سریال Superman and Lois، محصول جدید شبکهی The CW است که در دو قسمت ابتدایی سعی در متفاوت جلوه دادن خود و دوری از کلیشههای مرسوم فیلم و سریالهای هالیوودی دارد. ما به صورت هفتگی در نقد سریال Superman and Lois به این موضوع میپردازید که آیا سریال سوپرمن و لوئیس ارزش تماشا کردن را دارد یا اثری قابل پیشبینی و خسته کننده است؟
سریال سوپرمن و لوئیس اسپینآف جدید Arrowverse است که از ابتدای کار در جلب نظر مخاطبین بسیار موفق بوده و با ۳.۲ میلیون بیننده به رکوردی در زمینهی میزان بازدید قسمت اول دست پیدا کرده است. حال سوال اینجاست که آیا سریال سوپرمن و لوئیس در مسیر تبدیل شدن به اثری متفاوت قرار دارد یا قصد غالب کردن کلیشههای خود به مخاطب با شیوهای جدید و پر کردن جای محصولات پرطرفدار شبکهی The CW مانند سریال Arrow را دارد؟
سریال شروع هیجان انگیزی دارد و در کمتر از ۵ دقیقه به سرعت زندگی سوپرمن را از لحظهی فرود روی زمین تا ماموریتی برای جلوگیری از انفجار تاسیسات هستهای مرور میکند. جدا از ریتم تند، اولین نکتهی قابل توجه کیفیت پایین جلوههای ویژه است که خوشبختانه تنها به همین چند دقیقه خلاصه میشود و در ادامهی سریال در حد قابل قبولی قرار دارد. بعد از این ماموریت موفق با همسر کلارک (سوپرمن) و معروفترین خبرنگار دنیا یعنی لوئیس و دو فرزند نوجوان خانواده بیشتر آشنا میشویم اما طبق انتظار مرگ مارتا و اخراج کلارک سرآغاز تحولات زیادی در این خانواده میشود. در این بین شاهد تلاش اندک سازندگان برای متفاوت جلوه دادن سریال با انتقاد از وضعیت رسانهها هستیم. تلاشی که نتیجهی خاصی به همراه نداشته و صرفا حکم تیری در تاریکی را دارد. البته کسی هم از سریال Superman and Lois انتظار دغدغهمندی و نقد جامعهی آمریکا را ندارد و همهی افراد برای تماشای شکست خوردن شخصیت شرور داستان از سوپرمن به تماشای آن مینشینند. با این حال آنتاگونیست سریال سوپرمن و لوئیس در ظاهر متفاوت وارد میشود و ادعای نابودی سیارهاش توسط سوپرمن را دارد. موضوعی که پتانسیل خارج کردن لکس لوتر (دشمن سوپرمن) را از دستهی شخصیتهای شرور تکبعدی و تبدیل کردن او به آنتاگونیستی قدرتمند را دارد.
همزمان با قهرمان بازیهای کلارک، لوئیس روی پروندهی مشکوک خرید زمینهای کشاورزی تحقیق میکند. موضوعی که کشش و جذابیتی نداشته و تا اینجای کار به مخاطب دلیلی برای دنبال کردن آن داده نشده است. جدا از این مشکلات کوچک، اصلیترین مشکل سریال Superman and Lois قابل پیشبینی و کلیشهای بودن است. مهمترین دلیل این اتفاق قدرت بیش از اندازهی سوپرمن است و این موضوع در ادامه میتواند به تکراری و خسته کننده شدن سریال مخصوصا در سکانسهای اکشن بیانجامد. وابستگی زیاد سریال به کلیشهها نیز میتواند در آینده این مشکل را تشدید کند. اولین نشانههای این موضوع را نیز میتوان در سکانس مربوط به آشکار شدن قدرت جوردن مشاهده کرد که پیشبینی کردن آن کار چندان سختی نبود. تایلر هوچلین «Tyler Hoechlin» و الیزابت تالوچ «Elizabeth Tulloch» نیز به عنوان بازیگران اصلی سریال سوپرمن و لوئیس تا اینجای کار اجرای قابل قبولی از خود به نمایش گذاشتهاند. دو قسمت ابتدایی سریال Superman and Lois با تمام نقاط ضعف و قوت، نوید اتفاقات جذابی در ادامه میدهد اما تا اینجای کار پای خود را از اثری متوسط فراتر نگذاشته و در جدال بین متفاوت بودن و متفاوت جلوه کردن گیر افتاده است.
قسمت سوم با قهرمان بازی غیر ضروری کلارک برای نمایش کار افتضاح تیم تدوین در ساخت جلوههای ویژه آغاز میشود. شبکهی The CW طبق معمول کمیت هر فصل را به کیفیت و جذابیت آن ترجیح داده و از هر راهی برای پر کردن محتوای شانزده قسمت فصل اول استفاده میکند. بیشتر تمرکز این قسمت روی پرداخت به شخصیتهای فرعی و اضافه کردن داستانهای فرعی بود که از گفت و گوهای کوتاه و بیهدف به عنوان ابزار این کار استفاده شده بود. سومین اپیزود از سریال Superman And Lois با افت محسوسی نسبت به دو قسمت قبل همراه است و سکانسهای خسته کنندهی زیادی دارد. سریال در پرداختن به آنتاگونیستهای جدید، سطحی و عجول رفتار میکند و به خیال هیجان زده کردن بیننده برای قسمت بعدی به معرفی بدون مقدمهی دو آنتاگونیست جدید در دقایق پایانی دست میزند اما از سوی مقابل در نشان دادن جزئیات اضافه از شخصیتهای فرعی بسیار صبر به خرج میدهد و عجلهای برای این موضوع ندارد. تنها نکتهی مثبت این قسمت جدال جوردن و سارا با شخصیتهای دیگر مخصوصا والدینشان و تشکیل رابطهی عاطفی باورپذیر بین این دو بود. در مجموع شاهد ضعیفترین قسمت سریال تا به اینجا بودیم و عملا هفتاد درصد از آن چیزی برای عرضه نداشت. تنها راه نجات سریال از وضعیت فعلی و جلوگیری از تکراری و کلیشهای شدن، حضور بیشتر و پررنگتر شخصیتهای منفی و حذف مکالمات کوتاه و سطحی بین شخصیتهای فرعی است.
ایستگاه چهارم از سریال سوپرمن و لوئیس بالاخره برگ برندهی خود را نمایان کرد. تا پیش از این تداخل و ارتباط زیادی بین ماجرای کلارک، لوئیس و فرزندانشان وجود نداشت اما در چهارمین قسمت بالاخره این اتفاق به شکل جذابی به نمایش گذاشته شد. دلیل اصلی جذابیت آن نیز مجبور کردن سوپرمن برای اولویت بندی و انتخاب بین پدر، همسر و قهرمان بودن در یک زمان کوتاه و محدود است. در این بین شاهد رونمایی از شخصیت شرور دیگری به نام Killgrave بودیم که دوری سوپرمن از متروپلیس را غنیمت شمرده و از فرصت موجود بهترین استفاده را میکند. درگیری او با سوپرمن کوتاه اما هیجان انگیز از آب درآمده و وعدهی سکانسهای اکشن جذابی در آینده میدهد. ترکیب هوش این شخصیت با توانایی لکس لوتر و منابع مورگان اِج پتانسیل بالایی دارد و میتواند ماجرای سوپرمن در شهر اسمالویل را به اثری جذاب و تماشایی تبدیل کند.
در کنار نکات مثبت، نقاط ضعف به قوت قبل باقی مانده و تلاشی در جهت بهبود آنها نشده است. هنوز بخش زیادی از دیالوگها بی ربط و بی هدف هستند و صرفا برای ژست گرفتن و پر کردن وقت گنجانده شدهاند. از سوی دیگر هدف و انگیزهی شخصیتهای شرور داستان مشخص نیست و نویسنده به معرفی اجمالی آنها بسنده کرده است. شخصیتهای منفی داستان فقط مبارزهی کوتاهی با سوپرمن داشتند و چیزی از گذشته و دلیل دشمنی آنها با سوپرمن ارائه نشده است. در این بین شخصیت مورگان اِج وضعیت بهتری نسبت به دیگر آنتاگونیستها دارد و اهداف و انگیزههای توجیه پذیری را دنبال میکند.
به سادگی میتوان گفت که قسمت پنجم سریال سوپرمن و لوئیس بهترین قسمت تا اینجای کار است و تا زمان ساخت ادامهی فصل اول بدون رقیب خواهد بود. شاید در ابتدای این قسمت رفتار جاناتان در برابر پدر و برادرش غیرمنطقی به نظر برسد اما فلشبکهایی که به نوجوانی کلارک مربوط میشود به خوبی این رفتار و واکنش کلارک در برابر کارهای جاناتان را توجیه میکند. محوریت اصلی این قسمت فستیوال برداشت شهر اسمالویل است که در خلال آن کارگاه بازی لوئیس به نقطهی جذابی میرسد که از ابتدای سریال منتظرش بودیم.
ورود لکس لوتر به این بخش داستان و مشخص شدن یکی دیگر از انگیزههای دشمنی او با سوپرمن هم به جذابیت این قسمت کمک کرده و هم تعادل خوبی بین ماموریتهای قهرمانانهی کلارک و شرلوک بازیهای لوئیس بوجود آورده است. تا پیش از این تنها دلیل دنبال کردن سریال سوپرمن بود اما حال میتوان نام سوپرمن و لوئیس را روی این سریال گذاشت. البته ایجاد این تعادل کافی نیست و سازندگان در ادامه باید همزمان با حفظ آن به فکر بهبود و دوری از کلیشههای هالیوودی در بخش دیگر داستان یعنی تنشهای جاناتان و جوردن باشند. در مجموع سازندگان در این قسمت بهتر عمل کردند و با ایجاد ارتباط بین ماجرای کلارک و لوئیس و همچنین هدفمندتر کردن اتفاقات و دیالوگها به خصوص بین شخصیتهای فرعی در بهبود کیفیت سریال و پیشبرد داستان موفق ظاهر شدند.
سریال Superman and Lois پس از وقفهای کوتاه با قسمت ششم برگشته تا بخش زیادی از مشکلاتش را از ذهن دوستداران سوپرمن پاک کند. به جرات میتوان گفت که سریال از این قسمت وارد فاز جدیدی شده و بالاخره هویت خود را به عنوان یک سریال اکشن ابرقهرمانی پیدا میکند. قسمت ششم سریال سوپرمن و لوئیس با ظهور قدرت جدیدی در جوردن و مشکلات او در کنترل کردن این قدرت آغاز میشود. همزمان با تلاش کلارک برای حل این مشکل، لکس لوتر پای خود را به ماجراجویی لوئیس گذاشته تا تعادل و جذابیت در سمت دیگر داستان نیز حفظ شود. تدوین، اولین چیزی است که در این قسمت خودنمایی میکند. تدوین خوب و ارتباط خطوط اصلی و فرعی داستان با یکدیگر باعث شده تا مخاطب همهی آنها را به صورت همزمان و بدون حواس پرتی دنبال کند. با این حال سریال از پرداختن عمیق به جزئیات هر کدام از این داستانها صرف نظر کرده و تمرکز روی هر کدام را به قسمتهای آینده موکول میکند.
دیگر نکتهی مثبت این قسمت بهبود شخصیتپردازی با حذف دیالوگهای کلیشهای اضافه و جایگزین کردن آن با ایجاد انگیزه، سوالات و چالشهای جدید در هر کدام از شخصیتها است. با وجود قابل پیشبینی بودن بیشتر اتفاقات، قسمت ششم سریال Superman and Lois از همه نظر بهبود داشته و چند پله بالاتر از قسمتهای پیشین قرار میگیرد. اتفاقات مختلفی مثل استفاده از کریپتون علیه سوپرمن و بیاعتمادی ژنرال لین به او در کنار ظاهر شدن چند قدرت جدید در جوردن، خبر از رخ دادن اتفاقات جذابی را در قسمتهای آینده دارد.
قسمت هفتم سریال سوپرمن و لوئیس با تکمیل فرمولی که اولین بار در قسمت چهارم آن را آزموده بود به ساختار درستی برای تعریف کردن داستان سوپرمن و خلق سکانسهای اکشن جذاب رسیده است. این قسمت در ادامهی روند مثبتی که از قسمت قبل آغاز شده بود به چند سوال مهم به شکل بسیار خوبی پاسخ میدهد و از راز لکس لوتر و انگیزهی اصلی او برای کشتن سوپرمن به شکل جذابی پردهبرداری میکند. نمایش نابودی زمینی که لکس لوتر از آن آمده و کشته شدن همسرش به دست سوپرمن خیلی خوب از آب درآمده و گام مثبتی در برقراری ارتباط احساسی با بیننده برمیدارد. در کنار این موارد شاهد ورود دختر لکس لوتر به داستان هستیم که در کنار اضافه کردن جذابیتی بیش از پیش به خط داستانی لکس لوتر و پرداخت عمیقتر به این شخصیت، پتانسیل خوبی برای بهبود ارتباط احساسی ایجاد شده و درام موجود در سریال دارد.
در ادامهی قسمت هفتم سریال Superman and Lois شاهد مبارزهی جذاب سوپرمن و لکس لوتر هستیم که هم بسیار تماشایی بود و هم یکی از بزرگترین مشکلاتی که در فیلم و سریالهایی با محوریت سوپرمن وجود دارد؛ یعنی اختلاف قدرت بسیار زیاد بین سوپرمن و رقیبش را از بین میبرد. در مجموع این قسمت پیشرفت بسیار خوبی در روایت داستان، پرداختن به شخصیتها و خلق سکانسهای اکشن داشته و باعث شده تا سریال سوپرمن و لوئیس ارزش تماشا کردن را داشته باشد.
هشتمین قسمت از فصل اول سریال Superman and Lois با پردهبرداری از رازی بزرگ و اولین تلاشهای سریال برای ورود به مقولهی جهانهای موازی آغاز میشود. خوشبختانه سریال در ورود به جریان جهانهای موازی به ارائهی حداقل اطلاعات لازم بسنده کرده و هیچ تلاشی برای پیچیده کردن بیمورد داستان با سرازیر کردن اطلاعات اضافه ندارد. این موضوع که در قالب چند فلشبک به نمایش درآمده، روی شخصیت لکس لوتر و چگونگی فرار او دست سوپرمن دنیای خودش تمرکز دارد. از دیگر موضوعات جذاب این قسمت میتوان به ارتباط اسمی بین دختر لکس لوتر و دختر مردهی سوپرمن اشاره کرد که شباهتهایی به سناریوی مارتا در فیلم بتمن علیه سوپرمن دارد اما خوشبختانه در سریال سوپرمن و لوئیس این قضیه منطقی پیادهسازی میشود. جدا از این دو مورد که بیشتر نقش جواب سوالاتی که تا به اینجا مطرح شده بود را داشت، شاهد رونمایی از پروژهای تحت عنوان ۷۷۳۴ بودیم که در صورت استفادهی درست از آن، پتانسیل بالایی برای جذابتر کردن هر چه بیشتر داستان سریال وجود دارد.
این پروژه توسط ژنرال لین برای محافظت از زمین در برابر کریپتونیها راهاندازی شده و در واقع نقش قسمت تحقیق و توسعهی سلاحهای مختلف برای مقابله با موجودات کریپتونی را برعهده دارد. سوپرمن در خلال فهمیدن این موضوع و از دست دادن اعتمادش به ژنرال لین با دشمن جدیدی روبهرو میشود که او را در مبارزه به چالش کشیده و با استفاده از سلاحهای مخصوص، حسابی از خجالت سوپرمن درمیآید. تا اینجا تنها به بررسی نکات مثبت قسمت هشتم سریال سوپرمن و لوئیس پرداختیم اما بد نیست سری هم به نکات منفی آن بیندازیم. اجرای مصنوعی برخی بازیگران و چند تصمیم غیر منطقی در طول داستان تنها مشکلات این قسمت از سریال است که در برخی مواقع جلوی برقراری ارتباط بیننده با سریال را میگیرد. با این وجود همچنان سریال Superman and Lois ارزش تماشا کردن را دارد.
نیمی از قسمت نهم سریال سوپرمن و لوئیس به تکرار الگوی قسمتهای قبلی یعنی پدیدار شدن قدرت جدیدی در جوردن و کمک سوپرمن به او در کنار سرک کشیدن لوئیس در کار مورگان اِج خلاصه میشود. البته این سکانسها اصلا خسته کننده از آب درنیامدهاند و با کمی خلاقیت نیز همراه هستند اما همچنان بزرگترین مشکل سریال یعنی قابل پیشبینی بودن را یدک میکشند. نیمهی دیگر این قسمت نیز شامل ظهور اولین موج از ارتش مورگان اِج، جواب دادن به برخی از سوالات مهم و ایجاد چند سوال و چالش جدید برای سوپرمن به همراه چند غافلگیری در دقایق پایانی میشود.
خط داستانی مورگان اِج در این قسمت به بهترین شکل خلا حضور لکس لوتر را پر کرده و حتی جذابیت بیشتری از آن دارد و دلیل آن چیزی نیست جز پیریزی درست داستان و ایجاد ارتباط خوب بین چند خط داستانی مختلف. فاش شدن هویت مورگان اِج در انتهای این قسمت نیز بسیار خوب از آب درآمده و بزرگترین غافلگیری سریال تا اینجا را در بر داشته است. در کنار این موارد باز هم میتوان انتظار جذابتر شدن داستان و بالاتر رفتن کیفیت سریال را با اضافه شدن کاپیتان لوتر و استفاده از پتانسیل پروژهی ۷۷۳۴ به این داستان داشته باشیم. سریال Superman and Lois با همهی مشکلاتش همچنان سرگرم کننده، جذاب و هدفمند حرکت کرده و در دقایق پایانی وعدهی اتفاقات هیجان انگیز بیشتری را در قسمتهای آینده میدهد.
دهمین قسمت از سریال Superman and Lois با رویارویی سوپرمن و برادرش تال ریهو (مورگان اج) و مشخص شدن انگیزههای او آغاز شد. داستان و دیالوگها در بیشتر مواقع روی موضوع اصلی یعنی تهدید جدیای که از سوی مرگان اج همه را تهدید میکند، متمرکز است و حاشیه نمیرود. با این حال گاهی با پرداختن بیش از اندازه به موضوعات بی اهمیت، خستهکننده میشود. در کنار این موارد بازیگران نقشهای فرعی در ادای دیالوگها و انتقال حس آن شخصیت ضعیف عمل کردهاند.
یکی از موضوعات جذاب این قسمت پرداختن به گذشتهی مورگان اج است که بخش زیادی از رفتارهایی که از او شاهد بودیم را توجیه میکند اما بخش دیگر این تصمیمات با شخصیتی که تا اینجا خلق شده در تضاد است و غیر منطقی جلوه میکند. همچنین آدام رینر در ایفای نقش مورگان اج موفق ظاهر شده و در انتقال احساسات این شخصیت به مخاطب (خصوصا بین دیالوگهایی که بین او و سوپرمن رد و بدل میشود) موفق عمل کرده است. در مجموع قسمت دهم سریال سوپرمن و لوئیس با وجود یدک کشیدن مشکل همیشگی یعنی قابل پیشبینی بودن، عملکرد خوبی را خصوصا از نظر روایت داستان از خود به جا گذاشته است.
قسمت یازدهم سریال سوپرمن و لوئیس روی گذشتهی سوپرمن و ادامهی درگیری او و برادرش تمرکز دارد. در این قسمت میزان دیالوگهای اضافه و بیمورد کمی بیشتر از حد معمول شده و این مورد در بیشتر اوقات خستهکننده است. در کنار فلشبکهای کوتاه به نوجوانی تال ریهو، بخش زیادی از این قسمت از فلشبکهایی به گذشتهی سوپرمن تشکیل شده که مخاطب از وقوع آنها با خبر است. در نتیجه این سوال در ذهن بیننده شکل میگیرد که لزوم مرور زندگی کلارک چیست؟ خوشبختانه جواب آن قبل از خسته کننده شدن روایت با غافلگیر کردن مخاطب پاسخ داده میشود.
مورگان اج با بررسی خاطرات مهم سوپرمن از نقاط ضعف او با خبر شده و سعی در سو استفاده از آنها برای به زانو درآوردن برادرش دارد. استراتژی و نقشههای خوب مورگان اج در نهایت باعث شکست سوپرمن میشود و دقیقا اتفاقی که لکس لوتر در قسمتهای قبلی هشدارش را داده بود، رنگ واقعیت به خود میگیرد و سوپرمنی را که تا سالها نماد یک ابرقهرمان بود به یک ماشین کشتار جمعی تبدیل میکند. حال سوال اصلی اینجاست که انسانها برای دفاع از خود در برابر این دو برادر چه برنامههایی تدارک دیدهاند و نقش پروژهی ۷۷۳۴ که اولین بار در قسمت هشتم از آن رونمایی شد در این برنامه چیست؟
چهار قسمت آخر سریال سوپرمن و لوئیس مانند چند قسمت قبلی پر از دیالوگهای اضافه است اما حداقل سکانسهای مبارزهی خوبی دارد و حوصلهی بیننده را سر نمیبرد. درگیریهای ذهنی تال ریهو خوب از آب درآمده و کارهای او با چند غافلگیری نیز همراه است. در مجموع میتوان گفت که جمعبندی داستان و اتفاقات قسمتهای انتهایی با وجود کلیشهای بودن، قابل قبول است.
فصل اول سریال Superman and Lois جز چند سکانس مبارزهی جذاب و دو شخصیت منفی خوب هیچ چیزی ندارد و این نکات مثبت نیز برای راضی کردن بیننده کافی نیستند. این سریال مانند بیشتر آثار شبکهی The CW پر از سکانسهای اضافه است که با دیالوگهای بی اهمیت پر شدهاند. پس تماشای فصل اول سریال Superman and Lois فقط به طرفداران صبور سوپرمن پیشنهاد میشود.
- مبارزات جذاب
- شخصیت پردازی لکس لوتر و مورگان اِج
- غافلگیر کننده بودن
- بخش زیادی از دیالوگها بی ربط و بی هدف هستند
- روایت خسته کننده
- بیش از حد کلیشهای و قابل پیشبینی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید