فیلم Nomadland برندهی شیر طلای ونیز، از همان روزهای ابتدایی فیلمبرداری به واسطهی حضور فرانسیس مک دورمند در قاب دوربینش بسیار مورد توجه قرار گرفت و انتظارات را بالا برد. سرزمین کوچنشینان در آستانهی اکران در آمریکا نه تنها انتظارات منتقدان را برآورده کرده که تبدیل به بخت اول کسب جوایز سینمایی سال ۲۰۲۰ نیز شده است.
فیلم Nomadland داستان سرسپردگی کارگردانش است به انسانهای ترک یار و دیار گفته. فرانسیس مک دورمند در آخرین فیلم کلویی ژائو، این کارگردان جوان چینی تبار، به ما میگوید برای او زندگی یعنی حرکت، ولی کاملا معلوم است که او سخن کارگردانش را به زبان میآورد. بدیهی است که ژائو این سبک زندگی انسانهای داخل فیلمش را دوست دارد و با زنهای آن همذاتپداری میکند. فیلم او به شدت مونث محور است ولی با تغییراتی که فمینیست طی سالها کرده، نمیتوان بیدرنگ او را فمینیست خواند. اشتیاق مفرط ژائو به موکد کردن تنهایی شخصیت زنش به کمک دوربین اکثرا ثابت، به غاییترین و بیشترین آزادی عمل خود میرسد. ممکن است پس از تماشا برخی آن را افراطی و حوصلهسربر بدانند – هرچند مخالفش نیستم – ولی قاعدتا برای آنچه که شاید شبیه زیادهروی کارگردان در پرداخت به جزئيات زندگی فرن (فرانسیس مک دورمند) به نظر برسد، توجیهی منطقی وجود دارد؛ به هر حال مفاهیم متضاد زندگی چون غم و خوشی، فقر و ثروت و حرکت و ایستایی در همین قابها و ثابت بودن، دوربین نمودی استعاری مییابند.
به نظرم میرسد کلویی ژائو در سرتاسر فیلم Nomadland با دلبستگی خاص، به متنهای رومن گاری، خصوصا خداحافظ گاری کوپر، وفادار ست. داستانِ گاری قصهی مردمی را روایت میکند که در وانفسای جنگ آمریکا با ویتنام به کوردییر دوم جایی در ارتفاعات کوههای آلپ در کشور سوئیس پناه بردهاند، انسانهایی از هر نژاد و طبقه، که تنها یک چیز آنها در منظرهای منتهی به برفهای سفید و در ارتفاع بالای ۲۰۰۰ متر کنار هم جمع کرده است؛ آزادی از قید تعلق. درست مثل آمریکاییهای فیلم Nomadland آنها نیز به اجتماعی بودن انسان احترام میگذارند و گاهی دورهمیهایی دارند اما این سبک زندگیِ تنها را نه به اجبار که به خواست خودشان برگزیدهاند. البته همواره میتوان تفاوت ظریف و ملموسی را بین داستان گاری و فیلم سرزمین کوچ نشینان حس کرد؛ گاری شخصیتهایش را از فرط تعلق ناپذیری به سوی بیخیالی متمایل کرده در حالی که شخصیتهای ژائو به شدت در حال کمک و یاری رساندن به یکدیگر هستند. چه در کمک خواهر فرن به وی برای پرداخت هزینهی تعمیر ماشین و چه در کمکهای دلسوزانهی خود فرن در جای جای فیلم میتوان متوجه این خصیصهی بارز داستان شد.
ژائو در طول فیلم در عمل نشان میدهد که اصلا به دنبال گرفتن قابهایی چون مناظر پر از بافت رنگی نقاشی نیست و با انتخاب کوچ نشینانی واقعی از علاقهی خودش به ثبت تصاویری مستندگونه برای ما میگوید
در شروع ما سر از یک جادهی معمولی در میآوریم. قصهی ژائو از همان لحظات اول بسترش را پهن میکند و دوربینش بدون اتلاف وقت شخصیت را برای ما شکل میدهد؛ برشی احساسی از در آغوش کشیدن وسایلی کهنه در کنار نماهای لانگ مواجهه با طبیعتِ سرد و خشن و آوازخواندن در نور کم ماشینِ در حالت حرکت، شخصیت فرن را برای ما بازنمایی میکند. ژائو در طول فیلم در عمل نشان میدهد که اصلا به دنبال گرفتن قابهایی چون مناظر پر از بافتِ رنگی نقاشیها نیست و با انتخاب کوچنشینانی واقعی از علاقهی خودش به ثبت تصاویری مستندگونه و واقعی برای ما میگوید. کمی جلوتر در یکی از ساختمانهای بزرگ شرکت آمازون زنها و مردهای اغلب سالخوردهای را میبینیم که در کنار فرن مشغول به کارهایی نه چندان ملایم و راحت هستند. فیلم Nomadland تمام آدمهایی را که به صورت اجمالی گریزی به زندگیشان میزند، به شیوهی دلخواه خودش نشان میدهد؛ انسانهایی خوش رو که از بخت خودشان راضیاند. این در حالی است که هیچ خبری از امکانات و چیزهای آرامشبخش در دکور و اتمسفر فیلم وجود ندارد: فضاهای سرد، کویرهای بیانتها و طبیعت خشن در کنار تنگی و دشواریهای زندگی در ماشین ون با اینکه نشانی از زندگی آشنای ما را در خود ندارند اما با تلفیق موسیقی آرام و مینیمال لودویکو اناوادی در کنار بازی روان و سرشار از حس مک دورمند، در برخی صحنهها چنان حسِ زندگی و نشاطی را به اثر میبخشند که برخی از فیلمها با خرج میلیونها دلار از خلق آن عاجز هستند.
روایت Nomadland یک روایت در ذات دایرهای است. داستان بیش از یک سال از زندگی فرن را در بر میگیرد. این شیوه هم در فرم و هم در پیام انتهایی، اتفاقی دراماتیک مهم است. گفت و گوی فرن در انتها با پیرمردی که او نیز کوچ نشین است و پسرش را ۵ سال قبل در اثر خودکشی از دست داده، بدون درگیر شعار یا گفتن جملات زیبا اما پوچ شدن، دعوت به زندگی کردن دوباره است. دیالوگهای پیرمرد و فرن در این سکانس پر مغزترین عواطف انسانی را به بازی میگیرند و امید را در بطن وجود ما و در حرکت رو به جلو میکارند: «یکی از چیزهایی که در مورد این زندگی (کوچ نشینی) دوست دارم، اینکه که خداحافظی نهایی در کار نیست، اینجا صدها نفر رو دیدم و هیچوقت بهشون نمیگم تا ابد خداحافظ. فقط بهشون میگم به امید دیدار در ادامهی راه».
فلسفهی فیلم Nomadland در این دیالوگها خودنمایی میکند و چرخهی همواره در حال حرکت زندگی را به یادمان میآورد. سرزمین کوچ نشینان نه فقط در خط اصلی داستان که در خرده پیرنگها و شخصیتهای فرعی ـ مثل ملاقات فرن با جوانی که از او فندک میخواهد و بازپس گیری آن در جایی دیگر- نیز همین خط فکری را به ما منتقل میکنند.
یک نکتهی بسیار مهم و ارزشمند که فیلم Nomadland به درستی آن را رعایت میکند درگیر نشدن در دام ستایش فقر و تثبیت سرمایهداری است
یک نکتهی بسیار مهم و ارزشمند که فیلم Nomadland به درستی آن را رعایت میکند درگیر نشدن در دام ستایش فقر و تثبیت سرمایهداری است. داستان هرجا که بتواند ضربهی خودش را به این ایدئولوژی حاکم بر جهان میزند؛ از همان ابتدا و تعطیلی کارخانهی بزرگ امپایر که آغازی بر گرفتاریهای فرن و همسرش «بو» بوده تا کار کردن در ساختمان عظیم آمازون که انسانها چون مورچههای کارگر در آن در حال فعالیت هستند؛ بدون دستمزدی عادلانه.
کلویی ژائو بخشی از زندگی کوچ نشینان (که فیلم به ما یادآوری میکند آنها بیخانمان نیستند فقط خانه ندارند) را به ما نشان میدهد که شاید هرگز تصور نمیکردیم ببینیم. شاید کتاب و فیلم In to the wild تاثیر زیادی بر سکانسهای Nomadland گذاشته باشد اما با حضور فرانسیس مک دورمند که حضورش در فیلم لایق هزاران صفحه وصف، ساعتها تشویق و سالها تماشاست، در کنار حضور فراگیر خودِ ژائو احساسی را در بطن اثر به وجود آورده که منحصر به فرد است.
من هرگز طرفدار سینمای جادهای نبودهام و باید اعتراف کنم سرزمین کوچ نشینان در بیست دقیقهی ابتدایی دلسردم کرد اما در ادامه و با اولین تلفیق درست موسیقی متن با کلوزآپهای مک دورمند، خصوصا در سکانسی که او تور گردشگری را رها میکند و سرخوشانه به گشت و گذار در بین صخرهها میپردازد، من را مجذوب ساخت و تا آخر با لذت به تماشا دعوتم کرد. اگر میخواهید بدانید که این نقد دعوت به تماشای فیلم Nomadland میکند یا نه، باید بگویم خیر. سرزمین کوچنشینان فیلمی برای طیف گستردهی مخاطب نیست، اگر با حال و هوایی اشتباه به سراغ آن بروید، این فیلم را حوصلهسر بر و طولانی میبینید و تبدیل به یکی از سختترین تجربههای فیلم دیدنتان خواهد شد. Nomadland قصهای برای روزهای سخت است، هر وقت از دست مصائب روزگار شاکی شدید یا تنهایی را به عمق جان حس کردید، آن روز روزی است که باید فیلم در حرکتِ خانم ژائو را ببینید.
- بازی بینظیر فرانسیس مک دورمند
- تلفیق تماشایی و شنیدنی موسیقی و تصویر
- دیالوگنویسی جذاب
- استفاده از فرم درست روایی
- ریتم کند
- طولانی بودن برخی سکانسها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید