بازی The Last of Us: Part 2 داستان بسیار نفسگیر و درگیرکنندهای داشت، اما این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که روایت پیچیده و بسیار ریسکی ناتی داگ در این بازی، طرفداران بازی The Last of Us را به دو دسته تقسیم کرد. با اینهمه، بازیهای ترسناک زیادی در سبک وحشت و بقا وجود دارند که روایتهای بسیار خوب و حتی در برخی موارد، بهتری را نسبت به بازی TLOU: Part 2 ارائه میدهند.
هیچکس دوست ندارد در موقعیتی قرار بگیرد که زندگیاش را در مرز نابودی مشاهده کند. لحظهای که با تهدیدهای خطرناکی از جوانب مختلف مواجه شوند و پیشامدهای غافلگیرکننده و تهدیدآمیز بسیاری را تجربه کنند. در هر صورت، این وظیفهی بازیهای ویدیویی است که بازیکن را در موقعیتهایی از این قبیل قرار دهند. این مورد به ویژه در بازیهای سبک وحشت و بقا جلوهی پررنگتری به خود میگیرد و همانطور که از اسمش پیداست، شاهد داستانی هستیم که در آن باید برای زنده ماندن تلاش کنیم و پیشامدهای غیرمنتظرهی بسیاری را با موفقیت پشت سر بگذاریم.
در سالهای اخیر بازیهای سبک وحشت و بقا با موج همهگیری از عناوین بزرگ و ارزشمند، تجربههای فراموشنشدنی بسیاری را به ارمغان آوردند. با این وجود، بازیهایی مثل The Last of Us: Part 2 کار را از حد گذراندهاند و موجی نامتناهی از اتفاقات بد و لحظات شوکهکننده با روایتهای کوبنده و تاثیرگذار را پیش روی بازیکن قرار دادهاند. از همین رو بسیاری از بازیکنان – به ویژه پس از تجربهی بازیهایی از این قبیل – به سراغ عناوینی میروند که در کنار قرار گرفتن در موقعیتهای تنشزا و حساس، روایتی متعادل و قابل تحمل را تجربه کنند و با شخصیتهایی همراه شوند که در نهایت منجر به آسیبهای روحی و روانی شدید نشوند. در ادامه لیستی متشکل از ۱۰ بازی ترسناک در سبک وحشت و بقا را شاهد هستیم که داستانی به مراتب بهتر و قابل تحملتر نسبت به بازی The Last of Us: Part 2 و عناوین شدیدا تاثیرگذار و درگیرکننده مثل آن روایت میکنند.
این مقاله صرفا ترجمهای از سایت ScreenRant بوده و تحلیل آن به سایت سرگرمی و نظرشخصی نویسنده ارتباطی ندارد.
۱۰. Dead Space (۲۰۰۸)
دشمنان فوقالعاده ترسناک به علاوهی محیطهای ناشناختهی فضا. این سادهترین توصیفی است که میتوان در رابطه با ایدهی کلی بازی Dead Space ارائه کرد. یک عنصر نامیرا در محیطهای کشفنشده و مرگآلود ایستگاههای فضایی. این ایده به تنهایی میتواند کلیت سبک وحشت و بقا را در خود تعریف کند. در کنار این ایدهی داستانی، ماجرای شخصی به نام آیزاک کلارک (Isaac Clarke) را داریم. یک مهندس سوار بر یک سفینهی فضایی که به نوعی موجود بیگانهی نامیرا به نام نکروموف آلوده شده است. مبارزه علیه نکرومورفها و تلاش برای زنده ماندن، تمام چیزی است که یک بازی ویدیویی برای ارائهی یک روایت وحشت و بقا نیاز دارد. داستان بازی Dead Space علاوه بر یک روایت جذاب در مدیوم بازیهای ویدیویی، میتواند ایدهی بسیار خوبی برای خلق یک فیلم سینمایی ترسناک و تماشایی باشد.
۹. Alien Isolation (۲۰۱۴)
چه کسی فکرش را میکرد که یک بازی ویدیویی بتواند به تنهایی میراث یک فرنچایز سینمایی معروف را به دوش بکشد و مهمتر از همه، در انجام آن موفق ظاهر شود؟ از زمانی که ریدلی اسکات کارگردان معروف، فیلم Alien را روی پردههای سینما به نمایش درآورد و آن کانسپتهای هنری تماشایی را به تصویر کشید، مخاطبین پر و پا قرص آن همیشه به این موضوع فکر میکردند که تجربهی قرار گرفتن در نقش یکی از آن بازماندههای موجود در فیلم چه حسی دارد؟ بازی Alien Isolation که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، به خوبی هرچه تمام این سوال را پاسخ میدهد و فرصتی را برای طرفداران فیلم Alien فراهم آورده تا در نقش یکی از همان بازماندههای نگون بخت حملهی هیولاهای بیگانهی فضایی قرار بگیرند و حس فرار کردن از دست آنها و تلاش برای زنده ماندن در یک سفینهی فضایی را تجربه کنند.
بازی Alien Isolation دنبالهی حوادث فیلم Alien را روایت میکند. جایی که دختر الن ریپلی (Ellen Ripley) به دنبال پیدا کردن سرنخی دربارهی مادر گم شدهاش وارد کهکشان میشود. آماندا، دختر الن، حالا باید برای پیدا کردن مادرش با زنده ماندن در مقابل یک زنومورف دست و پنجه نرم کند. با وجود اینکه خط داستانی بازی کمی طولانی است و به پایان رساندن آن پشتکار بسیاری را میطلبد، مراحل بازی از تنش شدید و بسیار نفسگیری برخوردارند که تهدید مواجه شدن با یک زنومورف را چندین برابر تاثیرگذارتر از یک فیلم سینمایی به تصویر میکشد.
۸. Amnesia: The Dark Descent (۲۰۱۸)
اینکه بعضی از بازیها تا چه اندازه میتوانند در روایت داستان خود دیوانهوار عمل کنند، در برخی موارد بسیار عجیب است. از ایدههای داستانی وحشیانه و بیرحمی که شخصیت اصلی را همهجوره به چالش میکشند گرفته، تا خطهای داستانی مختلفی که در یک روایت کلی به یکدیگر متصل میشوند. بازی Amnesia: The Dark Descent از هر لحاظ یک بازی ترسناک تمام عیار است که به بهترین شکل ممکن با ذهن مخاطبش بازی میکند. داستان بازی در نقش یک مرد آغاز میشود که هیچ خاطرهای از گذشتهاش به یاد ندارد و مدام توسط یک “سایه” تعقیب میشود.
بازیکن وظیفه دارد با پیشروی در داستان، سر از راز بازی درآورد و حفرههای تاریک و مبهم موجود در ذهن شخصیت اصلی را پر کند. برای تحقق بخشیدن به این امر، باید در یک قلعهی متروکه به جست و جو بپردازید و همزمان با دست و پنجه نرم کردن با شیاطین و موجودات خیالی مختلف، معماهایی را حل کنید که در امتداد آنها پرده از رازهای بسیاری برداشته میشود. بازی Amnesia: The Dark Descent همچنین در نحوهی به پایان رساندن داستانش، به بازیکن حق انتخاب میدهد و میتوانید به شیوهی مورد علاقهی خودتان از بین گزینههای تعبیه شده، روایت بازی را تمام کنید.
۷. Silent Hill 2 (۲۰۰۱)
بازیها معمولا در خلق جهان اختصاصی خود بیحد و مرز عمل میکنند و گاهی کاملا فراتر از حیطهی تخیلات ما ظاهر میشوند. به طور کلی موارد زیادی در کنار یکدیگر، خاص بودن یک بازی را تضمین میکنند و گاهی اوقات بعضی از بازیها تمامی آنها را با هم یکجا دارند. بازی Silent Hill 2 را میتوان نقطه عطفی در یکی از بهترین فرنچایزهای سبک وحشت و بقا دانست که پس از گذشت سالها از انتشار آن، همچنان الهامبخش بازیهای زیادی در سبکهای گوناگون است.
داستان بازی ما را در نقش جیمز ساندرلند (James Sunderland) قرار میدهد. مردی که پس از دریافت یک نامه از طرف همسر فوت شدهاش رهسپار شهری به نام سایلنت هیل میشود. داستان بازی از همان دقایق ابتدایی خود، کاملا شوکهکننده و متفاوت کارش آغاز میکند. بازی Silent Hill 2 را میتوان یکی از نخستین بنیانگذاران سبک وحشت روانشناختی دانست که به خوبی المانهای سبک وحشت و بقا را در گیمپلی خود گنجانده بود. از یک آنتاگونیست نمادین و به یاد ماندنی به نام کلههرمی (Pyramid Head) گرفته، تا سگی که کنترل رویدادهای بازی را به کنترل خود درآورده بود. بازی Silent Hill 2 لحظه به لحظه دیوانهوارتر از قبل، حرفهای بسیاری برای گفتن داشت و به یکی از عناوین جاودان ژانر ترس و وحشت تبدیل شد.
۶. Outlast (۲۰۱۳)
با وجود تمامی تجربیات به یاد ماندنی و خاطرهانگیزی که روایتهای پیچیده و عمیق به ارمغان آوردهاند، گاهی اوقات این داستانهای ساده با سناریوهای چندخطی هستند که در مقام بهترینها ظاهر میشوند. با اینکه تمامی بازیها و داستانهایشان دارای روایتی عمیق و چندلایه هستند، نمیتوان منکر آن شد که بازیهای موفقی که در هستهی روایت خود بسیار ساده هستند هم وجود دارند. بازی Outlast دقیقا یکی از همین بازیها با روایتی چندخطی است که شاید روایت چندلایه و دیالوگهای آنچنانی نداشته باشد، اما به اندازهی کافی در خلق یک کابوس تمام عیار برای بازیکنش موفق ظاهر میشود.
بازی Outlast به سادهترین شکل ممکن آغاز میشود. یک خبرنگار مستقل به نام مایلز آپشر (Miles Upshur) که به دنبال تحقیقات خود وارد یک تیمارستان میشود. با صرف نظر کردن از تمامی هیولاها و شیاطین و آدمهای دیوانهای که مایلز در طول تحقیقاتش با آنها مواجه میشود، مایلز و ساختمان تیمارستان را میتوان تنها شخصیتهای حاضر در بازی Outlast دانست. هرچه لحظات بیشتری را در این تیمارستان سپری کنید، همهچیز غیرقابل تحملتر میشود و بدتر از همه اینکه هیچ راه برگشتی نیست. این شمایید و یک دوربین با باتریهای محدودی که برای مشاهدهی محیطهای تاریک با استفاده از قابلیت دید در شب کارایی دارد. خبری هم از هیچ سلاحی نیست. بازی Outlast تجلیگاه یک وحشت و بقای اصیل و تمام عیار است که به جز ترسیدن، فرار کردن و پنهان شدن کار دیگری از دستتان بر نمیآید.
۵. The Evil Within (۲۰۱۴)
به طور معمول، وقتی هر یک از بازیهای موجود در این لیست را تجربه میکنیم، با هیولاها و شیاطینی سر و کار داریم که در حقیقت در دنیای واقعی و فیزیکی اطرافمان حضور دارند و در قالب دنیای واقعی با آنها مواجه میشویم. اما بازی The Evil Within دنیایی را به تصویر میکشد که تماما درون ذهن یک آدم جریان پیدا میکند و تمامی کابوسها و ترسهای موجود در ناخودآگاهش را هم در خود دارد.
داستان بازی The Evil Within با اینکه در طول روایتش کمی ضعیف عمل میکند، اما در ایدهای کلیاش فوقالعاده به نظر میرسد. این داستان، ماجرای کارآگاهی به نام سباستین کاستلانوس (Sebastian Castellanos) را روایت میکند که مشغول مبارزهای خستهکننده و طاقتفرسا برای نجات پیدا کردن از چنگ یک دنیای تخیلی مملو از کابوسهای وحشتناک است. جهان بازی The Evil Within پر شده از هیولاها و موجودات خشن و با ظاهری خونآلود و ترسناک که تماما زائدهی یک ذهن مریض و وهمآلودند. بازی The Evil Within به عنوان بازگشت مجدد استاد سبک وحشت و بقا، شینجی میکامی افسانهای با یک فرنچایز جدید محسوب میشود و دنبالهی آن یعنی بازی The Evil Within 2 را حتی بهتر از آن نیز میتوان قلمداد کرد.
۴. Clock Tower (۱۹۹۵)
ورود به دنیای بازیهای ویدیویی برای هر یک بازیکنان تازهوارد امروزی که برای اولین بار میخواهند یک بازی ویدیویی خاطرهانگیز را تجربه کنند، میتواند منحصر به فرد و متفاوت رقم بخورد. بعضیها تجربهی یک اثر مدرن ساخته شده در سال ۲۰۱۸ را بهترین شیوه برای ورود به دنیای بازیها میدانند و برخی معتقدند که باید ریشههای این صنعت را هدف گرفت و به سراغ بازی فراموش شدهی Clock Tower از سال ۱۹۹۵ میروند.
بازی Clock Tower را میتوان جد بزرگ بازیهای ترسناک دانست. این بازی ماجرای یک یتیم جوان را روایت میکند که در تلاش است تا از یک عمارت بزرگ به نام Clock Tower فرار کند. شخصیت اصلی در این مسیر با هیولاهای بسیاری مواجه میشود و همزمان باید پازلها و معماهای متعددی را هم پشت سر بگذارد که گاهی اوقات ممکن است بسیار خستهکننده و طاقتفرسا ظاهر شوند.
۳. Until Dawn (۲۰۱۵)
گاهی اوقات بهترین تجربههای داستانی، روایتهایی هستند که خود بازیکن شیوهی رقم خوردن اتفاقات را در آنها تعیین میکند. بازیهای تعاملی همواره از جایگاه بسیار منحصر به فردی در دنیای بازیهای ویدیویی برخوردار بودهاند، اما بازی Until Dawn تجربهی یک بازی تعاملی روایتمحور را به سطح کاملا جدیدی ارتقا داده است. در بازی Until Dawn وارد یک داستان چندجانبهی هولناک میشوید که خودتان باید سرنوشت شخصیتها را رقم بزنید و موفقیت یا شکست آنها کاملا به تصمیمات شما در طول بازی بستگی دارد.
داستان بازی دربارهی یک گروه مختلط از جوانانی است که تصمیم گرفتهاند در یک زمستان سرد و برفی به کوهستان بروند و در یک کلبهی کوهستانی مستقر شوند. اما به محض ورودشان به این کلبه، با حملات و تهدیدهایی از سوی یک دیوانهی تمام عیار و یک هیولای ناشناخته میشوند که به طور کلی تعطیلاتشان را به هم میریزد. بازی Until Dawn کلیشههای روایت داستان در بازیهای ترسناک را به طور کلی با سیاست “سرنوشتت را خودت رقم بزن” دگرگون میکند و شاهد یک سیستم اثر پروانهای در بازی هستیم که با توجه به آن، هر تصمیمی منجر به زنجیرهای از اتفاقات میشود که تاثیر مستقیم روی داستان بازی Until Dawn دارند.
۲. Resident Evil 4 (۲۰۰۵)
برای سالیان متمادی، تمامی مخاطبین دنیای گیم و حتی کسانی که خود مخاطب بازیهای ویدیویی نبودند و تنها در اطرافشان عدهای به این تفریح علاقه داشتند، سری بازی Resident Evil را به عنوان معرف سبک وحشت و بقا میدانستند و در راس آن، بازی Resident Evil 4 شناختهشدهترین محبوبترین عنوان در این فرنچایز معروف بود. به نوعی در محفلی که صحبت از بازیهای ترسناک میشد، نام مجموعهی Resident Evil روی زبانها جاری بود و بازی Resident Evil 4 مقصود اعضای حاضر در جمع جهت اشاره به این مجموعه بود.
شش سال پس از حوادث اولین نسخه از سری بازی Resident Evil چهارمین نسخه از این مجموعه، شخصیت لئون کندی (Leon Kennedy) را به عنوان شخصیت اصلی داستان انتخاب کرده بود. لئون به عنوان یک مامور ویژه و ارتشی یکنفره، رهسپار روستایی در اسپانیا شده بود که در آن یک ویروس کشنده به نام Las Plagas شیوع پیدا کرده بود. لئون در این روستای کوچک ماموریت داشت که دختر رئیس جمهور آمریکا را پیدا کند و صحیح و سالم به کشور بازگرداند. مبارزه با ویروسی که مغز ساکنین روستا را کنترل میکرد و منجر به پدید آمدن نوعی زامبی ناطق شده بود، هیولاهای ترسناک و بعضا غولآسایی که در اندازهها و اشکال مختلف سر راه لئون قرار میگرفتند و همچنین زمان، وقتی که لئون به ویروس آلوده شده بود و لحظه به لحظه حالش بدتر میشد.
اینها تماما در کنار یکدیگر موجب خلق یک داستان تکرار نشدنی در بازی Resident Evil 4 شده بودند که از اولین سکانس بازی تا آخرین لحظهی آن، بازیکن را پای نمایشگر میخکوب میکرد و مهمتر از آن، از ارزش تکرار بسیار بالایی برخوردار بود.
۱. The Last of Us (۲۰۱۳)
طرفداران این بازی معتقدند که دنبالهی بازی The Last of Us بهتر از نسخهی اول آن بود. اما در این لیست، معتقدیم که بازی The Last of Us حداقل از حیث روایی بهتر از دنبالهی خودش بود. بازی The Last of Us: Part 2 با اینکه از لحاظ بصری، گیمپلی، جزئیات جهان و به طور کلی بسیاری از المانهای مختلفی که در گوشه و کنار جهان بازی گنجانده شده بودند بهتر از نسخهی ابتدایی خودش عمل کرده بود، اما از نظر روایت داستان نتوانست در حد و اندازهی اولین بازی ظاهر شود و حتی بسیاری از طرفداران بازی نیز در این مورد اتفاق نظر دارند. تجربهای که بازی The Last of Us: Part 2 در طول داستان خود به ارمغان آورد، به همه ثابت کرد که بازی The Last of Us محصول ناتی داگ در سال ۲۰۱۳ بهترین در نوع خودش بود و هیچکس – حتی خود ناتی داگ هم – نمیتواند روی دست آن بلند شود و روایتی تاثیرگذار همانند آنچه در جریان رابطهی تکرار نشدنی جوئل (Joel) و الی (Ellie) مشاهده کردیم، به نمایش درآورد.
بازی The Last of Us بیست سال بعد در آیندهای جریان دارد که یک ویروس آخرالزمانی در سطح جهانی شیوع پیدا کرده و زنجیرهای از اتفاقات موجب آشنایی یک دختر ۱۴ ساله به نام الی با مردی میانسال به نام جوئل میشوند. تکامل پرده به پردهی رابطهی شکل گرفته بین این دو شخصیت، یکی از بزرگترین پدیدههای روایی در دنیای بازیهای ویدیویی محسوب میشود. بازی The Last of Us با اینکه لحظات احساسی و تاثیرگذار بسیاری را در خود جای داده و گاهی اوقات بار عاطفی سنگینی را روی دوش بازیکن پیاده میکند، اما همچنان فاصلهی زیادی تا آن کابوس روحی و روانی نسخهی دوم دارد. حجم اتفاقات ناخوشایند و شوکه کنندهی بازی The Last of Us: Part 2 به گونهای بود که به سختی میتوان آن را به کسی پیشنهاد کرد. اما تجربهی اولین نسخه از بازی The Last of Us به تمامی دوستداران بازیهای ویدیویی و به ویژه علاقمندان به بازیهای سبک وحشت و بقا توصیه میشود.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید