سریال کرهای Mouse که در اواخر سال ۲۰۲۱ پخش شده، نه غول بزرگی به اسم نتفلیکس پشت این پروژه بوده و نه تبلیغات گستردهای توانسته داشته باشد. با این حال سریال موش را میتوان در وادی سبک جنایی، یک اثر خوب، سرگرمکننده و در عین حال تکامل یافته بدانیم. اثری که تنها مختص به مخاطبین کرهای نیست.
سریال کرهای Mouse یا موش، طرح داستانی کاملا سر راستی دارد اما شیوهی روایت میتواند در ۲۰ قسمت برای بسیاری از مخاطبین پیچیده به حساب آید. داستان با این ایده شروع میشود که دانشمندان ژنتیک کرهای توانستهاند بخشی از ژنوم انسانی را کشف کنند که میتواند تعیینکنندهی این موضوع باشد که یک انسان بالفطره قاتل است یا خیر. به عبارتی سادهتر، در دنیای سریال میتوان با بررسی ژنتیکی فهمید که یک نوزاد درون رحم مادرش، در آینده قاتل خواهد بود یا خیر. در گام بعدی، موضوع دیگری مطرح میشود مبنی بر اینکه مادر با علم به تبدیل شدن نوزادش به یک قاتل روانی، آیا همچنان پذیرای فرزندش خواهد بود یا برای سقط جنین اقدام خواهد کرد؟ این دو مدل موضوع در واقع شکلگیری پایه و اساس داستان جنایی سریال موش به شمار میروند.
قصه سریال Mouse در ابتدای مسیر خود، مخاطب که ما باشیم را با جهان سریال آشنا میکند. با این اوصاف این آشنایی، با یک سری رویدادهای فوقالعاده نفسگیر و هیجانی همراه است؛ مثلا سریال به بیننده امان نمیدهد که روی یک شخصیت زوم کند و در اقدامی کمنظیر در دنیای سریالهای تلویزیونی، هیجان بیحد و وصفی را در قسمت اول تعبیه میکند؛ چراکه مطرح کردن یک قاتل سریالی مرموز و سپس رویارویی مستقیم با این قاتل تنها در قسمت اول، اتفاقی نیست که هر سازنده و شورانر سریالی بخواهد دست به انجام آن زند. سریال Mouse اما این کار را استادانه انجام میدهد و با اینکه بیننده مدام از خود میپرسد که «در ۱۹ قسمت باقی مانده قرار است پس چه چیز جدیدی برای قصهگویی به داستانِ هیجانی سریال اضافه شود؟»، این سریال مدام بیننده را با حرفهای جدید و غافلگیریهای جدید سر کیف میآورد!
سریال کرهای Mouse استادانه از تکنیک فلش بک استفاده میکند. کلا اساس و فرم سریال موش روی این موضوع استوار میشود که یک تکه از هزار و یک مدل رویدادِ درون سریال را خیلی ساده و سطحی به بیننده نشان میدهد. بیننده هم بسته به شواهد و ادله چیزی که جلوی دوربین میبیند را باور کرده و میپذیرد؛ چراکه همه چیز منطقی به نظر میرسد. اما پس از چند قسمت که داستان به جلوتر پیش میرود، با یک فلشبک و سفر به گذشته، بیننده میفهمد واقعیت چیز دیگری است؛ چراکه سریال به صورت کامل در همان وهلهی اول داستان رویداد را با زیر و بمی که داشته برایمان تعریف نکرد.
شخصیتپردازی کاراکترها گره خورده به فهمیدن گذشتههایشان با استفاده از تکنیک فلشبک
از منظر شخصیتپردازی سریال میتوانسته قویتر ظاهر شود. شخصیتپردازی کاراکترها گره خورده به فهمیدن گذشتههایشان با استفاده از تکنیک فلشبک. یعنی ارتباط برقرار کردن با یک شخصیت، لازمهاش تماشای گذشتههایش در قالب فلشبک است. تنها دو شخصیت از این قاعده مستنثی هستند؛ کارآگاه شین سانگ و اوه بونگ یی که شناخت هر دو شخصیت منوط به درک رفتارهایشان در زمان حال است. با اینکه این دو شخصیت، به خصوص بونگ یی نزد مخاطب ارج و قرب کمتری نسبت به سایر شخصیتهای اصلی دارند، اما شناخت آنها حداقل متکی بر تکنیک فلشبک نیست. از طرفی، عشق بین بونگ یی و افسر جونگ باروم به شدت کم مایه و از آن مدل عشقهاییست که تنها مختص به سریالهای K-drama تلقی میشود؛ سکانسهایی سطحی، یک خط دیالوگ و چند فقره اکت جلوی دوربین با مدیوم شات و یک موسیقی لطیفی که پخش میشود. البته سریال به یک سکانس خاص و دیالوگ رد و بدل شده بین بونگ یی و جونگ باروم در همان اوایل آشناییشان زیاد استناد میکند برای یادآوری بیننده نسبت به عشق میان این دو شخصیت که از یک نقطه به بعد چندان اثری روی بیننده دیگر نخواهد داشت. از میان شخصیتها شاید بتوان گفت شخصیتپردازی گو مو چی، قویترین و بهترین شخصیتپردازی کل سریال موش به حساب میآید. با اینکه این تیپ شخصیتی را میتوان نظیرش را در فیلم و سریالهای دیگر به راحتی مشاهده کرد، اما گو مو چی یک ویژگی بارز دارد که تا مدتها میتوان این کاراکتر را به خاطر سپرد. گو مو چی، ویژگی برجستهاش در خشم پنهانی است که به دلیل رنجش دوران بچگیاش در دلش نهفته. با این حال، سوا از خشمِ فرو خفته و فعالش میتواند از قدرت استنتاجش به بهترین شکل ممکن استفاده کند. تماشای تلاشهای چنین کارآگاهی برای حل معماهای درهمتنیده و پازلگونهی سریال به شدت دیدنی و لذتبخش است. جدا از این موارد، ایفای نقش بازیگران هم جای بحث دارد.
سریال Mouse در عین سرگرم کردن بیننده، با استفاده از جلوههای بصری بیننده را با قابهای هنریاش سر کیف میآورد و میتوان به ذوق هنری سازندگان سریال آفرین گفت
در بخش بازیگری اولین و مهمترین بازیگری که جلوی دوربین جلب توجه میکند، شکارچی سر است؛ اولین شخصیت منفی که در سریال موش هویتش لو رفته و ما میفهمیم. مدل رفتار بازیگر جلوی دوربین به حدی استادانه است که انگار بازیگر واقعا خودِ قاتل است. نوع نگاه نافذ بازیگر به انضمام سکوتهایی که بین دیالوگهایش میکند و حتی حسِ عجیبِ غرورآمیزی که در پسِ هر صحنه به مخاطب تحویل میدهد، همگی نشان میدهد که از این بازیگر به خوبی بازی گرفته شده است. نه فقط بازیگر شکارچی سر، بلکه کمی آنطرفتر بازیگر نقش سونگ یو هان نیز دقیقا همان مدل رفتار را بازی میکند که بازیگر نقش پدر رفتار میکرده و میتوان ادعا کرد که بازی این دو بازیگر با یکدیگر کاملا منطبق هستند. کمی آنطرفتر، گو مو چی را داریم که لی هه جون ایفاگر نقشش است؛ بازیگری که نسبت به سایر بازیگرهای تیم موش تجربه بیشتری دارد. در ارتباط برقرار کردن با شخصیت گو مو چی نمیتوان بازی باورپذیر لی هن جون را نیز نادیده گرفت. با اینکه زندگی گو مو چی سراسر پر از اتفاقات تلخ و غمانگیز است، اما گو مو چی را به واسطهی شخصیتپردازی خوب به انضمام بازی خوب بازیگرش میشناسیم و در هر لحظه، حال او را درک میکنیم. این وسط شاید تنها لی سونگ گی در نقش جونگ باروم در مقایسه با همتاهای خود از لحاظ بازیگری کم میآورد. این بازیگر که بیشتر با نقشهای عاشقانه سر و کار داشته، کمی در پرورش نقش پیچیدهی جونگ باروم به چالش میافتد. با این حال لی سونگ گی هر چه بیشتر جلوی دوربین قرار میگیرد و هر چه ما به پایان داستان نزدیکتر میشویم، عملکرد این بازیگر نیز بهتر و بهتر میشود؛ تا جاییکه در پایان، میتوان این بازیگر را نیز از جنبهی کیفیتِ بازی، همتراز با دیگر بازیگران به خصوص لی هه جون در نقش کارآگاه گو مو چی بدانیم. بازی سایر بازیگران در قامت شخصیتهای فرعی هم قابل قبول است؛ نه کمتر و نه بیشتر.
سریال موش در اواخر داستان سعی میکند به قصهاش عمق داده و ابعاد فرا متنی به قصه تزریق کند. با اینکه کمی قصه عمق پیدا میکند، اما سریال موش در القای یک مفهوم نو و جدید ناتوان ظاهر میشود. سریال موش ضمن اینکه در بطن خود، داستان به شدت بیرحمانهای را روایت میکند، مثل بسیاری دیگر از فیلم و سریالهای کرهای در سبک جنایی، به ضعف سیستماتیک و نارکارآمدی نیروی پلیس در حل یک بحران اشاره دارد. این مرتبه نیز یک شخص در برابر سیستم میایستد و برای بهبود وضعیت ممکن تلاش میکند؛ هر چند اثرگذاری زیادی که باید سریال موش در پایان القا میکرد، چیزی نبود که انتظارش را داشتیم. با تمام این تفاسیر، باید به دقت و عملکرد سازندههای سریال موش در خلق یک اثر شسته و رفته در سبک جنایی و رازآلود آفرین گفت.
سریال کرهای Mouse داستان خوفناکی را به طرز بیرحمانهای روایت میکند که جدا از تزریق هیجان و اضطراب بسیار بالا به مخاطب، سورپرایزهای زیادی تا پایان قصه دارد که حتی یک بینندهی بیگانه با ژانر جنایی نیز از تماشای چنین داستان رازآلود و اسرارآمیزی احتمالا به وجد خواهد آمد.
- شخصیتپردازی گو مو چی
- بازی بسیار خوب و مطلوب بازیگران
- غافلگیریهای بسیار زیاد که پیشبینی را برای بیننده دشوار میکند
- استفاده از تکنیک فلش بک به بهترین شکل ممکن
- شخصیتپردازی جونگ باروم
- عشق سطحی میان باروم و بونگ یی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید