شاید برای مخاطبان عام سینما، فیلمهای اکشن با خشونت گره خورده باشد اما فیلمهای ماندگار در ژانر اکشن چیزهای دیگری هم برای ارائه در چنته دارند. در این مقاله قصد داریم تا نگاهی خلاصهوار به ۲۰ فیلم برتر سینمای اکشن داشته باشیم.
اکشن، یکی از ژانرهای پرطرفدار سینما است که قدمتش به بیش از یک قرن میرسد. در هر بازه، ترند خاصی بر سینمای اکشن حاکم بوده است. برای مثال، در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی سازندگان بهواسطهی نیازهای آن زمان جامعهی هدف، ترجیحشان بر این بود که فیلمهایی با محوریت شمشیرزنان بسازند. در بازهی ۲۰ ساله بین ۱۹۴۰ الی ۱۹۶۰ هم فیلمهای جنگی و وسترن خواهان بیشتری پیدا کردند. با اینحال، نقطه عطف سینمای اکشن دههی ۸۰ میلادی بود. تهیهکنندگان در این دهه بودجههای زیادی را برای فیلمهای اکشن در نظر میگرفتند که نتیجه، ساخت و اکران آثار بلاکباستر بود. در همین مدت بازیگرانی از جمله آرنولد شوارتزینگر و سیلوستر استالون توانستهاند با ایفای نقش در آثاری از جمله The Terminator و First Blood خود را در مرکز توجهی مخاطبان و رسانهها قرار دهند.
حاکم بودن ترند خاص در هر بازهی زمانی ادامه یافت و تقریباً میتوان گفت در هر دهه، نوع خاصی از فیلمهای اکشن مخاطبان بیشتری پیدا کردند. بدون شک این تنوع بالا در فیلمهای اکشن، کار را برای انتخاب آثار باکیفیت برای تماشا و لذت بردن سخت میکند. در نتیجه تصمیم گرفتیم تا در قالب یک مقاله به معرفی ۲۰ فیلم برتر سینمای اکشن بپردازیم.
۲۰- Léon: The Professional
تاریخ اکران: ۲۷ آبان ۱۳۷۳
کارگردان: لوک بسون
بازیگران: ژان رنو، ناتالی پورتمن، گری اولدمن، دنی آیلو، جرج مارتین
ژان رنو چهار سال پس از ایفای نقش یک کارچاقکنِ کم حرف و حرفهای در فیلم Nikita، بهعنوان یک قاتل کم حرف و حرفهای در Léon: The Professional نقشآفرینی کرد. فیلم Léon دربارهی دختر دوازده سالهای با نام ماتیلدا است که یک گروه خلافکار اعضای خانوادهاش را میکشند. ماتیلدا پس از آشنایی، از لئون درخواست میکند تا در گرفتن انتقام به او کمک کند. شباهت میان کاراکترهای ویکتور و لئون سوالاتی را در ذهن مخاطبان و فعالان حوزهی سینما بهوجود آورد. بسون هم در پاسخ گفت لئون، پسرعموی آمریکایی ویکتور (کاراکتر رنو در فیلم Nikita) است. فیلم Léon بهدلیل داستان جذاب، رابطهی عاشقانه میان لئون و ماتیلدا، خشونت تصویری و صدالبته عملکرد کمنقص گری اولدمن بهعنوان شخصیت منفی داستان بسیار مورد توجهی رسانهها و مخاطبان قرار گرفته است. بسون بعدها تصمیم گرفت تا دنباله این فیلم تحسینشده را بسازد اما بهدلیل مشکلات حقوقی موفق به انجام این کار نشد. در نتیجه فیلمنامهی نوشتهشده را به الیور مگاتون تحویل داد و او هم بر این اساس فیلم Colombiana را روانه سینماها کرد؛ اثری که چندان در جلب نظر مثبت منتقدین موفق عمل نکرده است.
۱۹. Commando
بسیاری از فیلمهای اکشن تولیدشده در دههی ۸۰ میلادی از یک ایدهی مشابه استفاده کردهاند که در آن شخصیت اصلی ماجرا مجبور میشود به تنهایی به مقابله با یک ارتش کاملاً مجهز بپردازد. فیلم Commando با نقشآفرینی آرنولد شوارتزینگر دربارهی یکی از افسران سابق ارتش آمریکا است که زندگی سادهای را با دختر خود آغاز میکند. این افسر پس از گروگان گرفتهشدن دخترش مجبور میشود تا علیرغم میل باطنی خود دوباره سلاح بهدست گرفته و دشمنان را به رگبار ببندد. این فیلم همهی المانهایی را که انتظار میرود در یک اثر اکشن ببینیم در خود جای داده است: انفجارهای فراوان، استفاده از تیربارهای سنگین، تعقیبوگریز و صدالبته یک مبارزهی تنبهتن با استفاده از چاقو. همچنین یکی از جذابترین سکانسهای فیلم، فرار شخصیت اصلی از هواپیمای مسافربری از طریق چرخهای آن بوده است. نکتهی جالب ماجرا هم اینجا است که با وجود تمام خطراتی که شخصیت اصلی پشت سر میگذارد، هیچ خراش جدی در پایان قصه روی بدن او دیده نمیشود.
۱۸. The Raid
سال ۲۰۱۱ میلادی بود که فیلمی اندونزیایی تحت عنوان The Raid از ناکجاآباد آمد و به یکی از بهترین فیلمهای اکشن قرن بیستویک تبدیل شد. این فیلم که ایکو اویس، بازیگر و استاد هنرهای رزمی را بهعنوان بازیگر نقش اصلی داشته و گارث ایوانز آن را ساخته بود، ایدهی داستانی سادهای دارد: تیمی متشکل از ۲۰ نیروی ویژهی پلیس اندونزی به ساختمانی ۳۰ طبقه نفوذ میکند تا یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر را دستگیر کند. تبهکاران تک تک بخشهای این ساختمان را اشغال کردهاند. در نتیجه اعضای گروه پلیس ماموریت آسانی در پیش ندارند. اعضای گروه باید خود را به طبقهی پانزدهم رسانده و پس از انجام ماموریت از آن خارج شوند. اگر بهدنبال درگیریهای مسلحانه و مبارزههای تنبهتن هستید تا اضطراب و استرس واقعی را تجربه کنید، حتماً به تماشای این اثر بنشینید. دنبالهی این اثر هم تحت عنوان The Raid 2 سه سال بعد اکران شد و آن هم توانست به موفقیت دست یابد. قسمت اول تقریباً داستانی نداشت که همین مسئله باعث شده بود تا مورد انتقاد برخی از منتقدین و مخاطبان قرار بگیرد. گارث ایوانز سعی کرد این مشکل را با اضافه کردن درام به قسمت دوم حل کند. نکتهی قابلتوجه اینجا است که اضافه کردن المانهای داستانی بیشتر باعث افت کیفیت لحظات اکشن نشده و همانند قسمت اول باکیفیت و جذاب هستند. قسمت سوم این مجموعه هم علیرغم صحبتهایی که درموردش به میان آمد ظاهراً هرگز ساخته نخواهد شد.
۱۷. The Wages of Fear
دو کامیون، چهار شخصیت و حجم قابلتوجهی از نیتروگلیسیرین؛ مواردی که در گزارهی قبلی به آنها اشاره شد، عناصر سازنده یکی از بهترین فیلمهای اکشن و تریلر ساخته شده در تاریخ سینما هستند. فیلم The Wages of Fear که براساس رمانی فرانسوی با نام Le salaire de la peur تولید شده، دربارهی آتش گرفتن یک چاه نفت در آمریکای جنوبی است. تنها راه خاموش کردن این چاه نفت، استفاده از نیتروگلسیرین است که از قضا یک مادهی منفجره محسوب میشود. جدا از خطراتی که حمل این ماده میتواند برای راننده، دستیار او و درختان جنگلها داشته باشد، مسیر منتهی به چاه در حال سوختن پر پیچوخم بوده و خطرات بسیاری از جمله احتمال ریزش سنگ دارد. در نتیجه بهجز چهار مرد اروپایی هیچ فرد دیگری حاضر به پذیرش این مسئولیت خطرناک نمیشوند. جدا از تلاشهای آن چهار نفر برای رساندن دو کامیون حامل نیتروگلیسیرین به چاه نفت، یک عامل دیگر هم در افزایش جذابیت این اثر موثر بوده است. آنری-ژرژ کلوزو که کاگردانی این فیلم را برعهده داشت، یک ساعت از مدت زمان دو ساعت و نیم فیلم را به شخصیتپردازی چهار کاراکتر اصلی اختصاص داده است تا مخاطب بهطور کامل دلیل ریسک آنها و پذیرش چنین مسئولیتی را درک کند.
۱۶. Fast Five
سازندگان سری فیلمهای سریع و خشن که نتوانسته بودند بازیگران قسمتهای قبلی را برای حضور در قسمت سوم متقاعد کنند، تصمیم گرفتند تا ادامهی این سری را با کاراکترهای جدید دنبال کنند. نتیجهی کار، فیلمی تحت عنوان The Fast and the Furious: Tokyo Drift بود که در سال ۲۰۰۶ اکران شد و علیرغم درآمدزایی، ضعیفتر از انتظارات شرکت عمل کرد. این موضوع باعث شد تا سازندگان هر طور شده بازیگران قسمت اول و دوم را بازگردانده و قسمت چهار را با حضور آنها بسازند. اگرچه Fast & Furious 4 توانست در جلب نظر مخاطبان موفق عمل کند اما فیلم Fast Five نقطهی عطف فرنچایز محسوب میشود. این فیلم که شباهتهایی به The Italian Job دارد، بهخاطر ترکیب کمدی با سکانسهای اکشن مورد توجهی مخاطبان و منتقدین قرار گرفته است. داستان این قسمت حول تلاش اعضای گروه برای فرار از دست یک قاچاقچی مشهور میچرخد که طی اتفاقی ناخواسته با او درگیر میشوند. در ادامه هم شاهد اضافه شدن یک افسر پلیس هستیم که بهدنبال دستگیری اعضای گروه است. از قابلتوجهترین سکانسهای اکشن این اثر میتوان به دزدی از ادارهی پلیس ریو دو ژانیرو و کشیدن یک گاو صندوق عظیم در سطح خیابانهای شهر اشاره کرد. همچنین دواین جانسون نخستین حضورش را در فرنچایز سریع و خشن با نقش آفرینی در این فیلم ثبت کرد. از دید بسیاری از منتقدین، او عملکرد کمنقصی داشته است.
۱۵. Casino Royale
دارندگان حق امتیاز فرنچایز جیمز باند پس از چند دهه بالاخره موفق شدند تا مشکلات حقوقی پیرامون رمانهای باند نوشتهی ایان فلمینگ را حل کرده و از آنها برای ساخت یک فیلم سینمایی الهام بگیرند. نتیجهی کار، اثری تحت عنوان Casino Royale بوده است که از ابتدای معرفی خود بهشدت مورد انتقاد طرفداران قرار گرفت. از آنجایی که قرار بود فرنچایز با اکران این فیلم ریبوت شود، سازندگان بهدنبال بازیگر جدیدی برای نقش مامور ۰۰۷ گشتند. انتخاب سازندگان، دنیل کریگ بود که بهدلیل تفاوتهای ظاهریاش با توصیفات ارائه شده از جیمز باند در کتابها بازخوردهای منفی را از سوی طرفداران دریافت کرد. حتی یکی از طرفداران وبسایتی با آدرس Danielcraigisnotbond.com ساخت تا دیگران را همراه خود کرده و این فیلم را تا جای ممکن بایکوت کند. بههرحال، این فیلم اکران شد و کریگ هم توانست گلیم خودش را از آب بیرون کشیده و تحسین مخاطبان و منتقدین را برای نقشآفرینیاش در این اثر بدست آورد. در این فیلم، جیمز باند ماموریت مییابد تا یک بانکدار را متوقف کند که پولهای سازمانهای تروریستی را در بازارهای جهانی سرمایهگذاری میکند. از قابلتوجهترین و هیجانانگیزترین سکانسهای این فیلم میتوان به زمانی اشاره کرد که جیمز باند باید در یک بازی پوکر شرکت کرده و لا شیفره (شخصیت منفی فیلم با نقشآفرینی مدس میلکسن) هم یکی از رقبای او است. در ضمن قسمت جدید این مجموعه با نام No Time to Die سال آینده میلادی روی پردهی نقرهای سینما اکران میشود که احتمالاً آخرین نقشآفرینی دنیل کریگ بهعنوان مامور ۰۰۷ خواهد بود.
۱۴. Hard Boiled
جان وو یکی از موفقترین کارگردانان سینمای هنگ کنگ محسوب میشود که تواناییهای خود را در ساخت آثار اکشن بارها به اثبات همگان رسانده است. جان وو در سال ۱۹۹۳ هنگ کنگ را ترک کرد و به ایالات متحدهی آمریکا رفت. او در ادامهی فعالیتهای خود بهعنوان کارگردان، فیلمهای موفقی از جمله Face/Off و Mission: Impossible 2 را روانهی سینماها کرد اما Hard Boiled همچنان بهترین اثر او تلقی میشود. اگرچه جان وو شخصیتپردازی کاراکتر اصلی Hard Boiled را فدای لحظات اکشن کرده اما باید گفت ارزشش را داشته است؛ زیرا این فیلم در حال حاضر از آن دسته آثاری محسوب میشود که تماشای آن به تمامی دوستداران ژانر اکشن توصیه میشود. هر کدام از صحنههای اکشن این اثر نکات قابلتوجه بسیاری را در خود جای داده اما جالبترین و قابلتوجهترین آنها صحنهی مرتبط با نوزاد است. کاراکتر اصلی داستان در این صحنه مجبور میشود با دست چپ خود یک نوزاد را نگه داشته و در عین حال که برایش لالایی میخواند، دشمنان را یکی پس از دیگری از پا دربیاورد. این صحنه آنقدر خاص و منحصربهفرد است که احتمالاً حالا حالاها نظیرش را در سینمای اکشن نخواهیم دید.
۱۳. The Driver
والتر هیل که امروزه برای نویسندگی و کارگردانی فیلمهای اکشن شناخته میشود، در سال ۱۹۷۸ فیلم The Driver را روی پردهی نقرهای سینماها اکران کرد. این فیلم که در ژانر جنایی، سرقت، اکشن، نئو نوآر و درام ساخته شده است، بهشدت تحت تاثیر فیلم فرانسوی Le Samourai قرار دارد. دومین تجربهی کارگردانی هیل، داستان بسیار ضعیفی دارد اما بهواسطهی لحظات بینقص تعقیب و گریز در لیست بهترینهای ژانر اکشن جای گرفته است. وقتی صحبت از داستان ضعیف به میان میآید، ذهن شما احتمالاً به سمت آثار درجهی دو ژانر اکشن در سینمای امروز میرود اما بهتر است بدانید وضعیت برای فیلم The Driver کمی بغرنجتر از این حرفها است. کاراکترهای این فیلم هیچگونه نامی ندارند و تنها با اسامی سادهای از جمله «راننده» و «کارآگاه» شناخته میشوند. مینیمالیسم بهکاررفته در فیلم، اینجا توقف نکرده و خودش را به دیالوگهای فیلم هم رسانده است. بهطوری که کاراکتر راننده هیچ دیالوگی در طول ۹۱ دقیقه ندارد. داستان فیلم حول محور یک رانندهی ماهر میچرخد که بهواسطهی حضور در سرقتهای مسلحانه و فراری دادن مجرمان بین نیروهای پلیس بسیار شناخته شده است. همین موضوع هم باعث میشود تا یکی از افسران پلیس انگیزهی بسیاری برای دستگیری او پیدا کند. فیلم مذکور در زمان اکران خود مورد استقبال منتقدین و مخاطبان قرار نگرفت و عملکردش در زمینهی مالی بسیار ضعیف بود. والتر هیل در یکی از مصاحبههای خود گفت اگر The Warriors (فیلم بعدی او) از لحاظ مالی موفق عمل نمیکرد، احتمالاً برای همیشه از کارگردانی آثار اکشن کنار گذاشته میشد.
۱۲. Point Break
سال ۱۹۹۱ بود که دومین تجربهی کارگردانی کاترین بیگلو با نام Point Break روانهی سینماها شد. این فیلم که بازیگرانی مشهوری از جمله پاتریک سوویزی فقید و کیانو ریوز را در خود دارد، با محوریت یک مامور ادارهی تحقیقات فدرال است. این فرد ماموریت مییابد با نفوذ به یک باند خلافکاری حرفهای، پی به هویت اعضای آن ببرد. در ادامهی مسیر شرایط آنطور که باید پیش نمیرود و کاراکتر اصلی ماجرا در اثر تعامل با اعضای گروه و ایجاد رابطهای عمیق با آنها، با سوالات بسیاری پیرامون زندگی خود مواجه میشود. او اکنون باید میان انجام وظیفه و رسیدن به خواستههای شخصی، یکی را انتخاب کند. در این فیلم اهمیت ویژهای به رابطهی عاشقانه میان کاراکتر اصلی و معشوقهاش داده شده است تا بسیار باورپذیر جلوه کند؛ چیزی که در فیلمهای اکشن امروزی کمتر دیده میشود. اکشنهای هیجانانگیز، کادربندیهای بینقص، لوکیشنهای چشمنواز و تعقیب و گریزهای میخکوبکننده از دیگر عواملی بودند که در موفقیت دومین فیلم بیگلو موثر ظاهر شدهاند. در ضمن، بازسازی این اثر در سال ۲۰۱۵ اکران شد که ادگار رامیرز و لوک بریسی بهعنوان دو بازیگر نقش کلیدی در آن حضور داشتهاند. اگرچه این اثر از لحاظ اکشن و جلوههای بصری عملکردی نسبتاً مشابه با فیلم اصلی داشته است اما بههیچوجه نتوانست از لحاظ داستانی حتی به آن نزدیک شود.
۱۱. First Blood
First Blood همانند Commando از ایدهی تقابل یک فرد با ارتشی مجهز استفاده کرده است. First Blood که براساس رمانی به همین نام نوشتهی دیوید مورل ساخته شده، دربارهی یک سرباز باتجربهی ارتش است که برای ملاقات با دوست قدیمی خود به یک شهر کوچک میرود. او در آنجا با رفتارهای نامناسب کلانتر مواجه شده و نهایتاً به جرم ولگردی و حمل سلاح سرد دستگیر میشود. جان رمبو نهایتاً به رفتارهای خشونتآمیز افسران پلیس پس از دستگیری واکنش نشان داده و تصمیم به فرار میگیرد. این سلسله اتفاقات منجر به شرایطی میشود که در آن رمبو باید به مقابلهی همزمان با نیروهای پلیس و ارتش بپردازد. سیلوستر استالون در این فیلم نشان داده است اگر فرصت مناسب برای او مهیا شود، بهراحتی میتواند از تمام پتانسیل خود در زمینهی بازیگری استفاده کند. او در این فیلم نقشآفرینی کمنقصی داشته و بهشکلی باورپذیر، سربازی را که از اختلال تنشزای پس از رویداد رنج میبرد جلوی دوربین به تصویر کشیده است. جدا از بازیگری استالون که نظرات مثبت منتقدین را جلب کرده، صحنههای اکشن کنترل شدهی این اثر هم نقش بهسزایی در جاودانگی آن داشته است. البته پایانبندی فیلم با پایانبندی رمان تفاوت دارد. در پایان رمان، جان رمبو کشته میشود اما در پایان فیلم، کاراکتر اصلی بدون نمایش هیچ گونه آیندهی مشخصی به حال خود رها میشود.
۱۰. Mad Max: Fury Road
قسمت جدید از فرنچایز مد مکس پس از دو دهه انتظار برای طرفداران در سال ۲۰۱۵ ساخته شد. داستان Mad Max: Fury Road در آیندهای دور جریان دارد که بحران انرژی نهایتاً به از بین رفتن جوامع بشری منجر شده است. در چنین شرایطی، «جوی جاویدان» فرقهای را تشکیل داده و حاکم ویستلند شده است. همسران او که از شرایط ناراضی هستند، با کمک زنی به نام فیوروسا از محل اقامت جو فرار میکنند. آنها در میانهی راه با مکس ملاقات کرده و مجبور میشوند تا ادامهی مسیر را با او طی کنند. این فیلم بهواسطهی تعقیب و گریزهای دیوانهوار، فیلمبرداری چشمنواز، عملکرد بسیار عالی بازیگران و خشونتی کنترل شده که در خدمت فیلم بود، توانست نظر مثبت منتقدین و مخاطبان را بهدست آورد. از بازیگران این فیلم هم میتوان به تام هاردی اشاره کرد که در آن زمان هنوز به محبوبیت کنونیاش نرسیده بود. هاردی با ایفای نقش بهعنوان مکس دیوانه نشان داد که پتانسیل بالایی برای حضور در آثار اکشن و درام دارد. یکی دیگر از عواملی که در موفقیت این اثر نقش موثری داشته، استفاده از بدلکاری بهجای جلوههای ویژه کامپیوتری است. جرج میلر سعی کرده است تا جای ممکن از جلوههای ویژه استفاده نکند تا حس واقعگرایانه بودن تصاویر به مخاطب القا شود. در ضمن، این کارگردان استرالیایی در یکی از مصاحبههای خود از برنامههایش برای ساخت دو دنباله خبر داده بود. ظاهراً برنامههای ساخت دنبالهها بهخاطر اختلافی که میان میلر و شرکت برادران وارنر بهوجود آمد معلق شده است.
۹. The Terminator
جیمز کامرون که در آن زمان کارگردان جوانی محسوب میشد، با ساخت The Terminator و اکران آن در سال ۱۹۸۴ توانست نام خود را بر سر زبانها بیندازد. داستان این فیلم حول محور یک ربات قاتل میچرخد که به گذشته فرستاده میشود تا سارا کانر، مادر رهبر نیروهای مقاومت انسانی در برابر رباتها را به قتل برساند. در چنین شرایطی، نیروهای مقاومت انسانی هم یکی از سربازان خود را به همان تاریخ میفرستند تا از قتل سارا جلوگیری کنند. ضرباهنگ مناسب فیلمنامه، لحظات اکشن جذاب و همچنین نقشآفرینی بدون تقریباً نقص بازیگران از دلایلی هستند که این فیلم مورد توجهی مخاطبان و منتقدین قرار گرفته است. اگرچه آرنولد شوارتزینگر عملکرد بینقصی در این فیلم داشته است اما جیمز کامرون در ابتدا تمایلی برای استفاده از این ورزشکار در نقش ترمیناتور نداشت؛ زیرا فیزیک او را مناسب نمیدانست. ترمیناتور قرار بود فیزیکی شبیه به یک انسان معمولی داشته باشد، نه یک بدنساز غولپیکر! نکتهی جالب دیگر این است که ربات مایع قرار بود در این فیلم بهنمایش گذاشته شود اما کامرون ترجیح داد چنین ایدهای را به دلیل مناسب نبودن تکنولوژیهای آن زمان کنار بگذارد. این ایده نهایتاً در قامت تی-۱۰۰۰ در فیلم Terminator 2: Judgment Day به تصویر کشیده شد.
۸. The Dark Knight
کریستوفر نولان تصمیم گرفت سهگانهای را که میخواهد براساس بتمن بسازد تا جای ممکن واقعگرایانه و به دور از فضای فیلمهای قبلی این ابرقهرمان باشد؛ تصمیمی که نتیجهبخش بوده و سهگانهی او را به آثاری قابل تحسین تبدیل کرده است. این تصمیم همچنین باعث شده تا بتمنی که کریستین بیل به تصویر کشیده چندان به کمیک بوکها وفادار نباشد. نولان که راس الغول را بهعنوان شخصیت منفی قسمت اول انتخاب کرده بود، ترجیح داد تا در The Dark Knight جوکر را مقابل بتمن قرار دهد. بتمن، نماد قانونگرایی و پایبندی به اخلاقیات در این فیلم سینمایی است. در مقابل، جوکر قرار میگیرد که نماد آشوب و افسارگسیختگی است. جوکر در قسمت دوم هر بلایی را که دلش میخواهد بر سر قهرمان قصه نازل میکند. این فیلم همچنین نشان میدهد بتمن همانند انسانهای عادی بوده و قرار نیست همیشه در برابر مشکلات موفق عمل کند و تصمیماتش گاهی اوقات عواقب جبرانناپذیری را در پی دارد. ظرافتها و پیچشهای داستانی را که کنار بگذاریم، عملکرد هیث لجر در نقش جوکر خودنمایی میکند. لجر بهمنظور آماده شدن برای حضور جلوی دوربین، یک ماه را بهتنهایی در هتل بهسر برد تا نحوهی صحبت کردن و حرکات جوکر را تمرین کند.
۷. The Matrix
هر از گاهی شاهد اکران یک فیلم سینمایی هستیم که قواعد ژانر خاصی را متحول میکند. The Matrix یکی از فیلمهایی است که در این دسته قرار میگیرد و میتوان گفت تقریباً تمامی منتقدین روی تاثیرگذاری آن روی سینمای اکشن اتفاق نظر دارند. داستان این فیلم در آیندهای دور جریان دارد که رباتها کنترل زمین را بهدست گرفته و از انسانها بهعنوان منبع انرژی استفاده میکنند. این رباتها یک شبیهساز زندگی ایجاد کرده و انسانها را به آن متصل کردهاند. نئو، کاراکتر اصلی داستان، طی اتفاقاتی متوجه این موضوع شده و پس از بیدار شدن، به شورشیها میپیوندد تا دیگر انسانها را از شر رباتها خلاص کند. واچوفسکیها (کارگردانان) برای ساخت لحظات اکشن این اثر از انیمههای ژاپنی، فیلمهای رزمی و سبک مبارزات وایر فو (سبکی که در فیلمهای اکشن سینمای هنگ کنگ دیده میشد) الگوبرداری کردهاند. خلاقیت آنها در خلق صحنههای اکشن بهقدری بالا بود که بسیاری از کارگردانان برای ساخت آثار اکشن خود از The Matrix ایدهبرداری کردهاند. این فیلم همچنین بهواسطه پیامهای فلسفی و مذهبی بسیاری که در خود گنجانده بود باعث حواشی زیادی شده است. این فیلم حقیقت زندگی را زیرسوال برده و ذهن مخاطب را با ایجاد این سوال اساسی و مهم درگیر میکند: واقعیت زندگی ما چیست؟ آیا واقعاً سرنوشت ما به تصمیمهایمان گره خورده یا همه چیز یک نمایش است؟
۶. Predator
فیلم Predator نشان داده است که یک اثر سینمایی علیرغم داشتن داستانی نهچندان باجزئیات میتواند بهواسطهی کارگردانی و تیم بازیگری مناسب اثری موفق باشد. این فیلم اکشن و علمی-تخیلی دربارهی گروهی از سربازهای ارتش آمریکا است که برای کشتن تعدادی مزدور و آزادسازی گروگانها به جنگلهای آمریکای مرکزی فرستاده میشوند. اعضای این گروه در بَدو ورود خود با جسدهای پوست کَنده شده روبرو میشوند. آنها در ابتدا فکر میکنند مزدورهای آدمکش این بلا را سر اشخاص مورد نظر آوردهاند اما بعداً مشخص میشود که یک موجود فضایی چنین جنایتی را مرتکب شده است. این موجود فضایی که با نام «غارتگر» شناخته میشود، در نتیجهی یک تصمیم هوشمندانه تا اواسط فیلم نشان داده نمیشود. این موضوع در کنار کشتن انسانها به فجیعترین شکل ممکن باعث میشود تا مخاطب برای دیدن چهرهی خشن و بیرحم این هیولای بیگانه لحظهشماری کند. در ضمن، نباید از نبرد نهایی داچ (با نقشآفرینی آرنولد شوارتزینگر) با غارتگر غافل شد که بسیار تماشایی از آب درآمده است.
۵. Seven Samurai
دومین تجربهی کارگردانی آکیرا کوروساوا، یعنی Seven Samurai را میتوان ترکیبی بینقص از اکشن و شخصیتپردازی، سینمای شرق و غرب و همچنین ویژگیهای آثار بلاکباستر و هنری دانست. این فیلم که از هر جهت یک شاهکار محسوب میشود، دربارهی مردم روستایی است که بهخاطر حملات راهزنان به فلاکت و بدبختی افتادهاند. اهالی روستا نهایتاً به این نتیجه میرسند که تنها راه نجات، رفتن به شهر و استخدام سامورایی برای محافظت در برابر راهزنان است. این فیلم داستانی جذاب و از همه مهمتر، اکشنی نفسگیر دارد. شاید برایتان عجیب باشد اما ۹۰ دقیقه پایانی تماماً به نبرد اختصاص داده شده است. در جریان این نبرد شاهد بارش باران هستیم که ترکیب آن با زد و خوردهایی که در میدان مبارزه رخ میدهد، صحنههای عجیب و زیبایی را بهوجود میآورد.
۴. Raiders of the Lost Ark
Raiders of the Lost Ark که در سال ۱۹۸۱ راهی سینماها شد، حاصل همکاری استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس بود. اسپیلبرگ در آن زمان توانسته بود بهواسطهی ساخت آثار موفقی از جمله Jaws و Close Encounters of the Third Kind اسم و رسمی برای خود دست و پا کند. لوکاس هم تا آن زمان دو قسمت از فرنچایز جنگ ستارگان را ساخته بود که مورد استقبال مخاطبان سرتاسر جهان قرار گرفته بود. اضافه شدن هریسون فورد به تیم بازیگری اتفاقی بود که باعث شد تا مخاطبان و فعالان رسانه نسبت به موفقیت این اثر اطمینان پیدا کنند؛ اتفاقی که در نهایت رخ داد. این فیلم اکشن و ماجراجویی دربارهی یک باستانشناس با نام ایندیانا جونز است که ماموریت مییابد تا به مصر سفر کرده و قبل از سربازان ارتش نازی یک شی بسیار باارزش را پیدا کند. این فیلم هرآنچه را که از یک اثر ماجراجویی انتظار میرود در خود جای داده است: از بازیگری قابلباور گرفته تا ماجراجوییهای خطرناک. اگرچه موفقیت این فیلم منجر به ساخت چند دنباله شد اما هیچ کدام به اندازهی قسمت اول هیجانانگیز و جذاب نبودهاند.
۳. Terminator 2: Judgement Day
قسمت دوم فرنچایز ترمیناتور پس از وقفهای هفت ساله با نام Terminator 2: Judgment Day به سینما آمد و در زمان خود اکران همه را شگفتزده کرد. این فیلم از ایدهی مشابهی با قسمت قبلی استفاده کرده است. اسکاینت پس از ناکامی در قتل سارا کانر تصمیم میگیرد تا رباتی پیشرفته را برای قتل جان کانرِ نوجوان به گذشته بفرستد. در آن سو، نیروهای مقاومت انسانی هم رباتی را به همان تاریخ میفرستند تا از این اتفاق جلوگیری کنند. اگرچه روند هیجانانگیز اتفاقات، طراحی عالی سکانسهای اکشن و همچنین عملکرد تقریباً بینقص بازیگران عامل جذابیت این اثر بودهاند اما جلوههای ویژهی فیلم بود که در آن زمان همه را شگفتزده کرد. این فیلم از لحاظ فنی، یکی از تاثیرگذارین آثار تاریخ سینما محسوب میشود؛ زیرا در آن برای نخستین بار از موشن کپچر و جلوههای ویژه برای بهتصویر کشیدن یک کاراکتر استفاده شده است. کیفیت اجرایی جلوههای ویژه به قدری بالا بوده است که حتی مخاطبان امروزی هم از آن لذت خواهند برد.
۲. Aliens
داستان این فیلم چند دهه پس از قسمت اول جریان دارد. ساکنان زمین سخنان الن ریپلی در مورد وجود بیگانگان را باور نکردهاند اما شرکتی تحت عنوان «کمپانی»، گروهی را برای بررسی صحت حرفهای ریپلی به سیارهی الوی-۴۲۶ میفرستد. قطع شدن ارتباط میان گروه و اعضای کمپانی روی زمین باعث شد تا گروهی دیگر اینبار با حضور ریپلی به سیارهی مورد نظر فرستاده شود. کامرون در ابتدا قرار نبود کارگردانی این اثر را برعهده بگیرد اما موفقیت The Terminator در سال ۱۹۸۴ سازندگان Aliens را بر آن داشت تا علاوه بر نویسندگی، وظیفهی کارگردانی را هم به او بسپارند. این فیلم دو نکتهی بسیار قابلتوجه در خود دارد: قسمت نخست، اثری ترسناک و علمی-تخیلی بود اما کامرون المانهای ژانر اکشن را هم به قسمت دوم اضافه کرد تا شباهت بسیاری به آثار جنگی داشته باشد؛ تصمیمی که نتایج بسیار خوبی بههمراه داشته است. نکتهی دوم و پایانی به معرفی غیرمنتظرهی ملکهی بیگانگان مربوط میشود. اگرچه در گذشته چهره زنومورفها را دیده بودیم اما این اتفاق را کمتر کسی پیشبینی میکرد.
۱. Die Hard
همانطور که پیش از این به آن اشاره شد، تقابل یک کاراکتر با ارتشی مجهز، به بخشی جدانشدنی از فیلمهای سینمایی اکشن در دهه ۸۰ میلادی تبدیل شده بود. یک کارگردان موفق در ژانر ترسناک (جان مکتیرنان) با همکاری یک ستارهی آثار کمدی، فیلمی در اواخر این دهه ساخت که تقریباً تمامی مخاطبان و فعالان رسانه را غافلگیر کرد: فیلمی اکشن با نام Die Hard که نه تنها بازیگر نقش اصلی، یعنی بروس ویلیس را به ستارهی آثار اکشن تبدیل کرد، بلکه توانست عنوان بهترین فیلم اکشن تاریخ سینما را هم از آن خود کند. این فیلم دربارهی افسر پلیسی با نام جان مکلاین است که یک گروه خلافکاری، همسرش و عدهای دیگر را گروگان میگیرد. در ادامهی ماجرا، جان مجبور میشود تا بهتنهایی از پس گروگانگیران بربیاید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید