معرفی بهترین ریمیک فیلمهای ترسناک در دهه ۲۰۱۰ میلادی
بهتر نباشند، ضعیفتر هم نیستند
در این مقاله قصد داریم به معرفی بهترین ریمیک فیلمهای ترسناک در دهه ۲۰۱۰ بپردازیم که تماشایشان برای علاقه مندان شدیداً توصیه میشود.
استودیوهای فیلمسازی معمولاً وعده میدهند بدنبال احیای آثار کلاسیک قدیمی هستند و در همین راستا، ساخت ریمیک یا بازسازیشان را در دستور کار خود قرار میدهند. با این حال، بیشترشان به فیلمهایی بیروح و تلاشهایی پوچ برای کسب درآمد بیشتر تبدیل شده یا تقلیدهای ضعیفی هستند که ارزش تماشا ندارند. البته این حرف برای تمامی بازسازیهای آثار ترسناک صدق نمیکند. دهه ۲۰۱۰ شاهد تعداد زیادی بازسازی فیلم ترسناک بود که بیشتر آنها بیارزش بودند اما چند مورد از آنها توانستند موفقیت خود را حفظ کرده و با گذشت سالها همچنان جذاب بمانند.
در این مقاله به بهترین ریمیک فیلمهای ترسناک در دهه ۲۰۱۰ نگاهی میاندازیم؛ آثاری که شاید یک شاهکار لقب نگیرند اما توانستهاند حداقل در حد و اندازه نسخه اصلی ظاهر شده و ترس را به جان مخاطب خود بیاندازند.

Child’s Play
فیلم Child’s Play به کارگردانی لارس کلوبرگ داستان چاکی، عروسک قاتل، را با یک تغییر مدرن روایت میکند. در این اثر، خبری از منشأ ماورایی نبوده و داستان حول محور یک عروسک مجهز به هوش مصنوعی میچرخد که دچار نقص شده و پروتکلهای ایمنی آن به هم ریختهاند. شخصیتهای اصلی انسانی هم اندی بارکلی (با بازی گابریل بیتمن) و مادر مجردش، کارن (با بازی آبری پلازا) هستند. آنها بنا به دلایلی چارهای ندارند جز اینکه با خشونت فزایندهای که ناشی از علاقه روزافزون چاکی به اندی است، دست و پنجه نرم کنند.
اگرچه فیلم Child’s Play محصول سال ۲۰۱۹ میلادی را نمیتوان یک شاهکار سینمایی نامید، به مراتب بهتر از فاجعهای است که میتوانست باشد. این اثر فاقد اجرای نمادین و ترسناک-کمدی برد دوریف (صداپیشه عروسک در نسخه اصلی) است اما رویکرد مبتنی بر هوش مصنوعی ایده بدی نیست. علاوه بر این، برخی از دیالوگهای تک خطی بهطرز عجیبی ضعیف هستند، بطوری که در فضای مجازی به سوژه یا حتی به میم تبدیل شدند. در مجموع، فیلم حداقل برای طرفداران این زیرژانر سرگرم کننده بوده و یکی از نقاط قوت آن، صداپیشگی فوقالعاده مارک همیل است که به این عروسک قاتل شخصیت زیادی بخشیده است.

We Are What We Are
ریمیک فیلم We Are What We Are داستان نسخه اصلی و مکزیکی سال ۲۰۱۰ را به کوههای آپالاچی (واقع در شمال شرق آمریکا) منتقل میکند. در اینجا، خانواده پارکر که در ظاهر دیندار و گوشه گیر به نظر میرسند، رازی تاریک را پنهان کردهاند: آنها به یک آیین قدیمی از آدم خواری پایبند هستند که ریشهاش به چند قرن قبل بازمیگردد. هنگامی که یک طوفان سهمگین بقایای انسانی را در نزدیکی خانهشان آشکار میکند، مقامات محلی به ماجرا مشکوک شده و تهدیدی برای افشای سنتهای مخفیانه این خانواده ایجاد میشود.
این برداشت جدید از داستان، نسبت به نسخه اصلی کمی قابل درکتر بوده و از شدت تاریکی افراطی آن کاسته شده است. علیرغم کاسته شدن از تاریکی، ریمیک We Are What We Are همچنان کارایی داشته و به اثری تأملی برانگیز در مورد آسیبهای روانی به ارث رسیده و ایمان کورکورانه تبدیل شده است. فیلم با ریتمی آرام و حساب شده پیش رفته و دست اندرکاران به شکلی ماهرانه ورود به خشونت را به تأخیر میاندازند. اوج داستان، زمانی که سرانجام فرا میرسد، ارزش صبر کردن را دارد. به طور خلاصه، تنش فزاینده، واقع گرایی روان شناختی و انفجار خون و خشونت، عناصر اصلی این فیلم هستند.

Maniac
Maniac یک فیلم اسلشر است که الکساندر آژا وظیفه نوشتن فیلمنامهاش را بر عهده داشت؛ فیلمنامه نویسی که High Tenshion و Crawl را در پرونده هنری خود دارد. این فیلم، روایتی تازه از یک اثر کالت و کلاسیک را شامل شده و بیشتر داستان را از زاویه دید اول شخصِ کاراکتر اصلی و پریشان حال خود، یعنی فرانک زیتو (با بازی الیجا وود) روایت میکند. فرانک یک انزوا طلب بوده و صاحب فروشگاه مانکن است که به شیفتگی بیمارگونهای دچار شده: او زنان را تعقیب و به قتل میرساند و پوست سرشان را نگه میدارد تا مانکنهایش را با آنها تزئین کند. مانکنهایی که او آنها را تنها همراهان واقعی خود میبیند.
این فیلم تلخ و مضطرب کننده در دنیایی سرد و بیتفاوت جریان دارد: قاتل جنایات زیادی را در انظار عمومی مرتکب میشود اما به نظر میرسد که هیچ کس متوجه آنها نیست. وود در این اثر اجرایی ترسناک و تأثیرگذار ارائه داده و تصویری متضاد با شخصیتهای معمولاً همدلانهای که پیشتر ایفا کرده بود، به نمایش میگذارد. دیدن فردویی که مردم را سلاخی میکند، میتوان گفت برای بسیاری از مخاطبان تجربهای شوکه کننده است. برخی از بینندگان ممکن است خشونت و خون ریزی فیلم را بیش از حد بدانند اما همین ویژگی دقیقاً چیزی است که Maniac را برای گروه خاصی از مخاطبان جذاب میکند.

I Spit on Your Grave
فیلم I Spit on Your Grave محصول ۱۹۷۸ در لیست آثار کالت سینما قرار گرفت و به دلیل محتوای شدیدش هم مورد تحسین و هم مورد تنفر قرار گرفته است. ریمیک استیون آر. مونرو (Steven R. Monroe) این داستان را با همان رویکرد بیپروا بازگو میکند. داستان درباره جنیفر هیلز (با بازی سارا باتلر)، بوده که یک نویسنده است. او برای الهام گرفتن به کلبهای دور افتاده پناه میبرد اما هدف یک حمله وحشیانه قرار میگیرد. در حالی که تصور میشود مرده است، جان سالم به در برده و تصمیم دارد انتقام خود را از مهاجمانش به شیوههایی وحشیانه بگیرد.
این فیلم بدون شک یک شاهکار نیست اما به دلیل وفاداری به ماهیت نسخه اصلی، شایسته تحسین است؛ چیزی که در بازسازیهای امروزی کمتر دیده میشود. خشونت فیلم بیرحمانه، مهار نشده و از نظر اجرا بسیار حرفهایتر از نسخه اصلی است که در آن به شکلی آشفته و آماتورگونه اجرا شده بودند. I Spit on Your Grave قطعاً برای همه مناسب نیست اما درست مانند اثر اصلی، گروه کوچکی از طرفداران آن را پذیرفتند تا این فیلم هم به اثری کالت تبدیل شود.

Fright Night
این بازسازی مسئولیت سنگینی بر دوش داشت؛ زیرا نسخه اصلی Fright Night یکی از آثار کلاسیک کوچک دهه ۸۰ محسوب میشود. داستان فیلم حول محور یک دانش آموز دبیرستانی معمولی به نام چارلی بروستر (آنتون یلچین) میچرخد که به همسایه جدید و جذابش، جری (کالین فارل) مشکوک شده و گمان میکند او یک خون آشام است که از مردم محل تغذیه میکند. چارلی با کمک یک شعبده باز اهل لاس وگاس و متخصص خون آشامها (دیوید تننت)، با حقیقت وحشتناک روبرو شده و خودش را برای مقابله با آن اقدام میکند.
فیلم Fright Night تا حد زیادی از استعداد بازیگرانش، به ویژه دیوید تننت و کالین فارل بهره میبرد. همچنین برخی از چهرههای سرشناس در روند تولید آن نقش داشتهاند که برای مثال میتوان به استیون اسپیلبرگ اشاره کرد. اینطور که بنظر میرسد، فیلمساز محبوب آمریکایی در طراحی استوری بوردها کمک کرده و موسیقی فیلم هم توسط رامین جوادی، آهنگساز سریال Game of Thrones ساخته شده است. البته که میتوان درباره ضرورت این بازسازی بحث کرد اما فیلم به لطف روایت سرراست و ترکیب مناسبی از طنز و ترس، اثری لذت بخش شده است.

The Crazies
The Crazies ریمیک اثری به همین نام بوده که سال ۱۹۷۳ میلادی اکران شد و اثر جرج ای. رومرو (George A. Romero) به شمار میرود. نسخه ریمیک مدرن و خوش ساخت بوده و به همان اندازه نسخه اصلی تأثیرگذار است. داستان فیلم در یک شهر کوچک ایده آل آمریکایی جریان دارد که پس از آلوده شدن منبع آب به نوعی سم، به هرج و مرج کشیده شده و شهروندانش را به قاتلانی دیوانه تبدیل میکند. کلانتر دیوید داتون (با بازی تیموتی اولیفانت) و همسرش جودی (رادا میچل) باید برای فرار از شهر تلاش کنند، قبل از اینکه دولت ایالات متحده آن را برای مهار شیوع بیماری نابود کند.
فیلم اصلی با ترکیب ژانری عامه پسند و نقدهای اجتماعی توانست طرفداران زیادی پیدا کند و نسخه ریمیک به کارگردانی برک آیزنر (Breck Eisner) همین موفقیت را تکرار میکند. تفاوت اصلی این ریمیک در ارزش تولید بالای آن است که در تضاد آشکار با فضای کم بودجه و ارزان قیمت نسخه اولیه قرار دارد. بیشتر طرفداران و منتقدان از این مسیر جدید و میزان دقت و تلاشی که برای ساخت آن صرف شده بود، قدردانی کردند. فیلم The Crazies سود خوبی به دست آورد و نقدهای مثبتی دریافت کرد، بهطوری که بسیاری آن را بهتر از نسخه اصلی میدانند.

Evil Dead
فیلم Evil Dead ساخته فده آلوارز (Fede Álvarez) یک بازتفسیر بیرحمانه و غرق در خون از فیلم محبوب سم ریمی است (هر چند نمیتوان یک ریمیک کامل لقبش داد). داستان درباره گروهی از دوستان است که در یک کلبه دورافتاده دور هم جمع میشوند تا به میا (با بازی جین لوی) کمک کنند بر اعتیادش به مواد مخدر غلبه کند. اما تلاشهای آنها زمانی به وحشت تبدیل میشود که نکرونومیکون را پیدا کرده و ناخواسته نیرویی شیطانی را آزاد میکنند که یکی یکی آنها را تسخیر میکند. کشتار پس از آن، برخلاف طنز نسخه اصلی، رویکردی تاریکتر و واقعگرایانهتر دارد.
فیلم Evil Dead شاید خلاقانهترین ریمیک موجود نباشد اما این ضعف را با خشونت شدید، چند صحنه ترسناک و اجرای درخشان جین لوی جبران میکند. مخاطبان هم واکنش مثبتی نشان دادند و فیلم با بودجهای تنها ۱۷ میلیون دلاری، ۹۷.۵ میلیون دلار در باکس آفیس جهانی فروش داشت. مهمتر از همه، Evil Dead به این دلیل موفق شد که همزمان به نسخه اصلی احترام گذاشته و در عین حال هویت منحصربهفرد خود را شکل داد؛ تعادلی جهنمی که دستیابی به آن کار آسانی نیست.

Suspiria
Suspiria محصول سال ۲۰۱۸، برداشتی زمستانی از جواهر رنگارنگ سینمای ایتالیا به کارگردانی لوکا گوادانینو (Luca Guadagnino) است. داکوتا جانسون در نقش سوزی بنیون، یک رقصنده آمریکایی، در این فیلم حضور دارد. او به یک آکادمی معتبر رقص در برلین میپیوندد که توسط گروهی از جادوگران اداره میشود. با شکوفا شدن استعدادهای سوزی، رازهای تاریک آکادمی هم آشکار شده و در نهایت به اوجی گوتیک و اپرایی ختم میگردد.
لوکا گوادانینو کاملاً این اثر را با ویژگیهای شخصیت منحصر بفرد خود آغشته کرده و حال و هوا و زیبایی شناسی آن را بهطور قابل توجهی تغییر داده است. این تغییر به نفع فیلم تمام شده و آن را بیشتر به یک دنباله معنوی تبدیل کرده تا یک ریمیک. اگرچه همه مفاهیم و پیامهای تاریخی فیلم به خوبی پرداخته نشدهاند اما فیلمبرداری، موسیقی (با آهنگسازی تام یورک از رادیوهِد) و نقش آفرینیها در سطحی عالی قرار دارند. بهویژه تیلدا سوینتن که مانند همیشه، اجرای خیره کنندهای را ارائه میدهد. Suspiria ممکن است مطابق سلیقه همه نباشد اما یک بار دیگر نشان دهنده استعداد گسترده و چشمگیر گوادانینو است.

Let Me In
فیلم Let Me In ریمیک اثری ترسناک است که محصول کشور سوئد بوده و با نام Let the Right One In روی پرده نقرهای آمده بود. نسخه اصلی از دید بسیاری از کارشناسان یکی از بهترین فیلمهای خون آشامی قرن ۲۱ به شمار میرود. داستان ریمیک در مورد اوون (کودی اسمیت-مکفی)، پسری تنهاست که با همسایه مرموز جدیدش، ابی (چلوی گریس مورتز)، رابطهای دوستی برقرار میکند. با عمیقتر شدن رابطهشان، اوون از راز تاریک ابی باخبر میشود: او یک خون آشام چند صد ساله است که برای بقا به خون نیاز دارد.
برخلاف فیلمهای خون آشامی معمولی، Let Me In داستانی صمیمی و جدی از رشد شخصیت است که با درام، المانهای عاشقانه و ترس ترکیب شده است. این فیلم هنرمندانه و جذاب بوده و اتمسفرهای مختلفی را ایجاد میکند که تماشاگر را به خود جذب میکند. اینکه چین داستان عجیبی به خوبی عمل میکند، نشان دهنده استعدادهای بازیگران جوان است که اجراهایی بسیار فراتر از سن خود ارائه میدهند. از طرفداران فیلم میتوان به استیون کینگ اشاره کرد که آن را «بهترین فیلم ترسناک آمریکایی در ۲۰ سال گذشته» نامید.

It و It Chapter Two
حرف از استیون کینگ شد و وقت آن رسیده تا درباره اقتباسهای یکی از آثارش صحبت کنیم، فیلمی که جایگاه اول این فهرست را به خود اختصاص داده است. درباره اقتباس دو قسمتی اندی موسکیتی صحبت میکنیم. قسمت اول روی باشگاه بازندگان تمرکز دارد که متشکل از بچههای نامتعارف (و بعدها بزرگسالان) بوده و برای مقابله با پنی وایز (بیل اسکارسگارد) متحد میشوند. پنی وایز، یک موجود تغییر شکل دهنده بوده و تنها هدفش شکار کودکان است. نسخه قدیمی و تلویزیونی این فیلم همچنان محبوب است اما موسکیتی به طور شگفت انگیزی جان تازهای به این دنیا بخشید و آن را به شیوه خاص خود بازآفرینی کرد.
فیلمها پر از ترس هستند و در لحظات آرامتر و صمیمیتر خود میدرخشند و به شخصیت سازی، نوشتار غنی و بازیهای قوی اتکا دارند. از این نظر، فیلمها به همان اندازه که یک داستان درباره رسیدن به سن بلوغ هستند، یک فیلم ترسناک بوده و به فیلمهایی مانند Stand By Me ارجاع دارند. شخصیت منفی برجسته از اسکارسگارد هم یکی از نکات شاخص است که مسیر را برای کار فوق العاده او در چندین فیلم ترسناک، از جمله Nosferatu ساخته رابرت اگرز هموار کرد.
به نظر شما چه آثار دیگری لایق قرار گیری در لیست بهترین ریمیک فیلمهای ترسناک در دهه ۲۰۱۰ هستند؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید