سریال پایتخت 6 در ایام نوروز سال ۱۳۹۹ مهمان خانهی ما ایرانیها بود، ولی آیا توانسته اثر سرگرمکننده و لذتبخشی باشد؟
سریال پایتخت نزدیک به یک دهه در میان مخاطبهای ایرانی محبوبیت پیدا کرده و موفقیتش در کسب نظرات مثبت، تنها به این دلیل بود که خانوادهی «نقی معمولی»، زندگی معمولی و عادی خودشان را جلوی دوربین به مخاطب به نمایش میگذاشتند؛ خانوادهای که مثل دیگر خانوادههای دنیای واقعی، دغدغه و دلمشغولیهای خاص خودشان را داشتند. با این اوصاف، رفته رفته پایتخت رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت، اما با این وجود باز هم مردم این سریال کمدی را دوست داشتند، چون هنوز جنس داستان، تقریبا همان چیزی بود که در گذشته شاهد بودیم. با اینکه در پایتخت 5 همه چیز به یکباره، رنگ و روی دیگری به خود گرفت، مخاطب همچنان از حرص خوردنهای هما، حماقتهای نقی و ارسطو و صد البته دیالوگهای به شدت کلیشهای شخصیت بابا پنجعلی کم یا زیاد لذت میبرد. با تمام این تفاسیر سریال پایتخت، اولین محصول تلویزیونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود که در قالب فصل (سیزن) تهیه میشد و چندین سال است که فراز و نشیبهایی را به خود میبیند. ماجرا اینجاست پایتخت 6 که سرآغاز به نسبت جدیدی بر خانوادهی «معمولی» به شمار میرود، به شکلی اسفناک نه تنها حال مخاطب را بهتر نمیکند، بلکه با کیفیت پایینی که دارد، او را به شدت آزار میدهد.
دلیل اصلی افت کیفی سریال پایتخت 6 چیزی نیست جز فیلمنامهی به شدت ضعیف؛ اما اشتباه نکنید! قصهی سطحی فصل ششم از بدبختیهای «نقی معمولی» حاصل کار خشایار الوندِ خدا بیامرز نیست؛ بلکه پس از واقعهی دردناکی که برای خشایار الوند رخ داد، نگارش و پرورش فیلمنامه به فرد دیگری به اسم آرش عباسی واگذار شد؛ فردی که بیشتر در حوزهی تئاتر دستی بر کار دارد و از وادی سینما و تلویزیون دور است. اینکه چرا این فرد برای فیلمنامهنویسی سریال پایتخت انتخاب شده و اصلا صلاحیتش توسط چه کسی (یا کسانی!) تایید شده، پس از انتشار ۱۵ قسمت هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد. کارکرد یک فیلمنامهی خوب مثل فعالیت قلب در بدن من و شماست. اگر قلبمان از کار بیفتد، طبیعی است که فرشتهی مرگ، بدون هیچ درنگی به سراغمان میآید. سریال پایتخت نیز در این چند سالی که روی پای خود ایستاده بود، قلب به نسبت سر زندهای داشت؛ چرا که نویسندههای به شدت دلسوزی در تیم پایتخت زحمت کشیدند. آرش عباسی نه از سریال پایتخت درک درستی داشته و نه به خودش زحمت داده فصلهای قبلی این سریال طنز را تماشا کند. به قدری سوراخ و حفره در بطن قصهی پایتخت 6 میبینیم که گاهی اوقات شک میکنیم که آیا اصلا سیروس مقدم و حتی محسن تنابنده، یک بار هم که شده داستان کل این فصل را مطالعه کردهاند یا خیر! با هیچ منطق ارسطویی نمیتوان پذیرفت که شخصیت «بهروز» یا همان بچهی بهبود فریبا که در سال ۱۳۹۴ شمسی تنها یک سال داشت، در زمان قصهی فصل ششم به مدرسه میرود؛ چرا که سرآغاز جریانهای فیلم بر پایهی مرگ بابا پنجعلی و اهدای عضو او شروع میشود. مگر داستان با چند سال پرش زمانی شروع میشود که هم ما و هم کارگردان از آن بیخبر هستیم؟
شخصیتها به شدت مصنوعی و تکبعدی هستند؛ از نقی معمولی که به طرز عجیبی شخصیتش تغییر و تحول پیدا کرده بگیرید تا حتی همان بهروز فریبا که روی «رحمت»، فن اوچی ماتای جودو را میزند! کاراکترهایی را که جلوی دوربین میبینیم با شخصیتهای قبلی این مجموعه، بیگانه هستند. مخاطب با ارسطو عامل به هیچ عنوان نمیتواند ارتباط برقرار کند. اصلا چطور میتوان تصور کرد فردی که یک سال از عمرش را در زندان گذرانده، آنقدر ساده لوح و احمق باشد که نفهمد چه دامی برای او چیدهاند و تن به پخش مواد مخدر میدهد؟ فیلمنامهنویس مثل یک کودک چهار ساله که به او اسباب بازیهای متعددی را هدیه میدهند، بدون درک این اشیا، آنها را خراب کرده و به دیگران تحویل میدهد. کارگردان با شخصیتهای زهوار دررفتهای مثل هما دیگر چه کاری میتواند انجام دهد؟ هما (با بازی ریما رامینفر) تنها فرد عاقل و به اصطلاح «عقل کل» خانوادهی معمولی است که لهجهی تهرانی خودش را در طول این همه سال پخش سریال پایتخت کاملا حفظ کرده. در فصل ششم با آنکه رامینفر تلاش میکند در نقش خود باقی بماند، او نیز شخصیتی ضعیف به مخاطب نشان میدهد؛ چرا که روابط میان اعضای خانواده دچار تغییر و تحولات زیادی شده است. شخصیتها حتی با یکدیگر نیز مثل غریبهها رفتار میکنند و این رویکرد عامدانهای که در بستر داستان اتخاذ شده ،کاملا به ضرر این سریال کمدی تمام شد. در این آشفته بازار شاید تنها فردی که کمی اوضاع بهتری از لحاظ پرورش شخصیتی داشته، کاراکتر «رحمت» است که شغل به درد بخوری برای خودش دست و پا کرده اما در انگیزههای این شخصیت نیز تا حدودی ضعف میبینیم. مگر میشود پس از این همه بدبختی که او با خانوادهی معمولی داشته، خیلی راحت نیسان همسایهاش را قرض بگیرد تا به همراه ارسطو عامل، یک ماجرای خطرناک را آغاز کند؟ ظاهرا فقدان «عقل سلیم» در هیچ یک از شخصیتهای پایتخت در این فصل، یکی از ویژگیهای مهمی بوده که فیلمنامهنویس به اصرار، آن را به داستان تزریق میکند؛ حتی هما نیز دیگر عقل کل فامیل نیست و مثل دیگر شخصیتها، بلاتکلیف عمل میکند.
سریال پایتخت با تمام داشته و نداشتههایش، از لحاظ بار معنایی به مخاطبش تلنگرهایی میزد. اقرار میکنیم «میزد»؛ چون دیگر خبری از این تلنگرها نیست. پایتخت 6 نه تنها هیچ معنای اخلاقی در پسِ داستان سطحی و نخنمای خود ندارد، بلکه پای خود را فراتر از حد مجاز برای بیادبی و توهین به مخاطبش برمیدارد؛ چرا که اثری است به شدت ضدملی و ضد بنیان خانواده. سریال، ترویجگر بیبند و باری از نگاه قانون اساسی کشور ایران است و گویا این رویکرد اشتباه را به حساب رویهی آوانگاردی خود میگذارد. بهتاش، پسر بزرگ خانوادهی فریبا، شخصیتی به شدت حالبههمزن و بیتربیت را به مخاطب نشان میدهد. بهتاش به راحتی هر چه تمام، حتی به پدری که پنج سال از او دور بوده توهین میکند. از این بدتر گویا کاراکترها همگی به بیماری آلزایمر دچار شدهاند و وقتی یک سکانس به اتمام میرسد، همه چیز از ذهن آنها به راحتی پاک میشود. در اکثر سکانسهایی که بهتاش با بیادبی و بعضا توهین به خانواده، میخش را به نعل میکوباند، مخاطب منتظر است تا کسی او را گوشمالی بدهد، اما حتی نقی، بزرگِ خاندان یا به اصطلاح «هِدِ فامیل» حرفی به او نمیزند! حتی مادر بهتاش یعنی فهیم نیز شخصیتی آزاردهنده و نادان به مخاطب عرضه میکند که هیچ درک درستی از زندگی ندارد و مثل یک دختربچهی ۱۸ ساله با مشکلات و چالشهای پیش روی خود رفتار میکند. این بلبشویی که سیروس مقدم و آرش عباسی به راه انداختهاند معلوم نیست چه هدفی را دنبال میکند. اصلا آیا کارگردان و فیلمنامهنویس بهواسطهی تهیه و تولید پایتخت 6 حرف خاصی برای گفتن داشتهاند؟ هر چه که هست، پایتخت دیگر آن پایتختی نیست که همگی دلمان میخواسته زودتر قسمت بعدیاش پخش شود تا سر از کار نقی و خانوادهاش در بیاوریم.
پایتخت 6 قرار بوده به عنوان یک سریال کمدی، خنده را روی لبهای ما بیاورد، اما خندیدن در مقام مخاطب در طول سریال، کار به نسبت سختی است
پایتخت 6 قرار بوده به عنوان یک سریال کمدی، خنده را روی لبهای ما بیاورد، اما خندیدن در مقام مخاطب در طول سریال، کار به نسبت سختی است؛ چرا که باید منتظر بمانیم تا تنها نقی معمولی زورش را بزند تا بهواسطهی ادای دیالوگهایش، ما را بخنداند. در غیر این صورت، نه حوادث علت و معلولیِ بینمک ماجرای سریال، نه حرکات موزون شخصیتها و نه ایفای نقش سایر بازیگرها توانایی خنداندن مخاطب را ندارند. اصولا سیروس مقدم تلاشی نکرده بار طنز این قسمت را بیشتر کند و اوج هنر کارگردان را در بهرهبرداری از تکنیک تصویربرداری هوایی میبینیم. کارگردان نماهایی از نوع هلیشات را بدون هیچ حساب و کتابی مثل نقل و نبات در اپیزودهای مختلف به رخ بیننده میکشد؛ چرا که فیلمبرداری با استفاده از این تکنیک، هزینهی سرسامآوری را به دنبال دارد.
سریال پایتخت حتی در ایفای نقش بازیگرها هم ضعیف عمل میکند. به غیر از محسن تنابنده که پیشتر هم گفتیم انتقال بار طنز به بیننده در اکثر اوقات روی دوش او سنگینی میکند، سایر شخصیتها گویا از سر اجبار به بازی در این قسمت از پایتخت تن میدهند. حذف بابا پنجعلی را به فال نیک گرفتیم، اما با شخصیتهای سارا و نیکا همچنان مشکل داریم که چقدر بد، مصنوعی و خشک جلوی دوربین ظاهر میشوند و از زبان نقی معمولی، رسما با «دو عدد هویج» روبهرو هستیم که هنوز معلوم نیست بر اساس کدام ویژگیهای رفتاری یا شاید هم ظاهری، این دو نوجوان در وهلهی اول وارد سریال پایتخت شدهاند. همه چیز مصنوعی است؛ از روابطها بگیرید تا حتی ایفای نقش بازیگرهای ریز و درشت. کارگردان در انتها نیز به آثار قبل از انقلاب گریزی میزند که رسما تیر خلاصی است بر این سریال به اصطلاح کمدی.
کار بسیار سخت و دشواری است که از سریال پایتخت 6 بتوان نکات مثبتی استخراج کرد؛ اثری که دیگر نه طنز دلنشینی مثل گذشته دارد و نه معنای درست و حسابی از قِبَلِ داستان بسیار سطحی و پیشپاافتادهاش عاید بیننده میشود. پخش سریال پایتخت 6 از شبکهی یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در حالی به اتمام میرسد که ضبط، تهیه و پخش اپیزود پایانی فصل ششم از بدبختیهای نقی معمولی و خانوادهاش به زمانی کاملا نامعلوم در آینده موکول شده است! این اثر از جنبهی فنی و محتوایی محکوم است به نابودی و فراموشی؛ لذا ما رسما با تماشای سریال پایتخت، در حقیقت به شعور خودمان توهین کردهایم.
آپدیت: نقد سریال پایتخت 6 – دو قسمت پایانی
با اینکه پایتخت ۶ رسما به یک فاجعهی تمام عیار تبدیل شده بود، هنوز چند درصدی احتمال میدادیم تا در دو قسمت پایانی حداقل خندهای از بابت تماشای ماجراهای نقی و خانوادهاش روی لبمان نقش ببندد اما چیزی که روی صورتمان نقش بست نه تنها لبخند نبود، بلکه اخمی بود که از سر ناراحتی، روی پیشانیمان حک شد. سریال پایتخت 6 از آن چیزی که فکرش را میکردیم، بدتر شد و ساخت دو قسمت جدید پایتخت علنا تیر خلاصی بود که سیروس مقدم به این محصول پرطرفدار تلویزیونی زد. به گونهای که پس از تماشای تیتراژ قسمت پایانی آرزو میکردیم ای کاش اصلا پایتخت جدیدی ساخته نمیشد و با همان سکانس پایانی قسمت پیشینی که سال گذشته تماشا کرده بودیم، با خانوادهی نقی معمولی برای همیشه بدرود میگفتیم.
به قهقهرا رفتن یعنی اینکه یک سریال با قصهای ساده و دلنشین در نهایت تبدیل شد به یک محصول سراسر تبلیغاتی
به قهقهرا رفتن یعنی اینکه یک سریال با قصهای ساده و دلنشین در نهایت تبدیل شد به یک محصول سراسر تبلیغاتی که در راستای به اصطلاح فرهنگی حرکت میکند. البته این حرکت به جای اینکه رو به جلو باشد، دقیقا برعکس و به سمت عقب است. در دو قسمت پایانی میبینیم که نقی به اتهام قتل پدر زنش به دلیل انتقال ویروس کرونا در دادگاه جواب پس میدهد. همین طرح داستانی به قدری احمقانه، مصنوعی و غیرقابل باور است که هر آنچه به این ماجرا ربط پیدا میکند نیز مضحک است. از سوی دیگر ایفای نقش بهرام افشاری در نقش بهتاش و نه شخصیتپردازیاش، تنها عاملی است که میتوان آن را «مثبت» قلمداد کرد! محسن تنابنده بینهایت تلاش میکند تا مخاطب را با ادا و اطوارهای همیشگیاش بخنداند اما بیننده باید دقیقا به چه چیزی بخندد؟ به شکل و قیافهی مصنوعی بازیگرها یا داستانی که چفت و بست ندارد؟ یا شاید هم به حماقتهایی که از سر کل شخصیتها سر میزند؟ حذف بازیگرهای سارا و نیکا را به فال نیک گرفتیم اما در این دو قسمت پایانی، هر بازیگری به ساز خودش میرقصد و اصلا احساس نمیکنیم کسی در این میان به بازیگرها خط میدهد که چگونه جلوی دوربین رفتار کنند. نه حس میشود که کارگردانی در صحنه حضور دارد و نه بازیگردانی. گویا محسن تنابنده و دیگران دور هم جمع شدهاند تا صرفا چیزی برای عید ضبط کنند.
سریال به آن خوبی و جذابی را تبدیل کردهاند به یک محصول تبلیغاتی و مانیفست که مثلا بیننده تحت تاثیر اتفاقات داستانی، ویروس کرونا را جدی گرفته و پروتکلهای بهداشتی را جدی بگیرد. سعی کردهاند تا رویدادهایی که نقی و خانوادهاش در پایان سریال تجربه میکنند، در همین زمان حال حاضرِ این روزهای ایران رقم بخورد تا سریال واقعگرایانه باشد، اما چیزی که میبینیم نه تنها واقعگرایانه نیست که بیشتر تصنعی و احمقانه است. چرا در سریال به بیکار شدن مردم، تورم، گرانی لجام گسیخته و سایر موارد اشاره نمیشود؟ دم خروس را باور کنیم یا قسمت حضرت عباس را؟
باید به عوامل دست اندر کار سریال پایتخت 6 مدال افتخار داد؛ چراکه بعید میبینم گروه یا تیمی در مقیاس جهانی بتواند اینگونه یک اثر بسیار موفق، محبوب و پرطرفدار را در طول شش فصل به یک محصول سطحی، مشمئزکننده و سراسر تبلیغاتی تبدیل کند.
- تلاش محسن تنابنده برای خنداندن مخاطب
- شخصیتپردازی قابل قبول کاراکتر «رحمت» با ارفاق
- فیلمنامهای پر از سوتی و حفرههای فاحش غیرقابل چشمپوشی
- ایفای نقش فاجعهی اکثر بازیگرهای اصلی
- حضور کارگردان و بازیگردان در جریان اپیزودها حس نمیشود
- فقدان بار اخلاقی مثبت در سریال
- شخصیت و روابطی که دیگر برای مخاطب آشنا نیست
- کارگردانی و طرح داستانی فاجعهآمیز و سراسر تبلیغاتی دو قسمت پایانی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید