بازی The Dark Pictures: Little Hope تمام تلاش خودش را به کار گرفته تا چکیدهای باشد از موفقترین مکانیزمهای ژانر ترس و وحشت؛ کاری که نسخهی اول Dark Pictures موفق به انجام آن نشد!
استودیوی سوپرمسیو گیمز از جمله بازیسازانی است که در ساختههایش اصرار دارد تا حد امکان از تکنیکهای سینمایی بهره بگیرد و به نوعی این صنعت را با بازیهای ویدیویی ادغام کند؛ چیزی که به آن سبک فیلم تعاملی در دنیای بازیهای ویدیویی میگوییم. هر چند که زرق و برق این ژانر و جذابیتهای آن چند برابر دیگر آثار است، اما بهرهگیری از مکانیزمها و استانداردهای سبک فیلم تعاملی، همواره یک ریسک بسیار بزرگ برای بازیسازان به شمار میآید.
حفظ مرز بین فیلم و بازی، و همچنین توانایی روایت داستانی جذاب، آن هم به نحو احسن در جریان یک بازی ویدیویی، کاری نیست که هر بازیسازی از پس آن بربیاید. با این حال، استودیوی Supermassive Games با ساخت بازی Until Dawn در سال ۲۰۱۵ میلادی توانست ژانر ترس و بقا به خوبی در قالب یک اثر فیلم تعاملی، برای طرفداران عناوین ترسناک منتشر کند.
سازندگان بریتانیایی این بازی احساس کردند که تکرار فرمول Until Dawn میتواند باعث موفقیت آنها در توسعهی سایر آثارشان بشوند اما نکته اینجاست که آنها تا به امروز حتی نتوانستند از فرمول ساختهی خودشان رونویسی کنند!
این استودیو با همکاری شرکت نامکو بندای اینترتینمنت سعی کردند تا با خلق هشتگانه The Dark Pictures گامی مثبت در ژانر ترسناک بردارند. قسمت اول این آنتولوژی تابستان سال گذشته تحت عنوان Man of Medan منتشر شد؛ بازیای که با استفاده از بازیگران مطرحی همچون شاون اشمور، سعی کرد تا روایتی متفاوت از داستان واقعی کشتی گمشدهی مدان داشته باشد اما مشکلات فنی و اشتباهات داستانی، به مانند یک آفت خانمانسوز، تمام کاشتههای سوپرمسیو را از بین برد.
آنها سعی کردند تا در گام دوم، یعنی بازی Little Hope بتوانند به خواستههای خود در قبال آنتولوژی دارک پیکچرز، جامهی عمل بپوشانند؛ اما آیا موفق به این کار شدند؟ آیا بازی لیتل هوپ دقیقا همان چیزی است که سوپرمسیو به دنبال آن میگردد؟ آیا این بازی خاطرات خوش Until Dawn را تکرار کرده است؟
هر چند که ثانیههای آغازین این بازی ریتم بسیار بسیار کند و گنگی دارد، اما خیلی سریع همه چیز تغییر میکند و سوپرمسیو قدرت خودش را در خلق صحنههای شگفتانگیز و غیرمنتظره، به رخ میکشد. به نوعی میتوان ساعت ابتدایی بازی را کلکسیونی از سورپرایزهای ناباورانه دانست که شروعی قدرتمند برای یک بازی دلهرهآور تلقی میشود. به لطف این روایت، بازیکن خیلی سریع در گرداب ابهامات غرق میشود تا بدون هیچ تاب و طاقتی، به سراغ ادامهی بازی برود تا بلکه بتواند پرده از رازهای بازی The Dark Pictures Anthology: Little Hope بردارد.
با این حال، وقتی وارد ساعت دوم میشویم، خیلی سریع همه چیز افت میکند! انگار که سوپرمسیو تمام برگهای برندهاش را برای همان لحظات آغازین بازی رو کرده است. متاسفانه تا زمان اوجگیری دوبارهی داستان، تنها اتفاقی که در این میان رخ میدهد، این است که از هدف ارتباط گرفتن با برخی از شخصیتها دورتر و دورتر میشوید. برای مثال چطور میتوان با علم بر اتفاقات اول بازی، با آنجلا ارتباط مثبتی برقرار کرد؟
یا برای مثال، پروفسور جان که باید منطقیترین و عاقلترین شخص گروه باشد، چرا باید دست به حماقتهایی بزند که مادام روی اعصاب بازیکن برود؟ این طور به نظر میرسد که خیلی سریع سازندگان بازی فراموش کردهاند که هدف هر بازیکن از تجربهی بازی Little Hope این است که بتواند تک تک شخصیتها را زنده نگه دارد و اگر موفق به این کار نشود، خود را سرزنش کند. هر چند که من توانستم این کار را انجام بدهم، اما وقتی برای تجربهی چند پایانبندی دیگر بازی را از اواسط آغاز کردم، به این نتیجه رسیدم که با مرگ هر یک از کاراکترها غیر از آندرو، هیچ کمبودی در طول بازی احساس نمیکنم؛ هیچ ناراحتی در کار نیست!
میتوان ساعت ابتدایی بازی را کلکسیونی از سورپرایزهای ناباورانه دانست که شروعی قدرتمند برای یک بازی دلهرهآور تلقی میشود.
اگر خیلی راحت بخواهم بگویم، اصلا انگار نه انگار که بعد از کلی چالش و زحمت، شخصیت اصلی بازی کشته شده است. متاسفانه این ایرادی است که در Man of Medan هم تا حدی وجود داشت اما متاسفانه در بازی Little Hope شاهد افت چشمگیر آن هستیم. از طرفی دیگر، بازی نه چندان خوب برخی بازیگران، به قوت این موضوع کمک شایانی کرده تا توجه خاصی به بقیه شخصیتها نداشته باشیم.
از طرفی دیگر کاراکتر اندرو با هنرنمایی ویل پورتر عملکرد قابل قبولی را از خود به نمایش میگذارد. اما حضور او در سه تایملاین مختلف که هر یک میزبان یک شخصیت کاملا متفاوت از نقشهای ویل پورتر در قسمت دوم The Dark Pictures هست، باعث میشود تا بازیکن آن طور که باید و شاید نتواند با هنرمندیهای این بازیگر توانمند ارتباط برقرار کند. از آن جایی که اتمام خط داستانی بازی Little Hope حداکثر پنج ساعت طول میکشد، به تصویر کشیدن سه تایملاین زمانی کمی سنگین به نظر میرسد و همین مورد، در کنار ضعفهای سناریو و کارگردان، اجازه نمیدهد که صحنههایی برای شناخت بهتر کاراکترها و همذات پنداری با آنها، در طول بازی، خلق شود.
به رغم تمام افت و خیزها، میتوان گفت که داستان بازی پلات قابل قبولی دارد اما پایانبندی غیرمنتظرهی آن، کمی تحلیل آن را متکی به سلیقه میکند! شاید بهتر بود تا سوپرمسیو از منطق مطلق برای طراحی پایانبندی(ها) بازی The Dark Pictures: Little Hope استفاده میکرد. برای فرار از اسپویل، هیچ اشارهی مستقیمی به تحلیل پایانبندیها نخواهم داشت اما در همین حد میتوانم بگویم که اگر ریتم روایت داستان کمی از حالت سینوسی فاصله پیدا میکرد و در ساعات پایانی روندی غیرقابل پیشبینیتری را در پیش میگرفت، میتوانست به یکی از نقاط قوت بازی تبدیل شود.
به مانند دیگر آثار سوپر مسیو گیمز، لیتل هوپ سعی دارد تا از یک ساختار مشخص برای ترساندن مخاطب خود استفاده کند؛ همانطور که پیش میکنید، ترس ناگهانی یا همان Jump Scare در راس هرم مکانیکهای ترسانندهی بازی قرار میگیرد. متاسفانه سکانسهای ترسناک شباهت بسیار زیادی به آثار قبلی این استودیوی بریتانیایی دارد اما نمیتوان منکر این موضوع شد که کارگردانی تک تک این صحنهها، پختهتر و بالغتر هستند و همین موضوع تجربهی بهتری را در بازی The Dark Pictures: Little Hope رقم میزند.
با این حال نمیتوان منکر این موضوع شد که استفادهی بیش از حد از کلیشههای فیلمهای ترسناک، بازی لیتل هوپ را به رغم فیلم تعاملی بودنش، به یک تجربهی نه چندان جذاب برای سینمادوستان تبدیل میکند. به عبارتی دیگر میتوان گفت که اگر تجربهی زیادی در بازیها، فیلمها و سریالهای ترسناک دارید، به غیر دو سه ترس ناگهانی، هیچ چیز دیگری برای ترسیدن در بازی Little Hope وجود ندارد.
اگر تجربهی زیادی در بازیها، فیلمها و سریالهای ترسناک دارید، به غیر دو سه ترس ناگهانی، هیچ چیز دیگری برای ترسیدن در بازی Little Hope وجود ندارد.
یکی دیگر از عواملی که در ژانر ترسناک بیشتر از سایر سبکها مورد توجه قرار میگیرد، موسیقی و صداگذاری است. موسیقی بازی از ریتم و نتهای یکنواختی استفاده میکند اما با توجه به مدت زمان کوتاه گیمپلی، میتوان نمرهی قابل قبولی به آن اعطا کرد اما در مورد صداگذاری، بحث کاملا متفاوت است. به غیر از سینماتیکها و قسمتهای دکمهزنی، چندان سر و صدای خاصی از محیط به گوش نمیرسد. شاید بهتر بود تا کمی شلوغکاری چه به لحاظ صداگذاری و چه از لحاظ بصری چاشنی شهر منطقهی لیتل هوپ میشد تا بلکه بازی بتواند عملکرد بهتری در القای حس دلهره داشته باشد.
سوپرمسیو سعی کرده تا با استفاده از کلبهها و سازههای روستایی و قدیمی و جنگلهای تاریک و مهآلود محیط ترسناکی را برای بازی طراحی کند که در این زمینه عملکرد کاملا موفقی داشته است. هر چند که همه چیز در قاب محیط بازی شباهت زیادی به سری سایلنت هیل یا حتی بازی آلن ویک دارد، اما به تصویر کشیدن محیطهای واقعگرایانهتر مهمترین وجه تمایز بازی به شمار میرود؛ عنصری بازی لیتل هوپ را یک قدم دیگر از ترسناک بودن دور کرده است.
زمانی که شما کنترل شخصیتها را در حین راه رفتن برعهده میگیرید، خیالتان آسوده است که هیچ اتفاقی ترسناکی رخ نمیدهد؛ البته در سه چهار صحنه جابجایی ناگهانی و سریع برخی موجودات، سعی در ترساندن مخاطب دارد که به دلیل بیش از حد کلیشهای بودن، عملکرد چندان موفقی ندارد.
از تمام این تفاسیر که بگذریم، به صورت کلی میتوانیم گرافیک بازی The Dark Pictures: Little Hope را مهمترین نقطهی قوت آن بدانیم. وجود تسکچرهای کاملا باکیفیت، نورپردازیهای عالی استفاده از تکنولوژی فیس کپچر برای تک تک شخصیتها، لیتل هوپ را به یک بازی بهیادماندنی در نسل هشتم کنسولها تبدیل کرده است.
مشکلات فنی زیادی در بازی Man of Medan وجود داشت که در قسمت دوم آنتولوژی دارک پیکچرز به حداقل رسیده و انتظار میرود که با چند بهروزرسانی، این مشکلات به عدد صفر برسند. در مقابل اما، روند گیمپلی بازی شباهت بیش از حدی به قسمت اول این آنتولوژی دارد.
هنوز هم تصمیمگیری شما بین انتخابهای منطقی و احساسی، مهمترین مکانیک بازی به حساب میآید که میتواند سرنوشت تک تک شخصیتها را تحت تاثیر قرار بدهد. مراحل دکمهزنی یا همان QTEها هم از دیگر مواردی هستند که زنده ماندن یا کشته شدن کاراکترها را به خود گره زده است. هر چند که هیجان خوبی در هر دو مکانیزم به مخاطب القا میشود، اما متاسفانه هیچ خلاقیت و تازگی در QTEها وجود ندارد.
از طرفی دیگر در بسیاری از مواقع، دکمهزنی مانع از این میشود که بازیکن بتواند بازی خود را تماشا کند و همین مسئله ممکن است که باعث شود تا بازیکن بسیاری از صحنههای جذاب بازی را از دست بدهد. انتظار میرود که سوپرمسیو از همین حالا به فکر طراحی QTEهای متفاوتی برای قسمت سوم هشتگانهی The Dark Pictures باشد.
بازی Little Hope بسیاری از نواقص و ایرادات ساختهی قبلی سوپرمسیو را برطرف کرده اما اشتباهات تیم نویسنده و همچنین کارگردان، باعث شده تا روایت داستان افت زیادی در برخی از مواقع داشته باشد. همچنین عملکرد متوسط تیم بازیگری و کنار شخصیتپردازی ضعیف، اجازه نمیدهد که The Dark Pictures: Little Hope در مسیر دلخواهش در حرکت باشد. از طرفی دیگر، حتی فیلم تعاملی بودن بازی نمیتواند یکنواختی گیمپلی را توجیه کند. پتانسیل زیادی در این آنتولوژی نهفته است اما همچنان سوپرمسیو با تصمیمات اشتباهش، نتوانسته این عنوان را به جایگاه شایستهای برساند؛ اتفاقی که امیدواریم در قبال بازی House of Ashes، یعنی قسمت سوم این آنتولوژی به وقوع بپیوندد.
نقد و بررسی بازی The Dark Pictures: Little Hope روی کنسول ایکسباکس وان ایکس و با توجه به کد ارسال شده از سوی ناشر به نگارش درآمده است.
- گرافیک فنی و نورپردازی
- بازی ویل پورتر
- شروع هیجانانگیز بازی در ساعت ابتدایی
- جز ترس ناگهانی مکانیزم موفق دیگری برای ترساندن مخاطب وجود ندارد
- روند گیمپلی کاملا یکنواخت و مشابه Man of Medan است
- مراحل دکمهزنی کاملا ساده و قابل پیشبینی هستند
- شخصیتپردازی ضعیف مانع از ایجاد حس همذات پنداری میشود
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید