سریال میس مارول – Ms. Marvel یکی از جدیدترین آثار استودیو مارول بود که چند روز پیش، قسمت آخر آن از شبکه دیزنی پلاس پخش شد. با این وجود، آیا این سریال ۶ قسمتی توانست انتظارات طرفداران را برآورده کرده و از پیشینه خوب شخصیت میس مارول استفاده کند؟
از سال ۲۰۲۰ به سریالهای استودیو مارول عادت کردیم و هر سال، منتظر چند سریال جدید بودیم که بین تاریخ انتشار فیلمهای سینمایی MCU، ما را سرگرم میکردند. اولین بار سریال WandaVision منتشر شد و دیدیم که برخلاف سریهای مارولی نتفلیکس، اینبار استودیو مارول خیلی داستان سریالهای خود را جدی گرفته و از کاراکترهای اصلی و مهمی مثل واندا (Wanda)، سم ویلسون (Sam Wilson) و باکی بارنز (Bucky Barnes) استفاده میکند؛ در حالی که با سریال Loki، عملا فهمیدیم که استویدو مارول حتی برخی از اتفاقات اصلی و فوق بزرگ جهان MCU را هم برای سریالهای دیزنی پلاس خود نگه داشته و تشکیل مولتیورس با رونمایی از ابرشرور فاز چهارم (کانگ فاتح) را هم به آن اختصاص داده است!
این موارد همگی باعث شدند تا انتظارات ما از سریالهای مارولی دیزنی پلاس فوقالعاده بالا بروند و وقتی دو سریال What If…? و Hawkeye پخش شدند، کاربران رضایت کمتری را به نسبت Loki و WandaVision نشان دادند. البته این امر کاملا منطقی است که نمیتوان هر سریالی را به کیفیت نسخه قبلی ساخت، اما حداقل در سبک روایت داستان و نشان دادن وقایع، سریالهایی با محبوبیت کمتر (مثل Hawkeye) هم موفق شدند تا حداقل نظر اکثریت طرفداران دنیای سینمایی مارول را جلب کنند. این در حالی است که سریال جدید Ms. Marvel موفق به انجام این کار و همراه کردن نظر اکثریت بینندگان نبود.
در حقیقت اگر به سایت Rotten Tomatoes سر بزنید، نمره سریال میس مارول نشان میدهد که ظاهرا در حال حاضر، این سری با نمره میانگین ۹۶ در بالاترین رتبه ایستاده و سایر سریالهای مارولی و محبوب مثل Agents of SHIELD و Loki پایینتر از آن هستند. این در حالی است که برخلاف نظر منتقدان، کاربران درباره Ms. Marvel نظرات متفاوتی دارند؛ طوری که برخی از آن لذت بردند و بعضی دیگر، از نحوه روایت داستان و تغییر پیشینه شخصیت میس مارول، خیلی راضی نبودند.
در سریال میس مارول درست مثل داستانهای کمیک بوکی، شاهد حضور شخصیتی آمریکایی-پاکستانی به نام کامالا خان (Kamala Khan) هستیم؛ دختری نوجوان که به گروه اونجرز (Avengers) خیلی علاقه دارد و هر روز خود را صرف ساختن داستانهای مختلف درباره آنها میکند
در سریال میس مارول درست مثل داستانهای کمیک بوکی، شاهد حضور شخصیتی آمریکایی-پاکستانی به نام کامالا خان (Kamala Khan) هستیم؛ دختری نوجوان که به گروه اونجرز (Avengers) خیلی علاقه دارد و هر روز خود را صرف ساختن داستانهای مختلف درباره آنها میکند. کامالا طرفدار درجه ۱ کاپیتان مارول (Captain Marvel) است، و به همین خاطر نیز همیشه سعی میکند تا کاستوم، پوسترها و اکشن فیگرهای او را تهیه کرده و اتاقش را با عکسهای کارول دنورز (Carol Danvers) پر کند!
داستان سریال نیز دقیقا همین راه را ادامه میدهد و ما میبینیم که کامالا، در قسمت اول به همین شکل در حال اداره یک کانال یوتوب درباره اونجرز و کاپیتان مارول است. با این وجود، در همان اپیزود اول، به بیننده فرصت گرفتن حس نوجوانی که به انتقامجویان علاقه دارد اما هنوز خیلی ضعیف است داده نمیشود و خیلی سریع میبینیم که کامالا به واسطه یک مچبند، موفق میشود تا به ابرقهرمان تبدیل شده و توانایی عجیبی در ساختن سطوح کریستالی و بزرگ کردن دستانش داشته باشد!
پیشتر در جهان سینمایی مارول، یکی از نقاط قوتی که وجود داشت، ساختن یک جمعبندی مناسب برای فیلمها و سریالها بود که باعث میشدند تا حتی اگر بعد از دیدن اثر هم سوالاتی داشته باشیم، حداقل در پایان پاسخ برخی از آنها بگیریم. حال این مورد درباره سریال میس مارول به هیچ وجه صدق نمیکند
تا اینجای کار مشکلی با سریال میس مارول نیست و در ادامه ما حتی میبینیم که کامالا سعی میکند تا با قدرتهای جدید خود کنار بیاید و نحوه استفاده از آن را هم یاد بگیرد. با این وجود موردی که از این قسمت داستان به بعد وجود دارد، درباره این است که تا قسمت آخر، پشت سر هم سوالاتی برای بیننده مطرح میشود که تقریبا هیچکدام پاسخ داده نمیشوند! روند پیشرفت داستان دقیقا به خاطر همین مشکل دچار اختلال میشود، و از طرفی به نظر میرسد که ۶ قسمت برای روایت چنین داستانی واقعا کافی نیست!
پیشتر در جهان سینمایی مارول، یکی از نقاط قوتی که وجود داشت، ساختن یک جمعبندی مناسب برای فیلمها و سریالها بود که باعث میشدند تا حتی اگر بعد از دیدن اثر هم سوالاتی داشته باشیم، حداقل در پایان پاسخ برخی از آنها بگیریم. حال این مورد درباره سریال میس مارول به هیچ وجه صدق نمیکند؛ طوری که اصلا اگر تغییر پیشینه کمیک بوکی کامالا خان را فاکتور بگیریم، از همان قسمت اول به صورت رگباری سوالاتی در ذهن بیننده ایجاد میشود که پاسخ به آنها نیاز به زمان و قسمتهای بیشتری دارد.
برای مثال، ما در همان قسمتهای اول، با مچبندی آشنا میشویم که پیشینه آن هرگز مشخص نیست. سپس در قسمتهای بعد یک اشاره به شانگ چی (Shang-Chi) و نماد گروه ده حلقه (Ten Rings) میشود، سپس میبینیم که ظاهرا کسی که مادربزرگ کامالا را در کودکی نجات داده، خود او بوده است؛ موردی که به کلی قوانین سفر در زمان در جهان سینمایی مارول را زیر سوال میبرد و خطهای زمانی مختلف را به کلی نادیده میگیرد؛ چیزی که تمرکز فاز چهارم است و نقض کردن آن به نحوی نادیده گرفته شدن دنباله داستانی در فرنچایز محسوب میشود.
داستان تا قسمت آخر به نحوی به پیش میرود که نهتنها پیشینه مچبند مشخص نمیشود، بلکه حتی پس از پاسخ ندادن به سوالهای کاربران، سوالات بیشتری هم مطرح میشود!
اما حتی اگر این مورد را هم نادیده بگیریم، داستان تا قسمت آخر به نحوی به پیش میرود که نهتنها پیشینه مچبند مشخص نمیشود، بلکه حتی پس از پاسخ ندادن به سوالهای کاربران، سوالات بیشتری هم مطرح میشود! مثل اینکه ارتباط کامالا با میوتنتها چیست و چرا برونو میگوید که قدرت او کاملا از مچبند گرفته نمیشود؟ همچنین حتی اگر میس مارول یک میوتنت باشد، پس چطور کامران حتی بدون نیاز به مچبند از همان نوع قدرتی که کامالا دارد استفاده میکند؟
در کنار همه این موارد، جالب است که در سریال Ms. Marvel رد دگر (Red Dagger) به جای یک نفر، به عنوان یک گروه معرفی میشود که ظاهرا اعضای آن تنها دو نفر هستند. چندین بار در این سریال به رد دگر به عنوان یک گروه اشاره میشود، اما چیزی که در قسمتهای سوم و چهارم دیده میشود، اصلا خبر از گروه نمیدهد که ما کلا دو نفر را میبینیم که یکی از آنها در عجیبترین و سادهترین حالت ممکن میمیرد.
اینکه به جای پاسخ دادن به برخی از سوالها و جمعبندی درست داستان، پشت سر هم سوالهای بیشتری ایجاد میشود، اصلا راه درستی برای روایت یک داستان مستقل از کاراکتری که تا به حال در دنیای سینمایی مارول نبوده نیست. اما چیزی که حتی ضربه بزرگتری را به این سریال میزند، این است که شخصیتهای منفی داستان، تکلیف مشخصی ندارند.
چیزی که حتی ضربه بزرگتری را به این سریال میزند، این است که شخصیتهای منفی داستان، تکلیف مشخصی ندارند
در این سریال، جنها با نامهای مختلفی مثل کلندستاین (Clandestine) معرفی میشوند و حتی گفته میشود که کامالا و مادر مادربزرگش جن هستند. در قسمت دوم ما متوجه میشویم که جنها چیز زیادی نمیخواهند فقط قصد دارند تا به قلمرو خود، یعنی نور بروند. با این وجود برونو میگوید که این کار احتمالا با زدن یک پورتال، نابودی بزرگی را به بار میآورد و چنین اقدامی نیاز به یک زمینهسازی دارد. این در حالی است که پس از یک شب صحبت منطقی با کامالا، ناگهان کلندستاین تصمیم میگیرند تا به او حمله کنند و مراسم عروسی برادرش را بهم بزنند! دلیل این تصمیم ناگهانی چیست؟ چرا شخصیتهای منفی از همان اول کار منفی نبودند؟ از همه مهمتر، چرا در قسمت پنجم ناگهان نجمه تصمیم میگیرد تا پس از سالها تلاش برای رفتن به قلمرو نور و پشت سر گذاشتن پسرش، با دو خط دیالوگ منصرف شده و خود را فدای بستن پورتالی که او را به منزل میفرستاد کند؟
چنین سبک پایانبندی برای یک شخصیت من را به یاد نقطه ضعف فیلم Doctor Strange: In The Multiverse of Madness میاندازد؛ جایی که شخصیت ابرشرور (واندا)، پس از سلاخی کردن گروه ایلومیناتی (Illuminati) و کشتن افراد برای به دست آوردن قدرتهای چاوز، ناگهان بیننده را از یک مبارزه نهایی محروم میکند و تصمیم میگیرد که به اعمال بد خود فکر کند. سپس خودش را بدون اینکه جسدی ببینیم زیر آوار دفن میکند تا بعدها احتمالا دوباره شاهد حضور اسکارلت ویچ (Scarlet Witch) به هر دلیل معلوم یا نامعلومی باشیم.
دقیقا یکی از دلایلی که در سه فاز گذشته دنیای سینمایی مارول، شاهد فیلمهای موفقی بودیم، این بود که شخصیتپردازی کاراکترهای منفی خیلی درست انجام میشد و آنها برای چند دیالوگ دست از کار خود نمیکشیدند. بلکه کارهای ابرشرورها، حداقل برای خود آنها دلیل منطقی داشت؛ مثل وقتی که تانوس (Thanos) با جملات فلسفی خود سعی میکرد تا حتی بیننده را هم قانع کند که پاک کردن نیمی از جمعیت جهان، به نفع همه است!
به هر حال سریال میس مارول نقطه ضعفهای بسیاری دارد که مانع دیده شدن جلوههای ویژه جذاب و نزدیک شدن به دغدغههای یک ابرقهرمان نوجوان میشوند. اما در هر صورت، باز هم با تمامی این مشکلات، این سریال هم یک اثر دیگر از استویدو مارول بود که قسمت ششم آن باعث میشود تا اینبار بیشتر از قبل برای فیلم The Marvels انتظار بکشیم. همچنین در نظر داشته باشید که سریال میس مارول، حتی با وجود داشتن تمامی این مشکلات، هنوز هم تماشایی است و بازی خوب ایمان ولانی (Iman Velani) در نقش کامالا، به علاوه جلوههای ویژه جذاب، از نکات مثبت آن هستند.
سریال میس مارول – Ms. Marvel سعی میکند تا یک کاراکتر جدید را به جهان ابرقهرمان MCU اضافه کند، اما در این مسیر بیشتر از اینکه شخصیت میس مارول را با بیننده آشنا کند، سوالهای زیادی را در مقابل ما قرار میدهد که تقریبا هیچکدام جواب داده نمیشوند. نداشتن یک جمعبندی خوب، ارائه جزئیات کم و همچنین کم بودن تعداد اپیزودها، از موارد منفی، و بازی خوب ایمان ولانی، جلوههای ویژه و کارگردانی خوب صحنهها، از نکات مثبت آن هستند.
- بازی خوب ایمان ولانی
- جلوههای ویژه جذاب
- کارگردانی خوب صحنهها
- شخصیتپردازی ضعیف شرورهای داستان
- نداشتن یک جمعبندی خوب
- پاسخ ندادن به پرسشهایی که در سریال به وجود آمده بود و ایجاد سوالهای بیپاسخ بیشتر در قسمت آخر!
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید