«استنلی کوبریک» را تقریبا همهی علاقهمندان به دنیای سینما میشناسند. او را به تقریب همهی علاقهمندان سینما اگر بهترین کارگردان تمام ادوار ندانند، از بهترینها میدانند. کارنامهی کوبریک پر از آثار استودیویی بزرگ و فیلمهای مستقل با بودجهی کم است و او موفق میشود در هر شرایطی نبوغ سینمایی و روایی خودش را به نمایش بگذارد. به مناسبت فرا رسیدن زادروز کوبریک (۲۶ جولای)، قصد داریم نگاهی به زندگی و تجارب سینمایی او بیندازیم. در این مقاله، نمیخواهیم بهصورت موشکافانه به بررسی و مطالعهی مؤلفههای سینمایی کوبریک بپردازیم، بلکه قرار است تکهی بسیار کوچکی از دستاوردها و زندگی هنری او را مرور کنیم.
استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ و در منهتن نیویورک به دنیا آمد و از همان دوران نوجوانی علاقهی خود را نسبت به هنر، به ویژه عکاسی نشان داد. پس از پایان دبیرستان، به عکاسی مشغول شد و بعد از مدتی به عنوان خبرنگار تمام وقت مجله Look به استخدام درآمد. طی این مدت موفق شد عکسهای بسیار زیبایی را بگیرد و میتوان گفت غریزهی زیباییشناختی و نورپردازی خود را پروراند. همچنین این شغل به او این فرصت را داد که بتواند با فیلمسازان آن زمان نیویورک آشنا شده و شناختی نسبی نسبت به پروسهی ساخت فیلم پیدا کند. بعد از اینکه علاقهاش به ساخت فیلم بیشتر شد و آیندهی خود را در این کار دید، به ساخت فیلم کوتاه مشغول شد. در نهایت، با بودجهای که از اقوامش گرفته بود و کمکهای آشنایان، دو فیلم بلند را یکی پس از دیگری ساخت. فیلم نخست «هراس و هوس» (Fear and Desire) بود که نتوانست از نظر اقتصادی موفق عمل کند و خود کوبریک پس از مدتی آن را از چرخهی پخش بیرون کشید. فیلم بلند دوم با نام نهایی «بوسه قاتل» (Killer’s Kiss) اکران شد و موفقیت اقتصادی کوچکی داشت، اما مهمتر از همه آن بود که قسمتی از استعدادهای این کارگردان جوان را به افراد بیشتری نشان داد و موجب شد او در سن کم به موفقیتهای هالیوودیاش دست یابد.
در ادامه او توانست آثار ماندگاری را خلق کند که در تاریخ سینما میدرخشند و هر کدام نبوغ خاصی را در خود جای دادهاند. آثار او کم جنجالبرانگیز هم نبودند. بسیاری از فیلمهای او با قانونهای سانسور سینما (بهویژه قوانین سختگیرانهی سینمای آمریکا) جنگ سختی را داشتند و برخی از آنها در ابتدا از این تقابل زنده نیز بیرون نیامدند. فیلم آخر کوبریک، «چشمان باز بسته» یا به روایتی «چشمان کاملا بسته» (Eyes Wide Shut) با سانسورهای زیادی همراه شد که هم مربوط به مسائل جنسی بودند و هم به عقیدهی برخی، میتوانستند بیانگر معضلات سیاسی جهان باشند. به هر حال این فیلم به قدری تحت تأثیر این سانسورهای کامپیوتری و مرگ او قرار گرفت که مطالعهی درست آن در زمان اکران سخت بهنظر میرسید. منتقدان دربارهی بهروز بودن یا از مد افتاده بودن موضوعش سخن گفتند و فیلم، موافقان و مخالفان زیادی پیدا کرد؛ بهگونهای که خوشساختی و سنجیده بودن تمامی صحنههایش فراموش شد. حال که چندین سال از اکران فیلم و همچنین فوت کوبریک میگذرد، برخی از منتقدان که تعدادشان کم نیز نیست آن را بهترین فیلم تاریخ سینما میدانند.
- مستند کوتاه روز مبارزه (Day of the Fight): ۱۹۵۱
- فیلم کوتاه کشیش پرنده (Flying Padre): ۱۹۵۱
- هراس و هوس (Fear and Desire): ۱۹۵۳
- مستند کوتاه دریانوردان (The Seafarers): ۱۹۵۳
- بوسه قاتل (Killer’s Kiss): ۱۹۵۵
- کشتن (The Killing): ۱۹۵۶
- راههای افتخار (Paths of Glory): ۱۹۵۷
- اسپارتاکوس (Spartacus): ۱۹۶۰
- لولیتا (Lolita): ۱۹۶۲
- دکتر استرنجلاو ( Strangelove): ۱۹۶۴
- ۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی (2001: A Space Odyssey): ۱۹۶۸
- پرتقال کوکی (A Clockwork Orange): ۱۹۷۱
- بری لیندون (Barry Lyndon): ۱۹۷۵
- درخشش (The Shining): ۱۹۸۰
- غلاف تمامفلزی (Full Metal Jacket): ۱۹۸۷
- چشمان کاملا بسته (Eyes Wide Shut): ۱۹۹۹
البته این اولین باری نبود که فیلمی از کوبریک به این میزان سروصدای حاشیهای میکرد. «پرتقال کوکی» (A Clockwork Orange) هم همین سروصداها را بهپا کرد و خوشساختیاش زیر سایهی مسائل حاشیهای قرار گرفت. کوبریک قبل از پرتقال کوکی، «۲۰۰۱: یک اودیسهی فضایی» (2001: A Space Odyssey) را ساخت که نه تنها به تقریب در لیست ده فیلم برتر تمام کارگردانان بعد از او قرار دارد، بلکه به عقیدهی برخی، سینما را به دو نیمهی قبل و بعد از خود تقسیم کرد. اودیسهی فضایی با بودجهی هنگفت ۱۰ تا ۱۲ میلیون دلاری (که در آن زمان بسیار زیاد بود) ساخته شد و از نظر تکنیکی و داستانگویی مرزهای سینما را جابهجا کرد. اودیسهی فضایی در باکسآفیس به نسبت موفق عمل کرد اما با نظرات به طور کامل متفاوتی روبهرو شد. عدهای از آن متنفر بودند و سالنهای سینما را ترک کردند و عدهای آن را بینهایت ستایش میکردند. پس از ساخت چنین فیلم بزرگی، کوبریک نیاز داشت تا به خود ثابت کند که میتواند با بودجهی کم هم فیلم بسازد. در نتیجه سراغ پرتقال کوکی رفت و با بهکارگیری ترفندهایی که در آن زمان نوآورانه بودند و اکنون به نسبت عادی به نظر میرسند، با بودجهای ۲.۲ میلیون دلاری اثری خوشساخت و برای بار چندم در کارنامهاش، انقلابی را روانهی پردهی نقرهای کرد. او برای کاهش بودجه، با توجه به ماهیت علمی-تخیلی فیلم و وقوع آن در آینده، بهجای ساختن صحنههای گرانقیمت (کاری که در اودیسهی فضایی کرد)، محلهایی را فیلمبرداری پیدا کرد که همگی وجود داشتند و مناسب فضای فیلم به نظر میرسیدند. نورپردازیهای پشت دوربین که گران تمام میشدند، جای خود را به نورپردازیهای درون صحنه دادند و به بخشی از میزانسن تبدیل شدند. همچنین در این فیلم، یکی از بهترین استفادههای او از مقولهی اروتیکا و اروتیسیزم را شاهد بودیم. اروتیسیزم کیفیتی است که سبب برانگیختگی جنسی میشود و به مسائل زیباییشناختی جنسی میپردازد.
فکر نکنم بتوانید فردی را پیدا کنید که دید پختهای نسبت به سینما داشته باشد و کوبریک را تحسین نکند یا یکی از فیلمهای او را به عنوان یکی از آثار مورد علاقهاش معرفی نکند. همهی سینمادوستان او را به عنوان فردی میشناسند که در نویسندگی و کارگردانی نابغهای به تمام معنا بود و از زمانهاش جلوتر بود. فیلمهای او بیزمان هستند و تداوم زمان روی آنها تأثیری نمیگذارد؛ بلکه شاید ارزش هنریشان را بیش از پیش نشان دهد. او بر تمامی جنبههای فیلمسازی تسلط کافی داشت و تنها اسکاری که برد، مربوط به کارگردانی یا نویسندگی نبودند، بلکه برای جلوههای ویژهی اودیسهی فضایی بودند که البته این برد چندان هم بیدردسر نبود و موجب شد تیم جلوههای ویژه از این امر که تنها او جایزه را برده دلخور شوند. به هر حال، تاریخ سینما تنها یک استنلی کوبریک دارد و خواهد داشت و جایگاه ویژهی او در پیشرفت مرزهای هنر هفتم، دستنخورده باقی خواهد ماند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید