فصل دوم سریال The Boys با فراز و نشیبهایی که داشته اخیرا به پایان رسید. در این بررسی نگاهی خواهیم انداخت به نقاط قوت و ضعف فصل دوم سریال پسران و با هم آنها را مرور میکنیم.
سریال پسران در فصل دوم، بدون مقدمهای مفصل و هیچ گونه معطلی هر آنچه که در گذشته اتفاق افتاده بود را مجدد در پیش گرفته و سریعا دنبال میکند؛ البته به جز غیبت بوچر از خط داستانی که آن هم پس از چند اپیزود تکلیفش مشخص میشود. فصل دوم، سرآغاز جدیدی است بر جریانی که گروه «پسران» در فصل اول استارتش را زده بودند. حالا هیویی، کیمیکو و فرنچی تحت تعقیب هستند و یکی از چالشهای اصلی فصل دوم در این ماجراست که شخصیتهای داستان باید بجنگند تا دستگیر نشوند. این چالش تا پایان فصل، یکی از هزاران بدبختیهاییست که گریبانگیر قهرمانان داستان است. البته اگر بتوان واژه «قهرمانان» را به کاراکترهای قصه نسبت داد؛ چراکه همانطور در نقد و بررسی فصل اول سریال The Boys نیز به آن اشاره کردیم، گروه پسران نیز خصیصههایی دارند که هر از گاهی شک میکنیم آیا آنها واقعا قهرمان و به اصطلاح عامیانه «آدم خوبه» داستان هستند یا خیر.
با بازگشت بوچر به خط داستانی و پاسخ به برخی از سوالات و ابهامات اپیزود پایانی فصل اول، انگیزه جدید گروه پسران در این فصل روشن میشود. بوچر میخواهد همسرش را مجدد به دست بیاورد و برای مقصودش، از انجام هر نوع کاری پا پس نمیکشد. نقطه قوت فصل دوم، پرداخت بسیار خوب شخصیت بیلی بوچر است؛ چراکه از دلِ شخصیتی که در فصل اول پتانسیلهای زیادی از خود نشان داده بود، در فصل دوم یک کاراکتر چند بعدی ظهور پیدا میکند؛ کاراکتری که در یک نقطه از داستان میخواهد رهبری مستبد بر گروه کوچک پسران باشد و در یک نقطه دیگر از داستان میخواهد قید همه چیز را بزند و به هیچ چیز اهمیت ندهد؛ در یک لحظه خشم تمام وجود بوچر را فرا میگیرد و در لحظهای دیگر چهرهای مهربان را از او میبینیم. سریال پسران در فصل دوم قطعا تا آخرین اپیزود در نمایش حالات و روحیات بیلی بوچر سنگ تمام گذاشته و نمیتوان از سمتی دیگر، نقش کارل اوربان، ایفاگر شخصیت بیلی بوچر را نیز جلوی دوربین نادیده گرفت. کوئین میو نیز در این فصل تمرکز زیادی روی شخصیتش قرار گرفته بود، اما نمیتوانیم ارتباطی به قدرتمندی بوچر را با این شخصیت مونث نیز داشته باشیم. این نکته تا حدودی بدیهی است چون میو به جز دو اپیزود پایانی، علنا در جناح مخالف ایستاده بود و علی رغم برداشتهای متعدد پیرامون کاراکتر میو، مخاطب نه به این شخصیت علاقهمند میشود و نه زندگی شخصیاش برای کسی اهمیت پیدا میکند. جالب است بدانید که تمرکز فصل دوم، بیشتر در همان جناح ابرقهرمانهای پلید و بدذات داستان قرار دارد و سریال پسران در این فصل تلاش میکند تا ما بتوانیم با شخصیتهای ابرقهرمان داستان خو بگیریم اما این رویه به درستی انجام نمیشود.
اگر قرار باشد با گروه «هفت» که یک فصل آزگار برای قلع و قمع گروه پسران دست به کار شده بودند، ارتباط برقرار کنیم، این راهش نبوده که صرفا با ارائه چند خط دیالوگ، حس متضادی در ما ایجاد شود. سریال پسران به زور میخواهد به ما این نکته را القا کند که ابرقهرمانها الزاما شخصیتهای کاملا منفی نیستند و باید برخی از آنها را یک شخصیت خاکستری بدانیم؛ چراکه رفتارهای آنها، الزاما نشانه رضایتمندی آنها از انجام فعالیتهایشان نیست. سریال پسران این گزاره اخیر را در عمل و جلوی دوربین نتوانسته به درستی نشان دهد و رسما از خیل عظیم ابرقهرمانان داستان، تمام تمرکزها روی چند شخصیت خلاصه شده؛ هوملندر، میو، استورم فرانت و شخصیت جدیدی به اسم لمپلایتر که شان اشمور ایفاگر نقشش است که در ادامه درباره این کاراکتر جدید هم صحبت میکنیم.
اگر قرار باشد با گروه «هفت» که یک فصل آزگار برای قلع و قمع گروه پسران دست به کار شده بودند، ارتباط برقرار کنیم، این راهش نبوده که صرفا با ارائه چند خط دیالوگ، حس متضادی در ما ایجاد شود
در این فصل، صحنههای زیادی در طول هشت اپیزود وجود دارد که ما را وادار میکند تا به زندگی شخصی و حتی خصوصی هوملندر سرک بکشیم. این سرک کشیدنها ابتدا از سر کنجکاوی است و سناریو کاری میکند که این حس در ما به وجود بیاید ولی از یک نقطه به بعد، در جناح ابرقهرمانان، تمامی شخصیتها به حاشیه رانده میشوند تا هوملندر و پسرِ ذاتا ابرقهرمانش خودنمایی کنند و در رتبه بعدی، استورم فرانت؛ ابرقهرمانی مرموز که به نوعی خط داستانی فصل دوم، بیشتر حول محور تاریخچه این شخصیت میچرخد. ما نیز مثل هیوئی و دیگر افراد گروه پسران میخواهیم از هویت اصلی استورم فرانت سر در بیاوریم و پی ببریم که او چه انگیزهای از فعالیت در گروه هفت دارد. جدا از این مسائل، مفاهیم و زیرمتنِ سریال کمی دستخوش تغییر شده و نسبت به فصل گذشته کمی ملموستر میشود. برای مثال ابراز علاقه و نفرت مردم نسبت به هوملندر را میبینیم که تنها در عرض چند اپیزود، چه نوع زاویه دیدهایی نسبت به یک شخصیت شکل میگیرد. فارغ از مسائل متفرقه و این موضوع که آیا هوملندر فرد مطلقا بدی است یا خیر، اینکه میتوان در جامعه حقیقی، نوع نگرش مردم نسبت به یک سلبریتی را بهواسطه چند ترفند ساده تغییر داد، واقعیت تلخی است که این سریال به ما میگوید. از طرفی دیگر میتوان به پروپاگوندا و قهرمانپروری نیز اشاره کرد که چطور در یک جامعه به صورت سیستماتیک میتوان روی پروپاگانداسازی و خلق سوژههای جدید تمرکز و چطور میتوان توجه اذهان عمومی را به مسائل حاشیهای و متفرقه هدایت کرد. سریال پسران زیر نقاب طنز و خشنی که دارد، درسهای سیاسی جذاب و چه بسا تلخی در فصل دوم به مخاطبینش میدهد. هر چند که بدنه اصلی داستان در فصل دوم آنقدر قدرت دارد که بتوانیم ادعا کنیم مفاهیم سیاسی سریال، صدمهای به پیرنگ کلی داستان نمیزند و حتی در انتها، به بخشی از هویت سریال نیز تبدیل میشود.
آفت فصل دوم سریال پسران را میتوان در تعدد کم رویدادهای اکشن دانست. اریک کریپکه ما را در فصل اول بد عادت کرده و طبق معمول فصل گذشته انتظار میرفت که رویدادهای اکشن و صحنههای خشن به همراه آن طنز خاصی که قبلا در سریال دیده بودیم مجدد در فصل جدید نیز تکرار شود اما آنچه که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، گفتمان شخصیتها با یکدیگر است. فصل دوم، صحنهی اکشن کم ندارد اما به موازات روایت سرراست قصه، انتظار میرفت درگیریها به مراتب بیشتر از سناریوی کنونی باشد. از آنجایی که یک شخصیت مرموز به اسم بلک نوآر نیز قصد جان گروه پسران را کرده، صحنههای اکشن میتوانست عامل محرکه بسیار خوبی باشد برای لذت بردن از ثانیه به ثانیه سریال؛ نه اینکه دست بر زیر چانه منتظر بشینیم تا بالاخره بختش باز شود و رویداد اصلی بعدی داستان را مشاهده کنیم. فصل دوم حتی از حیث روایت، مجدد همان اشتباه قبل را انجام میدهد؛ روایت در شروعْ طوفانی و امیدبخش، در ادامه روندی کسلکننده و در نهایت جنجالی و سرشار از هیجان خالص! سریال پسران همان فرمول قدیمی را میگیرد، کمی تغییرش میدهد و در نهایت به خوردمان میدهد؛ غافل از اینکه از اشتباهات گذشتهاش یک درصد درس بگیرد.
آفت فصل دوم سریال پسران را میتوان در تعدد کم رویدادهای اکشن دانست
اریک کریپکه به جای تمرکز روی نحوه روایت و پر زد و خورد کردن سریال، تعداد خطوط دیالوگها را افزایش داده و این روند، سرمنشا بیشتر مشکلات فصل دوم است؛ کسی از سریالی با این سبک و سیاق انتظار ندارد که درام قدرتمندی ببیند. این سریال ساخته شده برای لذت بردن و سرگرم شدن. کما اینکه در دو اپیزود پایانی فصل دوم، از تماشای اتفاقات قصه هیجانزده میشویم و دلمان میخواهد نحوه برخورد بیلی بوچر و دوستانش را با چالشهای پیش رویشان هر چه زودتر ببینیم. آیا آنها میتوانند از پس موانع و دستاندازهای بهوجود آمده برآیند؟ این کنش و واکنشها، در کنار فیلتر طنز و همچنین فیلتر خشونتِ افسارگسیختهی داستان بوده که ما در وهله اول، عاشق و دلباختهی سریال پسران شده بودیم. اگر الان درباره کیفیت فصل اول سریال پسران از ما سوال بپرسند، به احتمال زیاد سکانسهای اکشن و طنز سریال در درجهی اول به یادمان میآید؛ نه بگومگوهای دو شخصیت با یکدیگر.
فصل دوم سریال The Boys از همان فرمول فصل پیش خود مجدد استفاده میکند و برخی از نقاط ضعفی که در گذشته حس کردهایم، مجدد در فصل دوم خودشان را نشان میدهند. به حاشیه رانده شدن بسیاری از شخصیتها و تمرکز وسواسگونه روی جناح ابرقهرمانها باعث شده تا فصل دوم سریال پسران، از سطح انتظارات ضعیفتر ظاهر شود. با تمام این تفاسیر، همچنان تماشای سریال پسران لذتبخش است و باید منتظر بمانیم تا ماجراهای بیلی بوچر و رفقایش در فصل سوم سریال The Boys به کجا میرسد.
- پرداخت شخصیت بیلی بوچر
- لحن طنز، همچنان در سریال وجود دارد
- خرده داستان استورم فرانت جذاب است
- زیرمتنِ سریال، ارزشمندتر و زیرکانهتر از گذشته
- ارتباط برقرار کردن با ابرقهرمانها کار سختی است
- تمرکز سریال در این فصل روی چند شخصیت است و سایر کاراکترها نادیده گرفته میشوند
- تعدد کم رویدادهای اکشن
- کسلکننده شدن ماجرا در اواسط داستان فصل دوم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید