سریال همگناه مجموعهای اجتماعی و خانوادگی به کارگردانی مصطفی کیایی است که فرایند پخش آن از اسفند ۱۳۹۸ و با سرمایهگذاری نماوا و فیلیمو آغاز شده است. در این سریال، بازیگرانی سرشناس نظیر پرویز پرستویی، مسعود رایگان، رویا تیموریان و هدیه تهرانی نقشآفرینی کردهاند. فصل اول این سریال شامل ۱۲ قسمت میشود که قسمت پایانی آن در اردیبهشت ۱۳۹۹ پخش شده است.
همگناه روایتگر سرگذشت خانوادهی ثروتمند و به نسبت پرجمعیت «صبوری» است که هر یک از اعضای آن شرایط پیچیده و منحصر به فردی دارند. شغل خاندان صبوری پرورش و فروش گل است و همهی اعضای خانواده، به جز فریبرز که پرویز پرستویی نقش آن را بازی میکند در این کسب و کار شریک هستند. مرکزیت اتفاقات این سریال بیشتر روی زندگی شخصی فریبرز متمرکز است و او همواره به دنبال همسر و فرزند گمشدهاش میگردد.
همگناه سعی کرده تا فضاسازی خود را با زندگی مخاطب ایرانی تطابق دهد و داستانی قابل تعمیم به جامعهی امروزی را روایت کند تا توان جذب حداکثری بیننده را داشته باشد. سريال سعی میکند تا داستانی به نسبت واقعگرایانهای را با کمی اغراق روایت کند. البته اغراقآمیز بودن داستان به گونهای نیست که برای مخاطب غیرقابلباور باشد و سريال تلاش کرده تا با نمایش شخصیتها و اتفاقاتی مشابه با آنچه در اطراف مخاطب خود وجود دارد، داستان خود را برای بیننده ملموس و قابل درک کند. ملموس بودن اتفاقات روایت شدهی داستان را میتوان در میزانسن و لوکیشنهای دقیق انتخاب شده در هر صحنه نیز دید؛ چراکه همگناه داستان خود را در قلب کوچه، پس کوچههای پایین شهر و خیابانهای بزرگ بالای شهر تهران روایت کند تا درک رویدادها را برای مخاطب آسانتر کند.
از طرف دیگر داستان سریال سعی میکند تا حس قضاوت مخاطب را به چالش بکشد، اما در این امر به طور کامل شکست خورده و هیچ پیچیدگی قابل توجهی را در دل خود جای نداده است. سریال از همان ابتدا دست کاراکترهای سیاه، سفید و خاکستری خود را رو میکند. از طرف دیگر سریال یک روند خطی و مستقیم را برای روایت پیش گرفته و با صراحت کامل داستان خود را ادامه میدهد. البته در میان سکانسها، فلشبکهایی معدود به اتفاقات گذشته نیز زده میشوند. این مسئله باعث میشود تا درک داستان برای مخاطب دشوار و پیچیده نباشد.
همگناه از آن دسته سریالهایی است که همه چیز را در داستان خود جای داده تا به این بهانه بتواند مخاطب را به تماشای خود جذب کند. این سریال شادی، غم، ثروت و فقر را به طور مداوم نمایش میدهد و سعی میکند تا داستان خود را در میان این تضادها روایت کند. البته سریال از همان لحظات ابتدایی قسمت اول، حضور این تضادها را به رخ مخاطب خود میکشاند؛ در صحنهی اول، پاکبانی در حین انجام وظیفه تصادف میکند و جان خود را از دست میدهد. مخاطب هنوز از شوک حاصل از این اتفاق هولناک بیرون نیامده که مسیر داستان به سمت یک کنسرت موسیقی و زندگی جوانی ثروتمند متمایل میشود. همگناه این روند را تا پایان قسمت اول و البته قسمتهای دیگر ادامه میدهد و داستانی آکنده از تضادهای میان اتفاقات و افراد را به تصویر میکشد.
البته نمایش تضادها صرفاً بخشی از خصوصیات سریال همگناه هستند. نویسندگان این سریال که نام محسن کیایی نیز در میان آنها دیده میشود، در تلاش بودهاند که داستان را تا جای ممکن جامع کنند و اصطلاحاً از هر دری سخنی بگویند تا شاید مخاطب دستکم جذب یک کاراکتر یا اتفاق خاص شود. سریال از ابتدا تا انتهای خود فقط سعی در نشان دادن ارتباط میان انسانها دارد؛ در طول داستان همگناه عشق دیرینهی فریبرز به همسر گمشدهاش روایت میشود و از طرف دیگر شیطنتهای افسارگسیختهی آرمان، سامان و سیما به تصویر کشیده میشود. در بحبوحهی زندگی این خاندان ثروتمند نیز موج جرم و جنایتهای محلههای پایین شهر تهران نشان داده میشود و داستان رفته رفته اتفاقات و کاراکترهایش را به یکدیگر ربط میدهد.
همگناه سعی میکند تا با ایجاد سوالهای متعدد مخاطب را به دنبال خود بکشاند
«رازآلود بودن»، مشخصهی اصلی داستان همگناه است. این سریال از ترفند همیشگی مجموعههای تلویزیونی ایرانی برای کنجکاو نگهداشتن مخاطب استفاده میکند. سریال با تعریف رازها و اسرار زندگی شخصی تک تک کاراکترهای خود، مخاطب را برای تماشای قسمتهای بعدی مشتاقتر کرده و هر چه بیشتر جلو میرود حقایق بیشتری را از زندگی کاراکترها فاش میکند.
فریبرز پس از ۲۸ سال فرزندش را پیدا میکند، اما هنوز نمیداند که چرا او و همسر سابقش را گم کرده است. از طرف دیگر پیمان، پسر فریبرز با هدفی خاص به پدرش نزدیک شده است، اما سعی میکند تا خود را برای ملاقات با پدر مشتاق نشان ندهد و مخاطب نمیداند که هدف پیمان از این کار چیست. در حقیقت همگناه سعی میکند تا مجموعهای از سوالهای بیپاسخ را در ذهن مخاطب خود ایجاد کند و در طول قسمتها به تک تک آنها پاسخ دهد. این موضوع البته در آغاز و پایان هر قسمت نیز تکرار میشود و در بخش ابتدایی و انتهایی هر قسمت، سوالهای بزرگی مطرح میشوند تا مخاطب را به ادامهی تماشا مشتاقتر کنند. در حقیقت همگناه سعی میکند تا با ایجاد سوالهای متعدد مخاطب را به دنبال خود بکشاند.
همگناه یک اثر عامهپسند بوده که در چارچوب همیشگی سریالهای ایرانی ساخته شده است
همگناه یک اثر عامهپسند بوده که در چارچوب همیشگی سریالهای ایرانی ساخته شده است. تنها تفاوت این سریال با دیگر آثار تلویزیونی، در کنار زدن برخی از مرزهای اخلاقی است. پرداختن به چالشهای زندگی شخصی سیما، تصمیم عجیب فرهاد برای بازگشت به ایران در کنار چالشهای موجود در زندگی سارا، شاید تا حدودی مرزها را نسبت به سریالهای ایرانی دیگر کنار زده باشند، اما همچنان در چارچوبی تکراری هستند و حرف جدیدی برای گفتن ندارند.
داستان همگناه آنچنانکه به نظر میرسد از کلیشهها در امان نبوده و سريال صرفاً در حال نمایش اتفاقاتی است که ممکن است برای مخاطب امروزی جذابیت داشته باشند. علاقه شخصی میان دو نفر با اختلاف سنی زیاد مثل آنچه میان هدیه و فرهاد یا آرمان و زیبا رخ میدهد، از جمله رخدادهای کلیشهای، اما جذاب برای مخاطب ایرانی هستند.
البته آشنا بودن المانهای سریال صرفاً به داستان و چالشهای آن محدود نمیشود. انتخاب بازیگران برای ایفای نقشهایی مشابه با آثار دیگر نیز در این مسئله نقش مهمی داشته است. محسن کیایی همانند «بارکد» و «خط ویژه» نقش یک پسر بیخیال و فارغ از هیاهوی زندگی را بازی میکند و از طرف دیگر پرویز پرستویی همانند آنچه در «به نام پدر» و «بادیگارد» دیده شده، نقش پدری دلسوز و فداکار را ایفا کرده است. حتی کاراکتر زیبا نیز شباهتهای زیادی به نقشهای پیشین هدیه تهرانی در آثار سینمایی و تلویزیونی گذشته دارد و این روند در انتخاب بازیگران دیگر نقشها نیز رعایت شده است. این مسئله باعث شده تا نقشآفرینی بازیگران، به خاطر تجربههای پیشین قویتر و قابلدرکتر باشد.
به طور کل، همگناه یک سریال جدید با ایدهای تکراری برای مخاطب ایرانی به شمار میرود و در چارچوبی مشابه با آثار دیگر ساخته شده است. همگناه تلاش کرده تا داستانی کاملاً قابلدرک با زندگی امروزی مردم و اتفاقاتی جذاب برای مخاطب امروزی را به تصویر بکشد. در حقیقت نهایتِ تلاشِ سریال همگناه، جذب حداکثری مخاطب بوده و این مسئله را میتوان در تک تک جزئیات آن دید. البته نباید فراموش کرد که همگناه هر چند که حرف جدیدی برای گفتن به مخاطب خود ندارد، از نظر روایت داستان، انتخاب صحنهها و سبک نقشآفرینی بازیگران یک سریال خوشساخت در مقایسه با آثار مشابه است که میتوان آن را به علاقهمندان سریالهای ایرانی پیشنهاد کرد.
- نقشآفرینی خوب و آشنای بازیگران
- فضاسازی و سکانسهای ملموس و قابلدرک برای مخاطب ایرانی
- ایجاد سوالهای متعدد برای تحریک حس کنجکاوی مخاطب
- داستان کلیشهای و به نسبت عامهپسند
- اغراق در روایت برخی از رویدادها
- شکست در به چالش کشیدن قضاوت مخاطب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید