بالاخره بعد از مدتها انتظار، فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It یا همان احضار 3 آمد. اثری که احتمالا مورد انتظارترین فیلم سینمایی مخاطبین عاشق ژانر وحشت بوده و رسما یکی از جذابیتهای سینمایی سال ۲۰۲۱ میلادی است. اما آیا کارگردان جدید توانسته موفق عمل کند؟
کارگردانی فیلم کانجورینگ 3 پس از بگیر و ببندهای فراوان، برعهدهی کسی به اسم مایکل چاوز گذاشته شد که قبلا در کارگردانیِ فیلم The Curse of la Llorona چندان موفق ظاهر نشد؛ اثری که در دنیای احضار رقم میخورد، اما ذرهای به ریشههای این جهان، احترامی قائل نیست. ما هوادارانِ این سری از کنار گذاشته شدن جیمز وان، کارگردان کارکشتهی دو فیلم قبلی کمی ابراز نگرانی کرده بودیم؛ از این بابت که شاید فیلم سوم بدون حضور جیمز وان، به یک فاجعهای مثل همان اثر قبلیِ مایکل چاوز تبدیل شود. با این اوصاف خوشبختانه فیلم احضار ۳ نقاط مثبتش به مراتب بیشتر از نقاط منفیاش است؛ ایراداتی که درادامه نقد فیلم کانجورینگ ۳ به آن میپردازیم.
اینبار قرار نیست مجدد به یک خانهی مسکونیِ نفرین شدهی ترسناکِ قدیمی برگردیم. پس از روایتِ دو داستان با این مضمون، سازندگان تصمیم گرفتند برای تنوع هم که شده، فازِ داستانی را عوض کنند. به همین دلیل طرح داستانیِ فیلم سومِ احضار، دربارهی یک منزل نفرین شده نیست، بلکه قصه پیرامون یک قتل روایت میشود. درست همانند دو اثر سینمایی قبلی، مقدمهی فیلم با یک سکانسِ هیجانی و دو خط توضیح متنی شروع میشود؛ مقدمهای به شدت پر زد و خورد که باعث میشود تا مرز سکته پیش بروید. سکانسها با کاتهای بسیار خوب و به موقع به شما اجازه نمیدهد لحظهای از ریتمِ داستان جا بمانید و شما لحظه به لحظه صحنه را با هیجان دنبال میکنید. شروعِ طوفانی فیلم احضار ۳ را میتوان به فال نیک گرفت اما ایراداتی که در ادامه به آن میپردازیم، بخشی از آنها نشات گرفته از مقدمه است؛ یک سوتیِ احتمالا سهوی یا شاید هم غیرسهوی!
لورین وارن در مقدمه الهاماتی به او میشود که ما به وضوع آنها را میبینیم. این به وضوح دیدنها موجب میشود تا مخاطبین تیزبین و کنجکاو تا ته خط را بخوانند. یعنی طرحِ داستانیای که قرار است طی تقریبا ۲ ساعت برایتان روایت شود، معمایش در همان پنج دقیقهی اول لو میرود. البته جواب به این معما در اواسط فیلم و حتی کمی زودتر داده میشود، اما کارگردان بند را آب میدهد. اگر الهامات یا همان ویژنهای لورین در ابتدا کمی تیرهوتارتر بود و به وضوح و شفاف برای بیننده به نمایش در نمیآمد، میتوانستیم ما هم همگام با وارنها دربارهی اینکه چرا این اتفاقات شوم برای اشخاص میافتد به فکر فرو رویم. با تمام این تفاسیر، این ایراد را اگر کنار بگذاریم، فیلم احضار ۳ برای سر حال آوردنمان، چیزهای دیگری نیز در چنته دارد؛ چیزهایی که احضار ۳ را نسبت به دیگر آثار مشابهش متمایز میکند.
چاوز به وقتش میداند که چطور با استفاده از افکتهای صوتی، روح و ذهنِ بیننده را تسخیر کند
مایکل چاوز فرمولی را که جیمز وان قبلا از آن استفاده میکرده را دستکاری میکند تا مخاطبین بیشتری سر فیلم احضار ۳ وحشت را حس کنند. این دستکاری کردنهای کارگردان موجب شده تا بعضی از صحنهها دیگر کارکرد نداشته باشند. تعلیقهای فیلم احضار ۳ به شدت خوب از آب درآمدهاند، اما مخاطبی که با فیلمهای ترسناک بزرگ شده، سر بزنگاه پیشبینی میکند که دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد. برای مثال میتوان به صحنهای اشاره کرد که آرنی در ابتدای داستان یک موش را دنبال میکند و از یک حفرهی بزرگ تلاش میکند تا آن سوی دیوار را به هر ضرب و زوری شده ببیند. اگر جیمز وان این صحنه را کارگردانی میکرد، قطع به یقین تعلیق را کِش داده و در صحنهای که فکرش را نمیکنید عنصر وحشتزا را رو میکند. چنین اتفاقاتی را زیاد در فیلم احضار ۳ میبینیم که موقعیتهای ترسناک به شدت قابل پیشبینی است. با این حال مایکل چاوز هر اندازه در خلق موقعیتهای غیرقابل پیشبینی ضعیف عمل میکند، در استفاده از افکتهای صوتی رویکردی به شدت ریزبینانه دارد. برای مثال میتوان به سکانس جنگل اشاره کرد که لورین برای یافتن دخترِ مرموز از جان مایه میگذارد. در یک صحنه کاملا سکوت همه جا را فرا گرفته و تنها یک افکت صوتی، آن هم با یک فرکانسِ کم شنیده میشود و همین موضوع، یعنی ورودِ لورین به یک منطقهی خلا و مسکوت در ذهنش موجب میشود تا استرس بگیریم؛ چرا که در پستوی ذهنِ لورین، گویا یک موجود دیگری نیز حضور دارد. چاوز به وقتش میداند که چطور با استفاده از افکتهای صوتی، روح و ذهنِ بیننده را تسخیر کند.
ایفای نقشهای بسیار خوب بازیگران اصلی و فرعی به کنار، شخصیت جدیدی به اسم کاستنر را جلوی دوربین میبینیم که جان نوبل، نقشش را بازی میکند. نوبل قبلا با بازی در سریال Fringe ثابت کرده که اگر به او میدان داده شود، بازیگر قابلی در چنین ژانرهای مهجوری است. با این اوصاف جان نوبل در فیلم احضار ۳ نقش خاصی را برعهده ندارد و صرفا آورده شده تا چند خط دیالوگ بگوید، کمی اطلاعات مهم که مربوط به گرهگشایی نهایی میشود را در اختیار کاراکترها بگذارد و برای همیشه از خط داستانی کانجورینگ ناپدید شود. فیلم در پرداختن به برخی از شخصیتهای جدید و صد البته مهم کوتاهی میکند. برای مثال، زنی که از او به عنوان Occultist یاد میشود، انگیزههایش دقیقا مشخص نیست و کسی نیز آن را بیان نمیکند. از طرفی رابطهی میان مقتولین نیز به درستی شرح داده نمیشود. خساست فیلم احضار ۳ در ارائهی اطلاعات موجب میشود تا کمی از پایانبندیِ شلختهی داستان دلخور شویم. با اینکه تدوین فیلم در ابتدای کار خوب و هوشمندانه به نظر میرسد، گویا مقصرِ اصلی پایانبندیِ شلختهای که میبینیم تدوینگر است؛ فردی که عملکردش در انتها بیشتر به چشم میآید.
فیلم احضار ۳ در عرصهی ماندگاری در تاریخ سینما، جایگاهی نداشته و جلوی فیلم کانجورینگ ۱ و ۲ رسما حرفی برای گفتن ندارد.
اینکه چرا پایان فیلم عجولانه است و چرا به ما اطلاعات درست داده نمیشود، ممکن است به دلیل حذف صحنههایی باشد که در خدمتِ داستانگویی بوده. یعنی حرف و حدیثهایی به میان آمده که بنا به صلاحدید تدوینگر و کارگردان از خط داستانی حذف شده. وگرنه توجیه دیگری ندارد که نزدیک به ۲ ساعت منتظر باشیم تا پاسخی بگیریم که چرا عاملِ مورد نظر دست به چنین کاری میزند. در نهایت هم پاسخ درخور و مفصلی را دریافت نکنیم. با این اوصاف پایان داستان، به آن اندازه هم فاجعه نیست و به شعور بیننده توهین نمیکند.
فیلم احضار ۳ در عرصهی ماندگاری در تاریخ سینما، جایگاهی نداشته و جلوی فیلم کانجورینگ ۱ و ۲ رسما حرفی برای گفتن ندارد. از این بابت میگوییم که رسالتش یعنی ترساندن مخاطب را به بهترین شکل ممکن انجام نمیدهد. ترساندن یک فرد غریبه، کار تقریبا راحتی است ولو بر اینکه از یک قاب دوربین انجام شود. با این حال پس از این همه سال و اکران فیلمهای متعدد در ژانر وحشت، بحثْ دیگر سرِ ترسیدن یا نترسیدن مخاطب نیست. بحث سر این موضوع خلاصه میشود که تا چه اندازه این حس ترس در وجود بیننده جا خوش میکند. در غیر این صورت با چهار فقره جامپ اسکر و ترساندنهای ناگهانی، فیلمساز کارش را انجام داده و به هدفش به راحتی خواهد رسید.
دو متغیر «شدت ترس» و «ماندگاری حس ترس» در فیلم احضار ۳ در سطح ایدهآلی قرار ندارند. مهمترین دلیل در این موضوع خلاصه میشود که طولِ صحنههای تعلیق به شدت کوتاه و از طرفی سکانسهای تعلیق همانطور که گفته شده اکثرا قابل پیشبینی است. ماندگاریِ حس ترس نیز زمانی افزایش مییابد که بیننده نتواند عامل مورد نظر را دیده یا درک کند. اصولا انسان از چیزی که نمیتواند ببیند یا بفهمد، وحشت خواهد کرد؛ نه یک موجودِ گندهبکی که در مردهشور خانه به سمتش روانه میشود. بیننده شاید در لحظه بترسد اما در بلندمدت خبری از این حس نیست چون دلیلِ حسش را کاملا میشناسد.
فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It به کارگردانی مایکل چاوز، حاصلِ فرمول دستکاری شدهی جیمز وان است؛ کارگردانی که دو فیلم قبلی احضار را به درستی کارگردانی کرده بود. فیلم احضار ۳ به هر طریقی شده همچنان توان ترساندن و صد البته سرگرم کردن مخاطبش را دارد. با این اوصاف این فیلم در مقایسه با دو فیلم قبلی کانجورینگ، حرف خاصی برای گفتن ندارد.
- مقدمهی هیجانی و طوفانی
- استفاده درست از افکتهای صوتی
- ایفای نقش بازیگران اصلی و فرعی
- روایت سرگرمکننده
- استفادهی درست از نورپردازی
- اولین معمای داستان زودتر از موعد لو میرود
- اشکالات تدوین در انتهای کار مشهود است
- نپرداختن به شخصیتهای کاستنر و دخترش
- سکانسهای ترسناکِ اغلب قابل پیشبینی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید