سریال دیدن (See) یکی از اولین تلاشهای شرکت اپل برای ساخت محتوای اورجینال است که با روایتِ پسارستاخیزی خود به دنبال ایجاد حس هیجان در شما است. این سریال را با کمی ارفاق میتوان تلاشی قابل تحسین، اما نهچندان جالب برای تکرار موفقیت سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) دانست که با سبکی علمی تخیلی ویرانشهری را در چند صدسال را روایت میکند، اما آیا این سریال میتواند برای مخاطبان و طرفداران آثار فانتزی و علمی تخیلی جذاب باشد؟
«به دنبال شیوع یک ویروس کشنده در قرن بیست و یکم، جمعیت انسان به دو میلیون نفر کاهش یافت. انسانهایی که زنده ماندند همگی کور شدند. حالا پس از چندین قرن، بینایی به افسانه تبدیل شده و حتی صحبت کردن در مورد آن کفرآمیز است.» این جملات اولین اطلاعاتی است که See در مورد داستان پسارستاخیزی خود به ما میدهد. این مجموعهی تلویزیونی همانند تمامی محصولاتی که اپل سرمایهگذاری و تولید آن را به عهده گرفته، با دقت بسیار فراوان ساخته شده و نکتههای موشکافانهای را در دل خود جای داده که در نوع خود شگفتآور هستند. دقت در جایجای این سریال موج میزند؛ تا جایی که کمترین اشتباه را میتوان برای خط زمانی و سبک روایت داستان، پیشبینی حقایق تمدنِ چند صدسالهی انسانهای نابینا و حتی تکنیکهای فیلمبرداری و صدابرداری آن در نظر گرفت و همگی این موارد میتوانند برای مخاطب تأثیرگذار باشد.
سریال با یک تناقض بزرگ کار خود را آغاز میکند و با تکنیکهای هنرمندانه، مخاطب را در قلب رویدادهای خیالانگیز خود قرار میدهد. مخاطب سریال See از همان ابتدا متوجه میشود که در حال مشاهدهی سرگذشت بازماندگانی از جنس خود است که پس از یک رستاخیز تلخ همگی آنها نابینا شدهاند. در حقیقت کور بودن کاراکترها در کنار بینایی مخاطب، مهمترین تناقضی است که See از آن به خوبی استفاده کرده تا یک اثر تلویزیونی قدرتمند و باشکوه را خلق کند. «شنوایی»، تنها حسی است که بین مخاطب و کاراکترهای به تصویر کشیده شده در سریال مشترک است. کاراکترها با «شنیدن» و «لمس کردن» دنیا را حس میکنند و از طرف دیگر مخاطب با چشم و گوش خود در حال درک رویدادها است. همین خصوصیت باعث شده تا صداگذاری تک تک صحنهها شگفتآور و تأثیرگذار باشند و مخاطب نیز در اغلب صحنهها همانند شخصیتهای سریال تنها با شنیدن صداها بتواند اتفاقات را درک کند.
مخاطبهای بینا نسبت به کاراکترهای نابینا برتری ندارند
البته صداگذاری دقیق، تمام شگفتی سریال See برای برقراری ارتباط میان مخاطب و شخصیتها نیست. برگ برندهی دیگری که این اثر تلویزیونی در چنگ خود دارد، به نحوهی فیلمبرداری آن مربوط میشود؛ چرا که مخاطبِ بینا در اکثر صحنهها نمیتواند نسبت به کاراکترهای نابینا برتری داشته باشد. فیلمبرداری هوشمندانه و استفاده مناسب از کلوزآپ و فوکوس در اغلب صحنهها باعث شده تا بیننده توان درک اطلاعات بیشتر رخدادها را نسبت به کاراکترهای کور نداشته باشد و با چشمهایش رویدادها را نبیند. در حقیقت سریال See توانسته مرز میان حواس را کنار بزند و یادآور آن شود که حواس پنجگانه چیزی جز وسیلهای برای شناخت این دنیا نیستند و حتی در برخی از موارد کورها توانایی بیشتری نسبت به افراد بینا پیدا میکنند. شاید یکی از پیامهایی که سریال در دل خود جای داده را بتوان اینگونه خلاصه کرد که در دنیایی که هیچکس چشمی برای دیدن ندارد، نابینایی هرگز معادل با ناتوانی در نظر گرفته نمیشود و کورها همانطور که دنیا را بهگونهای دیگر درک میکنند، همچنان میتوانند با سبکی دیگر به حیات خود ادامه دهند. این مسئله و ترکیب احساسات مختلف حتی در تیتراژ آغازی هر اپیزود نیز رعایت میشود. مخاطب نمایهایی از رخدادها را بهگونهای با چشم خود میبیند که کاراکترهای سریال، آن را از طریق احساسات دیگر درک میکنند.
در ابتدای تماشای این سریال شاید با خود بگویید که بسیاری از صحنهها و اتفاقات قابلباور نیستند. در سریال See افرادی کور نشان داده میشوند که توانستهاند برای خود خانه بسازند و حتی در جنگهای قبیلهای و مبارزههای تن به تن پیروز شوند، اما نباید فراموش کرد که این سریال از جمله آثار علمی تخیلی به حساب میآید که در صورت درست بودن فرضیات اولیه، تمامی موارد به تصویر کشیده شده امکانپذیر خواهند بود. فردی که برای مدت زمان زیادی نابینا باشد قدرت بیشتری برای درک از طریق حواس دیگر پیدا میکند؛ حال اگر یک جامعه همانند آنچه در سریال به تصویر کشیده برای چند صدسال نابینا باشد، قطعاً تواناییهای لازم را برای ساخت ابزار و بقا پیدا خواهد کرد و حتی حرکات نمایشی «جیسون موموآ» در نقش فردی نابینا به نام «بابا واس» در مبارزههای تن به تن را میتوان باور کرد. البته این مسئله به افزایش هیجان در طول تماشای قسمتها نیز کمک کرده است و در هر قسمت صحنههایی از مبارزهی انسانها و مقابله با چالشهای مختلف نشان داده میشوند که هر یک میتوانند بهگونهای متفاوت شما را تحت تأثیر قرار دهد.
سریال See را میتوان تلاشی به نسبت ناموفق برای ساخت اثری مشابه با سریال بازی تاج و تخت در نظر گرفت
سریال See را میتوان تلاشی به نسبت ناموفق برای ساخت اثری مشابه با سریال بازی تاج و تخت در نظر گرفت. سبک داستانسرایی See از سه جهت شبیه به سریال بازی تاج و تخت است. مهمترین شباهت داستان این دو سریال به شگفتیها مربوط میشود. داستان در برخی از مواقع، رویدادهای ناگهانی و دور از انتظاری را نشان میدهد که تعریف هر کدام از آنها میتواند باعث از بین رفتن حس هیجان و بهاصطلاح «اسپویل» شود و به همین خاطر تعریف کردن آنها به هیچ وجه جایز نخواهد بود. هر دو سریال در حال روایت انسانهایی هستند که با ابزارهای به نسبت ابتدایی نظیر شمشیر و خنجر با یکدیگر میجنگند، هر چند که بازی تاج و تخت، گونهای از فانتزی شمشیر و جادو بوده که رویدادی از یک جهان خیالی و باستانی را روایت میکند و از آن سو، سریال See یک اثر علمی تخیلی است که رویدادی آخرالزمانی را از پادآرمانشهری در آینده به تصویر میکشد. هر دو سریال، صحنهسازی و فضاسازیهای مشابهی دارند و با اتفاقات هیجانانگیز خود، مخاطب را میخکوب میکنند. همچنین ترتیب زمانی داستان See خطی است و صرفا رخدادها از لحاظ مکانی با یکدیگر تفاوت دارند، البته پرشهای زمانی طولانی در سریال See دیده میشود و هر از گاهی شاهد چند فلشبک کوتاه خواهیم بود.
یکی از تفاوتهای اصلی سریال See با آثار مشابه به اعتدال در نمایش خشونت در برخی صحنهها و تصاویر مربوط میشود. این سریال با وجود اینکه به عنوان محتوای تلویزیونی ویژهی بزرگسالان پخش شده، در نمایش خشونتها و برخی از صحنههای خاص تا حدودی عملکرد معتدلتری داشته که این مسئله را میتوان به سرمایهگذاری اپل و محدودیتهای این شرکت برای تولید محتوای اختصاصی در نظر گرفت. با این حال اعتدال در ساخت صحنههای مخصوص بزرگسالان ممکن است برای بسیاری از مخاطبین ناامیدکننده باشد. البته محدودیت در نمایش خشونتها تأثیری روی سطح هیجان سریال نگذاشته و فضاسازی تک تک قسمتها به بهترین شکل ممکن، دلهره را به جان مخاطب خود میاندازند.
ایده هیجانانگیز داستان، مهمترین برگ برنده سریال See بوده که در روایت آن دقت زیادی به کار گرفته شده است، اما همچنان عیبهای بزرگ و غیرقابل گذشتی در آن وجود دارد که میتواند شما را عصبی کند. از یک طرف نحوهی روایت داستان، هیچ زمانی را از مخاطب تلف نمیکند و با یک روند سریع و بیحاشیه، اصل مطلب را در جلوی چشمان مخاطب خود قرار میدهد. در طول پخش اپیزودها کمترین زمان تلف شده و صحنههای اضافه وجود دارد و سریال برای هر صحنهی خود و دیالوگهای ردوبدل شده حرفی برای گفتن دارد تا جایی که داستان خیلی سریع از اتفاقات پیچیده و یکپارچه عبور میکند و حتی یک ثانیه از وقتتان را فدای مسائل پیش پا افتاده نمیکند. از طرف دیگر برخی از اشتباهها که معلوم نیست به عمد یا غیرعمد در داستان قرار گرفتهاند میتواند به فهم و درک مخاطب توهین کند و نارضایتی بسیاری را با خود همراه کند. داستان به شکلی کاملا پیشپاافتاده و غیرقابل قبول رویدادها را به نفع کاراکترهای اصلی خود تمام میکند، در حالی که در پشت بسیاری از آنها هیچ دلیل و منطق خاصی وجود نداشته است.
با تمام این مسائل، باید در نظر گرفت که به تصویر کشیدن انسانهایی که چندین قرن بدون حس بینایی قادر به دوام آوردن بودهاند و توانستهاند ابزارهایی را برای بقای خود دست و پا کنند، نیاز به دقت بسیار زیادی دارد و کار را برای سازندگان سریال دشوار کرده است. نمایش تمام جوانب مختلف یک تمدن نابینا مثل نوشتن بدون نیاز به کاغذ و قلم، ارسال پیام با استفاده از پرندگان، ساخت سلاح سرد، مسیریابی و مبارزهها با دقت خوبی ساخته شده که البته سریال توانسته از پس آن برآید و کمترین اشتباه ممکن را در این زمینه داشته باشد.
دیگر مسئله دلسردکنندهی داستان سریال See اشاره به مواردی کلیشهای همچون ناامنی مداوم شخصیتهای اصلی و حضور منجیهای نه چندان قدرتمند است. تا پیش از این، سریال «مردگان متحرک» (The Walking Dead) به شکلی افراطآمیز ناامنی جانی همیشگی کاراکترها و سفر آنها را از جایی به جای دیگر و بازتعریف زندان به عنوان یک پناهگاه همیشگی به تصویر کشیده است؛ همین مسئله میتواند باعث دلسردی مخاطب سریال See شود. از طرف دیگر، سریال دلیل منطقی و قابل قبولی را برای فرضیات اولیه و حضور منجیهای دنیای ویران شده خود ارائه نمیدهد.
ایدهی اصلی داستان سریال See را میتوان به رمان «کوری» اثر «ژوزه ساراماگو» مربوط دانست
ایدهی اصلی داستان سریال See را میتوان به رمان «کوری» اثر «ژوزه ساراماگو» مربوط دانست. در این رمان، سرگذشت انسانهایی روایت میشود که همگی کور شدهاند و در حال عادت کردن به شرایط جدید خود برای ادامهی بقا هستند. در این رمان، نیمهی تاریک ذات بشر برای دزدی، به سلطه گرفتن و حس تحکم بر همنوع توصیف میشود. صرف نظر از اینکه رمان کوری ساراماگو، پایانی کاملاً متفاوت و تفسیرهای متعددی را در دل خود جای داده، سریال See از ایدهی این رمان برای روایت داستان خود استفاده کرده و حتی برخی از پیامهای عمیق آن را برداشت کرده است. اگر پایان پر تفسیر رمان کنار گذاشته شود، شاید بتوان گفت که سریال See در حال روایت ادامهی تخیلات ساراماگو است که چند صد سال ادامه پیدا کرده و شرایط همان ویرانشهر ساراماگو را به تصویر کشیده است. پرداختن به خصیصههای تاریک در ذات بشر، مهمترین نقطهی اشتراک رمان کوری و سریال See به حساب میآید؛ هر دو اثر، در حال ارسال این پیام به مخاطب خود هستند که اگر تمام دنیا هم نابینا شوند، همچنان انسان دست از ظلم کردن به همنوع خود بر نمیدارند و همانند گذشته، اختلافهای طبقاتی سر جای خود باقی خواهند ماند و انسان برای خود افسانه و خرافههای پوچ را دست و پا میکند و از آنها ابزاری برای کنترل دیگران میسازد.
See یک اثر علمی تخیلی است که پوستهای از فانتزیهای دیگر روی آن کشیده شده تا طرفدارهای بیشتری را جذب کند. اگر از طرفداران آثار علمی تخیلی باشید، سریال See از آن دسته مجموعههای تلویزیونی است که احتمالا میتواند حس کنجکاوی شما را تحریک کند، اما اگر از طرفداران دیگر گونههای فانتزی باشید، این سریال در ابتدای امر و به احتمال خیلی قوی برایتان سرگرم کننده خواهد بود، اما در ادامه ناامیدتان میکند. سریال See ایدهی جذابی دارد، اما آنگونه که به نظر میرسد نتوانسته این ایده را به خوبی اجرا کند و شاید در فصل دوم افت بسیار زیادی هم داشته باشد. در عین حال این سریال با صحنههای هیجانانگیز و شگفتیهای نه چندان جالبی که در خود جای داده توانسته روایتگر داستانی از آیندهی ویران شدهی بشر باشد که کمترین اشتباه را بر پایه فرضیات اولیه داشته است.
- ایدهای جالب برای یک داستان آخرالزمانی
- صداگذاری قوی و تاثیرگذار
- فیلمبرداری هوشمندانه با استفاده دقیق و بهجا از تکنیکها
- روایت داستان یکپارچه و دور از حاشیه
- صحنههای هیجانانگیز و دلهرهآور
- وفاداری داستان بر فرضیات اولیه
- محدودیت در نمایش بعضی از صحنهها به خاطر سیاستهای سرمایهگذار اصلی
- اشتباههای بزرگ و کوچک در نمایش برخی از صحنهها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید