فیلم اسنیک آیز جدیدترین اقتباس فرنچایز جی آی جو بوده و سرگذشت فردی را به تصویر میکشد که درصدد انتقام است. آیا این اثر جذابیت کافی را برای رضایت خاطر مخاطب دارد؟
در پی موفقیتهای مالی تبدیلشوندگان، هاسبرو و پارامونت پیکچرز تصمیم گرفتند یکی دیگر از فرنچایزهای حوزه اسباب بازی را به مدیوم سینما بیاورند: جی آی جو. G.I. Joe: The Rise of Cobra در سال ۲۰۰۹ میلادی به سالنهای نمایش آمد و علیرغم کیفیت نه چندان قابلدفاع، توانست فروش نسبتا بالایی را در باکس آفیس جهانی به ثبت برساند. همین فروش باعث شد شرکتها به ساخت قسمت دوم چراغ سبز نشان داده و بودجه آن را تامین کنند. G.I. Joe: Retaliation چهار سال بعد آمد و نزدیک به ۴۰۰ میلیون دلار فروخت. با این حال، ساخت قسمت سوم با فراز و نشیبهای فراوان مواجه شد، تا جایی که استودیو تصمیم گرفت به جای دنباله، یک ریبوت را روی پرده نقرهای ببرد.
داستان Snake Eyes با نمایش پدر و پسری آغاز میشود که به دور از جمعیت و در یک کلبه زندگی میکنند. یک شب، افرادی به کلبه حمله کرده و پدر را میکشند. پسر نونهال هم مجبور میشود سالهای آتی زندگی خود را در خیابان بگذارند. او در همین حین سعی میکند هویت واقعی قاتل را یافته و دلیل این تراژدی را کشف کند اما متوجه میشود هیچ ردی از پدر و خودش در اسناد رسمی وجود ندارد و انگار اصلا وجود خارجی ندارند. در شرایطی که امیدی به گرفتن انتقام نیست، با یک مدرک نویدبخش مواجه شده و همین اتفاق زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد.
G.I. Joe: The Rise of Cobra و G.I. Joe: Retaliation از فیلمنامه قدرتمندی برخوردار نبوده و داستان حکم یک بهانه را برایشان داشته تا صحنههای اکشن را به تصویر کشیده و مخاطب را به وجد بیاورند. تیم نویسندگی Snake Eyes: G.I. Joe Origins نمیخواستند پا جای گذشتگان بگذارند. به همین دلیل، فیلمنامهای را نوشتند که سعی دارد به صورت مفصل به اسنیک آیز پرداخته و او را به مخاطب معرفی کند. اتخاذ چنین تصمیمی به دو دلیل هوشمندانه بوده است. او محبوبترین شخصیت فرنچایز جی آی جو به شمار میرود. همچنین سرگذشت او در دسته اطلاعات محرمانه قرار داشته و تقریبا هیچ چیز دربارهاش مشخص نیست. در نتیجه، دست نویسندگان برای نوشتن هر داستانی که میخواستند باز بوده است. هر چند، نتوانستند از فرصتی که در اختیارشان قرار گرفت، درست استفاده کنند.
فیلمنامه Snake Eyes نقاط قوتی دارد که زیر سایه نقاط منفیاش قرار گرفتهاند. فیلمنامه عملکرد خوبی در زمینه شخصیتپردازی داشته و این موضوع تنها به شخصیت اصلی یعنی اسنیک آیز خلاصه نشده و تامی آراشیکاگه را هم شامل میشود. مخاطب حین تماشای فیلم به خوبی با ویژگیهای رفتاری، طرز فکرشان و همچنین اهدافی که دنبال میکنند آشنا میشود. علاوه بر این، قوس شخصیتیشان برای یک فیلم که میخواهد مخاطب را سرگرم کند، قابلقبول است. در ضمن، یکی از دیالوگها که دو بار بیان میشود، به شدت احمقانه به نظر رسیده و احتمالا روی مختان میرود اما توصیه میکنم چند دقیقهای زبان روی جگر گذاشته و صبر کنید تا دلیل بیان شدن آن را بفهمید.
فیلمنامه اسنیک آیز به هیچ وجه از داستان جذابی برخوردار نیست
فیلمنامه اسنیک آیز به هیچ وجه از داستان جذابی برخوردار نیست. اگرچه اولین پیچش داستانی فیلم قطعا میتواند مخاطب را غافلگیر کند، باقی داستان فیلم کاملا قابلپیشبینی است. به بیان دیگر، کلیشهها مانند واگنهای یک قطار پشت سر هم قرار گرفتهاند تا داستان شکل بگیرد. به این مورد، باید نادیده گرفته شدن منطق را هم اضافه کرد، آن هم در نقطهای بسیار مهم که برای جلوگیری از اسپویل به آن اشاره نمیکنم. البته مشکلات به همین موارد ختم نمیشود. به جز آکیکو، باقی شخصیتها چندان مورد پرداخت قرار نگرفتهاند. علاوه بر این، در داستان یک شی بسیار مهم وجود دارد که از قدرت بالایی برخوردار است. وقتی توصیفها بیان میشود، مخاطب حس میکند با چیزی مواجه است که میتواند دنیا را کُن فَیکن کند اما چیزی که من دیدم، بیشتر به یک موشکانداز شباهت دارد که میتواند هر چیزی را نابود کند. انگار نویسندگان حوصله نداشتند زمان بیشتری را به فیلمنامه اختصاص داده و با اولین و سادهترین ایده موافقت کردند.
هیچ مخاطبی انتظار ندارد فیلمی مانند Snake Eyes فیلمنامه خوبی داشته باشد. چیزی که در آثار این چنینی اهمیت دارد، طراحی و پرداخت صحنههای اکشن است. بگذارید صاف و پوست کنده بگویم: محصول پارامونت پیکچرز فراموششدنیترین صحنههای اکشنی دارد که یک فیلم بلاک باستر میتواند در خود جای بدهد؛ برای مثال، میتوان به یکی از اولین صحنههای اکشن اشاره کرد که در آن پروتاگونیست و تامی به صورت همزمان اما جداگانه با تعداد زیادی از اعضای یاکوزا مواجه میشوند. مخاطب وقتی تعداد زیاد دشمنان را میبیند، پیش خودش میگوید یک صحنه اکشن تمام عیار در انتظارش قرار دارد اما نتیجه صحنهای است که تنها یک دقیقه به طول انجامیده و نهایتا از پا درآمدن ۵ الی ۱۰ نفر را به تصویر میکشد. به بیان دقیقتر، مخاطب ناگهان میبیند تعداد زیادی یاکوزا اطراف شخصیت اصلی روی زمین هستند؛ در حالی که کتک خوردنشان به تصویر کشیده نشد. مثال بعدی، صحنه معرفی اسکارلت است که مانند یکی از مشهورترین صحنههای Mission: Impossible – Fallout در توالت رخ میدهد. علیرغم ایده مشابه، به دلیل درگیری سادهای که بین کاراکترها شکل میگیرد، یک صدم آن هیجانانگیز نیست.
مشکلات به همینجا ختم نمیشود و تدوین صحنههای اکشن به خصوص در بخشهای ابتدایی افتضاح است. نماها در کسری از صدم ثانیه تغییر کرده و به جای اینکه حس تحرک و هیجان را به مخاطب انتقال دهند، احتمالا سردرد و سرگیجه را برایش به ارمغان میآوردند. علاوه بر این، برخی از اوقات زوایایی برای ضبط کنش انتخاب شده که حس کردم مشغول تماشای یکی از سریالهای سیروس مقدم هستم.
دو مورد پیرامون پروتاگونیست وجود دارد که از دیدگاه مخاطب عادی ایراد نیستند اما قطعا طرفدار پروپاقرص جی آی جو نمیتواند با آن کنار بیاید. اسنیک آیز به طور کلی یک انسان کم حرف بوده که مهارتهای فوقالعادهای در کشتن دارد اما شخصیت اصلی فیلم Snake Eyes اینطور نیست. او به سختی از پس دشمنان برمیآید و از همه مهمتر، تمایل زیادی به حرف زدن داشته و حتی گاهی اوقات شوخی میکند. علاه بر این، او تنها در ثانیههای پایانی لباس مخصوص و مشهور خود را به تن میکند.
فیلم Snake Eyes تنها دو ساعت زمان دارد اما فیلمنامهای که از کمبود پیچشهای داستانی رنج برده و صد البته قابلپیشبینی است، در کنار تعداد پایین صحنههای اکشن و طراحی نه چندان قابلدفاعشان، آن را به تجربهای تبدیل کرده که انگار سه ساعت طول میکشد؛ تجربهای که پس از پایان، ذرهای از آن در حافظهتان نمانده و قطعا بابتش حس پشیمانی خواهید داشت.
- شخصیتپردازی اسنیک آیز و تامی آراشیکاگه
- داستان قابلپیشبینی
- عدم پرداخت به آنتاگونیستها
- طراحی نه چندان قابلدفاع صحنههای اکشن
- لرزش بیش از حد دوربین و تغییرنماهای بدون هدف در بخشهای آغازین
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید