام در ادامه باعث میشود دو برادر متحد شده و به نبرد با او بپردازند. پیش از اینکه نبرد آغاز شود، تاناتوس فاش میکند آرس اشتباه کرد و موجودی که همه چیز را به نابودی میکشد، کریتوس است.
دیموس در جریان نبرد توسط تاناتوس کشته شده و همین موضوع، خشم غیرقابل کنترل کریتوس را به همراه دارد. او به واسطه خشمش قدرت بسیار زیادی پیدا کرده و موفق میشود تاناتوس را به قتل برساند. پس از این اتفاق، کریتوس با کمک یک گورکن قبری را برای برادرش آماده کرده و او را در آنجا قرار میدهد. حین انجام این کار، گورکن به کریتوس میگوید او حالا «نابودگر جهانها» شده است.
کریتوس که از مرگ برادر خود شدیداً خشمگین است، به دنبال انتقام میگردد. آتنا سعی میکند او را آرام کند اما کریتوس نادیدهاش گرفته و تاکید میکند خدایان بهای این کار خود را خواهند پرداخت. در حالی که کریتوس محل را ترک میکند، آتنا زیر لب میگوید: « مرا ببخش…برادر.»
جنگ، جنگ و جنگ
کریتوس بابت مرگ برادر خود شدیداً از خدایان خشمگین است. به همین دلیل، از دیگر خایان فاصله گرفته و بیشتر وقتش را به فرماندهی سپاه اسپارت اختصاص میدهد تا آنها بتوانند تمام یونان را تحت سلطه خود درآورند. حمله به شهرها، نهایتاً باعث خشم خدایان شده و آرگوس را برای توقف خدای جنگ میفرستند. برخلاف انتظار، آرگوس توسط یک قاتل مرموز کشته میشود. کریتوس به تعقیب قاتل میپردازد تا به هویتش پی ببرد. در همین حین، سریکس مقابل کریتوس قرار گرفته و پیام زئوس را به او میدهد. خدای جنگ، اعتنایی به پیام نکرده و در جریان یک نبرد، سریکس را میکشد؛ اقدامی که باعث میشود زئوس شخصاً دست به کار شود تا کریتوس را متوقف کند.
پدر خیانتکار
کریتوس بار دیگر هشدار آتنا را نادیده گرفته و به ارتش اسپارت در حمله به شهر رودس میپیوندد. در جریان این حمله، عقابی عظیم الجثه از راه رسیده، بخشی از نیروی خدای جنگ را از او گرفته و با استفاده از آن مجسمه کلسوس را به حرکت میاندازد. در حالی که مشغول مبارزه با مجسمه است، زئوس از راه رسیده و شمشیر المپ را به کریتوس میدهد تا با استفاده از آن دشمن خود را بکشد. البته برای استفاده از این شمشیر خدای جنگ نیاز دارد بقیه نیروی باقی مانده خودش را مصرف کند.
خدای جنگ موفق میشود کلسوس را شکست دهد اما شدیداً زخمی شده است. در همین حین، مشخص میشود حدس کریتوس اشتباه بوده و آن عقاب عظیم الجثه، زئوس بود. پادشاه خدایان فاش میکند پس از اینکه آتنا از دخالت برای توقف کریتوس سر باز زد، مجبور شد خودش دست به کار شود. او در پایان صحبتهای خود یک فرصت دیگر به جنگجوی اسپارتی میدهد تا وفاداریاش را به خدایان نشان دهد اما او علاقهای به این کار ندارد. زئوس که از تصمیم کریتوس خشمگین است، او را کشته و ارتش اسپارت را به طور کامل از بین میبرد.
در حالی که کریتوس به جهان زیرین منتقل میشود، یک تایتان به نام گایا از راه رسیده و نجاتش میدهد. تایتان فاش میکند در گذشته مسئولیت بزرگ کردن زئوس را بر عهده داشت. با این حال، او و دیگر تایتانها مورد خیانتش واقع شدند. جنگجوی اسپارتی پس از گوش دادن به توصیه گایا، ماموریتی خطرناک را برای یافتن اسبهای زمان آغاز میکند تا بتواند به گذشته بازگشته و سرنوشتش را تغییر دهد. کریتوس با پشت سر گذاشتن چالشهای فراوان، سرانجام خودش را به خواهران سرنوشت میرساند اما آنها درخواست او مبنی بر تغییر گذشته را نمیپذیرند. به همین دلیل، یک نبرد میانشان شکل میگیرد. او همهشان را کشته و به نقطهای از زمان بازمیگردد که از سوی زئوس خیانت دید.
کریتوس، به سراغ پدرش رفته و نبردی را با او آغاز میکند. در همین حین، آتنا از راه رسیده و سعی میکند خدای جنگ را از هدف شومش منصرف کند اما او به نبرد ادامه میدهد. در حالی که زئوس فاصلهای با مرگ ندارد، آتنا خودش را قربانی کرده و شرایط را برای فرار پدر فراهم میکند. آتنا در آخرین لحظات فاش میکند کریتوس فرزند زئوس بوده و از آنجایی که زئوس میترسید به سرنوشت پدر خود دچار شود، این راز را افشا نکرد. کریتوس سپس به گذشته رفته و تایتانها را به زمان حال میبرد تا المپ را برای همیشه نابود سازد.
پسر در مقابل پدر
کریتوس به همراه تایتانها از جمله گایا از کوه المپ صعود میکند تا تمامی خدایان المپ نشین را نابود سازد. در ابتدا پوسایدون مقابلشان قرار گرفته و کشته میشود؛ اتفاقی که غرق شدن تمام یونان در آب اقیانوسها را به همراه دارد. با رسیدن به نوک کوه، مقابل زئوس قرار گرفته و همه شان بیهوش سقوط میکنند.
در حالی که سعی میکند خودش را از دامنه کوه المپ بالا بکشد، گایا از کمک به کریتوس سر باز زده و او را تنها بازیچهای برای گرفتن انتقام میخواند. خدای جنگ به داخل رودخانه استیکس (اصلی ترین رودخانه جهان زیرین) افتاده و شمشیرهای المپ را گم میکند. با خروج از رودخانه، روح آتنا را مقابل خود میبیند. او پس از اینکه خودش را فدای پدر زئوس کرد، مرتبه بالاتری بدست آورد. آتنا حالا از حقایق زیادی مطلع بوده و به همین دلیل، برخلاف گذشته نه تنها جلوی کریتوس را نمیگیرد، بلکه فاش میکند برای کشتن زئوس باید نخست «شعله المپ» را خاموش کند.
کریتوس هر طور که شده نه تنها راه خروج از جهان زیرین را مییابد، بلکه موفق میشود شمشیرهای المپ را بار دیگر تصاحب کند. او در ادامه و حین بالا رفتن از کوه المپ با گایا مواجه میشود که نیازمند کمکش است. کریتوس به خاطر خیانتی که از سمتش دیده بود، از کمک به گایا سر باز زده و بازویش را قطع میکند تا از کوه سقوط کند. خدای جنگ به صعود ادامه داده و در مسیر خود با دشمنان قدرتمندی از جمله هلیوس و یک تایتان مواجه میشود. کریتوس در ادامه و با کمک پاندورا موفق میشود شعله المپ را خاموش کند؛ اتفاقی که به مرگ پاندورا منجر میشود. در همین حین، گایا به نبرد پیوسته و سعی میکند پدر و پسر را بکشد اما توسط کریتوس به کام مرگ فرستاده میشود. جنگجوی اسپارتی سپس پدر خود را با ضربات متعدد میکشد.
با تمام ماموریتش، نگاهی به یونان میاندازد. قتل عام خدایان توسط کریتوس باعث شده یونان در هرج و مرج کامل فرو برود، گیاهان از بین بروند و حتی بیماری تمام کشور را فرا بگیرد. در همین حین، آتنا از راه رسیده و از کریتوس خواهش میکند چیزی که از جعبه پاندورا برداشته را بازگرداند اما او تاکید میکند چیزی نگرفته است. در ادامه مشخص میشود وقتی جعبه پاندو را باز کرد تا آرس را شکست دهد، نیروهای شیطانی محصور در آن فرار کرده و به تدریج خدایان را به سمت تباهی کشیدند. به غیر از نیروهای شیطانی، قدرت امید هم درون جعبه بود که به طور مخفیانه به درون کریتوس انتقال یافت.
آتنا میخواهد با استفاده از قدرت امید حکمفرماییاش بر یونان را آغاز کند. کریتوس از بازگرداندن قدرت امید سر باز زده و جان خودش را میگیرد تا آن در میان نسل بشر پخش شود. هر چند، در ادامه مشخص میشود کریتوس علیرغم خودکشی همچنان زنده است.
سفر به سرزمینهای نورس
سالهای زیادی از قتل خدایان المپ نشین میگذرد و کریتوس به همراه فرزند و همسرش در سرزمین میدگارد زندگی میکند. زندگی آرامشان ادامه دارد تا اینکه همسرش جان خود را از دست داده و طبق خواسته او، خاکسترش باید در بلندترین نقطه ۹ قلمرو به دست باد سپرده شود. قبل از اینکه سفرشان را آغاز کنند، مجبور میشوند با یک غریبه مبارزه کنند.
با شروع سفر، با یک جادوگر مواجه میشوند که به آنها میگوید برای عبور از مه به یک نور جادویی نیاز دارند که در الفهایم قرار دارد. پدر و پسر با موفقیت نور جادویی را بدست آورده و با پشت سر گذاشتن مه، خودشان را به بالاترین نقطه میدگارد میرسانند. آنها در بلندترین نقطه میدگارد همان غریبه متخاصم و سه شخص دیگر را میبینند که مشغول صحبت هستند. کریتوس و آترئوس به واسطه صحبتها متوجه میشوند فرد غریبه بالدور نام داشته، دو فرد دیگر مودی و مگنی هستند و فرد اسیر هم با نام میمیر شناخته میشود.
پس از اینکه بالدور، مودی و ماگنی محل را ترک میکنند، کریتوس و پسرش به سراغ میمیر رفته و مکالمهای را با او آغاز میکنند. میمیر در صحبتهای خود فاش میسازد بلندترین نقطه ۹ قلمرو در یوتونهایم واقع شده و مسیر رسیدن به آنجا توسط غولها مسدود شده است. میمیر که مسیر دیگری را برای رسیدن به یوتونهایم میشناسد، به کریتوس توصیه میکند سرش را از بدنش جدا کند تا بدین ترتیب بتواند همراهیشان کند. خدای جنگ، مطابق توصیه عمل کرده و سر میمیر را جدا میکند اما برای اینکه زندهاش کنند، باید پیش جادوگر جنگل برگردند. پس از بازگشت، متوجه میشوند او در واقع یک الهه به نام فریا است. کریتوس بابت آنچه در گذشته خود تجربه کرده، شدیداً به خدایان و الههها بی اعتماد است. با این حال، فریا و میمیر هر دو به او اصرار میکنند تا واقعیت را برای آترئوس فاش کرده و اجازه دهد از ماهیت واقعیاش مطلع باشد.
کریتوس، آترئوس و میمیر در ادامه مورد حمله مودی و مگنی قرار میگیرند. کریتوس و آترئوس موفق میشوند مگنی را کشته اما مادی فرار میکند. در همین حین، بیماری آترئوس شدت میگیرد. او در واقع یک خداست اما از این واقعیت خبر نداشته و خود را موجودی فانی میداند. همین تناقض باعث شده به چنین شرایطی دچار شود. به گفته فریا، کریتوس برای نجات فرزند خود به قلب یک ترول در هلهایم نیاز دارد. فریا همچنین میگوید تبرش در آنجا هیچ فایدهای نخواهد داشت. به همین دلیل، کریتوس به خانه خود بازگشته و شمشیرهای آشوب را برمیدارد. او نهایتاً به هلهایم رفته، قلب را بدست آورده و برای فریا میآورد. جادوگر جنگل هم موفق میشود جان آترئوس را نجات دهد.
پس از اینکه حال آترئوس خوب میشود، کریتوس حقیقت را برای فرزندش فاش میکند؛ اقدامی که باعث میشود او بشدت مغرور و متکبر شده و در اکثر موارد به دستورات پدر خود عمل نکند؛ تا جایی که بر خلاف گفته پدر، جان مادی را میگیرد. آن دو در ادامه بار دیگر مقابل بالدور قرار گرفته و همچنین متوجه میشوند رابطهای خانوادگی میان فریا و بالدو وجود دارد؛ زیرا جادوگر جنگل طلسمی را روی غریبه متخاصم اجرا کرده که باعث شده آسیب ناپذیر شود. پس از بازگشت به میدگارد، میمیر مسیر دیگری را برای رفتن به یوتونهایم به یاد میآورد اما به چشمش که گم شده نیاز دارد. آنها، چشم گم شده را پیدا کرده و بار دیگر مورد حمله بالدور قرار میگیرند. فریا اینبار مداخله کرده و نمیگذارد کریتوس و آترئوس به فرزندش آسیبی برسانند. با این حال، شرایط مطابق انتظار پیش نمیرود. بالدور که به شدت ضعیف شده، سعی میکند مادرش را خفه کند. کریتوس که چاره دیگری ندارد، او را به کام مرگ میفرستد. فریا از این اقدام شدیداً خشمگین شده و قسم میخورد انتقام خون پسرش را از خدای جنگ بگیرد. پس از این، کریتوس گذشته خود و ماجرای قتل پدرش زئوس را فاش کرده و تاکید دارد آنها نباید اشتباهات گذشته را تکرار کرده و باید این چرخه خشونت را متوقف کنند.
کریتوس و آترئوس سرانجام به یوتونهایم میرسند. پدر و پسر در آنجا با نقاشیهای دیواریای مواجه میشوند که تمام ماجراجوییهایی که پشت سر گذاشتهاند را نشان میدهند. آنها همچنین متوجه میشوند فی یک غول بود که تصمیم گرفت در میدگارد بماند. بدین ترتیب، آترئوس هم غول، هم خدا و هم موجودی فانی است. پدر و پسر همچنین متوجه میشوند آترئوس در نقاشیها با نام لوکی اشاره میشود. دیگر موردی که نقاشیها فاش میکنند، مرگ کریتوس بدست فرزندش است که جنگجوی اسپارتی سعی میکند این نقاشی را از چشمان پسرش پنهان نگه دارد.
حین بازگشت به میدگارد، میمیر برای کریتوس و آترئوس فاش میکند مرگ بالدور باعث شده فیمبولوینتر یک قرن زودتر آغاز شده و با گذشت مدت کوتاهی، شاهد رگناروک (نبردی بزرگ میان خدایان و نابودی جهان) خواهند بود.
نابودی جهان نزدیک است
سه سال از نبرد نبرد کریتوس و آترئوس با بالدور میگذرد و در حالی که زمان زیادی به انتهای فیمبولوینتر نمانده، پدر و پسر به همراه میمیر سفری را آغاز میکنند تا هر طور شده جلوی نابودی جهان را بگیرند؛ سفری که آنها را مقابل خدایانی قدرتمند مانند ثور قرار میدهد.
آیا کریتوس با الهام از اساطیر یونان خلق شده است؟
خیر. البته شخصیتی به نام کراتوس در اساطیر یونان وجود دارد. او، تجسم «قدرت» بوده و فرزند پالاس (تایتان) و استوکس (الهه) به شمار میرود. کراتوس سه برادر و خواهر به نامهای نایکی، بیا و زلوس دارد که به ترتیب تجسمهای پیروزی، نیرو و شکوه محسوب میشوند. آنها در نبرد با تایتانها به همکاری با زئوس و دیگر خدایان المپ نشین پرداخته و با اتمام جنگ، به دستیاران پادشاه خدایان تبدیل شدند.
پس از اینکه پرومتئوس مرتکب خیانت شده و آتش را به انسانها میدهد، کراتوس به همراه هفائستوس از طرف زئوس مامور شد تا او را به قله مد نظر برده و دستهایش را با زنجیر ببندد تا یک عقاب هر روز به سراغش آمده و جگرش را بخورد. کراتوس در اساطیر یونان باستان فردی خشن و بی رحم بود. با وجود این شباهت، نمیتوان گفت کریتوس در بازیهای ویدیویی God of War بر اساس اساطیر خلق شده است؛ زیرا نه تنها این دو شخصیت سرگذشت متفاوتی دارند، بلکه سازندگان حین توسعه نسخه اول از وجود شخصیتی در اساطیر اطلاع نداشتند.
اگر شباهت اسم این دو شخصیت برایتان شبه برانگیز شده، باید بگوییم سازندگان نسخه اول اصلاً و ابداً اطلاعی از وجود یک شخصیت به نام کراتوس در اساطیر یونان نداشتند. آنها چنین نامی را به خاطر معنایش انتخاب کردند. این کلمه (Kratus) در زبان یونانی به معنی «قدرت» است.
آینده
تا به این لحظه هیچ صحبتی از نسخههای بعدی سری God of War به میان نیامده است. تنها کوری بارلوگ، کارگردان نسخه ۲۰۱۸، در یکی از مصاحبههای خود گفت ممکن است با اتمام روایت داستان در نورس، به سراغ دیگر اساطیر مانند مصر و مایا بروند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید