فیلم ایرانی پوست که در ژانر وحشت طبقهبندی میشود سر و صداهای زیادی به پا کرده است. ظاهرا بالاخره بعد از مدتهای مدیدی سنگ بنای یک فیلم خوش تکنیک در ژانر ترس در ایران گذاشته شده اما آیا فیلمی است قابل احترام و قابل ستایش؟ آیا فیلم پوست واقعا میتواند کسی را بترساند یا حسِ وحشتی فراموش نشدنی را به جانِ بیننده بیندازد؟
فیلم پوست به کارگردانی و نویسندگی بهمن و بهرام ارک اثری است کاملا ساختارمند و متکی به یک فرم قابل قبول. پوست، از جنبهی تکنیکی نیز میتواند اثری قابل دفاع باشد اما المانی که بیننده در ابتدا با آن درگیر خواهد شد، چیزی نیست جز فیلمنامه. داستان فیلم پوست، تم و مضمونی عاشقانه دارد. وقتی صحبت از عشق به میان میآید، مقولهای به اسم جدایی نیز میتواند یک کاتالیزر قدرتمند در داستان باشد. کارگردانهای فیلم پوست تصمیم گرفتند تا قصهی عاشقانهی فیلم پوست را با جادو و جنبل نیز ترکیب کنند تا اثری که به دست میآید، همه رقم پتانسیل یک روایت جذاب و غنی را داشته باشد. اما چند ایراد در بطن این قصه وجود دارد.
اول از همه اینکه نیازی به حضورِ یک راوی نبود. وجودِ راوی از یک منظر خوب است؛ یک شخصیت تلاش میکند تا بیننده متوجه ریز و بم اتفاقات شود و اگر چیزی از چشمانش غافل مانده، راوی این نکات را به بیننده گوشزد کند. با این حال وقتی در یک فیلم که در ژانر ترسناک طبقهبندی شده یک راوی وجود دارد، علنا یک سد و یک مدل حائل بین دنیای فیلم و بیننده قرار میگیرد و مخاطب انگار از پشت شیشه در حال تماشای اتفاقات است. بیننده که ما باشیم باید خودمان را در دنیای فیلم، غرق شده ببینیم تا از فضاسازیها و اتفاقات درون فیلم به وحشت بیفتیم. دومین ایراد فیلمنامه در شلوغکاریهای صحنههاست. آنقدر رویدادهای مهم، پشت سر هم به شکلی قطاری نشان داده میشوند که بیننده فرصتی نمییابد تا شخصیتها را شناخته و از همه مهمتر درباره آنها قضاوت کند. به هر حال فیلم پوست و مثلثی که بین آراز، سید و مارال شکل میگیرد، باید ذهن بیننده را کاملا درگیر کند. فیلمنامهنویسها یک معمایی را مطرح میکنند که میتوانست پرداخت قویتری داشته باشد. با این وجود، فیلمنامهی فیلم پوست با وجود اینکه روایت خوبی دارد و از جای درستی شروع شده و به جای درستی نیز در پایان میرسد، اما بیننده نمیتواند از تماشای چنین داستانی نهایت لذت را ببرد. این قصه، توانِ ماندگاری در ذهن بیننده را ندارد چون بیننده از شخصیتها و دنیایشان به شدت دور است.
فیلم پوست را میتوان از جنبهی کارگردانی اثری قابل تامل دانست. دیگر خبری از تکنیک تدوین جامپ اسکر (Jump Scare) در یک فیلم ایرانی نیست. کارگردانهای فیلم پوست به جای ترساندنهای ناگهانی و گذرا در دلِ مخاطب، به سمت فضاسازی و خلق اتمسفری گیرا روی آوردند که خوشبختانه در این امر کاملا موفق شدهاند. از پوستِ حیوانات گرفته تا نورپردازی و چینشِ صحنههای داخل جنگل و محیط شهری، همگی در خدمتِ خلق یک فضای هوشمندانه به کار گرفته شدهاند. با این حال وقتی صحبت از ترسیدن و ترساندن به وسط کشیده میشود، «شدت» و «اثرگذاری» عامل محرکهی ترس در پسِ هر سکانس باید مورد بررسی قرار گیرد. فیلم پوست هر دو مولفه را نمیتواند با هم افزایش دهد؛ چراکه به جز فضاسازی، چیز دیگری برای عرضه ندارد. جشنِ عروسیِ داخلِ جنگل که سمِ اجنه را میبینیم شاید در بار اول کمی ترسناک باشد (که برای خیلیها نیست!) اما تماشای سمِ اجنه در مرتبههای دیگر در سکانسهای متفاوت برای بیننده حس خاصی را احتمالا ایجاد نمیکند. از این دست اشتباهات در کارگردانی سکانسها به کرات دیده میشود. وسواسِ سازندگان روی فضاسازی علنا در اواخر ماجرا کاری میکند تا بیننده از هیچ یک از اتفاقات جلوی دوربین حسِ خاصی نداشته باشد. «از آنورِ بوم افتادن»، مصداق بارز کارگردانی فیلم پوست است که بیننده را در پایان راضی نگه نمیدارد؛ مخاطبی که نمیتواند فیلم پوست را یک اثر ترسناک بداند چون مولفههایش در خدمت چنین حسی به درستی و با اثرگذاری زیاد چیده نشده است.
دیگر خبری از تکنیک تدوین جامپ اسکر (Jump Scare) در یک فیلم ایرانی نیست. کارگردانهای فیلم پوست به جای ترساندنهای ناگهانی و گذرا در دلِ مخاطب، به سمت فضاسازی و خلق اتمسفری گیرا روی آوردند که خوشبختانه در این امر کاملا موفق شدهاند
در بخش تکنیکال و فنی میتوان به موسیقی فیلم پوست کمی دلخوش بود اما هر اندازه که بخش صوتیِ کار خوب باشد، به تنهایی نمیتواند گره از مشکلاتِ درهمتنیدهی فیلم را باز کند. این اثر قطعا میتوانسته شانسِ بیشتری برای جلب رضایت طرفداران ژانر وحشت داشته باشد، اگر موسیقی به قصدِ ترساندن بیننده در صحنه تعبیه میشد. به جز یک صحنهی عروسی که رسما گل سر سبد فیلم پوست به حساب میآید، موسیقی و افکتهای صوتی در سایر سکانسها برایندی نزدیک به صفر در القای حس ترس دارد. در هر صورت چیزی از ارزشهای موسیقی این فیلم کم نمیشود.
و اما مفهوم یا مفاهیمی که از فیلم پوست برمیآید چیزی است تکراری، یک کلیشهی دِمُدِه و از مهمتر فراموششدنی؛ چراکه میتوان رابطهی آراز با مادرش و سپس عشق نخنمای بین آراز و مارال را در دلِ هزار و یک مدل فیلم و سریال ترسناکِ دیگر پیدا کرد. نه نکتهی منحصر به فردی فیلم پوست به آن اشاره میکند و نه نوآوری و بداعتی در راستای خلق مفاهیمش به چشم دیده میشود. فیلم پوست فارغ از قالب و پوستهی فانتزی و مدرنش، در باطن چیزی ندارد که به ماندگاری اثر کمک کند. این همه زحمت برای فضاسازی نیز دست آخر به چه کار باید بیاید؟ یا «ترس» یا «القای مفهوم» را باید جواب به این سوال دانست که فیلم پوست در هر دو بخش ضعیف عمل میکند.
ضمنِ اشاره به موسیقیِ بامداد افشار، فیلم پوست نکات مثبت متعدد دیگری مثل خلق فضاسازیِ درست نیز در چنته دارد. با این حال فیلم پوست، توان ترساندن هر مدل مخاطبی را با قصهاش ندارد. شاید اگر روایتِ فیلم به سبکی دیگر بود میتوانستیم این فیلم را یک اثر خوب یا حتی عالی در ژانر وحشت تلقی کنیم.
- فضاسازی
- بازی بازیگران
- موسیقی
- ناتوانی فیلم در القای حس ترس و حتی ترساندن بیننده
- راوی و روایتگری که بهتر بود نباشد
- مفهوم زیرمتنی تکراری و فاقد نوآوری
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید