فیلم نگهبان شب به کارگردانی و نویسندگی رضا میرکریمی در چهلمین جشنواره فیلم فجر به اکران در آمد. با درخشش بازیگرانی چون تورج الوند، محسن کیایی و لاله مرزبان. اثری نه به اندازهی کارهای قبلی میرکریمی درخشان اما تا اینجا یک سر و گردن بالاتر سایر فیلمهای جشنواره چهلم.
فیلم نگهبان شب مدعی است که یک ایده اخلاقی را یادآور میشود. در واقع فیلمساز فرض میگیرد که سادگی دال بر وفاداری است و لومپن بودن نفی وفاداری را دلالت میکند. بنابراین در جمع این اضداد، نتیجه میشود شکل گیری یک اثر اخلاق گرا که مخاطب و فیلمساز در آن آرام میگیرند؛ اما همان معرفیهای اولیه شخصیت رسول چیز دیگری به ما میگوید. کارگر ساده از شهرستان آمده شب موبایلش را گم کرده، بدون آنکه بفهمد کارش چیست و حقوقش چقدر است، دست بوس کارفرماها شده و بدون اطلاع سفتهای صد میلیونی امضا میکند و در جلوتر هم وام بانک و غیره. سادگی با توالی این رخ دادها جایش را به حماقت میدهد. چطور میشود در فیلمی که فیلم شخصیت است با شخصیتی سمپاتی پیدا کرد که ذرهای هوش در وجودش نیست و مهربانیش هم از سر ناپختگی و ناآگاهی است؟
با چنین فیلمنامه نحیف و کمجانی نمیتوان هم قصه گفت، هم یک مسئله اخلاقی را بیان کرد و هم در گوشه کنار اثر ادعای نقد سیاسی داشت
رضا میرکریمی در کنفرانس مطبوعاتی پس از فیلم گفت من آدمی هستم که حرف دارم، نقد دارم، دیدگاه سیاسی دارم اما اهل صریح گفتن آنها نیستم. نمود این جملهی میرکریمی سراسر در فیلم نگهبان شب هویداست. با چنین فیلمنامه نحیف و کمجانی نمیتوان هم قصه گفت، هم یک مسئله اخلاقی را بیان کرد و هم در گوشه کنار اثر ادعای نقد سیاسی داشت. از سکانس اول، موقع سوار شدن کارگرها پشت وانت، عکسهای انتخاباتی در پسزمینه تصاویر مشخص است. سر ساختمان هم که دیگر توی چشم میزند. استفاده تبلیغی از عروس و داماد در روز رایگیری نیز انگار وصلهی ناجور کل فیلم است. وصلهی ناجور به این خاطر که توی ذوق میزند یا زیادی است – که هست – بلکه به این خاطر که در مسیر قصه جای ندارد. انگار که ما همراه رسول سوار تختهی چوبی سوار بر جویباری شدیم که هر طرف که مسیر آب ما را ببرد ما نیز تقلایی نخواهیم کرد.
طیف اخلاقی و بد و خوبهای فیلمنامه زود مشخص میشوند. شخصیت خوبی که زیر سایهی بدیها قرار گرفته و قرار است برایشان نقش مترسکی را بازی کند هر وقت خواستند بتوانند از او بهرهکشی کنند. کاشت و برداشتهای فیلمنامه نیز عملا در نیامدهاند. رسول به درختی سوخته در وسط محوطه ساختمان رسیدگی میکند و دایی از او تشکر میکند و دیالوگ «بیتوجهی به درختان باعث حواسپرتی میشود» دیالوگی قصهدار و دال بر حواسپرتی رو به افزون داییست. حواسپرتی که ترس با خودش دارد و شخصیتهایی که مدام باید باید با ترسهایشان مواجه شوند.
اصل سینما و به تبع آن زندگی از دل پلانهای دو نفره رسول و عروسش بیرون میزند. دختر که کم شنواست ایجاد رابطه کلامی را سخت میکند و همین بستر باعث شکل گرفتن پلانهای سرزنده بدون دیالوگ میشود
در مسیر درام فیلم نگهبان شب نقطه اوج رابطهی بین دختر و رسول است. جایی که میرکریمی دوباره میرکریمی میشود و یاد فیلمهای «خیلی دور خیلی نزدیک» و یک ساعت ابتدایی «یه حبه قند زنده» میشود.
اصل سینما و به تبع آن زندگی از دل پلانهای دو نفره رسول و عروسش بیرون میزند. دختر که کم شنواست ایجاد رابطه کلامی را سخت میکند و همین بستر باعث شکل گرفتن پلانهای سرزنده شهربازی، بلال خوردن و موتور سواری میشود. اینجاست که تازه آنها تبدیل به آدمهای دوست داشتنی میکند که میشود همراهشان شد.
کارگردانی و تصویر برداری نگهبان شب تقریبا بینقص است. یک پالت رنگی یک دست برای کل فیلم و دوربینی که زیر نظر کارگردان همواره در کنار شخصیت است، از او جلو نمیافتد و عقب هم نمیماند. صحنههای گفتهای دو نفره دقیق و زیبا گرفته شدند و حتی در فضاهای تنگ هم دوربین در بهترین جاهای ممکن قرار میگیرد و تقطیعها همه و همه در خدمت شخصیت است. پلان افتادن کت روی دایی، غذا درست کردن و دنبال دختر روی پل هوایی راه رفتن همگی نشانههایی از تیزهوشی میرکریمی در شخصیتپردازی بدون دیالوگ و فقط با تصویر دارد. پس زمینهی پلانها پر است از تباهی و تبانیهای اقتصادی که شخصیت داستان در مسیر کشدار درام قصهاش در آنها فرو میرود.
رابطهی دایی و رسول برگ برندهی دوم فیلم نگهبان شب است. یک رابطهی شاگرد/ اوستایی که بدل به پدر/ فرزندی و در آخر – با پریدن رسول به جای دایی – تبدیل به یک رویا میشود.
بازیگران فیلم همگی فوقالعاده هستند. تورج الوند و لاله مرزبان یکی از ماندگارترین زوجهای تاریخ سینما را بازآفرینی کردند و بازیهای دو نفرهشان کنار هم آنقدر صمیمی، آرام و درک شدنی است که میتوان هردوی آنها را لایق جایزه دانست.
فیلم نگهبان شب در انتها پر از آدمهای دوستداشتنی است که در پسزمینهی ناامنیهای سیاسی و اقتصادی راه خودشان را میروند. قصهای کمی کشدار اما آرام و ملموس که سعی در روایت دلچسب یک پسر روستایی در دل بدرفتاریهای روزگار دارد.
- بازی درخشان تیم بازیگری
- کارگردانی و تصویر برداری بینقص
- قصهای کم مایه و بیجان
- محافظهکاری و عدم صراحت در سکانسهای سیاسی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید