احتمالا شما هم این هفته از خبر انتشار نسخهی ریمستر Call of Duty: Modern Warfare 2 شگفتزده شدید. اکتیویژن که قرار بود ریمستر MW2 را به عنوان یک «سورپرایز» عرضه کند، بازیکنان قدیمی این سری را با عرضهی مجدد یک عنوان کلاسیک و احتمالا بهترین نسخهی این سهگانه خوشحال کرد.
Modern Warfare 2 از چند جهت بازی مهمی است: MW2 آخرین نسخهای است که تیم قدیم اینفینیتی وارد به رهبری جیسن وست و وینس زامپلا روی آن کار کردند و پس از آن به دلیل اختلافات داخلی از اکتیویژن اخراج شدند و Titanfall را ساختند. نسخهی بعدی یعنی MW3 هم با وجود تمام موفقیتهای بینظیری که در زمینهی فروش و بازاریابی کسب کرد و پایانی درخور را برای این سری رقم زد، نتوانست استانداردهایی که دو نسخهی قبلی پایهی آن را گذاشته بودند را بالاتر ببرد. بنابراین MW2 شاید آخرین نسخه از خط داستانیهای مدرن Call of Duty است که توانسته برای سالها یکی از بهترین نسخههای مجموعه باقی بماند.
عرضهی مجدد Modern Warfare 2 باعث شد تا دوباره مرحلههای مورد علاقهی خودم از بازی را یادآوری کنم و حتی بعضی از آنها که حالا ریمستر شدهاند را در یوتیوب ببینم. چیزی که در این پروسه نظرم را جلب کرد، توجه سازندهها به وفادار ماندن ریمستر به محصول اصلی و در عین حال اعمال تغییراتی بود که ریمستر آن را هم به یک محصول با ارزش تکرار دوباره تبدیل میکند. ریمستر MW2 علاوه بر این که از انیمیشن و افکتهای صوتی نو بهره میبرد، ایستراگ و محتوای اضافهای هم نسبت به نسخهی اصلی دارد. هر چند که چیزی که بازی را تبدیل به یکی از بهترین و واقعیترین داستانهای جنگی میکند، اینها نیستند و ماجرا به همان ۱۱ سال پیش برمیگردد.
هر چند که MW2 هم مثل دیگر نسخهها حفرههایی در خط داستانیاش دارد، اما یکی از متفاوت و جسورانهترین داستانها را نه فقط در مجموعه بازیهای Call of Duty بلکه در بین تمام شوترهای جنگی مدرن روایت میکند. داستان MW2 در یک آشوب سراسری آغاز میشود. حالا دنیا ۵ سال است که جنگ جهانی سوم را سپری میکند و تمام تلاشهای تیم SAS و مرگ عمران زاخائف هم کمکی به آن نکرده است. ولادمیر ماکاروف، رهبر جدید ملیگراهای روسی که خواهان جنگ جهانی با آمریکا هستند، از رهبر کشتهشدهشان به عنوان یک قهرمان یاد میکنند و حالا بین دو ابرقدرت دنیا یعنی آمریکا و روسیه جنگ به راه انداختهاند.
جایی که Modern Warfare 2 حساب خودش را از دیگر نسخههای سری و به خصوص قسمت اول مدرن وارفر جدا میکند، شجاعت سازندهها برای زیر پا گذاشتن کلیشههاست. برخلاف بازیهای قبلی و حتی بعدی مجموعه که آنتاگونیستها افرادی آرمانگرا هستند که شاید بعضی بازیکنها گاهی هم با آنها همذاتپنداری میکنند، بازیکن شرارت ماکاروف را از همان ابتدا و پس از مرحلهی No Russian درک میکند. شاید زاخائف با اهداف افراطیاش فردی آرمانگرا تلقی میشد، اما قطعا دست راست او یعنی ماکاروف دشمنی بزرگتر، خبیثتر و حتی باهوشتر است که در تمام مدتی که مرحلهی فرودگاه مسکو جریان دارد، از هویت واقعی جاسوس باخبر بوده و در نهایت با کشتن او و صحنهسازی، دولت آمریکا را مقصر حملهی تروریستی به فرودگاه جلوه میدهد.
مرحلهی No Russian یکی از جنجالبرانگیزترین مراحل در تاریخ بازیهای ویدیویی به خاطر مصور کردن یک قتل عام علیه شهروندان بیدفاع است و با این حال، این آخرین باری نیست که MW2 خط قرمزها را رد میکند. سری بازیهای مدرن وارفر همواره تصویری از جنگهای مدرن را روایت کردهاند و طبیعی است که روسها گاها نقش محوری را در این سری داشتهاند. از ماکاروف به عنوان آنتاگونیست دو نسخهی آخر گرفته تا یوری که از شخصیتهای اصلی مهم در MW3 بود. چرا اینها را گفتم؟ چون با آغاز MW2 و تا قبل از مرحلهی Loose Ends و تماشای مرگ گوست از زاویهی دید بازیکن، بازیکن در حال تلاش کردن برای از بین بردن ماکاروف به عنوان یک شخصیت روس جنگطلب است. بازی در پایان به معنای واقعی کلمه تیر خلاص را به بازیکن میزند و در دقایق پایانی مرحله، بازی آنتاگونیست جدیدش یعنی ژنرال شپرد را معرفی میکند که به خاطر حفظ افتخار و تبدیل شدن به قهرمان جنگی، حاضر به کشتن همرزمهای خودش میشود؛ میهنپرستی آمریکایی در بالاترین حد خودش.
شپرد در چند ثانیه تبدیل به شخصیت منفوری میشود که یکی از دراماتیکترین صحنههای این سری را با کشتن همرزمهای پرایس و مکتاویش رقم میزند. در عین حال بازیکن، پرایس و مکتاویش خودشان را میان جنگی بین دو آدم افراطی پیدا میکنند که آتش جنگ جهانی سوم بین دو کشور ابرقدرت را راه انداختهاند و در این بین این بازیکن است که به عنوان تروریست شناخته میشود. بازیکن فریبخورده متوجه میشود که این جنگ دیگر بین خوب و بد نیست و همه چیز یادآور یک بازی کثیف بین دو فرد قدرتطلب است.
اصلیترین دلیلی که MW2 را تبدیل به یک بازی برجسته میکند، تغییر ناگهانی آنتاگونیست از ماکاروف به شپرد است. بازیکن زمانی این موضوع را متوجه میشود که تمام پردهها افتادهاند و واقعیت جنگ برای او برملا شده است. همان واقعیت که عمران زاخائف را پس از کشته شدن در مدرن وارفر تبدیل به یک قهرمان کرد. همان واقعیتی که باعث میشد تا در مرحلهی فرودگاه به ماکاروف شلیک نکنیم و شاهد قتل عام مردم باشیم، چون اطلاعات ماکاروف از جان صدها انسان بیگناه با ارزشتر است. همان واقعیتی که باعث شد کاپیتان پرایس یک موشک بالستیک را در اتمسفر و روی کاخ سفید منفجر کند تا یک قدم به شکست دادن ماکاروف نزدیک شود. همان دلیلی که باعث شد تا شپرد یک ارتش از مزدورها را برای خودش جمع کند و روی همرزمهای خودش اسلحه بکشد و در نهایت ماکاروف را تبدیل به ماهیای کرد که بین کوسهها جنگ راه میاندازد تا جان خودش را حفظ کند.
رسیدن به این واقعیت شاید به اندازهی تماشای بمبباران هستهای در قسمت اول مدرن وارفر تکاندهنده و واضح نیست، اما بازی در واپسین سالهای جنگ عراق ساخته شد و به نظر من این دلیلی است که MW2 را به یکی از مستندترین آثار هنری دورهی خودش تبدیل میکند. با این که MW2 پایانی برای این سهگانه نیست و اینفینیتی وارد در MW3 هم مخاطبش را چند بار شوکه میکند و احساساتش را از لبهی تیغ میگذارند، اما این بازی تاثیرگرفته از مهمترین اتفاقات و ماجراهایی است که تصویر واقعی اما در عین حال زیرپوستی از جنگ را به تصویر میگذارد؛ جنگی که قهرمانانش پشت نقابهای خاکستری پنهان شدهاند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید