بازی Neo Cab در بطن داستان سایبرپانک خود به مسائل مختلفی چه در آیندهی دور و چه زمان حال میپردازد، اما آیا سازندگان بازی روایتی بینقص از ماجراهای یک راننده تاکسی در آینده ارائه میدهند؟
تاکسیهای اینترنتی پدیدهای بود که ده سال پیش به لطف سرویس Uber ظهور یافت و به مرور در سراسر جهان گسترش پیدا کرد. به لطف «اسنپ» و «تپسی» این پدیده در ایران نیز رایج شد و حالا افراد بسیاری برای جابهجایی در شهر، استفاده از این سرویسها را به موارد دیگر ترجیح میدهند. استودیوی Chance Agency در جدیدترین اثر خود به نام Neo Cab شخصیت اصلی خود را یک رانندهی تاکسی اینترنتی قرار میدهد، منتهی نه در زمان حال بلکه در آیندهای نسبتا دور که تکنولوژی زندگی انسان را زیر و رو کرده است. البته به لطف همین پیشرفت تکنولوژی رانندههای انسان کمکم جای خود را به ماشینهای هوشمند دادهاند. شخصیت اصلی بازی «لینا رومرو» یکی از معدود کسانی است که به عنوان رانندهی تاکسی برای سرویس Neo Cab کار میکند. لینا پس از مدتی طولانی، تماسی از دوست قدیمی خود «ساوی» دریافت میکند که از او میخواهد رابطهی دوستی خود را از سر بگیرند. در نتیجه او راهی شهر Los Ojos میشود که شهری بزرگ و غرق در تکنولوژی است و مقر شرکت Capra در آن قرار دارد. شرکت کاپرا از آن شرکتهای معمول آثار سایبرپانک است که یک امپراتوری به حساب میآید و جزو آن دستهای پشت پرده است که جامعه و جریاناتش را کنترل میکند. لینا در روز ورود به شهر قصد دیدار با ساوی را دارد، اما پس از مدتی ساوی ناپدید میشود. لینا در جستجوی ساوی به مسائل پیچیدهتری پی میبرد که به شرکت کاپرا هم ارتباط دارد و عواقبی را در پی دارد که کل شهر و حتی دنیا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
داستان بازی به دو بخش تقسیم میشود که یکی مسیر اصلی داستانی و پیگیری ماجرای ناپدید شدن ساوی است. دیگری هم داستانهای فرعی هستند که با گفتگو با مسافرهای مختلف دستگیرتان میشود. لینا برای گذر زندگی نیاز دارد که بلافاصله پس از ورود به شهر نیز کار و با انتقال مسافران درآمد کسب کند. بخش نسبتا زیادی از بازی همچون عناوین سبک Visual Novel به گفتگو و انتخاب دیالوگ محدود میشود بدون اینکه تعامل دیگری داشته باشید، اما مکانیکهای دیگری برای مدیریت مسافران و جابهجایی در شهر هم وجود دارد تا آزادی بیشتری به مخاطب برای تعامل داده شود. مدیریت مسافران تا حد زیادی شبیه واقعیت است؛ در گوشی خود یک اپلیکیشن مخصوص دارید که در آن درخواست مسافران دیده میشود. هر زمان این اختیار را دارید تا از بین چند مسافر یکی را انتخاب کنید. در این بین فاکتورهای مختلفی در انتخابتان تاثیر میگذارد؛ مثلا میزان سوخت باقیمانده که در صورت کمبود، نمیتوانید به سراغ مسافران با مسیرهای طولانی بروید و ابتدا باید به پمپ بنزین سر بزنید. پس از سوار کردن هر مسافر تا رساندناش به مقصد، دقایقی را به گفتگو خواهید گذراند که بخش فرعی داستان بازی را تشکیل میدهند. به جرئت بهترین و جذابترین بخش بازی در همین لحظات رقم میخورد. تنوع شخصیتپردازی و طراحی ظاهر مسافرها در سطح خوبی قرار دارد و دیالوگها و مونولوگها هم جذاب هستند. بازی موقعیتهای مختلفی را در این مواقع جلوی مخاطب قرار میدهد؛ مثلا یکی که تازه از زندان آزاد شده، به دنبال آشنایی میگردد که سالهاست از او خبر ندارد و در این بین با مشکل مالی هم دست و پنجه نرم میکند. یا موردی دیگر زوجی هستند که در سفر اول فکر میکنند لینا یک روبات است و باید به آن ها ثابت کنید که یک انسان هستید. یکی از جذابترین این شخصیتها پیرزنی به نام Oona است که توانایی سفر در خطهای زمانی موازی را دارد و بحثهای جالبی بین او و لینا دربارهی مسائل کوانتومی شکل میگیرد. با همین گفتگوهاست که با دغدغهها و چالشهای زندگی لینا نیز آشنا میشویم و شخصیتپردازیاش کاملتر میشود.
داستان بازی به دو بخش تقسیم میشود که یکی مسیر اصلی داستانی و پیگیری ماجرای ناپدید شدن ساوی است. دیگری هم داستانهای فرعی هستند که با گفتگو با مسافرهای مختلف دستگیرتان میشود. لینا برای گذر زندگی نیاز دارد که بلافاصله پس از ورود به شهر نیز کار و با انتقال مسافران درآمد کسب کند. بخش نسبتا زیادی از بازی همچون عناوین سبک Visual Novel به گفتگو و انتخاب دیالوگ محدود میشود بدون اینکه تعامل دیگری داشته باشید، اما مکانیکهای دیگری برای مدیریت مسافران و جابهجایی در شهر هم وجود دارد تا آزادی بیشتری به مخاطب برای تعامل داده شود. مدیریت مسافران تا حد زیادی شبیه واقعیت است؛ در گوشی خود یک اپلیکیشن مخصوص دارید که در آن درخواست مسافران دیده میشود. هر زمان این اختیار را دارید تا از بین چند مسافر یکی را انتخاب کنید. در این بین فاکتورهای مختلفی در انتخابتان تاثیر میگذارد؛ مثلا میزان سوخت باقیمانده که در صورت کمبود، نمیتوانید به سراغ مسافران با مسیرهای طولانی بروید و ابتدا باید به پمپ بنزین سر بزنید. پس از سوار کردن هر مسافر تا رساندناش به مقصد، دقایقی را به گفتگو خواهید گذراند که بخش فرعی داستان بازی را تشکیل میدهند. به جرئت بهترین و جذابترین بخش بازی در همین لحظات رقم میخورد. تنوع شخصیتپردازی و طراحی ظاهر مسافرها در سطح خوبی قرار دارد و دیالوگها و مونولوگها هم جذاب هستند. بازی موقعیتهای مختلفی را در این مواقع جلوی مخاطب قرار میدهد؛ مثلا یکی که تازه از زندان آزاد شده، به دنبال آشنایی میگردد که سالهاست از او خبر ندارد و در این بین با مشکل مالی هم دست و پنجه نرم میکند. یا موردی دیگر زوجی هستند که در سفر اول فکر میکنند لینا یک روبات است و باید به آن ها ثابت کنید که یک انسان هستید. یکی از جذابترین این شخصیتها پیرزنی به نام Oona است که توانایی سفر در خطهای زمانی موازی را دارد و بحثهای جالبی بین او و لینا دربارهی مسائل کوانتومی شکل میگیرد. با همین گفتگوهاست که با دغدغهها و چالشهای زندگی لینا نیز آشنا میشویم و شخصیتپردازیاش کاملتر میشود.
سازندگان برای پیچیدهتر کردن مکالمهها یک مکانیک جانبی را به آن تزریق کردهاند. در اوایل بازی لینا یک مچبند به نام Feelgrid دریافت میکند که در هر لحظه، حالات احساسی او را با یک رنگ نشان میدهد؛ مثلا رنگ قرمز علامت خشم، زرد علامت خوشحالی و آبی نشانهی ناراحتی است. اهمیت این مکانیک زمانی نمود دارد که برخی دیالوگها وقتی که در حالت احساسی خاصی باشید غیرفعال میشود. به این ترتیب اگر بخواهید در این مواقع تمام گزینهها در دسترس باشد باید تلاش کنید تا احساس لینا را در متعادلترین حالت ممکن نگه دارید. البته گاهی اوقات این حس به من دست میداد که چنین محدودیتهایی عمدی و در واقع حقهای است که مخاطب فکر کند این دیالوگها واقعا چند حالت مختلف را شامل میشوند، در حالی که نتیجه به هر حال یکسان است. همچون واقعیت، پس از آن که مسافر را به مقصدش رساندید او از پنج ستاره امتیازی به شما خواهد داد و نظری ثبت خواهد کرد. شرط دریافت امتیاز بالا هم راضی نگهداشتن مسافر و رقم زدن یک تجربهی خوب برایش در حین گفتگوهاست. مخاطب باید تلاش کند تا همیشه این میانگین بالاتر از چهار ستاره باشد، در غیر این صورت سه بار اخطار خواهید گرفت و پس از آن اخراج خواهید شد. این سیستم از این بابت جالب است که مثل دنیای واقعیف کسی که راضی باشد اکثرا امتیاز کامل میدهد و کسی که راضی نباشد کمترین امتیاز ممکن را ثبت میکند. اما یک ایراد وجود دارد؛ سیستم اخطار اصلا کار نمیکند! به شخصه یک بار سه امتیاز پایین از مسافران دریافت کردم که میانگین امتیاز را به ۲.۴ کاهش داد، اما خبری از اخراج نبود و روند اخطارها را از سر گرفت. تعیین میانگین امتیازات هم تعادل مناسبی ندارد و به جای اینکه از تمام امتیازات دریافت شده باشد، چند امتیاز آخر را در نظر میگیرد.
استودیوی Chance Agency در بازی Neo Cab به بیان مسائلی پرداخته است که هم دغدغههای معمول آثار سایبرپانک را شامل میشود، هم مشکلات مشترک بین زمان آینده و حال را در بر میگیرد. برای مثال مشکلات یک راننده تاکسی که با پیشرفت تکنولوژی و رواج ماشینهای هوشمند، بقای شغل خود را در معرض خطر میبیند.
استودیوی Chance Agency در بازی Neo Cab به بیان مسائلی پرداخته است که هم دغدغههای معمول آثار سایبرپانک را شامل میشود، هم مشکلات مشترک بین زمان آینده و حال را در بر میگیرد. برای مثال مشکلات یک راننده تاکسی که با پیشرفت تکنولوژی و رواج ماشینهای هوشمند، بقای شغل خود را در معرض خطر میبیند. از سوی دیگر با مشکلی چون مسافرهای بیمنطق طرف است که سفر خوبی را تجربه میکنند، اما باز هم نمرهی پایین به راننده میدهند که در صورت افزایششان او را با خطر اخراج روبرو میکند. قدرتهای بزرگی که حالت دیکتاتور دارند، گروههای شورشی، جاسوسی و شنود اطلاعات شخصی، واقعیت افزوده و جایگزینی اعضای بدن با قطعات مکانیکی هم که تمهای رایج سبک سایبرپانک هستند. یکی از جالبترین موارد اما بحثهای کوانتومی است که Oona با شما مطرح و فکرتان را تا حدی درگیر میکند. همان طور که اشاره شد همین بحثهای با مسافران بهترین بخشهای داستان و کل بازی را رقم میزند، اما متاسفانه خط اصلی داستان به همین اندازه قوی نیست. این مسیر با ناپدیدشدن ساوی خوب آغاز میشود و تا حدی خوب پیش میرود، ولی هرچه به پایان نزدیکتر میشویم کیفیت افت میکند. بدتر از همه هم پایان داستان است که با توجه به انتخابهایی که میکنید سه حالت مختلف دارد. دو حالت کاملا معمولی هستند و چیز خاصی برای ارائه ندارند. اما پایان سوم که پایان اولین بار بازی کردن من بود، دچار تناقضی بسیار احمقانه است که کلا مسیر داستان را زمین میزند.
در اواخر بازی بالاخره با ساوی رودررو میشوید و یک دعوای لفظی شدید بینتان شکل میگیرد. دعوایی که شدتش به حدی بالا میرود که رابطهی دوستی بین لینا و ساوی را به نفرت تبدیل کند. در پایان سوم که اشاره کردم، لینا و ساوی دستگیر میشوند و نمیتوانند اطلاعات محرمانهی کاپرا را افشا کنند. لینا به لطف فایلهای صوتی گفتگو با مسافرها تبرئه میشود، اما ساوی آزادی خود را در ازای لو دادن گروه Radix و اعضایش به دست میآورد. خندهدارتر اینکه ساوی وقتی با لینا صحبت میکند، میگوید که تحت تاثیر صحبتهای گروه شستشوی مغزی شده و حالا از آنها بیزار است که از پایه هویت و تمام اهداف ساوی را زیر سوال میبرد. کسی که این همه وقت برای نابودی کاپرا تلاش میکرد، ناگهان به یک ترسوی رقتانگیز بدل میشود که تمام آرمانهایش بر میگردند، بدون اینکه توجیه مناسبی برایش وجود داشته باشد.
سازندگان احتمالا به خاطر محدودیت بودجه، از صداپیشه استفاده نکرده و تنها به متن اکتفا کردهاند. لوکیشنهای بازی هم بسیار محدود است و حداقل نود درصد بازی در ماشین لینا جریان دارد. با وجود لوکیشنهای کم اما گرافیک بازی وظیفهی خود را انجام میدهد؛ استایل کارتونی، تم رنگی آبی و قرمز و لامپهای نئون به خوبی حس حضور در یک شهر آیندهنگرانه را منتقل میکنند. آرتیستها در طراحی ظاهر شخصیتها نتیجهی بسیار معقولی ارائه دادهاند و هویت هر کدام در لباسی که میپوشد نیز موج میزند. با توجه به این موضوع که یک ماشین لوکیشن اصلی بازیست، آرتیستها استفاده از المانهای آیندهنگرانه و تکنولوژی را در لباس شخصیتها نیز لحاظ کردهاند تا حس بهتری به مخاطب القا شود. متاسفانه این دقت و همت در بخش موسیقی تکرار نمیشود. تعداد آهنگها به زور چهارتا میشود که نه تنوع خوبی دارند نه زمانشان زیاد است. در نتیجه این بخش از بازی به شدت تکراری میشود و ناامیدتان میکند.
بازی Neo Cab تلاش نسبتا خوبی از سوی سازندگانش برای پرداخت به یک سری دغدغه چه در زمان امروز و چه در آینده است، ولی یک سری مشکلات مانع از تبدیل آن به یک اثر ماندگار میشود. اگر با تجربهی ماجراهای یک راننده تاکسی در یک دنیای سایبرپانکی مشکلی ندارید، پس با بازی Neo Cab کنار خواهید آمد.
- شخصیتپردازی بسیار خوب لینا و مسافران
- پرداخت جالب به دغدغههای رانندگان تاکسی
- القای فضای سایبرپانکی چه در متن و چه در تصویر
- خطی اصلی داستان متوسط است
- پایان ناامیدکننده و سطحی
- موسیقی تکراری و خستهکننده
- سیستم نامتعادل امتیازدهی مسافران
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید