سریال همگناه یکی از پرسروصداترین مجموعههای ایرانی است که در دوران همهگیری کرونا، از سرویسهای نماوا و فیلیمو پخش شد. داستان این سريال در فصل دوم به پایان میرسد و سرنوشت اعضای خاندان صبوری و اطرافیان آنها مشخص میشود.
فصل دوم سریال همگناه که شامل ۱۲ قسمت پایانی این مجموعه اجتماعی و خانوادگی است، تنها یک هفته پس از پخش قسمت پایانی فصل اول سريال همگناه آمادهی تماشا شد. در فصل دوم، مصطفی کیایی تلاش میکند تا به نتایج مورد نظر خود از مقدمهای که در فصل اول روایت کرده برسد. کیایی البته در این زمینه موفق بوده و توانسته سرنوشت و عاقبت خاندان صبوری و به خصوص فریبرز را به شکلی خلاصه و تأثیرگذار نشان دهد.
محوریت داستان در فصل دوم سریال همگناه برخلاف فصل اول دیگر صرفا روی فریبرز متمرکز نیست و سریال به شکلی نسبتاً برابر به زندگی تک تک شخصیتها پرداخته است. در ۱۲ قسمت دوم برخلاف گذشته، سريال به طور مداوم فلشبکهای مربوط به زندگی شخصی فریبرز و گذشتهی او را نشان نمیدهد و داستان خود را در زمان حال روایت میکند. همین موضوع باعث میشود تا در طول تماشای سريال امکان برقراری ارتباط بیشتر با کاراکترهای دیگر هم فراهم باشد.
سريال در نیمهی دوم خود با تمرکز بیشتر روی زندگی و سرگذشت کاراکترها تلاش میکند تا به جای ایجاد سوالهای متعدد در ذهن مخاطب، به دنبال فاش کردن رازها باشد. رفتار سريال در فصل دوم دیگر آن حس رازآلود و آکنده از پرسشهای متعدد را ندارد و این بار در تلاش است تا پرده از رازهای کاراکترهای خود بردارد. در هر یک از قسمتهای فصل دوم مسائل جدیدی فاش میشوند که هر یک، داستان اصلی را به سمت و سوی متفاوتی میکشانند تا مخاطب در طول تماشا، ریشهی اتفاقاتی که در فصل اول دیده را بهتر درک کند.
مهمترین راز روایت شدهی همگناه را میتوان در هویت اصلی پیمان و دیگر اعضای خانوادهی او دید
افشاگریهای سريال در مورد کاراکترهایش آنقدر تأثیرگذار هستند که پایان هر یک از قسمتها به نوع خود میتواند برای مخاطب تأثیرگذار و شوکهکننده باشند. مهمترین راز روایت شدهی همگناه را میتوان در هویت اصلی پیمان و دیگر اعضای خانوادهی او دید که به شکلی تدریجی و در لابهلای قسمتها برای مخاطب فاش میشوند. نکتهی جذاب در مورد این افشاگریها، منطقی بودنشان است؛ در حقیقت سريال تلاش کرده تا به شکلی منطقی و به دور از توهین به درک مخاطب، داستان خود را جلو ببرد و برای هر یک از رخدادهای به تصویر کشیده، دلیلی قانعکننده ارائه دهد.
فصل دوم سريال همگناه توانسته با یکپارچه نگه داشتن داستان، نتیجهای قابل قبول را ارائه دهد. سريال هرگز از کاراکترهای اصلی غافل نمیشود و با وسواس زیاد، در چارچوب ایدهآل آثار سینمایی و تلویزیونی، سرگذشت هر یک از آنها را روایت میکند. در هر یک از قسمتها، پس از نشان دادن بخشی از ماجرای یک کاراکتر، سکانسها در جای مناسب کات میخورند و اتفاقات مربوط به فرد دیگری به تصویر کشیده میشود؛ در نهایت سريال اتفاقات را به شکلی معنادار به هم ربط میدهد و نتیجهای یکپارچه را از آنها خلق میکند. در میان تمامی این اتفاقات نیز همگناه توانسته با شخصیتپردازی خوب و به دور از بزرگنمایی و مبالغه، خاکستری بودن کاراکترهای خود را تا پایان حفظ کند. در پایان، سريال از خاکستری بودن اعضای خانوادهی صبوری استفاده میکند و با «همگناه» خواندن آنها، وجهتسمیهی خود را نیز برای مخاطب توضیح میدهد.
با وجود این تفاسیر باید در نظر داشت که دغدغهی اصلی سريال، همچنان در چارچوب همیشگی سریالهای ایرانی است و نباید توقع بیشتری از همگناه داشت. همگناه با همان استاندارد همیشگی دیگر سریالهای ایرانی ساخته شده و نمیتوان آن را تافتهای جدا بافته در نظر گرفت؛ سريال در دقایق پایانی قسمت آخر سعی میکند تا از زبان فرید، فریده و فریبرز نکات اخلاقی خودش را به ذهن مخاطب تزریق کند که به شدت از جذابیت کلی سريال میکاهد. سرگذشت خانوادهای نسبتاً پرجمعیت که هر یک از اعضای آن راه متفاوتی را پیش گرفتهاند و حضور برادر بزرگتری مثل فرید که در ظاهر، خودش را برای پابرجا نگه داشتن خانواده وقف کرده و در باطن تک تک کارهای اطرافیان را کنترل میکند، همگی ایدههایی تکراری هستند که بارها مشابه آنها در آثار ایرانی به شکلی دیگر دیده شده است.
بخش پایانی سریال همگناه نیز از این خصیصه مستثنی نیست؛ تمام اتفاقات اصلی و مهم داستان، دقیقاً طبق سنت رایج سریالهای ایرانی روی میدهند و به یکباره تکلیف همه چیز روشن میشود. همگناه میتوانست عاقبت کاراکترهای خود را در میان قسمتهای مختلف پخش کند؛ کمااینکه سرگذشت سیما و سامان مستثنی از این قاعده است و در قسمتهای قبلتر مشخص میشود. اگر سریال میتوانست سرنوشت کاراکترهای بیشتری را در قسمتهای میانی معلوم کند، قطعاً توان بیشتری برای تأثیرگذاری در ذهن مخاطب داشت.
با وجود برملا کردن همه چیز در اپیزود پایانی، سريال همگناه توانسته دلایل منطقی برای هر یک از اتفاقات ارائه دهد، هرچند که مخاطب با دیدن این همه اتفاق پشت سرهم تا حدودی سردرگم میشود. سريال آنقدر نتیجهی همه چیز را به قسمت آخر موکول کرده که مجبور شده تا عاقبت برخی از کاراکترهای خودش، مثل پرویز را صرفاً از طریق دیالوگهای کوتاه رد و بدل شده میان افراد بیان کند.
همگناه تنها با ۲۴ قسمت توانسته به یکی از بهترین آثار سریالی ایرانی در شبکههای آنلاین پخش محتوای ویدیویی تبدیل شود
نکتهی مهم در مورد سريال همگناه این است که مجموعهی پیشرو از آغاز تا پایان تلاش کرده تا یک اثر درام تأثیرگذار را نمایش دهد؛ هیچ یک از اتفاقات سريال خارج از رخدادهای روزمره در جامعهی امروزی ایران نیستند و به خوبی برای مخاطب ایرانی قابل تصور هستند. نکتهی مهمتر اینکه سريال داستان خودش را با اتفاقات کاملاً خوب یا کاملاً تلخ تمام نمیکند و مخاطب را با مجموعهای از رخدادهای تلخ و شیرین رها میکند.
سريال پای خودش را فراتر از زندگی شخصی یک خانواده بزرگ و ماجرای نیمهتمام خلافکاران چاپ اسکناسهای تقلبی نمیگذارد و ایدهای جدیدتر برای تزریق به داستان خودش ندارد، با این حال نکتهی مهم این است که همگناه همچنان یکی از بهترین سریالهایی است که در این چارچوب ساخته شده است.
برخی از منتقدین، در مقایسهی این سريال با آثار خارجی، همگناه را اثری «کلیشهای» و قابل قیاس با مجموعههای ترکیهای عنوان کردهاند که با «مناسبات» ایران سازگاری ندارد؛ اما با کمی انصاف در قضاوت، میتوان گفت که همگناه برخلاف آثار همدوره و همردهی خودش مثل «آقازاده» و «دل» به دنبال پر کردن زمان پخش با صحنهها و معرفی شخصیتهای بیمعنا و بیتأثیر نیست. همگناه حتی دنبال بزرگنمایی اتفاقات و شخصیتها هم نیست و به شکلی متعادل هر آنچه نیاز به گفتن بوده را در قالب تصویر بیان کرده است. شاید دغدغههای روایت شده در همگناه تا حدودی پا را فراتر از محدودیتهای نانوشتهی پیشین در آثار ایرانی گذاشته باشند، همچنان روایتگر اتفاقاتی هستند که مشابه آنها در زیر پوست جامعهی ایران رخ میدهند.
به طور کل سريال همگناه تنها با ۲۴ قسمت توانسته به یکی از بهترین آثار سریالی ایرانی در شبکههای آنلاین پخش محتوای ویدیویی تبدیل شود. این سریال از آغاز تا پایان از بدنهی اصلی داستان خودش خارج نمیشود و با صراحت کامل و به شکلی مفید و کوتاه داستان را به پایان میرساند. اگر از چند سکانس کلیشهای معدود چشم بپوشانیم، همگناه سریالی است که بدون تلف کردن وقت، داستان درام خودش را با ظرافت تمام روایت کرده و ذهن مخاطبش را درگیر اتفاقاتی از دل جامعهی ایران میکند. این سریال به دنبال نشان دادن سکانسهای اضافی و اتفاقات بیاهمیت برای پر کردن زمان خودش نیست و همین موضوع باعث میشود تا ارزش دیدن را داشته باشد. با این وجود، میتوان گفت که مصطفی کیایی با ساخت همگناه توانسته برای بار دیگر اثری درخور توجه را بسازد و به موج انتقادهای مربوط به محصولاتی چون «مطرب» پایان دهد.
- پرده برداشتن از راز کاراکترها
- هیجان نهفته در هر یک از اپیزودها
- نتیجهگیری مختصر و مفید
- ادامهی شخصیتپردازی خوب، همانند فصل اول
- روایت داستانی از مشکلات جامعه
- نداشتن ایدههای نوین و باقی ماندن در چارچوب همیشگی سريالهای ایرانی
- موکول کردن تمام نتیجهگیریها به اپیزود پایانی
- تلاش نه چندان جذاب برای نمایش پیام اخلاقی در دقایقی از اپیزود پایانی
- کلیشهای بودن تعداد کمی از سکانسها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید