فیلم Spider-man: Far Frome Home شاید توانسته از لحاظ فروش در گیشه کولاک کند اما آیا این اثر از لحاظ کیفی و هنری حرفی برای گفتن دارد؟
داستان این قسمت از ماجراجوییهای تام هالند در نقش اسپایدرمن، چند سال پس از وقایع فیلم Avengers: Endgame رخ میدهد. در همان اوایل قصه متوجه میشویم که حادثه ناپدید شدن نیمی از مردم دنیا که مسببش تانوس بوده، تبعات بلندمدتی داشته که زمینیها این پدیده را «بلیپ» مینامند. به همین علت اگر هنوز موفق به تماشای اونجرز اند گیم نشدهاید، به شدت توصیه میکنیم که اسپایدر: دور از خانه را فعلا تماشا نکنید و همین الان گزینه ضربدر پنجره مرورگرتان را بزنید تا مبادا بخش مهمی از حوادث اونجرز برای شما افشا شود.
اونجرز با یک تراژدی تمام عیار به اتمام رسید و ما هماکنون کاملا میدانیم که فداکاری تونی استارک در آخرین دقایق نبرد باعث شده تا ورق برگردد و تیم اونجرز بر تانوس و ارتشش پیروز شوند. از آنجایی هم که در دنیای جدید مارول، اسپایدی با تونی استارک مراودههایی داشته، در این قسمت از ماجراهای مرد عنکبوتی، فقدان رابطه عاطفی استارک با پیتر پارکر دستمایه خلق یک داستان جذاب میشود.
شیوه روایت داستان اسپایدرمن: دور از خانه به گونهای رقم میخورد که ما به عنوان مخاطبین این فیلم، به صورت پیشفرض کاملا پیتر پارکر جوان را میشناسیم. البته منظور از شناخت، آگاهی به تیپ شخصیتی مرد عنکبوتیای است که تام هالند نقشش را برعهده داشته است؛ نه اسپایدرمنی که دیگر بازیگرهایی مثل توبی مگوایر در سهگانه سم ریمی، جلوی دوربین نشان دادهاند. شاید سوال کنید مگر تام هالند چه تفاوتی با سایرین دارد که از مرد عنکبوتی، شخصیتی جدیدی به نمایش میکشد؟
هر چقدر توبی مگوایر در طول سه اثر سینمایی، دنیای تیره و تارِ مارول را به نمایش میکشد، تام هالند در یک دنیای شاد و مفرح به سر میبرد. دنیایی که با کمیکها سنخیت بیشتری دارد و اندرو گارفیلد نیز سعی داشته کاراکتری نزدیک به کمیک نشان بدهد که در این امر ناموفق ظاهر شد. با این اوصاف اینکه آیا سهگانه سم ریمی بهتر از دو فیلم جدید اسپایدرمن به شمار میروند یا برعکس، بیشتر سلیقهای است. بسیاری از هواداران کمیک مثل من، همان مرد عنکبوتی را میپسندیم که برای هر جملهاش فکر میکند و به همین راحتی تن به درگیری نمیدهد. در صورتیکه تام هالند، اسپایدرمنی را به ما نشان میدهد که سر به هواست، چندان محتاطانه رفتار نمیکند و صد البته عاشق و دلباخته امجی است و از روی احساس، به هر کاری تن میدهد.
جریان اصلی داستان «اسپایدرمن: دور از خانه» به علت سهلانگاری و حماقتهای اسپایدی جوان آغاز شکل و فرم میگیرد
این موارد را گفتیم تا به این نکته برسیم، جریان اصلی داستان «اسپایدرمن: دور از خانه» به علت سهلانگاری و حماقتهای اسپایدی جوان آغاز شکل و فرم میگیرد. در ابتدای داستان کوئنتین بِک یا همان میستریو، شخصیت منفی جذاب و پر مخاطب دنیای مارول را میبینیم که در نقش یک ناجی در عموم ظاهر میشود. چرا که از نظر او، دشمنی مخوف سیاره زمین را تهدید میکند و باید جلویش ایستاد. به همین سبب پیتر پارکر در گیر و دار مسافرتی که با دوستانش به ایتالیا داشته، به اجبار نیک فیوری، سرپرست اجرایی گروه شیلد وادار میشود تا در کنار میستریو جلوی این تهدید را بگیرد.
یکی از متعلقات پیشرفته تونی استارک، تکنولوژیای به نام «ادیث» است که او وصیت کرده بود پس از مرگش، این فناوری به دست مرد عنکبوتی برسد تا از زمین به بهترین نحو در قبال سایر خطرات احتمالی حفاظت شود. ادیث به یک عامل مهمی در داستان تبدیل میشود که میتوان آن را یک موتیف اصلی بدانیم که وقایع علت و معلولی متعددی پیرامونش ایجاد میگردد. شاید در ابتدای فیلم، فناوری ادیث چندان برای ما اهمیت نداشته باشد اما روایت این اثر تا پایان داستان، بر پایه قدرتهای نهفته فناوری ادیث به جلو پیش میرود.
پیش از تولید اسپایدرمن: دور از خانه، انتخاب جیک جیلنهال برای ایفای نقش میستریو، بحثهای زیادی را در مفاحل دنیای مجازی به راه انداخته بود که آیا ورود او به عرصه کمیک، رویکرد درستی است یا خیر. جیلنهال به مدد یک سناریوی بسیار خوب توانسته از میستریو، شخصیت منفی با ابهتی بسازد که هر از گاهی، سخنان مفهومی و فیلسوفانهای به اسپایدی میگوید که در واقع، مخاطب صحبتهایش ما نیز هستیم.
متاسفانه فیلم در ۱۲۰ دقیقه از روایتش، نتوانسته پیشزمینه خوبی از میستریو را تعریف کند. جان واتس در نقش کارگردان تنها با نمایش چند فلشبک بسیار کوتاه از خط زمانی تونی استارک، انگیزه خصمانه میستریو و دوستانش را توجیه میکند. این انگیزه بینامتنی برای خورههای کمیک اغلب کاربردی است و برای افرادی که حافظهشان چندان یاری نمیکند، رفتارهای میستریو چندان قابل قبول نیست و در منطق نمیگنجد. چرا که مخاطب مجبور است به گذشته برگردد تا کوئینتین بک را بهتر بشناسد.
داستان بسیار منسجم و پیوسته تعریف میشود و ما از ریتم بسیار خوب قصه به وجد میآییم. از جلوههای بصری خوشساخت و حرفهای مارول برای این اثر نیز بهرهبرداری شده و به همین سبب بخش اکشن اسپایدرمن: دور از خانه به شدت تماشایی از آب درآمده است. به خصوص نبرد نهایی اسپایدرمن که میخواهد هر طور که شده، میستریو را شکست دهد.
گویا فیلم ساخته شده تا تنها شخصیتهای پیتر پارکر و میستریو با یکدیگر در تعامل باشند و تنها این دو شخصیت از لحاظ رفتاری پر و بال بگیرند. با اینکه بازیگرهای فرعی کمابیش دیالوگهایی را ادا میکنند اما نه میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد و نه چهره ماندگاری از آنها در خاطرمان باقی میماند. با این اوصاف در جریان واحدِ فیلم، هر از گاهی حتی در جدیترین لحظات، کنش و واکنشهای بازیگرها موجب میشود تا برای لحظاتی هم که شده به علت وجود بارِ کمدی صحنه، برای چند ثانیه لبخند بزنید.
اسپایدرمن: دور از خانه اثر خوشساختی است که ایرادات ریز و درشتی دارد اما اگر عاشق و دلباخته مرد عنکبوتی و چه بسا دنیای مارول هستید، این قسمت از ماجراجوییهای پیتر پارکر را نباید از دست بدهید. به نمایش کشیدن تقابل جیک جیلنهال و تام هالند شاید دیگر در این فاز دنیای مارول امکانپذیر نباشد.
- کاراکتر پرابهت میستریو به واسطه ایفای نقش استثنایی جیک جیلنهال
- روایت جذاب و دیدنی
- جلوههای بصری فوقالعاده چشمنواز
- مرد عنکبوتیِ کاملا مطابق با کمیکهای مارول
- بار طنز مناسب در بدنه داستانی
- از قصه پیشزمینه جیلنهال حرف زیادی به میان نمیآید
- مبنای شروع داستان بر پایه تماشای اونجرز اند گیم تعریف شده
- ایفای نقش مصنوعی سایر بازیگرها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید