اطلاعات جالبی از حواشی ساخت فیلم No Time To Die منتشر شد
فوکوناگا نادیده کارگردانی کرد
سرانجام آن چیزی که انتظارش را مدتها میکشیدیم فرا رسید. فیلم No Time To Die، بیست و پنجمین فیلم از فرنچایز جیمز باند و پنجمین و آخرین 007 با بازی دنیل کریگ در هفتهی گذشته اکران شد. البته شاید از تازگی و شورش گذشته باشد، اما باز هم لطف خودش را دارد.
با اینکه همهگیری کرونا زهرش را با تاخیرهای مکرر به اولین فرنچایز کری جوجی فوکوناگا (کارگردان فیلم جانوران بدون کشور و سریال شیدایی) ریخته بود، اما فیلم No Time To Die چند بار از پس حملاتش جان سالم به در میبرد و کوتاه هم نمیآمد تا حدی که در نهایت نه به صورت آنلاین، بلکه تمام زورش را میزند تا زمانی که همه در سینماها حاضر هستند اکران عمومی شود. چقدر عنوان زمانی برای مردن نیست در خور این فیلم است.
اما فوکوناگا با مشکل دیگری مواجه شده بود. او در بعضی از صحنهها بدون اینکه بدانید چگونه داستان فیلم را جفت و جور کند، کارگردانی فیلم را جلو میبرد. همینجاست که پشت صحنه فیلم No Time To Die را گیج و سردرگم میدید. عجیب بودن ماجرا اینجاست که کارگردان در مصاحبه جدیدش میگوید زمانی که فیبی والر بریج (بازیگر سریال فلیبگ و سریال کشتن ایو) بیاید، باز هم فیلمنامه کاملی در اختیار نداشتیم.
حتی زمانی که فیلمبرداری جیمز باند شروع شد، انگار با باند داشتیم پیش میرفتم و درحال نوشتن فیلمنامه بودیم. حتی داشتم پست مینوشتم.
او توضیح میدهد زمانی که بازیگر نقش جیمز باند، در یکی از صحنههای فیلم به قوزک پایش آسیب وارد شد، مجبور میشود بدون اینکه بدانید چگونه صحنه قرار است ادامه پیدا کند، پیشرفت آن قسمت از فیلم No Time To Die را ادامه دهد. حتی زمانی که دیدند آسیب مچ پای کریگ بیشتر شده، تولید فیلم را متوقف نکردند و بدون او ادامه دادند. این یعنی فوکوناگا باید صحنههایی را فیلمبرداری میکرد که اصلا در فیلمنامه نیامده بود.
تنها صحنهای که واقعا برای کارگردانی آماده شد، صحنه دفتر M در ام آی سیکس بود. کم و بیش میدانستم که چه اتفاقی قرار بود در آن صحنه رخ دهد، اما هیچ کدام از جزئیات در فیلمنامه نوشته نشده بودند. هر چند بهترین بازیگرهای دنیا را داشتم که به فیلم قوت میدادند.
فوکوناگا درباره ویژگیهای صحنه رالف فاینز، بن ویشاو و روری کینر گفت:
باید دیالوگهایی مینوشتم که به غیر از مبهم بودن، به اندازه کافی مفهوم داشته باشند تا بتوانم روی اتفاقات مختلف و بعدی فیلم اجرایشان کنم. انگار داشتم ماجراجوییها خودم را مینوشتم. چون به محض نوشتن متن، باید میرفتم و طبق فیلمنامه فیلم را جلو میبردم.
زمانی که فیلمبرداری را به یک سرانجام رساندیم و میخواستیم تمام صحنهها را کنار یکدیگر قرار دهیم، دیدیم که همه چیز بر وفق مراد است. انگار نه انگار چیزهایی که گفتم اتفاق افتاده باشد؛ از فیلمبرداری بدون فیلمنامه تا آسیب بازیگر اصلی. منتها بین خودمان باشد. فکر کنم اکران فیلم No Time To Die در این روزها مناسب بود. صحنههایی از صحبتهای رالف فاینز در تریلر فیلم زمانی برای مرد نیست، وجود دارد که نه رالف و نه من دقیقا میدانیم برای چه چیزی آن حرفها را میزند.
اما داستان این قسمت از ماجراجوییها باند از چه ماجراست؟ خب، در فیلم No Time To Die باند از کار در سرویس کنار میکشد و برای یک زندگی آرام به جامائیکا میرود. اما لذتی که از زندگی در آنجا میبرد کوتاست. چون فلیکس لیتر، دوست قدیمیاش از سازمان سی آی ای را میبینید که از او کمک میخواهد. سرتان را درد نیاورم. جیمز باند هم میرود و ماموریت جدیدی میگیرد. او باید دانشمند ربوده شدهای را نجات دهد که ممکن است او را بیش از حد انتظار خائن نشان دهد. همین ماجراهاست که باند را سد راه شرورهای مرموز میکند که به سلاحهای پیشرفته جدید و البته خطرناکی مسلح هستند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید