فیلم Malignant اثر پر انتظاری در ژانر وحشت بوده؛ چراکه جیمز وان، خالق سری فیلمهای کانجورینگ و چندین و چند فیلم مشهور دیگر مثل اره (Saw) و موذی (Insidious) وظیفهی کارگردانی و فیلمنامهنویسی این فیلم وحشتناک را برعهده داشته است. سوال اینجاست آیا این فیلم توانسته انتظاراتمان را برآورده کند و آیا نام جیمز وان، پس از اکران این فیلم همچنان به نیکی در ژانر وحشت یاد میشود یا خیر؟
فیلم بدخیم دربارهی زن جوانی به اسم مدیسون است که از مشکلات عدیدهای رنج میبرد. او که سقطهای پیدرپی را تجربه میکند، از توهمهایی نیز رنج میبرد؛ توهم و خیالاتی که کم کم میبینیم شکل و شمایلی دیگر به خود میگیرد و این توهمها به نحوی مرموز پا به دنیای واقعی میگذارند. کابوسی که مدیسون در آن زندگی میکند، دستمایهی روایت یک قصهی اسرارآمیز در زیرژانر اسلشر است. از آن مدل فیلمهایی که یک قاتل روانی، به جانِ شخصیتهای درون داستان میافتد، اما صبر کنید! جیمز وان تا به این لحظه که نقد فیلم Malignant نوشته میشود داستان بسیار سطحی، پیشپاافتاده و قابل پیشبینی را روایت نکرده که فیلم بدخیم دومیاش باشد. فیلم بدخیم یک فیلم ساده در زیرژانر اسلشر نیست.
قصه تا انتهای فیلم چند مرتبه مسیرش را عوض میکند و ذهنِ بیننده از آنجایی که سخت معطوف یافتن پاسخ برای سوالات بیشمار است، مجالی پیدا نمیکند تا فریبهای سناریویی را پیشبینی کند. صفر تا صدِ فیلم بدخیم، هیجانی است و این هیجان با صحنهآرایی و دکوپاژ بسیار خوب از نفس نمیافتد. شاید تنها ایراد سناریو در اینجاست که برخی از منطقهای علمی و پزشکی را نادیده میگیرد و برای توضیح اتفاقات داستانی، دست به هر توجیهی فارغ از مقبولیتش در دنیای پزشکی میزند. از آنجایی که المانهای فانتزی در این اثر تک و توک دیده میشود، نمیتوان انتظار یک فیلم رئال را تمام و کمال از این اثر جیمز وان داشت، اما نادیده گرفته شدن مفاهیم پزشکی، زمانی خودش را نشان میدهد که یک مخاطب، چه آشنا با علم پزشکی و چه ناآشنا، گرهگشاییهایی انتهای داستان را بر اساس زمان وقوع اتفاقات فیلم غیرممکن بداند.
از بازیگر نه چندان نامآشنای دنیای هالیوود یعنی آنابل والیس نمیتوان گذشت که انصافا نقش قابل قبولی را جلوی دوربین به نمایش کشید. این بازیگر که قبلا او را در اولین فیلم آنابل به کارگردانی لئونتی و سریال پیکی بلایندرز در نقش گریس شلبی دیده بودیم، پیشرفت بسیار خوبی از خود در فیلم بدخیم نشان داد. نقش مدیسون در این فیلم، بنا به اقتضای داستانی نقش بسیار چالشبرانگیزی بوده که خوشبختانه او از پس این نقش برمیآید. کلوزآپهایی روی صورت والیس به صورت محدود در حد چند نما گرفته میشود تا حس و حال شخصیت را درک کنیم و والیس از این بابت در انتقال حس موفق است. سایر شخصیتها اما وضعیت مساعدی ندارند و به شدت تصنعی دیالوگهایشان را میگویند و میروند پی کارشان! گویا اینگونه برایشان در فیلمنامه نوشته شده که باید فقط جلوی دوربین بترسند.
فیلم بدخیم قطعا به پای فیلم احضارِ جیمز وان از بابت انتقال ترس نمیرسد
فیلم بدخیم قطعا به پای فیلم احضارِ جیمز وان از بابت انتقال ترس نمیرسد. یعنی فیلم بدخیم برخلاف تریلر تبلیغاتیاش محصولی نبوده که بخواهد جنسِ ترسِ احضار را مجدد در قالب یک فیلم جدید به اسم بدخیم به ما منتقل کند. ایدهی «دوست خیالی» در دنیای چنین فیلمی اصلا و ابدا مساوی با چیزی نیست که در سری فیلمهای کانجورینگ و آنابل تا به حال دیدهایم. فیلم بدخیم سلسله قتلهای خونین و مرگباری را بر بستری از یک معما به نمایش میکشد. این معما چیزی است که هم مدیسون و هم بینندهی فیلم میخواهند هر چه سریعتر آن را حل کنند. از طرفی جیمز وان از شگردهای رایجِ فیلمبرداری در کارگردانی بهره میبرد. به این صورت که در یک موقعیت تنشزا و درست زمانی که عامل وحشت و فرد وحشتزده را جلوی دوربین میبینیم، مدام نمای نقطهنظر بین دو سوژه تغییر میکند. این بگیر و ببندهای سینمایی در حوزهی فیلمبرداری کاری میکند که چشم از صفحهی نمایشگر برنداریم و تا آخرین لحظه با هیجان صحنه را دنبال کنیم. در کنارِ این موضوع، موسیقی جذابی که پخش میشود را نیز نباید نادیده گرفت.
سطح جلوههای ویژه و حقههای سینمایی در فیلم بدخیم بالاتر از چیزی است که در یک فیلم وحشتناک تا به امروز دیدهایم. یعنی آن ایدهای که در فیلم بدخیم توسط جیمز وان به تصویر کشیده شده، به این راحتی در پروژههای دیگر انجامشدنی نیست. ضمن اینکه جلوههای ویژه در فانتزی شدن فضا دخیل نیست، ما را مجاب میکند به باور اینکه در یک دنیای واقعی نظارهگر یک اتفاق ماورا الطبیعه هستیم. بارزترین و خارقالعادهترین جلوهی کامپیوتری فیلم بدخیم، تغییر از یک محیط به محیط دیگر با حضورِ سوژه در وسط لوکیشن است. در این میان، تدوین بسیار فکرشدهی فیلم نیز به تاثیرگذاری این جلوهها کمک شایانی میکند. با این حال این موضوع را نمیدانم مقصرش تدوینگر است یا کارگردان اما تدوین فیلم در یک جا به شدت میلنگد.
از این بابت که فیلم از ابتدا تا انتها به شدت هیجانانگیز و نفسگیر است، یک مخاطب به احتمال زیاد رضایت خاطر دارد اما چه بهتر میتوانست این فیلم قصهاش را با فراز و فرودهای هیجانی روایت کند؛ یعنی فیلم به جای یک منحنی رو به بالا از حیث هیجان، منحنی سینوسی داشت که مخاطب چند مرتبه فراز و چند مرتبه فرود را تجربه کند. این طرحوارههی نانوشتهای سینمای وحشت است که در فیلم کانجورینگ ۱ و ۲ و خیلی از آثار کلاسیک ژانر ترس رعایت شده بود. با این حال جیمز وان این ریسک را به جان میخرد تا از همان ابتدای کار، با یک مقدار دوز مشخصی از هیجان قصه را آغاز کرده و تا انتها این دوز از هیجان را چندین برابر کند. از آنجایی که فیلم در زیرژانر اسلشر باید طبقهبندی شود، این مسئله احتمالا تدبیر جدیدی بوده که جیمز وان در پیش گرفته و بر اساس پایانبندی و آن نمای انتهایی قصه، باید منتظر بمانیم تا ببینیم آیا طرحوارهی جدید این کارگردان خلاق، در فیلم Malignant 2 نیز موفق است یا خیر.
فیلم Malignant قصه و داستان به ظاهر سادهای را با آب و تاب زیادی در زیرژانر اسلشر روایت میکند که عاشقان ژانر وحشت و تریلر را راضی نگه میدارد. نمیتوان فیلم بدخیم را بهترین فیلم جیمز وان نامید و باید گفت که انتظار یک مدل فیلم شبیه به سری فیلمهای احضار را نیز نباید از این اثر داشته باشید.
- بازی خوب آنابل والیس، نقش اول فیلم
- هیجان بسیار بالای داستان از ابتدا تا انتها
- ایدهی بکر
- جلوههای ویژه و حقههای جذاب سینمایی
- فیلم قدرت غافلگیر کردنتان را دارد
- فیلم در میانهی قصه، گرفتار تکرار میشود
- شخصیتپردازی ضعیف سایر شخصیتهای فرعی
- نادیده گرفته شدن برخی از منطقهای مهم علمی و پزشکی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید