فیلم Rocketman قبل از اینکه اثری بیوگرافی و موزیکال با کیفیتی باشد، سینما است و وفاداری کاملی به مدیوم هنری دارد که برای روایت قصهاش آن را انتخاب کرده است.
فیلمهای بیوگرافی همیشه از جذابیت خاصی برخوردارند. ضمن حقیقی بودن، سینما هستند. مستند نیستند که نیاز به وفاداری کامل و جزء به جزء داشته باشند و آنقدر هم دور نیستند که واقعیت تازه و دروغینی را تحویل بدهند. قصهای شخصی از درگیریها و بالا و پایینهای زندگی شخصیت اصلی خودند که بواسطه مدیوم هنری سینما، این روایت از جذابیتی چندین برابر بهرهمند شده است.
هنر سینما نیز در همین است، اینکه میتواند از دل قصه و روایتی بعضا معمولی که همگیمان روزانه با آنها درگیری داریم، روایتی چنان ناب و هیجانانگیز به تصویر بکشد که هوش از سرمان بپرد. واقعیت فیلم با وجود حقیقی بودن، چنان عجیب و خاص جلوه کند که انگار درحال تماشای قصهای فانتزی هستیم. بازخلق واقعیتی تکراری در سر و شکلی که شما را شیفته و مدهوش آن میکند و در انتها با حالی خوش به همان روتین همیشگی برمیگرداند.
فیلم Rocketman نیز دقیقا در همین مسیر قدم میزند. اثری است که براساس زندگی شخصی و حرفهای «التون جان» (Elton John) خواننده و موسیقیدان انگلیسی ساخته شده. ولی از همان اولین سکانسش، به شما مدیوم هنری خود را در شکلی اعلاء یاداور میشود. به لطف پیشه موسیقی که التون بر عهده دارد، ژانر موزیکال را هم به فیلم اضافه میکند و ملغمهای سرخوش و تلخ از موسیقی، اوج و سقوط موسیقیدانی با استعداد را به تصویر میکشد.
هالیوود طی سالهای گذشته نشان داده که عاشق ساخت فیلمهایی براساس زندگی موسیقیدانها است. زندگیهای پرتلاطم، مسیر سخت و جذاب پیشرفت و دیده شدن، مهمانیهای پر زرق و برق و افراط و تفریطهایی که اغلب به بهای جان خود افراد تمام میشود. همگی این عناصر به قدری جذاب هستند و بستر و محتوای کافی برای ساخت فیلمی سرگرمکننده فراهم میآورند که هر استودیو و فیلمسازی را به وسوسه میاندازد.
فیلم Rocketman که عنوانش را از یکی از آهنگهای محبوب دهه هفتاد التون جان به عاریت گرفته، روایتگر سه دهه از زندگی او، از دوران کودکی در دهه پنجاه تا اوایل دهه هشتاد میلادی است. قصه فیلم از اولین تعامل التون با پیانو و آشناییش با موسیقی شروع میشود و در این بین مسیر رشد و پیشرفت او و بدل شدنش به یکی از چهرههای اصلی و نمادین موسیقی کنونی دنیا را به تصویر میکشد.
کارگردان فیلم موفق شده از قصهای معمولی و بارها دیده شده، به لطف روایت جالب و استفاده هوشمندانه از ژانر موزیکال معجونی بسیار دلچسب را فراهم آورد
کلیت قصه فیلم را پیشتر بارها دیدهایم و فیلمنامه هم خیلی محافظهکارانه، ابدا سعی نمیکند خدشه و آسیبی به فرمول جواب پسداده این قبیل آثار وارد کند. نتیجه کار این شده که تمام سه پرده و نقاط اوج درام فیلم، برایتان قابل حدس است که البته اصلا هم موضوع مهمی نیست. چرا که فیلمساز تمامی هنرش را در تصویر و شیوه روایت این قصه معمولی خرج کرده.
فیلم به صورت فلشبک روایت میشود و التون خسته و افسرده، در مرکز ترک اعتیاد، در حال تعریف قصه زندگیش از کودکی تا رسیدنش به این مکان است. ولی از همان اولین سکانس، بازیگوشیهای سینمایی فیلمساز شروع میشود. به جرئت میتوانم بگویم که سکانس آغازین و معرفی قهرمان فیلم بهترین سکانس کل فیلم است و شیرازهای است از تمام آنچه که در دو ساعت آینده قرار است به تماشایش بنشینیم. کلاس درس بسیار خوبیست که چگونه در همان دقایق ابتدایی، لحن و زبان بصری فیلم را به خوبی به مخاطب معرفی کنیم و ارتباط حسی و ذهنی درستی با او برقرار کنیم.
«دکتسر فلتچر»، کارگردانی این فیلم را بر عهده داشته. ایشان در فیلم Bohemian Rhapsody پس از کنار گذاشتن «برایان سینگر» از مسند کارگردانی، به مدت دو هفته کارگردانی آن را بر عهده داشت و پروسه تولید آن فیلم را به انتها رساند. جدای از این تجربه، او با آثار موزیکال غریبه نیست و پیشتر فیلم Sunshine on Leith را که موزیکالی کمدی است در کارنامهاش دارد.
کارگردان فیلم موفق شده از قصهای معمولی و بارها دیده شده، به لطف روایت جالب، ریتم عالی، استفاده هوشمندانه از ژانر موزیکال و استفاده از آهنگهای محبوب التون جان در زمان و مکان صحیح، معجونی بسیار دلچسب را فراهم آورد که حتی برای کسانی که کمترین آشنایی با این موسیقیدان و آثارش نیز ندارند جذاب و دیدنی باشد.
کارگردان با هوشمندی از موسیقی به عنوان یکی از ارکان و ستونهای اصلی تعریف کننده فیلمش استفاده میکند و از آن به عنوان عنصر محرکهای تمام بهره میبرد
«تارون اگرتون» به خوبی از پس ایفای نقش «التون جان» برآمده. او پیشتر با «دکستر فلتچر» در فیلم Eddie The Eagle همکار داشته و در کارنامهاش آثاری همچون دوگانه Kingsman و Legend دیده میشود. به جرئت میتوان گفت که بازی او در این فیلم، درخشانترین ایفای نقشی است که تا به حال موفق به اجرای آن در سینما شده. او به خوبی شخصیت التون را در برهههای زمانی مختلف تصویر کرده و وضعیت ذهنی و روحی متزلزل او را در سالهای مختلف به اجرا دراورده.
از دیگر بازیگرانی که اجرایش وزنه قدرتمندی برای فیلم بوده، میتوان به «جیمی بل» اشاره کرد. او پیشتر در آثاری همچون Snowpiercer و Skin به ایفای نقش پرداخته و در این فیلم در نقش بازیگر مکمل مرد با اجرایی آرام و پرسکوت، موفق شده بازی بیرونی و پرشور «تارون اگرتون» را اندکی خنثی کند و تعادل بسیار خوبی به فیلم ببخشد. این تعادل حتی در درام و رابطه دوستی بین این دو شخصیت نیز به خوبی احساس میشود و بدل به یکی از وزنههای قدرتمند فیلم شده است.
بخش موزیکال فیلم، به خوبی به بافت اثر نشسته. خصوصا با توجه به پیشه خوانندگی التون و محوریت کلی فیلم، ژانر موزیکال توجیه خیلی خوبی برای حضور در فیلم پیدا کرده و حس سرخوش و شوخ و شنگ جاری در اثر را چندین پله ارتقا بخشیده.
بسیاری از فیلمهای زندگینامهای که با محوریت موسیقیدانها ساخته میشوند، به اجرای قطعههای موسیقی در کنسرتها و یا تمرینها بسنده میکنند و در شرایط معمولی صرفا روایتگر زندگی روتین و معمولی شخصیتهایشان هستند. اتفاقی که در Bohemian Rhapsody و فیلمهای مشابه دیگر افتاده. ولی فیلم Rocketman با هوشمندی موسیقی را به عنوان یکی از ارکان و ستونهای اصلی تعریف کننده فیلمش قرار داده و از آن به عنوان عنصر محرکهای تمام بهره میبرد.
نکته مثبت این تصمیم زمانی خودش را بیشتر نشان میدهد که اتفافات شخصی زندگی التون که او را به ساخت این آهنگها واداشته، در فیلم نمایش داده میشود و در اوج درام و کشمکش احساسی، شخصیتها شروع به خواندن میکنند و احساس و درام را به کمال میرسانند. در بعضی مواقع حتی به سانتیمانتالیسم پهلو میزنند که اتفاقا خوب هم جواب میدهد.
فیلم Rocketman فیلمنامه شسته رفته و جواب پس دادهای دارد و از الگوهای رایج آثار زندگینامهای این سبک فیلمها پیروی میکند. ولی شیوه روایت جالب، ریتم بالای فیلم در کنار کارگردانی و تدوین بسیار خوب، از آن دو ساعت سرگرمی و لذت ناب را خارج کرده. عیشی ناب است برای طرفداران «التون جان» و درام موزیکال لذت بخشی است برای بقیه دوستاداران فیلم و سینما.
- بازی خوب تارون اگرتون
- ریتم بسیار خوب
- کارگردانی قابل قبول
- تدوین عالی
- فیلمنامه فرمولی و جواب پسداده
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید