فیلم Proxima اثری درام و اکشن است که داستانی احساسی از چالشهای خانوادگی یک فضانورد زن را به تصویر میکشد. این فیلم تلاش کرده تا با اشاره به موضوعاتی نظیر اکتشافات فضایی و پروژهی سفر انسان به مریخ، خود را به عنوان یک اثر علمی تخیلی نیز معرفی کند، اما حقیقت این است که پروکسیما صرفاً اثری احساسی برای نمایش دوری یک مادر از فرزند خود است.
سارا یک فضانورد فرانسوی است که از طرف آژانس فضایی اروپا موفق به حضور در پروژهای یک ساله در ایستگاه فضایی بینالمللی شده است. سارا در زندگی شخصی از همسرش جدا شده و با دخترش «استلا» زندگی میکند. او در اندوه و نگرانی دوری از فرزند خود برای رفتن به این پروژهی فضایی است و از طرف دیگر حاضر به از دست دادن شانس رسیدن به آرزوی کودکی خود، یعنی فضانورد شدن نیست.
در برخی از سکانسهای پروکسیما از لوکیشنهای واقعی مربوط به تمرینهای فضانوردان استفاده شده و فیلم در کنار روایت داستان خود تلاش کرده تا اشارههایی به چالشهای متعدد فضانوردان برای زندگی در خارج از جو زمین نیز داشته باشد. البته اصل موضوع داستان فیلم بیشتر روی چالشهای زندگی شخصی سارا متمرکز بوده و نشان دادن تمرینهای فضایی در اولویت دوم قرار دارند.
پروکسیما یک ملودرام احساسی است که شخصیتپردازی درست یا داستانی پرچالش ندارد
در حقیقت پروکسیما یک ملودرام احساسی است که شخصیتپردازی درست یا داستانی پرچالش ندارد. فیلم به سادگی کاراکترهای خود را به دو گروه سفید و سیاه دستهبندی کرده است؛ سارا، استلا و «وندی» شخصیتهای خوب و دلسوز داستان هستند که همهی داستان حول محور معصومیت آنها میگردد و از طرف دیگر «توماس» و «مایک» به عنوان همسر سابق و همکار سارا شخصیتهای منفی فیلم هستند که خانواده را در آخرین اولویت زندگی خود قرار دادهاند.
علاوه بر شخصیتپردازی کلیشهای، پروکسیما فضاسازی به شدت افراطی دارد و از آن برای نمایش داستان احساسی خود، آن هم به شکلی کاملاً اغراقآمیز استفاده کند. این فیلم چالشها و مشکلات فضانوردان را پیش از اعزام، به درستی و به شکلی واقعگرایانه نمایش نمیدهد، بلکه تمامی المانهای نشان داده شدهی خود را مثل مراکز تحقیقاتی و فضایی در خدمت نمایش یکی از مشکلات شخصی سارا قرار میدهد.
ریتم کند داستان نیز در کنار نمایش سکانسهای غیرضروری و موتیفهای پیدرپی که هیچ کدام به بدنهی اصلی داستان ارتباط ندارند، باعث میشود تا تماشای پروکسیما تا حدودی برای مخاطب عذابآور باشد. زمان به نسبت طولانی ۱۰۷ دقیقهای فیلم، بدون حضور چالشهای خاص در داستان یا صحنههای اکشن جذاب آن هم برای اثری که ادعای روایت یک داستان فضایی دارد، خستگی مخاطب را از تماشا دوچندان و رفته رفته حتی هدف اصلی فیلم را لوث میکند.
پروکسیما همواره میان سکانسهای مربوط به مشکلات خانوادگی سارا و تمرینهای فضانوردی او پرسه میزند
پروکسیما همواره میان سکانسهای مربوط به مشکلات خانوادگی سارا و تمرینهای فضانوردی او پرسه میزند و داستانی کاملاً پراکنده و از هم گسسته را روایت میکند. در حقیقت فیلم نتوانسته به درستی دو موضوع فضا و رابطهی مادرانه را به یکدیگر وصل کند؛ چرا که اگر سارا به جای رفتن به یک پروژهی فضایی خارج از زمین، قرار بود برای کار به یک کشور دیگر برود که فرزندش حق حضور در آنجا را نداشت، باز هم فیلم میتوانست داستان خود را با همین شدت و کیفیت تعریف کند. با در نظر گرفتن این موضوع و با وجود اشارهی مستقیم فیلم به آخرین پروژهی فضایی بشر پیش از سفر مریخ و نمایش سکانسهای مربوط به تمرینهای فضانوردان، همچنان نمیتوان این فیلم را یک اثر علمی تخیلی یا حتی اکشن در نظر گرفت.
از لحاظ تکنیکی، پروکسیما تاکید زیادی به فیلمبرداری روی دست داشته که در بسیاری از سکانسها هیچ دلیل موجهی ندارد. شاید استفاده از تکنیک فیلمبرداری با دست در سکانسهای درام، برای نشان دادن آشفتگی روحی سارا تا حدودی قابل درک و به جا باشند، اما پافشاری فیلم برای استفاده از این تکنیک در صحنههای مربوط به تمرینهای فضانوردی و لوکیشنهای تحقیقاتی و اکتشافی، به هیچ وجه توجیه ندارند. حتی اگر محدودیت بودجهی ساخت فیلم را نیز در نظر داشته باشیم، استفاده از این تکنیک به هیچ وجه قابل تحسین نیست و نمیتوان آن را منطقی در نظر گرفت.
پروکسیما از نظر صحنهسازی و داستان نیز اشتباههای زیادی دارد؛ شاید بتوان از اشتباههای کوچکی مثل سلام کردن مایک و همسرش آن هم چند دقیقه بعد از گرفتن عکس با یکدیگر گذشت، اما اشتباه بزرگ صحنهی پایانی که خداحافظی فضانوردان را نشان میدهد بسیار ناامیدکننده است. در آخرین صحنهی فیلم، سارا و همکارانش به راحتی از کنار مردم رد شده و سوار اتوبوس میشوند، بدون توجه به این مسئله که آنها برای چند روز در قرنطینه بودهاند تا هیچگونه باکتری یا میکروبی را با خود به فضا نبرند.
با وجود اشتباههای متعدد، پروکسیما دو نکتهی مثبت را در خود جای داده که تا حدودی میتواند تحسین مخاطب را به همراه داشته باشد. یکی از نکات مثبت پروکسیما بازی خوب «اوا گرین» در نقش سارا است. به نظر میرسد که تمام وظیفهی تاثیرگذاری فیلمی به خستهکنندگی و پراشتباهی پروکسیما روی دوش اوا گرین بوده که البته اوا گرین توانسته به خوبی از پسِ القای حس نگرانی مادرانه به کاراکتر سارا برآید.
نکتهی قابل تحسین دیگر، ایدهی فیلم برای پرداختن به مادرانی است که به خاطر انجام ماموریتهای طولانی مدت، از خانواده و فرزندان خود دور میمانند. هر چند که این ایده در پروکسیما بسیار بد اجرا شده، با این حال تنها چیزی است که پس از تماشای فیلم در ذهن باقی خواهد ماند. فیلم در پایان با نشان دادن تصویر زنان فضانورد، ادای احترام خود را به این افراد نشان میدهد. با این حال اگر شیوهی کارگردانی کمی متفاوتتر بود، شاید فیلم میتوانست در جذب هر چه بیشتر مخاطب عملکرد بهتری داشته باشد.
فیلم Proxima را میتوان حاوی ایدهی خوبی دانست که به خاطر دلایل مختلف به شدت بد اجرا شده است. شاید این فیلم از لحاظ پرداختن به مشکلات شخصی فضانوردان پیش از اعزام به ماموریت قابل تحسین باشد، اما از نظر سینمایی هیچ جایگاهی در میان آثار تحسینبرانگیز ندارد. ریتم کند در کنار داستان پراشتباه و خستهکننده قطعا باعث ناامیدی هر چه بیشتر مخاطب در حین تماشای آن میشود. پروکسیما یک فیلم کاملا پراکنده و از هم گسسته است که نه میتوان آن را یک اثر خوب در ژانر درام دانست و نه میتوان آن را یک فیلم اکشن همراه با صحنههای جذاب و خیرهکننده توصیف کرد. برای تماشای این فیلم باید صبر زیادی خرج کرد و قطعا تماشای پروکسیما جذابیتی را به همراه نخواهد داشت.
- نقشآفرینی خوب اوا گرین
- ایدهی خوب داستان برای پرداختن به مشکلات فضانوردان
- استفاده از لوکیشنهای واقعی تمرین فضانوردان در برخی از صحنهها
- ریتم کند و خستهکننده
- شخصیتپردازی کلیشهای
- اشتباههای متعدد داستان و برخی از سکانسها
- استفادهی افراطی از تکنیک فیلمبرداری روی دست
- عدم ارتباط درست میان پروژهی فضایی و رویدادها درام داستان
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید