فیلم Shazam مخاطبین دنیای سینما را به دو تقسیم کرد. افرادی که پس از تماشایش به آن دل بستند و افرادی که از آن متنفر بودند.
دنیای مارول، ضدقهرمان بسیار دوستداشتنی به نام ددپول دارد که در چند سال گذشته فیلم بسیار جذاب و خوشساختی از وی پخش شد و توانست نظر مساعد طیف وسیعی از مخاطبین را به خودش جلب کند. کمپانی برادران وارنر نیز سعی کردند جادوگر عجیب و شوخِ دنیای دیسی را روی کار بیاورند و شزم این گونه در دنیای سینما متولد شد. وظیفه خطیر کارگردانی فیلم Shazam بر دوش دیوید سندبرگ گذاشته شد که اصلا هیچ رزومه کمیکی نداشت.
اگر به کارنامه سندبرگ نگاهی بیندازیم، او بیشتر آثار کوتاه در سبک وحشت را کارگردانی کرده و شاید فیلمهای بلندش از تعداد انگشتهای یک دست فراتر نرود. سندبرگ علاقه زیادی به ژانر وحشت دارد اما خودش را وقف یک ژانر خاص نکرد. در حقیقت او دو فیلم موفق در ژانر وحشت دارد. آنابل: آفرینش (Annabelle: Creation) که پیشدرآمدی بر ماجراهای عروسک واقعی آنابل بوده و فیلم سینمایی Lights Out که به صورت نمادین قصه وحشتناکی را برای ما تعریف میکند که در زیر لایههایش ميتوان ذوق هنری سندبرگ را به وضوح حس کنیم.
شاید اگر فیلمنامهنویسی فیلم Shazam بر عهده سندبرگ بود با یک فاجعه تمام عیار روبهرو میشدیم اما واگذاری این نقش به هنری گِیدن باعث شد سندبرگ تمام تمرکزش را روی کارگردانی و دکوپاژ صحنه معطوف کند. حداقل ما میتوانیم ایرادات فیلمنامه را به گردن هنری گیدن بیندازیم، نه آن کارگردان بخت برگشته که هم و غمش هر چیزی به جز فیلمنامه و باگهای داستانیش است.
شزم برخلاف آنچه در ذهن دارید به شدت سراسیمه و بد شروع میشود. گویا قرار بود فیلمنامه شزم مثل دیگر آثار ابرقهرمانی در همان ابتدای کار مخاطبش را جادو کرده و با خود همراه سازد اما از بدِ ماجرا به قدری همه چیز عجولانه پیش رفت که کمتر کسی از این شروع بد، احساس رضایتمندی نشان میدهد. در واقع پرشهای زمانی در ابتدای قصه فیلم باعث شد تا فیلم در زمانهایی که واقعا نیاز نبود، کات میخورد و این کات زدنهای اجباری باعث شد جریان قصه کمی گمراهکننده به جلو حرکت کند. لذا اگر قرار باشد اولین نقد را بر این فیلم وارد کنیم باید شروع فیلم را بسیار عجولانه و بد خطاب کنیم.
فیلم Shazam اثر بدی نیست. چندان خوب هم نیست. مثل یک فرد بندباز میماند که روی یک بند، رو به جلو حرکت میکند
فیلم Shazam اثر بدی نیست. چندان خوب هم نیست. مثل یک فرد بندباز میماند که روی یک بند، رو به جلو حرکت میکند. گاهی پایش میلغزد و گاهی هم تعادلش به هم میخورد اما مجدد خودش را سر بزنگاه کنترل کرده و همچنان آرام آرام به راه خودش ادامه میدهد. سندبرگ شاید تجربه کارگردانی یک اثر ابرقهرمانی را نداشته اما ذهن بسیار خلاقی جهت کارگردانی یک اثر دارد. شاتهای جالبی در فیلم میبینیم که سندبرگ این دسته از نماها را با به کارگیری جلوههای بصری و کامپیوتری خلق میکند. انصافا او تلاش کرد فیلم Shazam یک اثر قابل قبول باشد و ما این تلاش را در سکانسهای مختلف میتوانیم به وضوح ببینیم. حداقل تلاش سندبرگ بیشتر از گروه کارگردانی فیلم Captain Marvel بود که از روی شکم سیری و از سر بیعلاقگی، وظیفه کارگردانی پروژه را قبول کردند.
شخصیتپردازیها را باید ضعیفترین بخشِ فیلم Shazam بدانیم. شخصیتهای کاغذی و یک بار مصرف که پس از تیتراژ پایانی بعید میدانم کسی یادش بیاید شزم که بود و این جادوگر چه حوادثی را پشت سر گذاشت. باید گفت کاراکتر شزم یکی از شخصیتهای قدرتمند و خفن دنیای دیسی است و به نوعی میتوان او را همتای دکتر استرنج در دنیای مارول بدانیم.
شخصیتهای فرعی نیز در فیلم Shazam حال خوشی ندارند. هر کدام به واسطه چند دیالوگ تنها عرض اندام کرده و میروند پی کار خودشان. هر چند «جک دیلان گریز» در نقش «فِردی» چندان بد بازی نکرد. او در نقش «ادی» در فیلم IT به خوبی جلوی دوربین ظاهر شد و در فیلم شزم نیز به عنوان یک شخصیت مکمل تلاش زیادی کرد به خوبی نقشش را بازی کند.
شخصیت منفی این قصه فراتر از حد انتظارات ضعیف بود. به قدری که اگر عکس پرتره از دکتر سیوانا را به یک مخاطب نشان بدهیم، شاید سیوانا را با پیتبول، خواننده و رپر مشهور امریکایی اشتباه بگیرد! زمان کلی فیلم بالغ بر ۱۲۰ دقیقه در نظر گرفته شد و چندان بازه زمانی کمی هم نبود که پرداخت ضعیف کاراکتر منفی قصه را به گردن زمانبندی کوتاه فیلم بیندازیم. کاراکتر شزم از چند جنبه به ما نشان داده شد اما ما دکتر سیوانا را تنها از یک بعد جلوی دوربین تماشا کردیم که طبیعتا این موضوع نمیتواند باعث ماندگاری این کاراکتر در دل مخاطبین دنیای کمیک شود.
البته با توجه به نوع پایانبندی فیلم و اینکه ماجرا کاملا خاتمه نمییابد، میتوان حدس زد قصه دکتر سیوانا ادامه پیدا کرده و در فیلم Shazam! 2 ماجراهای سیوانا جانی دوباره بگیرد. اگر قرار باشد همچنان سندبرگ دنبالههای بیشتری را کارگردانی کند، باید رفتار محتاطانه خودش را کنار گذاشته، دلش را به دریا زده و چیزی را خلق کند که به نظرش بهترین گزینه موجود است. تیم میلر برای ساخت فیلم Deadpool به قدری المان طنز در فیلم گنجاند و با مخاطبش شوخی کرد که دیگر کمتر کسی به شخصیتپردازیهای ضعیف کاراکترهای فرعی نگاه میاندازد. امیدواریم سندبرگ نیز از بندبازیهایش دست کشیده و کاراکتر شزم را مطابق با آنچه در کمیکها تعریف شده، پرورش داده و به مخاطب هالیوود تحویل دهد. اگر دلتان لک زده برای یک فیلم ابرقهرمانی سرگرم کننده، فیلم Shazam میتواند شما را برای دو ساعت سرگرم کند. فیلم شزم در میان خیل عظیمی از فیلمهای ابرقهرمانی ضعیف دنیای دیسی مثل یک لنگ کفش در بیابان میماند و بس.
- قابهای سینمایی تحسینبرانگیز
- شرم به اندازه کافی طناز است
- کشش قصه برای ادامه در دنبالههای جدید
- شروعی بد و سراسیمه
- پرشهای زمانی در ابتدای قصه فیلم
- شخصیتپردازی ضعیف تمامی شخصیتها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید