سریال Stranger Things شش سال پیش از شبکه نتفلیکس پخش و تبدیل به یکی از سریالهای محبوب این شبکه شد. محبوبیت این سریال با پخش فصلهای دوم و سوم آن بیشتر از قبل شده و این اثر را به چهارمین سریال پربازدید نتفلیکس تبدیل کرده است. نیمهی اول فصل چهارم این سریال پس از سه سال انتظار بالاخره چند روز قبل منتشر شد تا طرفداران این سریال شاهد ادامهی ماجراهای عجیب و غریب الِوِن و دوستانش باشند. با توجه به اینکه زمان خیلی زیادی از پخش فصل سوم سریال Stranger Things گذشته، تصمیم گرفتیم تا در قالب یک مقاله داستان سریال Stranger Things را به طور خلاصه مرور کنیم.
داستان فصل اول سریال Stranger Things
داستان فصل اول سریال Stranger Things در شهر خیالی هاوکینگز و در سال ۱۹۸۳ میلادی جریان دارد؛ جایی که شخصیتهای اصلی سریال یعنی ویل، مایک، لوکاس و داستین بعد از یک بازی طولانی راهی خانه میشود. ویل در راه خانه با یک هیولا روبهرو شده که او را میرباید. صبح روز بعد خانواده و دوستان ویل متوجه ناپدید شدن او شده و این موضوع را به پلیس اطلاع میدهند و اینجاست که پای کلانتر شهر یعنی جیم هاپر به داستان گم شدن ویل باز میشود.
همزمان با این اتفاق متوجه حضور یک تشکیلات دولتی مخفی در نزدیکی شهر هاوکینگز میشویم که در آن دروازهای به سوی جهانی ناشناخته با موجوداتی عجیب قرار دارد. همچنین در این تشکیلات کودکانی با قابلیتهای فراطبیعی نگهداری میشوند که یکی از آنها به تازگی موفق به فرار از آن شده است. این دختر که الِوِن (بهخاطر شمارهی روی دستش به این نام شناخته میشود) نام دارد، طی فرار از دست ماموران با دوستان ویل روبهرو شده که مشغول جست و جو برای پیدا کردن دوستشان هستند.
در ادامه بیننده با گذشتهی دردناک الون همراه شده و او نیز حین آشنایی با جهان اطرافش متوجه عکس ویل شده و او را شناسایی میکند و به دوستانش میگوید که ویل در مکانی به نام دنیای وارونه گیر افتاده است. نانسی (خواهر مایک) و دوستش باربارا مشغول خوشگذرانی در خانهی استیو هستند که بحثشان بالا گرفته و از یکدیگر جدا میشود. باربارا پس از این جدال ناگهان ناپدید شده و جاناتان (برادر ویل) که در همان نزدیکی کمین کرده بود، موفق شده تا این صحنه را با دوربین خود شکار کند.
فردای آن روز جویس (مادر ویل) با دنبال کردن چند سرنخ و استفاده از مقدار زیادی لامپ با ویل که در جهان وارونه گیر افتاده، ارتباط برقرار میکند اما با پیدا شدن سر و کلهی یک دموگورگن این ارتباط خاتمه پیدا میکند. کلانتر هاپر حین تحقیقات خود پیرامون آن تشکیلات مخفی، متوجه حقایقی مانند چند پروندهی شکایت علیه آنها شده که با پیدا شدن جسد ویل کار به جایی نمیبرد.
با وجود شناسایی جسد ویل، مادرش جویس از قبول مرگ پسرش امتناع کرده و الون نیز با شنیدن صدای ویل در بیسیم به احتمال زنده بودن ویل قوت میبخشد. سپس کلانتر هاپر با دنبال کرده سرنخها به جسد قلابی ویل رسیده و مهر تاییدی بر زنده بودن او میزند. هاپر با ادامه دادن تحقیقات خود وارد آن تشکیلات مخفی شده و متوجه دلیل وجود آن شده اما ناگهان بیهوش میشود. او پس از به هوش آمدن شنودی را در خانهاش پیدا میکند.
در ادامهی فصل اول سریال Stranger Things همکاران هاپر تحقیقات خود را حول محور گم شدن باربارا آغاز کرده و در این میان جاناتان عکسهایی که گرفته را به نانسی نشان میدهد که در آن شاهد حضور یک موجود عجیب ترسناک هستیم. سپس جاناتان و نانسی راهی پیدا کردن آن جانور میشوند. نانسی وارد جهان وارونه شده و با یک دموگورگن روبهرو شده و جاناتان در آخرین لحظه جان او را نجات میدهد. الون و دوستانش نیز بعد از دادن یک درس حسابی به قلدرهای مدرسه به جنگل میروند تا دروازهای به سوی دنیای وارونه پیدا کنند اما الون مانع از این کار شده تا امنیت دوستانش را به خطر نیندازد.
کلانتر هاپر یافتههای خود را با مادر ویل در میان گذاشته و آنها برای تحقیقات بیشتر با یکدیگر همکاری میکنند. جاناتان و نانسی نیز خود را برای مبارزه با دموگورگن آماده کرده و سپس جاناتان به خاطر دعوا با استیو دستگیر میشود. هاپر، نانسی، جاناتان و مادرش پس از این اتفاق تصمیم میگیرند تا به صورت تیمی برای پیدا کردن ویل تلاش کنند. همزمان سر و کلهی قلدرها پیدا شده و مایک به همین خاطر سعی میکند تا خودش را از صخره پرتاب کند اما در لحظهی آخر سر و کلهی الون پیدا شده و در کنار نجات مایک، دست یکی از قلدرها را میشکند.
سپس نیروهای تشکیلات مخفی با تعقیب کودکان سعی در دستگیری الون را دارند که او با استفاده از قدرتهایش نقشههای آنها را نقش بر آب میکند. کلانتر هاپر بعد از این اتفاق بچهها را پیدا کرده و به خانهی ویل میبرد تا ال از قدرتهای خود برای ارتباط با ویل استفاده کند. ال پس از برقراری ارتباط متوجه مرگ باربارا شده و همچنین به ویل میگوید که کمی بیشتر تحمل کرده تا آنها به کمکش بروند.
کلانتر هاپر و جویس راهی جهان موازی میشود تا ویل را نجات دهند. همزمان با این اتفاق نانسی، استیو و جاناتان در به دام انداختن دموگورگن شکست خورده و این موجود پس از فرار شخصیتهای بد داستان را کشته و ناخواسته الون را از دست آنها نجات میدهد. الون با اینکه قدرت چندانی برایش باقی نمانده، از قدرتهای خود برای شکست دادن دموگورگن استفاده کرده و وارد جهان وارونه میشود.
همزمان با این اتفاق، هاپر و جویس موفق به پیدا کردن و نجات ویل از آن جهان مخوف ترسناک شده و او را به بیمارستان منتقل میکند. در آخرین دقایق فصل اول به محل شروع سریال برگشته و شاهد بازی مایک و دوستانش هستیم اما او همچنان جای خالی الون را حس میکند. در آخرین لحظات فصل اول سریال استرنجر تینگز متوجه میشویم که مشکلات و کابوسهای ویل همچنان به پایان نرسیده است. همچنین هاپر را میبینیم که مشخص نیست برای چه کسی در جنگل غذا میگذارد. سریال ارائهی جواب به این دسته از سوالها را به فصل دوم سریال Stranger Things محول میکند.
داستان فصل دوم سریال Stranger Things
اتفاقات فصل دوم سریال Stranger Things با فاصلهای یک ساله از فصل اول جریان دارد؛ جایی که با دختر مرموزی آشنا میشویم که درست مانند الون روی دستش شمارهای حک شده و از قدرتهای ویژهای برخوردار است. دومین شخصیت این فصل سریال استرنجر تینگز دختری به نام مکس است که در یک بازی ارکید موفق به شکستن رکورد مایک و دوستانش شده است. همچنین کابوسهای ویل همچنان ادامه دارند و خبر از تهدیدی جدید برای او و دوستانش دارند.
در ادامهی فصل دوم سریال استرنجر تینگز شاهد شخصیت جدید دیگری هستیم که علاقهی زیادی به تئوریهای توطئه داشته و با کلانتر هاپر در مورد تشکیلات مخفی و الون صحبت کرده و سپس راهی مزرعهای شده که محصولاتش فاسد شدهاند. همچنین شاهد تلاشهایی برای مهار گسترش دریچهی جهان وارونه هستیم. هاپر به خانه میرود؛ جایی که الون یک سال گذشته را در آن گذرانده و برای حفظ امنیتش اجازهی خروج از آن را ندارد.
الون که از این انزوا خسته شده، راهی را برای ارتباط با مایک پیدا کرده و سپس راهی ملاقات با او و دیگر دوستانش میشود. داستیم موجود عجیبی پیدا کرده که در واقع همان چیزی است که در انتهای فصل اول از بدن ویل خارج شد. آنها تصمیم به نابودی این موجود میگیرند اما داستین مخفیانه از آن نگهداری میکند. در این بین ویل به تسخیر موجودات ترسناک دنیای وارونه درآمده و یک نقشهی عجیب روی کاغذ میکشد.
نانسی که به خاطر مخفی نگهداشتن حقیقت گرفتار عذاب وجدان شده، سعی میکند تا مرگ باربارا را به اطلاع پدر و مادر او برساند. این موضوع باعث ورود دولت به ماجرا شده که آنها را برای عدم افشای ماجراهای گذشته وادار به سکوت میکنند. الون با تحقیق و استفاده از قدرتهایش موفق به پیدا کردن مادرش شده و نام واقعی خود یعنی جین را کشف میکند. او راهی ملاقات با مادرش شده و متوجه گذشتهی تراژیک مادرش، پس از جدایی از او میشود.
جاناتان و نانسی از شهر خارج شده و با بومن (مردی که به تئوریهای توطئه علاقه داشت) ارتباط برقرار میکنند. آنها با گردآوری سرنخها و اطلاعاتشان سعی در پیدا کردن پاسخ سوالهایشان را دارند. جویس و معشوعهی جدیدش باب متوجه گم شدن هاپر شده و او را نجات میدهند. هاپر راهی تونلهایی شده که راهی برای رفتن به جهان وارونه هستند.
در ادامهی فصل دوم سریال Stranger Things شاهد بزرگ شدن آن موجود عجیب که داستین به صورت مخفیانه از آن نگهداری میکرد، بودیم که تبدیل به دموگورگن شده بود. اعضای گروه با کمک استیو برای نابودی آن دموگورگن تلاش میکنند. همچنین متوجه میشویم که آن دختر عجیب در شروع فصل در واقع خواهر الون بوده و نامش کالی است. کالی به الون کمک میکند تا از قدرتهای خود بهتر استفاده کند. الون بعد از اینکه متوجه در خطر بودن دوستانش شد، کالی را ترک و به شهر هاوکینگز برگشت.
همزمان با این اتفاق دموداگها از جهان وارونه وارد این جهان شده و باعث مرگ باب میشوند اما او در واقع جان خود را فدا کرده تا دیگران را نجات دهد. شخصیتهای اصلی سریال برای نابودی دموگورگنها جمع شده و الون نیز به تونلها رفته تا دروازهی ورود این موجودات را ببندد. او از نهایت قدرت خود برای این کار استفاده کرده و بالاخره موفق میشود.
بیل نیز بعد از تحمل حجم زیادی از گرما بالاخره از دست عذابهای طولانی خلاص میشود. پس از شکست خوردن دموگورگنها به یک ماه بعد میرویم که در آن کلانتر هاپر توانسته سرپرستی الون را بگیرد. مایک و دوستانش نیز در مدرسه مشغول جشن گرفتن هستند اما هیچکدام از خطر بزرگی که در آینده آنها را تهدید خواهد کرد، اطلاعی ندارند. فصل دوم سریال استرنجر تینگز با نشان دادن موجودی عظیم و ترسناک به پایان میرسد.
داستان فصل سوم سریال Stranger Things
فصل سوم سریال Stranger Things در تابستان سال ۱۹۸۵ جریان دارد؛ جایی که تئوریهای توطئهی بومن درست از آب درآمده و مشخص میشود که روسها روی یک سلاح مخفی برای باز کردن دروازهای به دنیای وارونه کار کردهاند. همچنین یک مرکز تجاری جدید در شهر باز شده که همه مردم از جمله مایک و دوستانش را به آنجا کشانده است. در یکی از شبهای تابستان ناگهان قطعی سراسری برق به دلایلی مشکوک همه را غافلگیری کرده و میدان مغناطیسی شهر هاوکینگز را دچار اختلال میکند.
داستین از کمپ تابستانی به خانه برگشته و دوستانش با کمک قدرتهای الون، او را حسابی میترسانند. او بعد از این خوش آمد گویی به دوستانش فرستندهی رادیویی پیشرفتهی خود را نشان میدهد که از آن برای ارتباط با دختری که در کمپ دیده استفاده میکند. داستین در خلال تلاش برای ارتباط با آن دختر به طور ناگهانی کانالی مخفی را پیدا میکند که به زبان روسی صحبت کرده و این موضوع برایش مشکوک به نظر میرسد.
در ادامهی فصل سوم سریال استرنجر تینگز شاهد تلاشهای جاناتان و نانسی برای بهبود وضعیت کاری خود در روزنامهی محلی شهر هاوکینگز هستیم. آنها برای فهمیدن راز پشت رفتار عجیب موشهای خانهی یک پیرزن به ملاقات او رفته و رازهای این زن و ارتباطش با جهان وارونه میشوند. هاپر که از رابطهی الون و مایک دل خوشی ندارد، مایک را تهدید کرده و از او میخواهد که رابطهاش با الون را خاتمه دهد. ترس مایک از هاپر در نهایت باعث خاتمهی این رابطه میشود.
موجودات جهان وارونه بیلی (برادر مکس) را تسخیر کرده و او را وادار میکنند که دوستان و آشنایانش را به دام انداخته و به موجود عجیبی که از دنیای وارونه آمده، بدهد. جویس بعد از فهمیدن از کار افتادن میدان مغناطیسی به جای ملاقات با هاپر به دیدن آقای کلارک (معلم علوم بچهها) رفته تا از راز پشت این اتفاق سر در آورد. الون هنگام استفاده از قدرتهایش برای دزدکی سرک کشیدن در کار مایک و دوستانش به طور اتفاقی بیلی را دیده و چندی بعد متوجه کارهای مخفی او میشود.
استیو، رابین (همکار استیو) و داستین پس از ساعتها تلاش موفق به پیدا کردن معنی پیامهایی که از کانال رادیویی مخفی روسهای پخش میشد، شدند. آنها با کمک اریکا موفق به پیدا کردن و نفوذ به مقر مخفی روسها شده که زیر پاساژ قرار دارد. داستین و دوستانش پس از دیدن سلاح مخفی روسها تصمیم به فرار میگیرند اما استیو و رابین دستگیر میشوند. الون و مکس برای فهمیدن دلیل رفتارهای عجیب بیلی با او صحبت میکنند که نتیجهای برایشان در بر ندارد.
آنها با کمک مایک و بقیهی اعضای گروه متوجه وجه مشترک قربانیان بیل شده و تلاش میکنند که با گرمای شدید (کاری که در فصل قبل برای نجات ویل انجام داند) بیل را از مخمصه نجات دهند. همزمان هاپر متوجه فساد شهردار هاوکینگز شده و به همراه جویس سرنخهای جدیدی را دنبال میکند که منتهی به دزدیدن دکتر الکسی یکی از دانشمندان روس میشوند. همچنین یک آدمکش به دنبال کشتن دکتر الکسی است.
فصل سوم سریال Stranger Things با برنامهریزی شخصیتهای اصلی برای یافتن جوابها و شکست دادن آن موجود عجیب ادامه پیدا میکند. الون و دوستانش به بیمارستان رفته و آنجا برای اولین بار با هیولای جدید دنیای وارونه درگیر شده و او را فراری میدهند. همزمان با این اتفاق، رابین و استیو توسط روسها مورد بازجویی قرار گرفته و اریکا و داستین برای فراری دادن آنها تلاش کرده و در نهایت موفق میشوند.
الون حین تلاش برای پیدا کردن بیلی، وارد خاطرات غرق شده در تاریکی او شده و در نهایت مخفیگاه آن موجود مخوف ترسناک را پیدا میکند. او و دوستانش دوباره با هیولای جدید روبهرو شده و این درگیری باعث زخمی شدن الون میشود. هاپر، جویس، بومن و دکتر الکسی برای پیدا کردن بچهها راهی شهربازی شده اما آنها نه تنها موفق به پیدا کردن بچهها نمیشوند که این موضوع کشته شدن دکتر الکسی توسط آن قاتل روس را در پی دارد.
آنها سپس به مرکز خرید میروند؛ جایی که بچهها در حال برنامهریزی برای شکست دادن هیولای دنیای وارونه هستند. شخصیتهای اصلی برای پیروزی به دو گروه تقسیم شده و برای برقراری ارتباط از فرستندهی رادیویی داستین استفاده میکنند. کلانتر هاپر به همراه جویس و بومن به مقر روسها رفته تا سلاح مخفی را از کار انداخته و دروازهی دنیای وارونه را ببندند.
در سوی دیگر ماجرا هیولا به سوی بچهها یورش برده و آنها پا به فرار میگذارند اما بیلی جلوی آنها را میگیرد. الون ذات حقیقی بیلی را با نشان دادن خاطراتش به او یادآور میشود. بیلی بعد از این اتفاق جلوی حملهی هیولا به الون را گرفته و با فدا کردن خود، او را نجات میدهد. همچنین جویس و هاپر با موفقیت سلاح مخفی را نابود و دروازهی جهان وارونه را میبندند اما این امر باعث مرگ هاپر میشود.
با بسته شدن این دروازه، هیولا نیز دار فانی را وداع گفته و بچهها نجات پیدا میکنند. خانوادهی بایرز و الون بعد از این پیروزی که به قیمت جان بیلی و هارپر تمام شده، شهر هاوکینگز را ترک کرده تا خاطرات بد را از خود دور کنند. همچنین الون قدرتهای خود را از دست داده و فرقی با یک بچهی معمولی ندارد. بعد از این خداحافظی تلخ به روسیه میرویم تا فصل سوم سریال Stranger Things با یک کلیف هنگر به پایان برسد.
فصل سوم سریال Stranger Things در زندانی در روسیه به پایان میرسد که در آن شاهد خورده شدن زندانیان توسط یک دموگورگن هستیم. همچنین در سکانس بعد از تیتراژ که در همان زندان جریان دارد، شاهد اشارهی ماموران زندان به یک شخص آمریکایی هستیم که به احتمال فراوان همان کلانتر هاپر دوست داشتنی باشد. از آنجا که بعد از نابودی سلاح خبری از جسد هاپر نبود، زنده بودن این شخصیت اصلا بعید نبود. برای فهمیدن درستی این ماجرا باید فصل چهارم سریال که به تازگی منتشر شده را تماشا کنید.
نظر شما در مورد سریال Stranger Things چیست؟ به نظر شما فصل چهارم سریال Stranger Things میتواند به موفقیت فصلهای قبلی خود برسد؟ فراموش نکنید که نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید