فیلم مارموز اگر بدترین اثر کمال تبریزی نباشد، میتوان آن را جزو نامزد ضعیفترین فیلمهای کارنامه کمال تبریزی نامید.
مارموز روایتگر قصه فردی کم سواد و کله شق به اسم قدرت صمدی (حامد بهداد) است که سودای ورود به مجلس شورای اسلامی را در سر دارد. همانطور که از نام قدرت بر میآید، مضمون این فیلم بر پایه «قدرت» است و به همین علت، جریانهای سیاسی فیلمنامه، بر این بدنه استوار میشود. قدرت طلبیها و صد البته کله شق بودن کاراکتر قدرت، جریان سیاسی را به جلو هدایت میکند که چندان جالب از آب در نیامده.
واژه «مارموز»، در ذهن من و شما یک صفتی است که ناخودآگاه به شخصیت اصلی داستان آن را نسبت میدهیم اما «قدرت صمدی» هر چه باشد، مارموز نیست. این واژه بیشباهت با «مارمولک»، فیلم موفق و محبوب کمال تبریزی در یک دهه گذشته نیست. فیلم مارمولک چند گام سینمای طنز کشور را تکان داده و متحول ساخت؛ البته چند گام منظور از تمامی جنبههای هنر است. هر چقدر بخواهیم مارمولک را یک اثر پخته، کامل و بینقص بدانیم، مارموز یک اثر سخیف، زننده و فاقد محتوای ارزشمند از دید مخاطب میماند.
با سپری شدن چند سکانس، سوالهای متعددی در ذهنمان طرح میشود. قدرت صمدی کیست؟ او به کدام شخصیت سیاسی مملکت شباهت دارد؟ و در نهایت چرا باید روایت این فیلم را تحمل کنیم؟ آیدین سیار سریع، فیلمنامهنویس فیلم مارموز که به تازگی در این شاخه از هنر و سینما ورود کرده مسئولیت نگارش فیلمنامه مارموز را برعهده داشته است. سیار سریع مثل دیگر فیلمنامهنویسهای معمول در سبک طنز، ماهیتی دغدغهمند نسبت به مسائل متعدد داشته و به شدت سعی کرده مسائل و گرفتاریهای روزمره سیاسی را بیان کند اما سیار سریع پاسخ و رویکردی در قبالِ بیان مسئلهاش در لابهلای قصهِ مهجورِ این فیلم پنهان نکرده. فیلمنامهنویس باید در ابتدا به یک سوال مهم پاسخ میداد: «چرا من به عنوان یک مخاطبِ معمولیِ سینما باید پای این فیلم بنشینم؟»
سبک فیلم کمدی تعریف شده و قصهاش، گرایشی سیاسی دارد. به همین منظور تلخترین حالت ممکن در میان آثار کمدی را باید در این اثر تحمل کنیم. کمال تبریزی میبایست شوخیهای بیشتری در لایه ظاهری فیلم خود تعبیه میکرد. البته در فیلم از شوخیهای رایج جنسی خبری نیست و به قول معروف، کارگردان سر شوخی را با مخاطب باز نمیکند. مثل این میماند کمال تبریزی روبهروی ما نشسته و درباره مسائل سیاسی سخنرانی کند. قطعا حوصله ما سر رفته و هر از گاهی ساعتمان را چک میکنیم که بالاخره او چه زمانی این سخنرانی بیهدفش را به اتمام میرساند. وقتی فیلم مارموز را تماشا میکنید، حس و حالی این چنینی خواهید داشت مگر اینکه جزء معدود آدمهایی در ایران باشید که سرتان درد میکند برای دعواهای حزبی و جزء آن دسته از افرادی باشید که مقالات سیاسی را در مطبوعات و رسانههای داخلی دنبال میکنید.
مارموز ضعفهای زیادی دارد اما از بازی بسیار خوب و توانمند حامد بهداد نمیتوان گذشت
مارموز ضعفهای زیادی دارد اما از بازی بسیار خوب و توانمند حامد بهداد نمیتوان گذشت. حامد بهداد در نقش قدرت صمدی به زیبایی روبهروی دوربین ظاهر میشود. او جوانیست که «قدرت» را سرمنشا تمام انگیزه و اهداف خود میبیند و برای رسیدن به اهدافش میجنگد. مارموز یک جریان واحد از لحاظ داستانی دارد. این جریان مثل یک رودخانه در ابتدای مسیر بسیار پرخروش است و در میانه، فشار و سرعتش کمتر شده و در نهایت به یک باریکه آب تبدیل میشود. به همین سبب مدت زمان تقریبا ۹۰ دقیقهای برای فیلم مارموز زیاد به نظر میرسد و کمال تبریزی میتوانست کل داستان را حتی در شصت دقیقه جمع کند.
جذابیت و کشش داستانی بر پایه حماقتهای (بخوانید خریتها!) قدرت صمدی شکل گرفته و از یک نقطه به بعد، قدرت صمدی آن جوان احمقی نیست که در ابتدای داستان میبینیم. او سبک سریهایی دارد و مثل یک جوان معمول در سینمای ایران، به راحتی عاشق میشود اما با پیشرفت داستانی، حماقتهایش کم و کمتر میشود. طوری که فکر میکنید قدرت صمدی شاید در انتهای فیلم عاقل میشود اما این اتفاق رخ نمیدهد و تکامل شخصیتی در مارموز زیر سوال میرود.
تبریزی میتوانست کمی خلاقیت به خرج داده و از قابلیتهای دیگر بازیگران بیشتر بهره ببرد. ویشکا آسایش در نقش یک ژورنالیست فرصت طلب طی مسائلی به «قدرت صمدی» نزدیک میشود و یک تعامل عاشقانه بین این دو کاراکتر شکل میگیرد که به یک مو بند است. عاشقانهای که بود و نبودش چندان به حال مخاطب فرقی ندارد اما تبریزی و سایر کارگردانهای تقریبا مطرح عادت دارند از المان فم فتال در آثار خود استفاده کنند. کما اینکه در فیلمنامه «کتاب قانون» اثر مازیار میری، تکیه بر استفاده از قدرتهای زنانه به حد اعلای خود رسید و چه تعامل زیبایی بین پرویز پرستویی و بازیگر مکملش را جلوی دوربین شاهد بودیم و چقدر لذت بردیم از پریشان حالیِ پرویز پرستوئی در قبال این عشق آتشین. در مارموز نه خبری از پرویز پرستوییِ عاشق است و نه عشق قدرتمند و سوزانی که کاراکترهای قصه را درگیر خود کند. صرفا یک دلبستگی شکل میگیرد که آن هم چندان معقول نیست. چه بسا شاید از دیدتان منطقی هم نباشد. در هر صورت این حس صرفا در فیلمنامه مارموز تزریق شده تا نویسنده بتواند فیلم را در انتها ببندد.
برخی فیلمها تکلیفشان مشخص است. تهیهکننده دخل و خرج گروه را تامین میکند تا فیلم پر و بال گرفته تا در نهایت و زمانی که فیلم روی پرده میرود، برای مدتی کوتاهی هم که شده خنده را روی لب مخاطب قرار دهد. عدهای نیز مثل مهران مدیری دغدغهمند عمل میکنند و سبک کمدی را به چشم یک ابزار جراحی میدانند تا با آن مسائل و مشکلات اجتماعی را شکافته و به زبانی ساده، حال و روز مملکت و مشکلاتش را نشان بدهند. عدهای نیز مثل کمال تبریزی پس از چند دهه فعالیت هنری به شیوه برخی از کارگردانها، سفارشی عمل کرده و اثری میسازند که تنها به مذاق عدهای معدود خوش بیاید. رفتار و گرایش سیاسی قدرت صمدی بیشباهت به رئیس جمهور دولت نهم مملکتمان نیست و آیدین سیار سریع در فیلمنامهای که به رشته تحریر در آورده، با ظرافت روی یک بند راه میرود. او نه چیزی میگوید که به اصطلاحطلبها بر بخورد و نه اصولگراها از روند داستانی ناراحت شوند. فیلمنامهای خنثی را در یک فیلم سفارشی شاهد بودیم که به شدت زور زد خودش را در سبک کمدی جای دهد اما افسوس و صد افسوس که مارموز، به گرد پای فیلم مارمولک نمیرسد.
- ایفای نقش هنرمندانه حامد بهداد
- فیلمنامهای که طنز نیست
- وجود پیرنگ بیش از اندازه سیاسی
- ناتوانی کارگردان در القای بار کمدی
- شخصیتهایی که به حال خود در پایان قصه رها میشوند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید