سریال Squid Game دربارهی انتخابهاست؛ انتخابهایی که در هر لحظه و در هر نقطه از کرهی زمین توسط انسانها انجام میشود و باید گفت شبکهی نتفلیکس انتخاب درستی کرد که سریال بازی مرکب رنگِ ساخت و به تبع انتشار را به خود دید.
داستان سریال بازی مرکب شبیه به قصهای است که پیشتر دیوید فینچر در فیلم «بازی» (The Game) برایمان تعریف کرده بود. البته سازندههای کرهایِ سریال تلاش کردهاند سریال بازی مرکب از زیرِ سایهی هر محصول با تمِ مشابه بیرون بیاید و باید به این تلاشِ آنها آفرین گفت و به احترامشان کلاه از سر برداشت. بازی مرکب، با یک فرم درست آغاز و به پایان میرسد. قصه با شرح و توضیح اسمِ سریال و طبیعتا بازی مرکب شروع شده، داستان فردی به اسم گی هون را تعریف کرده و سپس او را به همراهِ بیننده که ما باشیم به درونِ یک بازی مخوف و اسرارآمیز میبرد؛ بازی خطرناکِ شش مرحلهای که از افراد بدبخت و حقیر و طردشده در جامعه میخواهد یک فرد بهتر بسازد؛ آن هم با هزار و یک ترفند و صد البته خشونت!
مبلغِ بسیار هنگفتِ نفر اول مسابقهی بازی مرکب، انگیزهی قدرتمندی است که هر فردی را به انجام بازیای که نمیشناسد وسوسه کند، اما یکی از تفاوتهای اصلی داستان سریال با دیگر آثار مشابه در همینجاست. هیچ اجباری در کار نیست تا بازیکنها به بازی ورود کنند! هر فردی که در بازی حضور دارد به اختیار خودش میآید؛ چراکه به دنبال کمک است و میخواهد با توسل به جایزهی بازی، زندگی بهتری از این منجلابی که در آن گرفتار است را بسازد. داستان سریال از جنبهی کیفی یک سر و گردن خودش را از خیلی آثار شبکهی نتفلیکس بالاتر میکشد. طرح معمای سریال به شدت جذابیت دارد. از ابتدا تا انتها نیز با یک هیجان خاصی به پای قصه مینشینیم. ما هم مثل بازیکنها هیچ ایدهای نداریم که شش مرحلهی بازی مرکب به چه صورت است و هیچ ایدهای هم نداریم چه کسی پیروز میدان خواهد شد اما صبر کنید! فیلمنامهنویسِ سریال از اپیزود دوم به بعد کاملا به ما خط میدهد که قضیه از چه قرار است. ورودِ یک شخصیتِ دوم در نقش پلیس به داستان با انگیزهی شخصی کمک میکند تا سر از کار تشکیلات در بیاوریم اما رفته رفته بند آب میرود و اگر باهوش باشید و اگر با دقت به اجزای فرمی سریال دقت کنید، کاملا میتوانید پایان داستان را بفهمید و حتی فردِ پشتِ این پروژه را شناسایی کنید. تنها کافیست که دقت داشته باشید! آیا باید این موضوع را یک نکته منفی دانست یا مثبت؟ احتمالا مثبت! چراکه سازندهها نیز یک مدل بازی با بیننده راه انداختند؛ یک بازی ذهنی که اگر شما بتوانید حلش کنید، جایزهی برنده شدنتان فهمیدنِ زودتر از موعدِ پلات توئیست پایانی است. باید گفت این جایزه واقعا لذتِ معالوصفی دارد!
کارگردانی سریال بازی مرکب به شدت بیرحم است و دستاندرکاران سریال در نمایش خشونت هیچ ابایی ندارند. در داستان کاملا متوجه میشویم که این قصه با کسی شوخی ندارد. با اینکه از یک نقطه به بعد در داستان نسبت به یک سری کاراکتر حس صفر و یکی داریم، در قسمتهای پایانی با یک سری تغییرات درونی از سمتِ کاراکترها غافلگیر میشویم. اینکه یک بازی با جایزهی میلیاردی تا چه اندازه میتواند روحیهی انسان را تحت تاثیر قرار دارد. اگر لایهی خشونتآمیز داستان را کنار بزنیم، در زیر متنِ سریال بازی مرکب مفاهیم ارزندهای وجود دارد که میتوان در متون مختلف جامعهشناسی و روانشناسی به آن رسید. زیر متنِ قدرتمند سریال بازی مرکب، یکی دیگر از وجه تمایزهای این محصول با دیگر آثار با تم و داستانِ مشابه است.
پیر بوردیو، روانشناس و جامعهشناس مشهور فرانسوی در جایی میگوید برای کار علمی باید خشمگین بود و برای کنترل خشم باید کار علمی کرد. شخصیت سانگ وو مصداق بارز همین جملهی قبلی است. او کاراکتری است که سریال میخواهد او را عقل کلِ بازی بدانیم و باید گفت در این امر نیز موفق است. سانگ وو با متکی شدن به هوش و فراست خودش در بازی فعالیت میکند. از آن سو گی هون، نمونهی بارزِ یک آدم خوششانس است! از سمتی دیگر کاراکتری به اسم ژان دوک سو را داریم که یک بزن بهادرِ عوضیِ بیمغز است که میخواهد به هر قیمتی شده خودش را آلفا و رهبر گله بداند. این موارد را گفتیم تا به این موضوع اشاره کنیم که افراد شرکتکننده در این بازی، نمونهی یک جامعهی ناهمگن است؛ جامعهای که تنها منحصر به کشورهای جهان سوم نیست و در جوامع پیشرفته نیز میتوان این دسته از آدمها را پیدا کرد. سوال اینجاست آیا زیر متنِ سریال بازی مرکب تنها مختص به این بوده تا شخصیتهای تیپیک جامعه را به ما نشان دهد؟
مهم نیست طعمه هستی یا گرگ. شما در این دهلیز پرپیچ و خمِ زندگی دنیوی باید همیشه در حرکت باشی. یکی از مفاهیمی که سریال میخواهد به ما بگوید در همین است
کافکا میگوید دنیای جدید (منظور زندگی دنیوی)، مثل دهلیز پرپیچ و خمی است که انسان در آن گم میشود. جالب است که قبل و بعد از انجام هر بازی، بازیکنها برای رسیدن به محیط جدید یا استراحتگاه باید یک مسیر پر پیچ و خم را طی کنند. کارگردان سریال توانسته این حسِ پر پیچ و خم بودن را با فیلمبرداریهای جالب و تدوینهای هوشمندانهاش به خوبی به نمایش بکشد. این مولفه تا انتهای سریال بارها تکرار میشود تا ناخواسته به این فکر فرو برویم که این همه مسیر را برای چه چیزی میرویم؟ پول؟ که به عقیدهی خیلیها چرکِ کفِ دست است؟ نکتهی جالب اینجاست سریال بازی مرکب به پولْ ارج و قرب میدهد و با نماهایی طرف حساب هستیم که انگار جایزهی میلیاردیِ بازی مرکب، مثل یک خداست و بازیکنها آن را میپرستند و برایاش قربانیهای زیادی هدیه میدهند. گویا این انگیزهی قدرتمندِ بشر است که همیشه از چیزی بت بسازد.
دیدگاههای ژان پل سارتر، فیلسوف مشهوری که تلاش کرده بگوید این دنیا ساز و کارش متکی به ماورا نیست، رگ و ریشههایش در سریال بازی مرکب دیده میشود
دیدگاههای ژان پل سارتر، فیلسوف مشهوری که تلاش کرده بگوید این دنیا ساز و کارش متکی به ماورا نیست، رگ و ریشههایش در سریال بازی مرکب دیده میشود. مثلا سارتر اعتقاد دارد انسان همان است که انجام میدهد؛ یعنی عملکرد ما متکی به ماورا یا محرکههایی نیست که به چشم نمیبینیم. مریدانِ سارتر این موضوع را باور ندارند که یک انسان، به صورت ذاتی خصیصههای مثبت را فقط پرورش میدهد. از دید این دسته از آدمها یک انسان در بدو تولد هیچ صفتی چه مثبت و چه منفی ندارد. پس اگر سرِ کسی را شیره مالیدیم و به جای کمک به او، با فریب و نیرنگ سر به نیستش کردیم در حقیقت این رفتار، حاصلِ اختیار و ارادهی آزادِ خودمان است، نه یک عامل شیطانی. از آن سو اگر کاراکتری مثل «علی» در این ماجرا به شدت سادهلوح است، مقصر تنها خودش است که با دیگران به درستی تعامل ندارد. این مسئله را میتوانیم در تعظیم کردنهای مکررش به سانگ وو به راحتی مشاهده کرد و همچنین برخی از رفتارهایش که سانگ وو چند مرتبه باید به او گوشزد کند تا علی دست از این کار بکشد. برای مثال خطاب کردن «رئیس» به سانگ وو.
در سریال بازی مرکب تلاش شده تا به صورت خیلی خفیف، مسئلهی مربوط به مذهب و تکیه بر ماورا زیر سوال برود، اما سازندهها پای خود را فراتر از کار نبردهاند. از دیگر دیدگاههای سارتر که در سریال بازی مرکب به چشم میبینیم، روش یادگیری بازیکنها برای حل معمای پیش رویشان است. سارتر باور دارد که یک انسان در زندگی خود نیاز دارد با دیگران تعامل داشته باشد تا از طریق مشاهده، تجربه و تقلید از محیط، ماهیت خاصی پیدا کند. گی هون، شخصیت اصلی داستان بر همین پایه و اساس و مقدار زیادی هم خوششانسی میخواهد از پس مراحل بازی بر بیاید. فارغ از اینکه آنچه در پایان انتظارش را میکشد، بازی مرکب است؛ یکی از خشنترین بازیهای مرسوم در کشور کره جنوبی. بازی عجیبی که تنها یک قانون دارد و آن قانون وضعی هم فرق چندانی با قانون جنگل ندارد!
سریال Squid Game بدون ذرهای اضافهگویی، قصهای معمایی و هیجانانگیز را برایمان تعریف میکند که هم سرگرمکننده است و هم آموزنده. هم ما را به فکر فرو میبرد و هم درد و غصههای جامعه را میتوانیم بهتر درک کنیم. سریال بازی مرکب، پکیج کاملی است برای شناخت یک جامعه در مقیاس کلان. بسته به پایان فصل اول، انتظار برای تماشای فصل دوم سریال بازی مرکب کار به شدت سخت و دشواری است!
- سبک روایت جذاب
- زیرمتنِ بسیار قدرتمند که مفاهیم فلسفی و اجتماعی را منتقل میکند
- کارگردانی هدفمند و گراهای سازنده به حدسِ پایان داستان
- شخصیتپردازیهای گیرا
- اپیزود ششم!
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید