فیلم Minari با الهام از خاطرات کودکی لی ایزاک چانگ، نویسنده و کارگردان اثر، با برنده شدنِ عنوان بهترین فیلم درام در جشنواره ساندس، به ویترین مهمترین آثار سال ۲۰۲۰ اضافه شد. میناری شانس بسیار بالایی در فصل جوایز سینمایی دارد و ممکن است چون سال گذشته تمام قواعد جشنوارهها را بر هم بزند.
فیلم Minari را میتوان در بستر خلق شده توسط دو فیلم مهم دیگر از آسیای شرقی در دو سال گذشته یعنی Shoplifters به کارگردانی هیروکازا کورئیدا و Parasite به کارگردانی بونگ جون هو دانست. میناری در اجرا شاید نتواند به قدرتمندی دو اثر دیگر برندهی جایزهی کن باشد اما در خلق لحظات دراماتیک، میتوان آن را جلوتر از آنها تصور کرد. داستان با تحقق رویای آمریکایی شروع میشود؛ پدر خانوانده با آرزوی ساختن بهشت عدن برای خانواده چهارنفرهاش، سفر دور درازی را شروع میکند. ما با جزئیات سفر یا آنچه بر این خانواده در کره جنوبی گذشته کاری نداریم و آنچه از ابتدا میبینیم خاک آمریکا است. به نظرم میرسد تمام حرف فیلم و پیام جهانیاش در همان سکانسهای ابتدایی نمایان میشود. بازنمایی دوبارهی بهشت موعود. پدر خانواده، آقای جیکوب یی با بازی استیون ین، پس از رسیدن به کانزاس و نشان دادن تریلی محل اقامت به خانوادهاش از پسر کوچکش، با بازی خیرهکنندهی یک کودک کرهای با نام الن کیم، میپرسد میخوای یک چیز فوقالعاده ببینی؟ جواب این سوال را یکبار پدر خانواده به ما میدهد و یک بار دوربین.
جیکوب با شوق فراوان محیط اطراف و دشت انگار بیکران اطراف خانه را به خانوادهاش نشان میدهد و دست در خاک میکند و غرق در لذت میشود. جیکوب این خاک حاصلخیز و رویای باغی که در آینده خواهد داشت را جزئی جداناپذیر از آیندهاش میداند. او به عنوان فردی که با خودخواهی و از سر ارضای خواستههای شخصی خانوادهاش را در مسیری سخت قرار بود، همانطور که از دیالوگها بر میآید، بهشت را در باغ بیست هکتاری آیندهاش میدید. دوربین اما بهشت دیگری را نشانمان میدهد، بر خلاف دیالوگها. تصویری از چهار نفر، یک زن و شوهر و دو فرزندشان که با وجود عدم قرارگیری در یک خط راست یا کنار هم، اما هر طور شده در یک قاب کنار هم ایستادهاند. لحظهای که جیکوب دست در خاک فرو برده و غرق در رویای خویش است همسرش مونیکا یی (هِن یی ری) با حالتی ناامیدکننده میپرسد:«ما به خاطر این الان اینجاییم؟» موسیقی قطع میشود. واقعیت، خیال را مغلوب میکند و از پس آن، تصویر بهشت حقیقی مورد نظر کارگردان را نشانمان میدهد؛ خانواده. که البته برای درک درست آن باید تا قاب پایانی منتظر بمانیم.
موتور محرکهی فیلم Minari تلاشش برای ورود به گرمترین و سادهترین مناسبات خانوادگی را با ورود مادربزرگی که حرکات و عواطفش اصلا شبیه کلیشهی ذهنی که ما از مادربزرگ داریم نیست، آغاز میکند. حضور یان یا جانگ در نقش سون جا، ریتم داستان را عوض میکند و قواعد بازی را به هم میریزد. در فیلم Minari حضور مادربزرگ نشانهای از سنت در داستان نیست؛ شخصیت «سون جا» نه بلد است کلوچه درست کند و نه به آداب و رسوم کشورش خیلی پایبند است. برعکس، او شیفتهی اتفاقات مدرن، از جمله تلوزیون و خوراکیهای غربی شده. حضور او نه برای خلق دوگانهی سنت و مدرنیته که برای برقراری بعد جدیدی از مفهوم خانواده است.
سفر و تغییر خانوادهی یی پیش از هر چیز دیگری، تلاشی برای احیای احساسات از دست رفته بوده؛ آخرین تقلاها برای خواندن یک آواز دو نفرهی دیگر
فیلم Minari یک درام عاشقانه در دل ناسازگاریهای زندگی است. رابطهی جیکوب با همسرش مونیکا از واقعیترین و دوست داشتنیترین روابطی است که در سینما دیدهام. این رابطه نه در دام بزرگنمایی پدیده عشق میافتد و نه در تلهی سردی روابط امروزی. سفر و تغییر خانوادهی یی، پیش از هر چیز دیگری، تلاشی برای احیای احساسات از دست رفته بوده؛ آخرین تقلاها برای خواندن یک آواز دو نفرهی دیگر. لی ایزاک چانگ در یک پایانبندی باشکوه گرمای این عشق را دوباره شعلهور میکند. با سوختن رویای آمریکایی و از دست دادن همهچیز خانواده دوباره همدیگر را پیدا میکنند، در آغوش میکشند و برای هم میدوند. سکانس دویدن دیوید برای رسیدن به مادربزرگی که دارد مسیر خانه را اشتباها طی میکند و از آن دور و دورتر میشود و دیالوگ پر از احساسش، یک «نرو» ساده، آنقدر عواطفتان را درگیر میکند که حتی اگر کمی احساساتی باشید، چشمانتان تر میشود. فیلم Minari به ما یادآوری میکند که انسان نه به خاک که به انسانهای دیگر تعلق دارد. اگر میخواهید بدانید میناری در انتها نوک پیکانش را در دو لبهی سنت و مدرنیه، خیال و واقعیت و خانواده و رویای شخصی، به کدام سو متمایل میکند، باید گفت پاسخ در رشد بیوقفهی گیاه میناری نهفته است. گیاهی که مادربزرگ بذرهای آن را از هزاران کیلومتر آنسوتر به آمریکا آورد، کاشت و مراقبشان بود تا آنها رشد کنند. و البته موفق شد.
از بزرگترین دستآوردهای میناری، همنشینی موسیقی فوقالعاده آن با تصاویری سحرانگیز است. موسیقی به راحتی میتواند به عنوان حربهای برای جبران حس و حالِ تصاویر و همچنین القای یک احساس خاص به مخاطب استفاده شود (در اکثر فیلمهای درجه دو و سه سازندگان، با استفاده از فقط موسیقی، سعی در ایجاد حس دارند و نه با تصویر یا داستان) اما در فیلم Minari هرگز از این حربه استفاده نمیشود. ترکیب موسیقی حیاتبخش در کنار بازی روان و آزاد تمامی بازیگران، چنان ساختار درست و به قاعدهای دارد که به سختی میتوان آنها را از هم تمییز داد و هر یک را بدون حضور دیگری متصور شد.
در یک مورد میتوان فیلم Minari را مورد نکوهش قرار داد و آن را فیلمی مستقل ندانست؛ نحوهی نمایش رویای آمریکایی. شکل بازنمایی جامعهی آمریکای ۱۹۸۰ به شدت به دور از واقعیت است. کارگردان اغلب تصمیم به نشان ندادن برخی قسمتها برای پوشش لایهی زیرین و زمخت آمریکا از خود نشان میدهد. رابطهی خانوادهی یی با تمام همسایگان به حد کمال، عالی به نظر میرسد و جیکوب در انتها برای پیدا کردن چاه نه از عقل خودش که از شیوهی نامعمول آمریکاییها بهره میگیرد. آنچه که در زیر اندوه لحظات دراماتیک فیلم میناری دفن میشود واقعیت جامعهی آمریکایی که در داستان فیلم، تلاشی افراطی برای بینقص نشان دادن آن به کار گرفته شده است. به نظر میرسد اینجا جایی است که Minari از Shoplifters و Parasite عقب میماند و به رویای آمریکایی علی رغم خواستهی کارگردان، ناخواسته باج میدهد.
فیلم Minari یک بار دیگر توقعات ما را از سینمای کره جنوبی غنا میبخشد. فیلمی در تلاش برای نمایشِ اشتیاق عشقورزی که در درامی پر از لحظات احساسیِ عمیق و در بستری از رویاهای از دست رفته روایت میشود و از تماشاییترین فیلمهای سال است.
- بازیگران خارقالعاده
- روایتی پویا و در جریان
- موسیقی متن گوشنواز
- فقدان ایدئولوژی فیلم مشخص
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید