فیلم Oxygen فیلمی فرانسوی به کارگردانی الکساندر آژا و اجرای ملانی لوران است که به تازگی توسط نتفلیکس منتشر شده. اثری در ژانر علمی و تخیلی که تحت تاثیر کووید ۱۹ پروژهی تولیدش آغاز شد و حالا منتشر شده است.
میتوان ادعا کرد و گفت فیلم Oxygen فیلم خوبی است چرا که از پس بزرگترین چالش سر راهش، یعنی نگه داشتن مخاطب چیزی حدود ۱۱۰ دقیقه در یک محفظهی دو متری، بر میآید و کشش لازم را ایجاد میکند. از طرف دیگر حضور ملانی لوران آنقدر مثالزدنی و بینقص است که برای آنها که فیلم را دیدهاند نیازی به تشریح و توضیح اضافی نداشته باشد. داستان نیز از پس خودش بر میآید. نقطهی مبهمی در ابتدا، گره میانی و سپس در فرود مخاطرهانگیزاش وجود ندارد. مفهوم فیلم Oxygen را در کلیتش، از هر طرف که نگاه کنی، از نفس افتادگی میبینی. از نفس افتاده چه از سر کمبود اکسیژن و چه از سر دور باطل تلاش برای زندگی کردن. جالب اینجاست که موضوع فیلم نیز همین است و دلیل ترند شدنش نیز. در زمان درست، روزهای شروع واکسیناسیون جهانی علیه کووید ۱۹، فیلمی با بیشترین شباهت به این بلای جهانگیر پخش شده. زنی محبوس در تابوتی مدرن کیلومترها به دور از زمینی که درگیر نبرد با ویروسی کشنده و مهلک است دارد آخرین نفسهایش را میکشد.
از عملکرد تحسین برانگیز کارگردان همین بس که هم احساس تنگی و بی رمقی الیزابت هنسن محبوس را به ما منتقل میکند و هم با فلاشبکهایی به موقع و دلپذیری، در ریتم فیلم استراحتی به چشم و ذهن ما میدهد. الکساندر آژا پلان به پلان با برنامهریزی توانسته از پس محدودیتی که فیلمنامه به کارش تحمیل میکند بر بیاید. قابهای متعدد و خلاقانه در کنار کاتهای پیاپی جواب داده و پردهای هفت رنگ بر تک لوکیشنی بودن اثر انداخته. چرخشهای ۳۶۰ درجهای دوربین روی صورت لوران یا خودداری دوربین از بیرون آمدن از همان فضای محدود دو متری حس اثر را به شکلی متوازن و دقیق منتقل میکند و تمام اینها کنار هم تماشای اثر را از افتادن به دام تکرار نجات میدهند.
قصهی فیلم Oxygen غیر از تمام اشارات و مشابهاتی که با دو سال اخیرِ زیست روی کره زمین داشته، با تنهایی گریبانگیر انسان مدرن نیز بر خوردی دراماتیک دارد. زن تنهایی که نفسش به شماره افتاده و دقایقی تا پایان زندگیاش مانده پس از صرف دقایق ابتدایی فیلم و بیدارشدنش و تلاش ذاتی برای بقا، میکوشد تا هویت فراموش شدهاش را به خاطر آورد. از جایی نیز شرط بقای او همین یادآوری خاطراتی میشود که الیزابت حتی در صحت و سقم آنها شک بسیار دارد. شاید میانهی فیلم درگیر یک کشش طولانی شده باشد اما ریتم تند فیلم در لحظات پایانی این عیب را میپوشاند. بحران هویت با یادآوری خاطراتی که چندان شاد و دلپذیر هم نبودند بر طرف میشود اما مهمترین چیز برای الیزابت از جایی دیگر هویت خودش یا شادی و یاس آفرین بودن خاطراتش نیست بلکه نیاز به وجود همراه یا «بقیه»ای است که ارزش داشته باشد برایشان مرد یا زندگی کرد.
قصهی فیلم Oxygen غیر از تمام اشارات و مشابهاتی که با دو سال اخیرِ زیست روی کره زمین داشته، با تنهایی گریبان گیر انسان مدرن نیز بر خوردی دراماتیک دارد
الیزابت با یاد بقیهای که بیرون از تابوت مدرنش احتمال دارد باز آنها را ملاقات کند دست از سرکشی بر میدارد و به سرنوشت تن میدهد. آخرین جملاتش با رباتی که محافظ و دستیار او در این سفر فضایی بوده نیز نشان از همین اتفاق دارد. الیزابت از خشم ابتداییاش نسبت به ربات عذرخواهی میکند. گریهاش میگیرد و نام سیستمیاش را با نام خودش «لیز» عوض میکند.
با اینکه فیلم Oxygen در اکثر جنبهها قدرتمند عمل میکند و جلو میرود اما از جنبهی بصری و داستانگویی نمیتواند به حد اعلایی دست پیدا کند و ماندگار شود. ایدهی فیلم اکسیژن، چه همهگیری یک بیماری کشنده روی زمین، چه قصهی فرار از زمینِ در حال نابودی و حتی محبوس شدن یک شخصیت در فضایی تنگ و نزدیک شدن لحظه به لحظه به بحران پیش رو، همگی ایدههای تکرار شدهای است که قبلتر حتی بهترهایش را هم دیدهایم و هنر این فیلم فرانسوی فقط در گردهمایی تمام این ایدهها است.
فیلم Oxygen با یک فیلمنامهی چندلایه ما را حول و حوش اجرای مرکزیاش نگه میدارد، یک درام آخرالزمانی قابل لمس و شاید نزدیک به بشر که توانایی این را دارد تا ما را تا انتها مشغول تماشا نگه دارد.
- بازی یکدست و بینقص ملانی لوران
- با وجود تک لوکیشنی بودن اثر در اکثر لحظات هیجان فیلم از بین نمیورد
- فیلنامهای پر پیچ و خم و غافلگیرانه
- ریتم کند فیلم در میانه داستان
- عدم خلاقیت در پرورش ایدههای اولیه فیلمنامه
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید