اگر علاقهمند به دیدن فیلمهایی هستید که به لایههای عمیق رفتار انسانی شیرجه میزند، تماشای The Card Counter را از دست ندهید.
تازهترین اثر «پاول شریدر» یعنی «کارد کانتر» یا شمارنده کارت، یک درام جناییست که اگر با دنیای سینمایی، سبک و مضمون فیلمهای این فیلمساز صاحب سبک آشنا باشید، حس آشناپنداری در سراسر فیلم محسوس است و میتوانید حدس بزنید که اینبار هم داستان زاییده دنیای تاریک تنهایی است. کافی است به قسمت محدودی از نوشتههای شریدر نگاهی کنیم تا بفهمیم که ساختار فیلمهای او دارای یک نظام شخصیت-محیط محور است. در «راننده تاکسی» کار در تاکسیرانی، در «اولین اصلاح شده»، در کلیسا و در این اثر بستر کازینو، شیوه خزیدن افراد در زندگی را نمایش میدهد. هرچند باید گفت که فیلم جدید از جهات مختلفی گسترده تر است. فیلمنامه را خود شریدر نوشته و کارگردانی کرده و در کنارش همکار و رفیق قدیمی «مارتین اسکورسیزی» کار تهیهکنندگی آن را انجام داده است.
اینبار اما شریدر داستان «ویلیام تل»، (اسکار آیزاک) را به تصویر کشیده؛ نامی که به گونهای مخفف نام اصلی شخصیت است، گویی نامی است قلابی برای خلاص شدن از گذشتهای نه چندان جالب برای یادآوری. قمارباز و سرباز سابقی که عادت و سبک جدید زندگیاش را جوانی به نام «کرک»، (تای شيريدان) برهم میزند، مردی خشمگین و آسیب پذیر که به دنبال کمک برای اجرای نقشه خود با هدف انتقام از یک سرهنگ نظامی «ویلم دفو» است؛ -دشمن مشترک تل و کرک- تل هم شانسی برای رستگاریاش در رابطه با کرک میبیند و سعی بر اصلاح این جوان دارد. همه اینها به واسطه و پیرامون مهارت بازی با کارتی است که تل در زندان، آن را تمام و کمال فراگرفته و به نوعی سبک جدید زندگیاش، تلاش برای فرار از زندگی قبلی است.
فیلمبرداری «الکساندر داینان» به زیبایی مرکزیت اخلاقی تل، که در حال گذراندن مراحل رستگاری پنهانی، در شهر گناه -لاس وگاس- است را به تصویر میکشد. در طول داستانی درگیر کننده از سبک استعلایی، گاه شاهد ارتباطهای عمیقی با شخصیت میباشیم، گاه دست رد به درخواستهای عاجزانهاش میزنیم.
در طول داستانی درگیر کننده از سبک استعلایی، گاه شاهد ارتباطهای عمیقی با شخصیت میباشیم، گاه دست رد به درخواستهای عاجزانهاش میزنیم
مانند بقیه آثار شریدر، به فرد فضای کافی داده شده تا روان خود را در محدوده اتاقهای متعدد هتل و در سایر مراحل زندگی خود مانند سلولهای زندان، در تنهایی مورد بررسی قرار دهد. کل داستان، به جز فراز و نشیبهای ناگهانیاش، متعهد به همین شمایل و تماتیک مانده. به هر حال از ابتدای فیلم این نکته توسط خود تل برای مخاطب، در صدایی خارج از تصویر گوشزد میشود که او هرگز خود را فردی مناسب برای زندگی در حصر تصور نکرده بود.
دقایقی بعد در سکانسی از زمان حال و پس از زندان، او را مشغول کندن قاب عکسهایی از دیوار اتاق هتلی که قرار است در آن اقامت کند میبینیم. تمام وسایل اتاق را با پارچههای سفیدی -که انگار همیشه با خود از این هتل به دیگری حمل میکند- پارچه پیچ میکند. اثر ناخودآگاهی که بر ذهن مخاطب گذاشته میشود: تل به سادگی محیط اطراف خود در زمان زندانی بودنش، به یکرنگی محیط، عادت کرده. گرچه ممکن است این میل به سادگی تعبیری از مجازات باشد و نه صرف الگو؛ یا در مقایسه با بخش دیگری از زندگی او، اقدامی در حرکت بر خلاف عادت.
شریدر به نگه داشتن مخاطبان خود وفادار است و قصد تصویر کردن پنداشتی برزخی را ندارد. ما را در پیچ و خم ذهن این مرد غرق میکند. ذهنیت تل به تنهایی – و نه شیمی و ذات صحنه به صحنه فیلم- تمام ابزاری است که همدردی با شخصیت را هیجان انگیز کرده. حتي اگر عنصر و فاکتور سکانسهایی از خاطرات معلق ذهنش از زمان ابوغریب را کنار بگذاریم، نوشتن افکاری که ذهنش را درگیر کرده، به مانند سیاهچالهای عمل میکند که مخاطب را به درون روح تل میکشد و کاری میکند که هرچه در اطرافش میگذرد حداقل برای لحظاتی چیزی جز خلأ تصور نشود.
یکی از زیباییهای فیلم که در لحظههای ابتدایی ایدهاش شکل میگیرد و تا پایان با شدت متفاوتی در داستان پراکنده است، گذر تل از یک مرحله به مرحلهای دیگر از زندگیاش است، که خود با این فکر، که اکنون چه عاملی میتواند دوباره از او یک انسان بسازد، حتی به مرحلهای دیگر هم مهاجرت میکند.
قرار است احساسی ناشناخته کشف شود؛ شریدر در تصویر این لطافتها بینظیر است
کات و انتقال از سکانسی به دیگری، که به صورت محو شدن، تصویر میشود ممکن است وهمی از اپیزودیک بودن فیلم را برساند که چندان مناسب بافت آن نیست.
شریدر برای همین ضد عادتها و یادآوریهایی از این دست تحسین میشود. مسیری برای ما ترسیم میکند، میگوید که به کجا میرویم، اما تنها به این دلیل که وقتی به مقصد نهایی رسیدیم برای تجربهای که خواهیم داشت، آماده نباشیم. حرکت دوربین در مقصد نهایی، به سکون میرسد؛ تا جایی که این استاتیک منجر به احساسی سرسام آور و انتقال داده شده به صورت مستقیم از عواطف شخصیت میشود. قرار است احساسی ناشناخته کشف شود؛ شریدر در تصویر این لطافتها بینظیر است، چرا که اغلب شخصیت فیلمهایش در عین حساس بودن جدی انگاشته میشوند و نشان دادن تناقضات انسانی طبیعتا امریست دشوار.
روند طبیعی داستان تل در ابتدا گویای واقعیت زندگی او نیست اما فیلم حالت قطره چکانی هم در روایت بکار نگرفته. تا جایی که به ابوغریب میرسیم؛ جنایاتی که از ابتدا غیرقابل تصور بودند و فقط هنگامی که شواهدی از آن زمان دیده شود، وقتی تل میگوید هیچ چیز تمیتواند کاری که کردیم را توجیه کند ، فکر را با حالتی روانشناسانه درگیر میکند.
اگر نگران درنگ سکانسهای سالن مسابقات هستید، باید گفت که فیلم ماهیت فیلم مسابقهای یا ورزشی را ندارد و این دقایق تنها نقطههای ارتباطی برای خلق هیجان هستند.
فیلم شبکهای از رفتار انسانی افرادی جز شخصیت اصلی را هم نمایش میدهد. از انفجار هیجان یک بازیکن دیگر -که مشخصا و کاملا برعکس رفتار تل است و در عین حالی که بازیکن قدری است، احمق و جدا از واقعیت تصور میشود- گرفته تا شخصیت دوست داشتنی برای تل و کرک، کارگزاری به نام «لا لیندا»، (تیفانی هادیش) که اصلا عنصری است تا زندگی تل را به سمتی بهتر و واقعی تر، جهت دار کند. و همچنین پرداخت به شخصیت سرهنگ سابق نظامی که از مسئولیت جنایتهایش فرار کرده و عواقب آن را ندیده است.
تیرگی اخلاقی در مرکزیت قرار دارد، فیلم تعقیب خواسته بشر برای انسانیت است، بر معنای اخلاق جامهای نو پوشانده میشود. دیدن فیلم برای کسانی که با دنیای شریدر آشنایی ندارند ممکن است خسته کننده باشد. در کل سینمای این روزها که از لحاظ پرداخت انسانی و روحانی به بیابانی میماند، ممکن است The Card Counter را به عنوان اثری تازه بپذیرد. اثری فکری و جدی از فیلمسازی متفکر.
- داستان ارزشمند بر محور انسانیت
- موسیقی مناسب با داستان
- انتقال ذهنیت شخصیت اصلی و ایجاد ارتباط با مخاطب
- فیلمبرداری همجهت با سبک
- قطعه قطعه شدن فیلم به واسطه نوع کات خوردن
- چند مورد مکث و کشیدگی بیش از حد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید