فیلم آواز قو فیلمیست علمی-تخیلی اثری از بنجامین کلیری، کسی که نشان داده توانایی خوبی برای گنجاندن حرفهای مهم در قالب فیلم کوتاه دارد، حالا در قامت اولین فیلم بلند او، این اثر در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ میلادی به تهیهکنندگی ماهرشالا علی و ربکا بورک در +Apple TV منتشر شد. داستان در آیندهای نهچندان دور روایت میشود؛ کامرون (ماهرشالا علی) همسر و پدریست که با یک بیماری کشنده مواجه شده است. او از طریق جایگزین کردن خود با نسخه شبیهسازی شدهاش (کلون) راه حلی برای این مسئله پیدا میکند؛ طوری که حداقل همسرش پاپی (نائومی هریس) و عزیزانش، بدون مرد خانواده در اندوه نباشند.
اگرچه همیشه سخن از یافتن و نمایان کردن تفاوت حیوان و آدمی بوده، اما اکنون فلسفهی جدیدی به میان آمده و با پرسش «تفاوت انسان با ذاتی از جنس هوش مصنوعی که دارای یک ماهیت انسانیست، چه خواهد بود؟» به دنبال نگرشیست مشتملبر خصوصیات اصیل انسانی؛ یک دیدگاه نگران و آیندهنگر. با اینکه فیلم آواز قو اساسا به مقولهی فداکاری و خانواده پرداخته، اما نگاه خاصی هم به آینده انداخته است. مرگ یک تقدیر غیرقابل اجتناب است و احتمالا به این شکل باقی میماند، پس شاید صحبت از این موضوع سست و تکراری بهنظر برسد. صحبت از شبیهسازی انسان تا امروز همچنان عجیب و شاید حتی مسخره باشد و گاهی در نظر گرفتن یک کپی از چیزی که اکنون هستیم، آزاردهنده جلوه میکند؛ تا اینجا و در این حالت، مفاهیم فیلم در قالب یک استوری اینستاگرامی قابلیت مطرح شدن را داشت و نیازی به بیان این داستان نبود، اما این اثر در کل با پرداختی هستی شناسانه و علمی، در همراهی عنصر حافظه، خاطرات و عواطف انسانی بحث وجودیت را بررسی میکند.
ایفای نقش ماهرشالا علی در دو نقش اصلی با جزئیاتی متفاوت، به فیلم آواز قو زندگی بخشیده است، بازی او در مقابل نسخه شبیهسازی شده خودش، که موقتا جک صدا میشود، قابل تحسین است. لحظات لبریز از تصمیمگیریهای مهم بهطور مستقیم ذهن مخاطب را درگیر میکند. وقتی بحث به مرور خاطرات میرسد سخت است تا از کلیشه دور شد و با احساس مخاطب بازی کرد، اما در این بستر روایی مهمترین لحظات زندگی باید برای انتقال به فردی شبیهسازی شده، مرور شوند؛ پس در اصل خداحافظی با خاطرات، سپردن آنها به شخصی دیگر و مرور آنها، ظرافت و قدرت کافی برای احساسی کردن مخاطب را دارد.
فیلمساز چنین مسئلهای را برای بیننده تا مرز دغدغه میبرد، آن هم با هوشمندی و بهصورت لایه لایه؛ حتی اگر کامرون مشکلی با این قضیه نداشته باشد، آیا این نسخه شبیهسازی شده بهشکل معناداری هویت کامرون را دارا خواهد بود؟ تا چه حد مثل او رفتار میکند؟ قرار است در عطفی خانوادهی او متوجه اصل داستان شوند یا خیر؟ چنین سوالاتی نه به شکل تعلیق یا کنایههایی تامل برانگیز بلکه با حالتی قابل درک در طول فیلم آواز قو چیده میشوند.
زندگی در حالت کلی قابل پیشبینی نیست، حال این فیلم لایهی دیگری از پریشانیهای مربوط به آینده را در خود جای داده است
بینش بنجامین کلیری با خودپسندی بر قانع کردن مخاطب معطوف نشده، نمیخواهد با نشان دادن غش کردنهای کامرون به یک همدلی کاذب دست یابد، با لحن و بیانی متفاوت، هدف نمایش ترسیست که در نهایت به تصمیمگیریهایی ختم میشود. در تصویر آینده -و نه در تعریف آن- طبق استاندارد و قانونهای این سبک رفتار شده و قرار نیست تخیلات دیوانهوار از آشوبهای پادآرمانشهری دیده شود؛ ماشینهای بدون سرنشین، لنزهای واقعیت افزوده، رباتهای سخنگویی که باید تا جای ممکن شبیه به انسان نباشند و فقط معاشرت کنند و از این دست موارد؛ گویا واقعیت هم به چنین سمت و سویی کشانده خواهد شد.
گلن کلوز در نقش دانشمندی دلسوز (البته که منافع خود را هم در نظر دارد) قول مرسوم شدن شبیهسازیهای اینچنینی را به کامرون میدهد. بینش دیگر فیلمساز به فضاسازی برمیگردد، جایی که تمام این اتفاقات هیجانانگیز رخ میدهد در دل طبیعتی دستنخورده و منزوی، با حاکمیت سکوتی اعجاب برانگیز قرار دارد؛ شاید استعارهای از تنها شدن انسان امروزی باشد اما به هر حال توجه فیلم به این فضا، جایی که موجودی شبیه به انسان در آن خلق میشود، کافی بهنظر نمیرسد و به این ترتیب نیمه تاریک فیلم شکل میگیرد. البته این کار ممکن است در اصل، سیاست فیلمساز برای متمرکز ماندن روی اساس فلسفی داستان فیلم آواز قو باشد.
زندگی در حالت کلی قابل پیشبینی نیست، حال این فیلم لایهی دیگری از پریشانیهای مربوط به آینده را در خود جای داده است. دستهای از عدم قطعیتها و نتایج محتمل منطق دراماتیک این اثر را شکل داده که بهخوبی حس «روی هوا بودن زندگی» را منتقل میکند. در مسیر تغییرات کامرون، این داستان گاهی زاویه دید اصلی خود را رها میکند و به شکلی مستندگونه، بدون متر و معیاری پیچیده، کامرون را در تعامل با انسان دیگری (آکوافینا) که تجربه عبور از این مراحل را داشته قرار میدهد؛ یک نکته ارزشمند با هدف اشاره به اینکه سختیِ تصمیمات انسان در مواجهه با انسانی دیگر کمتر میشود.
فیلم آواز قو ارزش خود را در سطح مقولهی ادامهدادن به زندگی پایین نیاورده و به دنبال ارائهی مفهومی از زندگیست
در پرداخت شخصیتی به طور فشرده و مناسب، صحبتهایی از زندگی خانوادگی کامرون وجود دارد؛ فلشبک از دیدارهایی جالب که باور به ترکیب عشق و اندوه با تکنولوژی را تلخ و شیرین قلمداد میکند. تغییر انرژی و احساس بین جک و کامرون چنان لحظات زیبایی را شکل میدهد که مخاطب حتی فراموش میکند از طریق لباسِ این دو کامرون اصلی را پیدا کند. نکته مهم در این فیلم بستر اصلی روایت است، کامرون در مقام پدر و همسر برای خود جانشینی انتخاب میکند که در اصل خود اوست؛ همدردی، نگرانی و کنجکاوی در سراسر این اثر موج میزند و در جاییکه بیننده نباید شخصیت جک را موجودی زنده ببیند، بازی قوی علی و کارگردانی خوب کلیری هر دو شخصیت را به یک اندازه زنده نشان میدهد؛ هر دو زیر فشار این مخمصهی عجیب شکسته شدهاند. عجیب است که داستانی با تمام دلهرههایش به واسطه فیلمبرداری آرامش بخش شود؛ این امر در تضاد با ترس کامرون و به موازات آن، تصویرگر خاموش شدنی خالی از هیاهوست.
در حالیکه ممکن است ادعا شود پیامدهای فریب خانواده در این داستان پوشش داده نشده است اما در واقع داستان همین است، یک بیخبریِ سعادتمندانه! اینکه شاید اوضاع بدتر شود مورد توجه مضمون فیلم نیست. اگر ابعاد نگرش به خود و ترک گفتن این دنیا تنها ملاک روایت بود، قطعا این فیلم حالتی زننده پیدا میکرد. درک و دریافت این اثر از برزخهای روانی کامرون و مفهوم صداقت به میزان قابل توجهی زیباست؛ از دریچه خاطرات نسبتا میتوان به داستان زندگی کامرون پی برد. در مورد عناصر آیندهنگر این فیلم تنها میتوان گفت که این عوامل در نقش ابزارِ باورپذیر کردن بحث شبیه سازی حاضر شدهاند، بودن و نبودنشان تفاوتی در پیام فیلم ایجاد نمیکند و دنیای این فیلم در نهایت همین دنیای به ظاهر آشنای خودمان است. فیلم آواز قو ارزش خود را در سطح مقولهی ادامهدادن به زندگی پایین نیاورده و به دنبال ارائهی مفهومی از زندگیست. اصطلاح «آواز قو» از افسانهای باستانی برگرفته شده و به نغمهای که قو قبل از مرگ میخواند اشاره دارد؛ یک تصویر نهایی معنادار.
فیلم Swan Song بدون شک نمایانگر استعداد بنجامین کلیریست؛ شاید کاملا تصویرگر تفکرات قبل از مرگ نباشد اما این مقولهی طبیعی، پیوسته در فکر فیلمساز است. سبک استفاده شده برای خلق جهان داستانی و بازی ماهرشالا علی بهیادماندنی و خاص است. رشتهای از درماندگیها در توصیف انسان و مجموعهای از تصمیمات مشکل که با شیوهای ماهرانه به مخاطب نزدیک میماند و تردید شخصیت اصلی را تا آخرین لحظه در دل مخاطب حفظ میکند.
- فیلمبرداری و نورپردازی
- بازی ماهرشالا علی
- فضاسازی و طراحی صحنه
- تدوین مناسب فلشبکها در دل فیلم
- رویکرد خاص فیلمساز در مورد آینده
- روند داستان گاهی کند میشود
- احساسی که در نهایت به مخاطب منتقل میشود زیاد تاثیرگذار نیست
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید