سال ۲۰۱۹ را میتوان زمان شکوفایی شبکههای تلویزیونی آنلاین دانست. با تثبیت جایگاه نتفلیکس در این عرصه، حالا دیزنی و اپل هم وارد گردونهی رقابت شدهاند. سریال Servant یا «خدمتکار» اثری ترسناک است که برای سرویس استریم شرکت اپل یعنی «اپل تیوی پلاس» ساخته شده، اما آیا اپل در عرصهی هنر هم میتواند مانند حوزهی فناوری موفق باشد؟
همه چیز از یک شب بارانی آغاز میشود. «لین» دختر جوانی است که به عنوان پرستار بچه، به ملاقات خانوادهی «ترنر» میرود. مادر خانواده یک گزارشگر معروف به نام «دوروتی ترنر» (با بازی لورن آمبروز) و پدر خانواده هم یک سرآشپز درجه یک به نام «شان» (با بازی توبی کِبِل) است. لین به استخدام این خانواده در آمده تا از فرزند آنها به نام «جریکو» مراقبت کند، اما خانوادهی ترنر به هیچوجه یک خانوادهی معمولی نیست. دوروتی پس از به دنیا آوردن جریکو، به افسردگی پس از زایمان مبتلا شده و تحت تاثیر این بیماری و سهلانگاری در مراقبت از جریکو، فرزند تازه متولد شدهاش را از دست میدهد. شوک حاصل از این واقعه در کنار افسردگی، دوروتی را به حالت روانگسیختگی کاتاتونی برده و اطرافیان او به پیشنهاد یک حرکتشناس، از یک عروسک به عنوان جایگزین جریکو استفاده کرده تا به این وسیله بتوانند دوروتی را به طور موقت آرام کنند.
به طور حتم، مطالعهی متن فوق بیشتر از اینکه داستان سریال خدمتکار را برای شما روشن کند، با واژههای عجیب و غریبش مثل «روانگسیختگی کاتاتونی» ذهنتان را مشوش میکند. با این حساب، پس من به خوبی توانستهام که تجربهام را از تماشای این اثر با شما به اشتراک بگذارم! به زبان سادهتر، باید گفت که اطرافیان دوروتی برای درمان افسردگی او، به پیشنهاد ماساژور خانواده یک عروسک با ظاهری بسیار طبیعی را جایگزین جریکو میکنند. با این حال، سریال به هیچوجه دوست ندارد داستان و شخصیتهایش را به این سادگی به شما معرفی کند و این امر، یکی از اولین مشکلاتی است که هنگام تماشای سریال خدمتکار با آن روبهرو میشوید. از طرف دیگر، درک منطق روایی داستان هم بسیار دشوار است. ریشهی تمام مشکلات داستان، افسردگی بعد از زایمان دوروتی است. بر اساس آمار جهانی، حداکثر ۱۲ درصد از زنان به صورت جدی به این عارضه مبتلا میشوند و دوروتی نه تنها جزو این ۱۲ درصد بوده، بلکه بیماری او آنقدر پیشرفت میکند که حتی روبهرو شدن با وسایل جریکو و رفتن به اتاق او هم نمیتواند از غم او بکاهد؛ حتی واکنش اطرافیان او به فاجعه هم غیرقابل باور است. خانوادهی ترنر، انسانهای مرفهی هستند و جایگاه اجتماعی بالایی دارند؛ با این حال به جای اینکه دوروتی را پیش بهترین روانشناس فیلادلفیا ببرند، توصیهی یک ماساژور را در پیش گرفته و دوروتی را وارد یک «خاله بازی» فوق پیشرفته میکنند! تصمیمات عجیب و غریب شخصیتهای داستان به همینجا ختم نمیشود و خانوادهی ترنر تصمیم میگیرند برای طبیعیتر بودن این بازی، برای عروسک خود یک پرستار بیاورند. «شان» به عنوان یک آشپز دورکار، تمام روز را در آشپزخانهی مجهز خود در خانه حضور دارد. او میتواند به تنهایی از جریکو مراقبت کرده و پای یک پرستار بچه را به این بازی عجیب باز نکند، اما حاضر به این کار نیست؛ مگر نگهداری از یک عروسک چقدر سخت است؟ با این تصمیم، لین و قدرتهای ماوراء الطبیعهی او – که در اولین قسمت سریال به آن اشاره میشود – هم به داستان اضافه شده و اوضاع را پیچیدهتر میکند. به بیانی دیگر، تصمیم و انتخاب شخصیتها برای بخش عمدهای از بینندهها قابل درک نیست؛ به همین دلیل، ممکن است داستان این سریال برای ما، بیش از اندازه غیرطبیعی و اغراق شده به نظر برسد.
شخصیتهای سریال خدمتکار هم وضعیت مشابهی دارند. تمام زندگی دوروتی و اطرافیان او با حادثهی مرگ جریکو تعریف میشود. سریال به گونهای این کاراکترها را به ما معرفی میکند که انگار هیچکدام از آنها تا قبل از این اتفاق وجود خارجی نداشته و مرگ نوزاد، لحظهی خلقت همهچیز است. البته در طول داستان، گاهی به گذشتهی شخصیتها هم سفر میکنیم، اما رفتار و زندگی آنها پیش از وقوع حادثه، چندان تفاوتی با وضع فعلی ندارد و انگار تمام اعضای خانوادهی ترنر و اطرافیان آنها همیشه به یک افسردگی جمعی دچار بودهاند. همانطور که از نام سریال پیداست، کلیدیترین کاراکتر داستان، لین است. با این حال، سریال خدمتکار حتی در پرداختن به انگیزهی او برای خدمت به خانوادهی ترنر و منشاء تواناییهای عجیبش هم موفق نیست. تمام اطلاعاتی که با تماشای سریال دربارهی لین به دست میآوریم، در یک جمله خلاصه میشود: لین دختری خجالتی، بسیار مذهبی و دارای تواناییهای عجیب است که گذشتهی مبهمی دارد. سریال به هیچوجه مشخص نمیکند که واژهی «خدمتکار» دقیقا به چه معنا است. آیا لین به یک موجود یا گروه ماورائی خدمت میکند یا اینکه انتخاب اسم خدمتکار به این دلیل بوده که «پرستار بچه» (Nanny) نام مناسبی برای یک سریال ترسناک نیست؟ متاسفانه ارتباط برقرار کردن با شخصیتهای سریال خدمتکار هم به اندازهی کنار آمدن با داستان آن دشوار است. البته این اثر در برخی زمینهها هم عملکرد خوبی دارد.
تصمیمات شخصیتها و جهان آنها برای بخش عمدهای از بینندهها قابل درک نیست و به همین دلیل، امکان دارد که داستان این سریال، برای ما بیش از اندازه غیرطبیعی و اغراق شده به نظر برسد
کارگردانی خوب سریال در کنار موسیقی رازآلود آن توانسته یک حس تعلیق مداوم را در وجود بیننده ایجاد کند. حضور پررنگ «ام. نایت شیامالان» به عنوان کارگردان و تهیه کنندهی ارشد این اثر، در جایجای آن احساس میشود. شیامالان در آثار پیشین خود مثل «دهکده» (The Village) و «ملاقات» (The Visit) با پرداختن به فرقههای عجیب و غریب، مخاطب را هیجانزده کرده و حالا از تجارب قبلی خودش برای ایجاد حس هیجان و ترس در سریال خدمتکار نیز استفاده میکند. این رویکرد، ما را وادار میکند که داستان را تا آخرین اپیزود دنبال کنیم. این اثر از همان قسمت اول، سوالهای زیادی در ذهن بیننده ایجاد میکند و به صورت تدریجی در قسمتهای مختلف به آنها پاسخ میدهد. هر چند که پاسخ برخی از این سوالها، همانطور که در ابتدا اشاره کردیم، چندان قانع کننده و منطقی نیست، اما این شیوهی روایت به خودی خود حس کنجکاوی انسان را تحریک کرده و ما را وادار به دنبال کردن ماجراهای خانوادهی ترنر میکند. دو عنصر «کنجکاوی» و «تعلیق» باعث شده تا تماشای سریال خدمتکار برای علاقمندان به آثار ترسناک، خالی از لطف نباشد.
نقشآفرینی مردان در این اثر بسیار کمرنگتر از زنان است. بخش اصلی بار هنری این سریال، بر دوش لورن آمبروز و نل تایگر فری است. آمبروز آنقدر نقش دوروتی را خوب بازی میکند که بیننده گاهی واقعا از فیس و افادههای این خانم خبرنگار خسته میشود. دوروتی از یک خانوادهی ثروتمند آمده و همسر او هم زندگی به نسبت مجللی برایش ترتیب داده. این «ناز پرورده» بودن به خوبی در بازی لورن آمبروز احساس میشود و انگار او تنها زنی در جهان است که سختی مادر بودن و کار کردن در خارج از خانه را تحمل میکند. نگاههای سنگین او به همسرش و حرفهایی که پشت سر برخی از همکاران و اطرافیان خود میزند، به خوبی شخصیت خودپسند او را به ما نشان میدهد. در نقطهی مقابل دوروتی، لین قرار دارد. متاسفانه تایگر فری نمیتواند نقش یک خدمتکار عجیب و غریب را به خوبی ایفا کند. او تنها میتواند ساکت و آرام به نگهداری از جریکو مشغول شود و در به نمایش گذاشتن احساساتش هم ناتوان است. تایگر فری حتی سادهترین احساسات انسانی مثل شادی و غم را هم به درستی به مخاطب منتقل نمیکند و این موضوع به دلیل اهمیت نقش او در داستان، اصلا قابل چشمپوشی نیست. با اینکه که لورن آمبروز به خوبی توانسته نقش مادری افسرده و زنی خودپسند را بازی کند، اما عملکرد ضعیف سایر همبازیهایش، خصوصا تایگر فری باعث شده تا زحمتهای او هم چندان به چشم نیاید.
سریال خدمتکار در کنار سریال See قرار بود نام شبکهی «اپل تیوی پلاس» را بر سر زبانها بیندازد و در این کار هم موفق بود؛ البته نه به شکلی مثبت. سریال Servant با داستان بسیار ضعیف و شخصیتپردازی سطحی خود به خوبی نشان میدهد که موفقیت در عرصهی هنر به چیزی بیشتر از پول و امکانات احتیاج دارد. بازی خوب لورن آمبروز و فضای پر رمز و راز سریال از نکات مثبتی هستند که نمیشود آنها را نادیده گرفت، اما این دو عنصر برای تبدیل خدمتکار به یک تجربهی موفق کافی نیستند.
- نقشآفرینی خوب لورن آمبروز در نقش دوروتی
- فضاسازی مناسب سریال و ایجاد حس ترس و تردید در مخاطب به مدد نظارت شیامالان در بخش کارگردانی
- بازی ضعیف تایگر فری به عنوان کلیدیترین شخصیت سریال
- چارچوب منطقی بسیار سست و غیرقابل درک داستان
- شخصیتپردازی ضعیف کاراکترهای سریال
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید