پیچش داستانی آثار سینمایی که با تکرار در فیلمهای دیگر تاثیرشان از بین رفت
ایدههایی که با تکرار آثار دیگر از تاثیرشان کاسته شد
در این مطلب پیچش داستانی آثار سینمایی را مورد بازنگری قرار میدهیم که با تکرار بیش از حد در آثار دیگر از تاثیرشان در طول زمان کاسته شده است.
یک پلات توییست یا پیچش داستانی که به بهترین شکل پیادهسازی شده باشد میتواند کیفیت فیلم را به سطح جدیدی ببرد. اما بهترین پیچش داستانیها میتوانند تاثیر خود را در طول زمان از دست بدهند زیرا همواره فیلمهای دیگر بیشماری سعی در تقلید از آنها مینمایند. متاسفانه چرخش داستانی بیکیفیت بسیار رایجتر از موارد خوب آنها است. این موضوع بدین معنی بوده که هنگامی که یک فیلم با ایده تازه و مهیجی از راه میرسد، به شکل اجتناب ناپذیری دستخوش کپیهای متعدد قرار میگیرد که البته هرگز نیز این موارد تقلیدی نمیتوانند جادوی اثر اصلی را منعکس نمایند.
یک چرخش داستانی خوب میتواند تمامی مواردی که تا این نقطه از داستان به وقوع پیوسته را در یک چهارچوب مشخص قرار دهد و مخاطبین نیز به محض رونمایی از این پلات توییست نمیتوانند به همان شکل قبلی به این اثر بنگرند. برخی از آثار بزرگ سینما ارزش تماشای مجدد را پس از فاش کردن چرخش داستانیشان دارند تنها با این هدف که اگر سرنخی در میانه راه قرار داده شده توسط مخاطب کشف شوند. این امری است که به فیلمها اجازه میدهد سالها پس از آن که توییست داستانی آنها توسط آثار دیگر مورد تکرار و تقلیدهای نابجا قرار گرفت همچنان جذابیت خود را حفظ نمایند.
فیلم Psycho محصول سال 1960
آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) یکی از اربابهای بزرگ سینما در زمینه چرخش داستانی به حساب میآید و فیلم Psycho دو مورد از این تغییر جهتها را در دل خود جای داده است. اولین مورد همچنان تاثیر خود را تا به امروز حفظ کرده است. اگرچه مرگ شخصیت مدیسون در زیر دوش حمام به تصویر مشهوری تبدیل شده اما همچنان زمانی که هیچکاک شخصیت اصلی فیلم را در نیمه داستان میکشد لحظه شوکه کنندهای محسوب میشود. دومین چرخش یعنی زمانی که مشخص میشود شخصیت نورمن بیتس که انسانی خجالتی و خوش اخلاق بوده در واقع همان قاتل داستان است تاثیرگذاری کمتری دارد.
شخصیت نورمن هماکنون یکی از افراد شرور نمادین سینما به شمار میرود و به همین دلیل، غیرممکن است که بخواهید برای اولین به تماشای فیلم روانی بنشینید و انتظار پایانبندی آن را نداشته باشید. همچنین به این دلیل که کاراکترهای پرتعدادی از زمان سال 1960 از شخصیت نورمن الهام گرفته شدهاند، این شخصیت اکنون به یک نمونه دقیق و کامل از گرگ در لباس بره محسوب میشود. نماهای از زوایه پایین هیچکاک و نقشآفرینی آرام و معذبکننده آنتونی پرکینز (Anthony Perkins) غرایز آدم کشی او را به نمایش میگذارد. در حالی که روانی به یکی از آشکارترین پیچش داستانی آثار سینمایی تبدیل شده با این حال همچنان یکی از بهترین فیلمهای هیچکاک به شمار میرود.
فیلم The Sixth Sense محصول سال 1999
فیلم The Sixth Sense چرخش شگفتانگیزی را در انتهای خود به نمایش میگذارد. اتفاقی که به شهرت کارگردان آن یعنی ام. نایت شیامالان (M. Night Shyamalan) به عنوان یک شعبدهباز نیز کمک بسیاری کرده و همچنین سرچشمه پیچشهای داستانی بسیاری از آثار اسرارآمیز و هیجانی قرار گرفته است. همه افراد از وجود یک پلات توییست در انتهای فیلم The Sixth Sense آگاهی دارند و بیشتر آنها نیز میدانند که این پلات توییت چه چیزی است اما این موضوع موجب اسپویل شدن تجربه تماشای فیلم نمیشود.
از زمان انتشار این فیلم، ایده این که یکی از شخصیتهای اصلی میتواند در اصل مرده باشد توسط آثار بسیاری کپی شده است. پیش از این فیلم، احتمال چنین موضوعی به ندرت در نظر گرفته میشد و همین مسئله سبب میشد تا رونمایی از آن، لحظه قدرتمندی را رقم بزند. مخاطبین به وجود پیچش داستانی در آثار شیامالان عادت کردهاند و این موضوع برای فیلمهای مشابه از کارگردانان دیگر نیز صادق است. عنوان The Sixth Sense تاثیر بزرگی در زمان خود داشت و یکی از برترین پیچش داستانی آثار سینمایی به شمار میرفت اما اکنون شوک داستانی آن به طور قابل توجهی کاهش یافته است.
فیلم Star Wars: Episode V – The Empire Strikes Back محصول سال 1980
به سختی میتوان میزان تاثیری که رونمایی بزرگ فیلم مبنی بر این که شخصیت دارث ویدر پدر شخصیت لوک اسکایواکر است را ارزیابی نمود. زیرا این حقیقت به قدری از شهرت برخوردار بوده که حتی آنهایی که آشنایی چندانی با مجموعه جنگ ستارگان (Star Wars) ندارند نیز از آن آگاهی دارند. فرنچایز جنگ ستارگان نیز تلاش نکرد تا قدرت این پیچش داستانی را حفظ نماید زیرا تمانی سهگانه پیشدرآمد به جزئیات پیشزمینه داستانی ویدر به عنوان شخصیت آناکین اسکایواکر میپردازد.
بسیاری از آثار سینمایی دیگر تلاش کردند تا این چرخش داستانی را بازسازی نمایند که به نتایج متوسطی دست یافتند. خود این مجموعه نیز سعی کرد از همین حقه در سهگانه دنباله استفاده نماید جایی که مشخص میشد شخصیت پالپاتین، پدربزرگ شخصیت ری است. رونمایی از این موضوع معنای عمیق و میزان ریسک بالایی را به اندازه چیزی که در Empire دیدیم به همراه ندارد بنابراین نتوانست همان میزان از تاثیر را ایجاد نماید. چرخش داستانی شخصیت دارث ویدر تنها به این دلیل خوب کار میکند که جنگ ستارگان، شخصیت لوک اسکایواکر را در راه انتقام از مرگ پدرش قرار میدهد به همین دلیل توییستهای مشابه در انتقال عمق این مفهوم شکست میخورند.
فیلم Planet Of The Apes محصول سال 1968
دقیقا به همان شکلی که جنگ ستارگان در چندین نسخه به توضیح توییست بزرگ خود میپردازد، پیشدرآمدهای فیلم Planet of the Apes به توضیح این موضوع میپردازند که چگونه زمین به تسلط میمونها درآمد. پس از بازسازی نسخه اول که محصول سال 1968 بوده، اکنون فرنچایز Planet of the Apes به مجموعه بزرگی تبدیل شده و هر فیلم، جزئیات بیشتری از عروج میمونها و نزول بشریت را به تصویر میکشد. در فیلم Kingdom of the Planet of the Apes محصول سال 2024 نشان داده میشود که میمونها، الکتریسیته و کشاورزی را تحت مهار و استفاده خود قرار میدهند.
نسخه اصلی فیلم Planet of the Apes علیرغم اسپویل شدن چرخش داستانی آن همچنان ارزش تماشای مجدد را دارد اما اکنون نحوه حرکت داستان بسیار پیشبینی پذیرتر از قبل به حساب میآید. هیچ سیاره دیگری به غیر از زمین نمیتوانست همان جانداران، گیاهان، گرانش و اتمسفر را داشته باشد. شاید در سال 1968 میشد از دیدن چنین جزئیاتی صرف نظر کرد اما هیچ فیلم مدرنی که قرار است در یک سیاره بیگانه جریان داشته باشد نمیتواند بدون رو شدن دستش از این موضوع قسر در برود.
فیلم Fight Club محصول سال 1999
فیلم Fight Club ساخته دیوید فینچر (David Fincher) پیش از چرخش داستانی بزرگ خود نیز یک فیلم هوشمندانه به شمار میرود به همین دلیل اهمیت چندانی ندارد که امروزه تقریبا تمامی مخاطبین میدانند که شخصیت راوی همان شخصیت تایلر دردن است. توییست باشگاه مشتزنی یکی از مشهورترین پیچش داستانی آثار سینمایی به شمار میرود و به همین دلیل تاکنون بارها توسط آثار دیگر مورد استفاده قرار گرفته. بنابراین هنگامی که مخاطبین متوجه میشوند که یک شخصیت بخصوص در واقع ساخته ذهن شخصیت اصلی است چندان شگفتزده نمیشوند. به ویژه زمانی که کاراکتر مورد نظر با محیط اطرافش سازگاری چندانی نداشته باشد.
باشگاه مشتزنی از آن دست فیلمهایی بوده که مخاطب را مجبور میکند پس از رونمایی از چرخش داستانی خود، مجددا آن را تماشا نماید تا بدین طریق بتوانند رد پایی که دیوید فینچر در طول فیلم برجای گذاشته را کشف نماید. تبدیل پیچش داستانی از رمان نوشته چاک پالانیک (Chuck Palahniuk) که منبع اصلی فیلم به شمار میرود توسط فینچر بسیار هوشمندانه صورت میگیرد. اگرچه این توییست اکنون بسیار شناخته شده محسوب میشود اما رونمایی از آن همچنان به شدت رضایتبخش است. آثاری که سعی در تقلید از باشگاه مشتزنی داشتهاند به ندرت توانستهاند به قدرت توییست آن دست پیدا کنند.
فیلم The Wizard Of Oz محصول سال 1939
فیلم The Wizard Of Oz یکی از پراستفادهترین پیچشهای داستانی تاریخ را انتخاب میکند که در آن شخصیت دوروتی در حالی که از خواب بیدار میشود متوجه میشود که به همراه سگش در کانزاس بازگشته است و در اصل همه چیز یک رویا بوده است. این موضوع معمولا راه فراری به شمار میرود که تمامی ارزشها و مضامین داستان را از بین میبرد اما در فیلم The Wizard of Oz به خوبی کار میکند زیرا اهمیت مسئله بدین شرح است که دوروتی یاد میگیرد تا قدر مزایا و آسایش خانه خود را بداند.
از زمان انتشار این فیلم، آثار بیشماری در سینما و تلویزیون از توییست “همه چیز یک رویا بود” استفاده کردهاند و تقریبا هیچ کدام از آنها کارکرد مطلوبی نداشتهاند. برخی از این آثار نیز به پارودی The Wizard of Oz پرداختهاند اما این فیلم علیرغم پیچش داستانی لوس شده خود، همچنان به شکل صحیحی مضمون خود را منتقل میکند و این به مسئلهای ارتباط دارد که درست پیش از بازگشت دوروتی به کانزاس حل میشود. با آرزوی بازگشت به خانه، دوروتی درس خود را فرا گرفته و به عنوان یک کاراکتر رشد میکند. چگونگی بازگشت او از شهر اُز به کانزاس اهمیت چندانی ندارد.
فیلم Up محصول سال 2009
شروع فیلم سینمایی Up به عنوان یکی از مینی شاهکارهای استودیو پیکسار (Pixar) قلمداد میشود. با این حال پیش از گسترش داستان عاشقانه کارل و الی، نسخه جوان شخصیت کارل درون سینما در حال تماشای فیلمی از قهرمانش یعنی چارلز مانتز دیده میشود. این سکانس، توییست شخصیت شرور شوکه کننده فیلم را زمینهچینی میکند جایی که دو مرد سرانجام چند دهه بعد همدیگر را ملاقات کرده و کارل متوجه میشود که مانتز به یک انسان تلخ و وسواسی تبدیل شده است.
در حالی که این موضوع یکی از بهترین پیچش داستانی آثار سینمایی با تاثیری فراوان در زمان خود به شمار میرفت اما در طول گذر زمان از میزان ارزش آن کاسته شد زیرا همین ایده در بسیاری از آثار دیگر استودیو پیکسار و همچنین آثار کمپانی دیزنی تکرار شد که از جمله آن میتوان به شخصیت لاتسو در Toy Story 3، شخصیت اِوِلین در Incredibles 2، شخصیت ارنستو در Coco، کاراکتر دان بلوتر در Zootopia و هانس در Frozen اشاره کرد. لیست شخصیتهای شرور کمپانی دیزنی که قصد و نیت خود را تا انتهای داستان مشخص نمیکنند از زمان انتشار Up همواره رو به افزایش بوده و به همین دلیل بسیاری از مخاطبین میتوانند آن را پیشبینی کنند.
فیلم Se7en محصول 1995
به مانند بسیاری دیگر از آثار هیجانی دیوید فینچر، فیلم Se7en یکی از بهترین و شگفتانگیزترین پیچش داستانی آثار سینمایی را در طول تاریخ دارد جایی که بازرسی کارآگاه مایلز و کارآگاه سامرست آنها را به جان دو میرساند. درست زمانی که این دو فکر میکنند که موفق شدهاند قتلهای زنجیرهای او را به اتمام برسانند، قاتل برگ برنده خود را رو میکند. سر بریده شده همسر مایلز درون یک جعبه از راه میرسد و جان دو اصرار دارد تا مایلز او را طی یک اقدام انتقام جویانه به قتل برساند و بدین ترتیب نقش نهایی هفت گناه کبیره را تکمیل نماید.
نقشه شیطانی جان دو به دو کارآگاه یک پیروزی دروغین میدهد پیش از آن که مشخص شود دستگیری او کاملا عمدی بوده است. این کلیشه پس از این فیلم در آثار بسیاری مورد استفاده قرار گرفته و به همین دلیل از اورجینال بودن این طرح داستانی تا حدی کاسته شده است. شخصیت جوکر اجازه میدهد تا در فیلم The Dark Knight دستگیر شود و شخصیت لوکی در The Avengers نیز حقه مشابهی را مورد استفاده قرار میدهد. هنگامی که دو مورد از بزرگترین بلاکباسترهای تاریخ از یک چرخش داستانی برای شخصیتهای شرور خود استفاده میکنند، مشخصا کمی بیش از حد قابل پیشبینی میشود.
فیلم Citizen Kane محصول سال 1941
فیلم Citizen Kane با خبری مبنی بر مرگ شخصیت چارلز کین و زندگی مجللش آغاز میشود. راز فیلم بر معنای آخرین کلمه او یعنی “رزباد” متمرکز است. خبرنگاران در تلاش هستند تا با مصاحبه با نزدیکان او به راز این موضوع پی ببرند. شخصیتهای مختلف نظریههای خود را در خصوص معنی این کلمه ارائه میکنند که طی آن برخی معتقد هستند این کلمه، نام معشوقه او یا اسبی است که او در یک قمار بزرگ آن را باخته است.
فاش شدن این که رزباد در واقع نام سورتمه محبوب دوران کودکی چارلز بوده نشان دهنده آسیبی بوده که دوران کودکی مخرب او بر سرتاسر زندگیاش گذاشته است. چارلر در زمان کودکی از والدینش جدا شد و سرپرستی او برعهده یک صنعتگر ثروتمند قرار گرفت. این چرخش داستانی همان تاثیر گذشته را پس از این همه سال ندارد و دلیل آن نیز بدین شرح است که فیلمهای بسیاری از ایده این فیلم الهام گرفتهاند. درگیری یک شخصیت با رویدادهای زمان کودکی خود اکنون به امری معمول در زمینه پیچش داستانی آثار سینمایی تبدیل شده اما بدون شاهکار تاثیرگذار اورسن ولز (Orson Welles)، گستردگی آن به شکل کنونی نمیبود.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید