سریال ریک و مورتی از آن دسته آثاری است که کمتر در ژانر طنز متولد میشوند و حتی کمتر از آن به موفقیت میرسند. اما ریک و مورتی این دستاورد را محقق کردهاند.
مجموعه انیمیشنهای طنز بزرگسالان در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشتهاند. مسیری که سریال «خانوادهی سیمپسون» نزدیک به سی سال پیش آغازگر آن بوده، امروز شاهد حضور قشر گستردهای از محصولات فرهنگی است که با بیانی طنز و در فضایی به ظاهر کودکانه، به دغدغههای بزرگسالان میپردازد. از میان آثار این چنینی، سریال «ریک و مورتی» توانسته در مدتی کوتاه، به محبوبیتی جهانی دست پیدا کند. این مجموعه برای اولین بار در سال ۲۰۱۳ از شبکهی «ادالت سوئیم»، یکی از زیرشاخههای «کارتون نتورک» پخش شد و خیلی زود مخاطب خاص خود را پیدا کرد. خالقان سریال ریک و مورتی جاستین رویلند و دان هارمون هستند. این اثر به طور کلی ماجراجوییهای «ریک سنچز» و «مورتی اسمیت» در جهانهای موازی و سیارات مختلف را دنبال میکند. ریک پدربزرگ مادری مورتی است که از نبوغ خاصی برخوردار بوده و به نوعی باهوشترین موجود جهان شناخته میشود. در نقطهی مقابل او، مورتی قرار دارد؛ پسرکی ساده و دست و پا چلفتی که برخلاف میل خود درگیر ماجراهای پدربزرگ نابکارش شده است.
البته ماجراجوییهای ریک تنها گریبان مورتی را نمیگیرد. سایر اعضای خانواده اسمیت هم همواره تحت تاثیر اعمال و رفتار این پیرمرد نابغهی الکلی هستند. «جری»، پدر خانواده و داماد ریک است. رابطهی او و پدر زن دانشمندش یک ارتباط اجباری است که تنها عامل بقای آن را میتوان «بت»، مادر خانواده و دختر ریک دانست. جری و بث علاوه بر مورتی، دختر نوجوانی به نام «سامر» هم دارند. خانوادهی اسمیت در واقع یک خانوادهی کلیشهای قرن ۲۱ است که با مشکلاتی همچون بلوغ فرزندان، بحران میانسالی، روزمرگی و سایر معضلات انسان مدرن دست و پنجه نرم میکنند. اما حضور شخصیتی مثل ریک اوضاع را بیش از پیش برای این خانواده پیچیده کرده است.
سریال ریک و مورتی وقت خود را برای توضیح وقایع گذشته و چگونگی شکل گرفتن این خانواده هدر نمیدهد و این امر را میتوان از نقاط قوت داستان دانست. در طول سریال به دلیل حضور ریک در کنار این خانواده اشارهی مستقیمی نمیشود و بسیاری از موضوعات پرتکرار داستان هم به نوعی ماهیت قراردادی دارند. به عنوان مثال میتوان به «تفنگ پورتالی» ریک اشاره کرد. این وسیله پای ثابت تمام ماجراجوییهای این مجموعه بوده و به ریک امکان این را میدهد که با ساخت یک پورتال، به هرکجای کائنات و حتی جهانهای موازی سفر کند. ماهیت این وسیله هرگز توسط سازندگان اثر توضیح داده نمیشود و کسی نمیداند ریک چطور توانسته چنین وسیلهی مهمی را بسازد. از طرف دیگر نحوهی عملکرد این شئ بسیار مهم هم در هالهای از ابهام است. در واقع پذیرش «وجود یک تفنگ پورتالی و قابلیتهای آن» یک قرارداد اولیه میان سازندگان سریال و بینندگان آن است که مانع از پیچیدگی غیر ضروری سریال ریک و مورتی میشود.
در نقطهی مقابل این قراردادها، اصول و وقایعی قرار دارند که در بطن مجموعهی ریک و مورتی به دقت جایگذاری شده و در طول داستان برای بینندگان تفسیر میشوند. وقایع داستانی و به طور کلی، بستر روایت داستان تقریبا هرگز از اصول قراردادی استفاده نمیکند و برعکس، سعی دارد تا با ارائهی یک چهارچوب منطقی با توجه به شرایط جهان سریال ریک و مورتی، نوعی رابطهی علّی قابل درک برای بینندگان رقم بزند. به عنوان مثال میتوان به یکی از محبوبترین قسمتهای سریال اشاره کرد که در آن ریک خود را به یک «خیارشور» تبدیل میکند. بله، یک خیارشور! اینکه ریک چطور به چنین دستاوردی رسیده اصلا اهمیتی ندارد و در طول قسمت هم به آن پرداخته نمیشود، زیرا داستان این قسمت بر «هدف» ریک از انجام چنین کاری تمرکز دارد، نه «چگونگی» آن. این از موارد قراردادی سریال است که براساس آن، ریک سنچز نابغهایست که از پس همه چیز برمیآید.
سریال ریک و مورتی برای بینندگان خود آنقدر ارزش قائل است که وقت آنها را برای پرداختن به موضوعات حاشیهای تلف نکند
اما چهارچوب منطقی داستان جایی وارد عمل میشود که نقشهی او برای بازگشت به حالت اولیه با شکست مواجه میشود. در چنین شرایطی، ریک واقعا از تواناییهای فیزیکی یک خیارشور برخوردار است و حتی نمیتواند خود را حرکت بدهد. او یک خیارشور است و باید با قوانین جهان خیارشوری کنار بیاید! با این همه، ریک با تکیه بر نبوغ و تنها عضو متحرک خود یعنی زبانش، میتواند طی سلسله وقایعی، قابلیت حرکت کردن را برای خود دوباره به ارمغان بیاورد. در این قسمت به چگونگی تبدیل شدن ریک به یک خیارشور پرداخته نشده، اما ۳ دقیقه از مدت زمان ۲۰ دقیقهای آن به توضیح و نمایش تلاش ریک برای بازیابی قابلیت حرکت کردن خود اختصاص دارد تا این اتفاق در ذهن بیننده به خوبی هضم شود. سریال ریک و مورتی برای بینندگان خود آنقدر ارزش قائل است که وقت آنها را برای پرداختن به موضوعات حاشیهای تلف نکند و در عین حال برای قانع کردن آنها در خصوص علت وقایعی که در قاب تلویزیون خود میبینند، تمام تلاش خود را به کار ببندد. در یک کلام، سریال ریک و مورتی در عین ایجاز در بیان خود، به بهترین نحو به جزئیات مورد نیاز برای همراه کردن ذهن بینندگان با وقایع و جلوگیری از سردرگمی آنها میپردازد.
از دیگر نکاتی که سریال ریک و مورتی را از سایر رقبا متمایز میکند، شخصیت پردازی چندلایهی قهرمانان است. در پس کلیشههای خانوادهی آمریکایی که در این سریال تصویر میشود، انسانهایی منحصر به فرد حضور دارند. ریک نابغهی دیوانهی داستان است که برای فراموش کردن دردهای خود به الکل پناه برده. ماهیت دردهای این شخصیت در طول روایت داستان بر بینندگان آشکار میشود، زیرا مورتی هم اندک اندک با جهانی که پدربزرگش در آن زندگی میکند آشنا شده و چشمان وی به حقایق باز میشود. در واقع ریک و مورتی دو روی یک سکه هستند. هردوی آنها به دلیل سفرهای عجیب و غریب و تجارب شگفت انگیزی که از جهانهای مختلف و ماجراجوییهای متفاوت به دست آوردهاند، به نوعی بحران وجودی مبتلا شدهاند. در جهانی که یک نژاد از موجودات هوشمند بسیار کوچک و تمام تمدن آنها تنها برای تامین انرژی مورد نیاز ماشین ریک زنده هستند، معنی تمدن و آزادی از بین میرود. وقتی که مورتی برای به دست آوردن دختر محبوب خود به اشتباه تمام انسانهای جهان را به هیولا تبدیل کرده و مجبور میشود به یک جهان موازی کوچ کند، در واقع تمام بشریت را با دستان کوچک خود نابود کرده است. وقایع این چنینی در سریال ریک و مورتی به کرّات اتفاق میافتند و نهایتا تلخی زندگی در دنیای که به روایت مورتی «سرشار از آشوب و جنون است» را به اثبات میرسانند.
با این حال، تفاوت شخصیت ریک و مورتی در نحوهی رو به رو شدن با این حقایق تلخ است. ریک برای فراموش کردن این تلخی خود را در الکل و هیجان جنون آمیز غرق میکند، اما مورتی آن را پذیرفته و سعی میکند تا از داشتههای خود در زندگی لذت ببرد. ریک و مورتی برخلاف آثاری مثل خانوادهی سیمپسون، تنها در شوخیهای سیاسی اجتماعی خلاصه نمیشود، بلکه دغدغههای فلسفی و ایدئولوژیک خاصی را در دل داستانهای خود جاسازی میکند تا بینندگان را با سؤالهایی بزرگ مثل جایگاه کوچک انسان در کائنات و خودبرتر بینی ذاتی این گونهی جانوری رو به رو کند؛ سؤالهایی که شاید تلخی پاسخ دادن به آنها با شیرینی شوخیهای جنسی و بزرگسالانهی ریک رفع شود.
از دیگر نکاتی که سریال ریک و مورتی را از سایر رقبا متمایز میکند، شخصیت پردازی چندلایهی قهرمانان است. در پس کلیشههای خانوادهی آمریکایی که در این سریال تصویر میشود، انسانهایی منحصر به فرد حضور دارند. ریک نابغهی دیوانهی داستان است که برای فراموش کردن دردهای خود به الکل پناه برده. ماهیت دردهای این شخصیت در طول روایت داستان بر بینندگان آشکار میشود، زیرا مورتی هم اندک اندک با جهانی که پدربزرگش در آن زندگی میکند آشنا شده و چشمان وی به حقایق باز میشود. در واقع ریک و مورتی دو روی یک سکه هستند. هردوی آنها به دلیل سفرهای عجیب و غریب و تجارب شگفت انگیزی که از جهانهای مختلف و ماجراجوییهای متفاوت به دست آوردهاند، به نوعی بحران وجودی مبتلا شدهاند. در جهانی که یک نژاد از موجودات هوشمند بسیار کوچک و تمام تمدن آنها تنها برای تامین انرژی مورد نیاز ماشین ریک زنده هستند، معنی تمدن و آزادی از بین میرود. وقتی که مورتی برای به دست آوردن دختر محبوب خود به اشتباه تمام انسانهای جهان را به هیولا تبدیل کرده و مجبور میشود به یک جهان موازی کوچ کند، در واقع تمام بشریت را با دستان کوچک خود نابود کرده است. وقایع این چنینی در سریال ریک و مورتی به کرّات اتفاق میافتند و نهایتا تلخی زندگی در دنیای که به روایت مورتی «سرشار از آشوب و جنون است» را به اثبات میرسانند.
با این همه، تفاوت شخصیت ریک و مورتی در نحوهی رو به رو شدن با این حقایق تلخ است. ریک برای فراموش کردن این تلخی خود را در الکل و هیجان جنون آمیز غرق میکند، اما مورتی آن را پذیرفته و سعی میکند تا از داشتههای خود در زندگی لذت ببرد. ریک و مورتی برخلاف آثاری مثل خانوادهی سیمپسون، تنها در شوخیهای سیاسی اجتماعی خلاصه نمیشود، بلکه دغدغههای فلسفی و ایدئولوژیک خاصی را در دل داستانهای خود جاسازی میکند تا بینندگان را با سؤالهایی بزرگ مثل جایگاه کوچک انسان در کائنات و خودبرتر بینی ذاتی این گونهی جانوری رو به رو کند؛ سؤالهایی که شاید تلخی پاسخ دادن به آنها با شیرینی شوخیهای جنسی و بزرگسالانهی ریک رفع شود. البته باید گفت که بزرگترین دستاورد این سریال، ایدههای جذاب و شگفت انگیز آن است. درست زمانی که سینمای هالیوود از کمبود ایدههای بدیع و جذاب رنج برده و به نوعی در بازسازیها و ادامههای تکراری آثار گذشتهی خود گرفتار شده است، ریک و مورتی ایدههایی آنچنان زیبا و به یاد ماندنی ارائه میکند که میتوان با تکیه بر هرکدام از آنها یک مجموعهی سینمایی تازه خلق کرد. امکان سفر در دنیاهای مختلف با استفاده از تفنگ پورتالی ریک، کهکشانی از ایدههای جذاب را در اختیار سازندگان سریال ریک و مورتی قرار داده و رویلند و هارمون به خوبی این پتانسیل را محقق کردهاند. این دو نویسندهی جوان توانستهاند به تعادلی طلایی میان محتوای طنز و علمی-تخیلی مجموعه دست پیدا کنند و این تعادل را حتی در روایت داستانهای کوتاه و ماجراهای اصلی و پیوستهی خانوادهی اسمیت هم بکار بگیرند.
سریال ریک و مورتی تنها در سه فصل و ۳۱ قسمت آن هم در یک بازهی زمانی ۶ ساله عرضه شده است. با این همه، محبوبیت این اثر در بین تماشاگران و منتقدان به یک اندازه بوده و توانسته رضایت هر دو گروه را جلب کند. این سریال حتی در سال ۲۰۱۸ توانست یک جایزهی «امی» را هم به دلیل خلاقیت مثال زدنی خود برای سازندگانش به ارمغان بیاورد. سریال ریک و مورتی تنها یک سرگرمی نیست، بلکه مثال زندهای از خلاقیت و نوآوری است که به تمام فعالان رسانهای یادآوری میکند برای ساخت اثری تحسین برانگیز نیازی به هزینههای میلیاردی نیست. پایبندی به اصول حرفهای در روایت داستان از عوامل موفقیت این مجموعه است و میتوان آن را ترکیبی شگفت انگیز از طنز اجماعی سیمپسونها و ماجراجوییهای علمی «پیشتازان فضا» دانست.
- ایدههای جذاب و شگفت انگیز
- شخصیت پردازی چندلایهی قهرمانان
- چهارچوب منطقی مناسب در کنار فضایی تخیلی و علمی
- طنز بزرگ سالانه خوب
- تاکید بیش از اندازه بر اصول قراردادی که گاهی اوقات پذیرش آنها برای مخاطب دشوار است
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید