فیلم Mank شش سال پس از آخرین ساختهی سینمایی دیوید فینچر در نتفلیکس اکران شد. فیلمی که شاید بیش از هر اثر دیگری بتوان آن را نامهی عاشقانهای به سینمای کلاسیک دانست و به خاطر نشان دادن واقعیترین تصویر از هالیوود پیشامدرن آن را ستود.
تاد مککارتی، از باسابقهترین منتقدان بخش نقد فیلم مجله ورایتی، در سال ۲۰۱۰ فیلم The Social Network را همشهری کین عصر ما خواند. اثری که نه در قصه و پلات که در نوآوری شیوههای روایی و کارگردانی، به همان اندازه همشهری کین حائز توجه و اهمیت است. مککارتی نمیدانست ۱۰ سال بعد دیوید فینچر فیلمی با بن مایهی اصلی ماجرای همشهری کین خواهد ساخت، که البته عقبتر از کارهای قبلی و غیرقابل مقایسه با شاهکار اورسن ولز خواهد بود.
قبل از دیدن فیلم شاید فکر کنید پدر دیوید فینچر فیلمنامهی Mank را با الهام از اتفاقات و حواشی پیرامون ساخت و تولید همشهری کین نوشته اما در عمل فیلم Mank، نه دربارهی حواشی که در مورد اصل داستان همشهری کین و چگونه ساخته و پرداخته شدن آن در ذهن هرمن جی. منکویتس است (منکویتس فیلمنامهنویس فیلم همشهری کین بنا بر سیر حوادثی که اتفاق میافتد با اورسن ولز دچار مشکل میشود و اسمش در عنوانبندی فیلم قرار نمیگیرد). داستان فیلم Mank کمترین اهمیت را برای دعوا و مجادله اورسن ولز و هرمن منکویتس قائل میشود و بیشتر درمورد سیر تاثیرگذاری تمام چیزها، از جمله شخصیتها، مناسبات سیاسی و اجتماعی و اتفاقاتی است که باعث خلق یک شاهکار شدند.
فینچر از اِلمانهای زیادی استفاده کرده تا ساختار فیلمش، حداقل در ظاهر، شبیه همشهری کین به نظر برسد؛ هر دو داستان یک مرد را روایت میکنند. در اولی کین، گمشده در هیاهوی روزنامهها و آرمانهای بزرگ بربادرفته است و در دومی منک، نویسندهای خوشذوق، زیرک و خوش سر و زبان که در مجادلات بین شرکتهای بزرگ فیلمسازی هالیوود گیرکرده است. در شیوهی روایی نیز فینچر همچون ولز از فلشبکهای متعدد برای داستانسراییاش بهره گرفته است. فیلم همشهری کین و منک هر کدام یک اثر مجزا و مستقل محسوب میشوند. با این حال برای درک بهتر فیلم منک، توصیه بر این است تا فیلم همشهری کین را اگر ندیدهاید، ببینید و بعد به تماشای فیلم Mank و چگونگی پرورش ایدهی همشهری کین بنشینید.
فیلم Mank استادانه نقطه اتکای درامش را روی شخصیتها میگذارد، کاراکترهایی که چه در فیلمنامه و چه در قابهای کلاسیک فینچر به خوبی ساخته و پرداخته شدهاند
فیلم Mank از سال ۱۹۴۰ آغاز میشود، زمانی که منک (گری اولدمن) به دلیل جراحت و شکستگی پایش به مزرعهای در ویکتوریل کالیفرنیا نقل مکان کرده تا از رختخواب روی فیلمنامهای که ۶۰ روز برای نوشتن آن وقت دارد کار کند. منک در کنار خودش دستیاری جوان (لیلی کالینز) برای تایپ کردن و ویراستاری دارد. داستان او از جایی شروع میشود که منک سعی میکند ریشههای الهام داستان جدیدش را برای دستیار جوانش تشریح کند؛ اولین برخوردش با ماریون دیویس (آماندا سایفرد) معشوقهی ویلیام راندولف هرست (چارلز دنس) روزنامهنگار ثروتمند در سال ۱۹۳۰. قدرت سیاسی، روابط و جایگاه اجتماعی هرست باعث میشود تا منک با او دچار مشکل شود و لحظات دراماتیک فیلم در تقابل این دو رخ میدهد؛ هرست با حمایت از فرماندار فعلی کالیفرنیا، فرانک مریام و به دست آوردن رابطه برای افزایش توطئهها و حکمرانی رسانهایاش، تبدیل به جرقهای در ذهن منک برای خلق شخصیت چارلز فاستر کینِ تشنه قدرت میشود. منک بارها توسط هرست تحقیر میشود و در جایی که منک ایدهی داستانش را برای هرست شرح میدهد، او به جوش میآید و قصه منک را بیمصرف میخواند، که البته همان قصه چند سال بعد جایزه اسکار را برای منک به ارمغان میآورد.
فیلم Mank استادانه نقطه اتکای درامش را روی شخصیتها میگذارد؛ کاراکترهایی که چه در فیلمنامه و چه در قابهای کلاسیک فینچر به خوبی ساخته و پرداخته شدهاند و ما را با جهان بیگانهی داستان آشنا میکنند. منک به زودی و با واکنشهای اولیهاش نسبت به الکل و بذلهگویی ذاتیاش به عنوان شخصیتی قابل توجه در ذهن مخاطب جا باز میکند و با گذشت هر پرده از فیلم و بیشتر تماشا کردن رابطهی منک و همسرش سارا (تاپنس میدلتون) بیشتر دلبسته و طرفدارش میشویم و کنشهایش را بهتر درک میکنیم.
همه از نبوغ بینظیر فینچر در بازی گرفتن از بازیگرانش (مخصوصا بعد از آنکه در فیلم Gone Girl از بن افلک بازی کمنظیری دیدیم) آگاه هستند اما گروه بازیگری فیلم Mank حقیقتا فراتر از انتظار است.
گری اولدمن با حضوری قدرتمند و خیرهکننده از پس ایفای نقشی بسیار پیچیده بر میآید. لحظات متعددی از فیلم به واسطهی حضور اولدمن تماشاییتر شدهاند؛ صدا حالت چهره و و حرکات فعال دست و بدن اولدمن، عامل به وجود آمدن کششی دلپذیر شدهاند. صحنهی حضور منک سر میز شام و مجادلهاش با هرست در حالی که مست است و هشیاری کامل ندارد، از ماندگارترین سکانسها و درخشانترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما است (برخی منابع از بیش از ۱۰۰ برداشت این سکانس نوشتهاند).
حضور و نقشآفرینی اولدمن در فیلم Mank حتی نسبت به نقش چرچیل در فیلم Darkest Hour از جایگاه بالاتری برخوردار است و امسال هم چون سال ۲۰۱۸ کاندیدای اصلی کسب اسکار بهترین بازیگر مرد است.
برای آماندا سایفرد فیلم Mank همان سکوی پرتابی است که بازیگرانی در جایگاه او برای رسیدن به سطح اول بازیگری نیاز دارند. یک نقش چند بعدی با هدایت فینچر که به مانند اثری هنری ساعتها قابل تمجید است. شخصیت او در کنار منک، تنها کسی که برای او ارزش و احترامی واقعی قائل است، از زیباترین مناظر فیلم است.
فیلم Mank در جایگاهی ما بین دو شاهکار میماند. از یک طرف نمیتوان سرسپردگی فینچر به کارگردانی اورسن ولز در همشری کین را نادیده گرفت و از طرف دیگر فیلم منک از لحاظ سرعت دیالوگها و ریتم فیلم شباهت زیادی به دیگر فیلم خود فینچر، The Social Network دارد. هنرمندی ارون سورکین در نوشتن فیلمنامه شبکه اجتماعی اسکار را نصیب او کرد اتفاقی که بسیار بعید است برای منک تکرار شود. فیلم Mank پر از کنشهای تند است؛ پر از جزئيات بصری خیرهکننده و قابهای فراموشناشدنی است، اما بر خلاف همشهری کین و The Social Network، جادوی سینما را محقق نمیکند. دیالوگها تند، پرارجاع و شامل تعداد زیادی اسم خاص میباشند که در سکانسهای مختلفی تمرکز ما را از پیرنگ قصه منحرف میکنند.
فینچر نه میتواند از زیر سایهی همشهری کین بیرون برود و نه به فرم شاهکار تصویریاش در The Social Network برسد. کنتراست بالا و تصاویر سیاه و سفید با اینکه بخشی از هنرمندی فینچر و تصویربردارش را به نمایش میگذارند اما راه حلی برای بیرون کشیدن Mank از دوگانهای که در آن افتاده نیستند.
به تبعیت از جملهی معروف پابلو پیکاسو یعنی «هنر دزدی است»، هرمن منکویتس تکههایی از قصهی پر فراز و نشیب سینمای کلاسیک و آنچه را که زیسته، تعریف میکند؛ او به درست یا نادرست بودن آنها هیچ اهمیتی نداده و تنها آنها را به چیزهایی دارای ارزش دزدیدن و چیزهایی فاقد ارزش دزدیدن تقسیم کرده است. دقیقا کاری که دیوید فینچر در خلق فیلم Mank انجام داده است.
پابلو پیکاسو: «هنر دزدی است»
البته این تقلید از زندگی یا به قول پیکاسو دزدی، در هر دو مورد کلاس درسی است برای یافتن خلاقیت؛ از اینکه اگر بتوانیم به روح و تفکر خلق پدیدهای در گذشته و یا تجربهی زیسته خودمان، آگاه شویم، این آگاهی میتواند الهام بخش خلق اثر جدیدی از جانب ما باشد.
در این دزدی البته منک دنیای واقعی بازی را از فینچر میبرد و همشهری کین بر حکمرانیاش به عنوان بهترین فیلم آمریکایی همچنان ادامه خواهد داد و این سوال را در ذهن ما ایجاد میکند که آیا روزی سینمای مدرن میتواند از سینمای کلاسیک پیشی بگیرد یا خیر؟
سینمای دیوید فینچر ثابت شده و قابل ستایش است. او از بهترین اقتباسکنندهای ادبی در چند دههی گذشته است و هر فیلمش را میتوان درامی پرکشش و داستانی پر از غافلگیری دانست. فیلم Mank با اینکه کمی از این تفاسیر دور است اما همچنان اثری دیدنی و ماندگار است.
- قابهایی به زیبایی نقاشیهای کلاسیک
- بازی خیرهکننده تیم بازیگری
- جلوههای بصری باشکوه
- ریتم گاهی بسیار تند و گاهی کسلکننده
- دیالوگها، پر از ارجاعات مختلف
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید