فیلم The Devil All the Time اخیرا از شبکهی نتفلیکس پخش شده و قصهای را تعریف میکند که قدرت اثرگذاریاش روی مخاطب در حد و اندازهای هست که آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
فیلم شیطان تماموقت اقتباسی به نسبت وفادار از رمانی به همین نام به قلم دانلد رِی پولاک است که از چند خط پیرنگ بهره میبرد. با این اوصاف قصه حول محور شخصیتی به اسم آروین راسل میگردد و راویِ قصه، در اکثر اوقات، داستان این شخصیت را از زمان کودکی تا بزرگسالی روایت میکند؛ داستانی که تماشاگر به احتمال قطع به یقین دلش نمیخواهد حتی یک اپسیلون از اتفاقات فیلم برای خود یا خانوادهاش رخ دهد. آنتونیو کمپوس، کارگردانی و فیلمنامهنویسی این فیلم را برعهده داشته و در این فیلم ستارههای سرشناسی مثل تام هالند، رابرت پتینسون و همچنین بیل اسکاشگورد جلوی دوربین بازی کردهاند، اما آیا میتوان فیلم را یک اثر استثنایی و ماندگار در ژانر جنایی و تریلر قلمداد کرد؟
کارگردان در فیلم شیطان تماموقت نهایت زورش را به کار گرفته تا روایت رئالیستی و واقعگرایانهی فیلم به رمان وفادار باشد، اما کل داستان توسط یک راویِ ناشناس تعریف میشود؛ راویای که بد نیست بدانید صداگذارش همان نویسندهی رمان اصلی است که در پروژهی فیلم سینمایی نیز حضور دارد. فیلم در ابتدا با مقدمهای سوالبرانگیز شروع میشود، اما آیا مخاطب میتواند به راوی قصه در شرح ماجرا اعتماد کند؟ این مورد یکی از دلایلی است که حس کنجکاوی مخاطب بهدرستی برانگیخته میشود و این سوال برای بیننده پیش میآید که آیا میتواند کنش و واکنشهای داستانی را هضم کند و سوال بعدی اینکه آیا مخاطب قرار است دربارهی کل داستان فیلم قضاوت کند یا قصد بر اینست که راوی نظر خودش را به بیننده القا – بخوانید تحمیل – کند. از آنجایی که نظر و دیدگاه راوی تا حدود بهسزایی خنثی است و علنا راوی به تجربهی بیننده کمکی نمیکند، بهتر بود که فرم و قالب روایت داستان، بدون راوی پایهریزی میشد. حداقل به این شکل، حسِ واقعگرایانهی داستان به مراتب بیشتر از زمانی است که فردی غریبه، داستان را روایت میکند. جدا از این موارد، فیلم شیطان تماموقت صرفا اثری کلیشهای برای تعریف یک قصهی جنایی تکراری نیست. شیطان تماموقت در طول مدت قصهاش با جسارت به مفاهیم مذهبی و بافت فکری جامعهی شهرهای کوچک کنایه میزند.
کنایه زدنهای داستان شیطان تمام وقت به مذهب در شهرهای کوچک، نه آنچنان سطحی است که بیننده متوجهاش نشود و نه آنچنان پررنگ که فیلم، مخاطب را به اصطلاح پس بزند
کنایه زدنهای داستان شیطان تمام وقت به مذهب در شهرهای کوچک، نه آنچنان سطحی است که بیننده متوجهاش نشود و نه آنچنان پررنگ که فیلم، مخاطب را به اصطلاح پس بزند. بیننده بهواسطهی چند خط پیرنگ، با مغزهای کوچک زنگزدهای روبهرو میشود که باطنشان درست ۱۸۰ درجه خلاف آن چیزی است که در ظاهر هستند. دوربین کارگردان در ابتدا این تغییرات را نمیتواند نشان دهد، چون که کارگردان صرفا میخواهد بیننده سریعتر به نقطهی درست ماجرا برسد؛ نقطهای که میتوان آن را مبدا و سرآغاز اصلی داستان فیلم The Devil All the Time دانست. شاید به این دلیل که در بیست الی سی دقیقهی ابتدایی فیلم، بیننده درگیریهای زیادی با خود پیدا میکند که اصلا قصه دربارهی کدام شخصیت است و مخاطب رسما توان حلاجی کردن وقایع را ندارد. راوی نیز در ابتدای فیلم، اطلاعاتی در اختیار بیننده قرار میدهد که یا به کارش در آن لحظه نمیآید یا آنقدر کلی است که طرف به شدت نیاز پیدا میکند که فیلمساز توضیحی در این راستا به او ارائه دهد؛ کارگردان این کار را انجام میدهد اما نه در آن زمان که بیننده دلش میخواهد و مشتاق است که از تمام زیر و بم داستانی اطلاعاتی جامع به دست بیاورد. فیلمساز مصلحت کار را در این میبیند که مخاطب باید چند برداشت تحمل کند و ذهنش دربارهی اتفاقاتِ چند لحظهی قبل به فکر فرو برود. البته آنتونیو کامپوس به مخاطبش به هیچ وجه باج نمیدهد و برای مثال اتفاقی که برای مادر آروین در ابتدای داستان میافتد، بیننده صرفا به کلیات موضوع پی میبرد و چند سکانس میگذرد تا بالاخره فیلمساز مجدد به بینندهاش یادآوری میکند که چنین اتفاقی قبلا افتاده و حال نوبت این است که تو بدانی دقیقا چه حادثهای رقم خورده است.
شخصیتها به جز آروین، ویلارد و حتی سندی تکلیفشان کامل مشخص است و بیننده نیز پس از مدت زمانی هر چند کوتاه متوجه میشود که کاراکترهای دنیای فیلم با خودشان چند چند هستند. حد وسطی برای شخصیتها به جز سه کاراکتری که اشاره شد، نه تعریف میشود و نه حس. این مقوله البته تقصیر کارگردان و سناریونویس این پروژه نیست. قصه اینگونه به صورت اورجینال نوشته شده که در فیلم The Devil All the Time هیچ شخصیت مثبتی وجود ندارد و در واقع نویسندهی رمان دیدگاهی به این صورت داشته که یک انسان، چه با گرایش مذهب و چه بدون مذهب، تابع قوانین و نیازهای فیزیولوژیک بدنش است و اگر یک انسان در شرایطی سخت قرار گیرد یا اتفاق بدی برای عزیزانش بیفتد، احتمال اینکه این فرد بختبرگشته دست به انجام کارهایی بزند که از دید قانون، یک بزه و خلاف است بسیار زیاد خواهد بود. در حقیقت نام فیلم (شیطان تماموقت)، اشارهای است به همین طرز تفکر که اصلا واژهای به اسم فرشته در دنیای واقعی فیلم نه معنی پیدا کرده و نه کسی میتواند به این سمت و سو با اختیار خودش پیش برود. کارگردان فیلم، معنا و مفهوم مندرج در رمان را گرفته، درصد اغراقش را به شدت بالا برده و در نهایت تحویل مخاطب سینما میدهد. آیا هدف این بوده که بینندهی فیلم قادر باشد تا بزه و خلاف را در جامعه ریشهیابی کند؟ اگر به ریشهیابی بود پس چرا میزان اغراق در این فیلم به شدت زیاد حس شد؟ یافتن فردی که در این فیلم معصیتی نکرده کار بسیار سختی است، اما دوربینِ فیلمساز نیز عمده توجهها را به سمت اعمال قبیح خلافکاران فیلم میبرد. با توجه به پایان فیلم و گفتوگوهای پایانی دو شخصیت انتهایی داستان شیطان تماموقت، این موضوع به صورت مستقیم، و نه غیرمستقیم نتیجه گرفته میشود که اگر مثل دنیای وسترن، فرد صلاح ببیند که برای انتقام باید جان فرد دیگری را بگیرد، این اتفاق هم منطقی است و هم از طرفی دیگر نمیتوان به آن خرده گرفت. کارگردان موفق میشود در طول مدت ۲ ساعت و خردهای فیلم کاری کند که ما با آروین راسل، احساس همذاتپنداری کنیم و حال و روز او را درک کنیم. کارگردان رسما و با زبانِ بیزبانی هم ذاتِ اصلی بشری را نشان میدهد و هم بهواسطهی دیالوگها با بیننده صحبت میکند که ذات انسانی تا چه اندازه میتواند پلید باشد. شاید تفاوت اصلی رمان شیطان تماموقت با فیلمش در این موضوع است که ما به عنوان مخاطب فیلم میپذیریم که این پلیدی در واقع چیز بدی نیست و جزئی از وجودمان است و خبری از یک محرکهی خارجی و ماورایی به اسم شیطان نیست. در اواسط فیلم هم شما میتوانید بفهمید که چرا اسم این ماجرا، شیطان تماموقت است. از دید نویسندهی فیلم و نه راوی، ما همگی شیطان هستیم و تنها در زمان و مکان درست، روی و خصلت اصلی خودمان را در جامعه به نمایش میکشیم. این نمایشهای شیطانی را بارها و بارها در طول مدت فیلم تماشا میکنیم و با توجه به پایانبندی فیلم و ورود شخصیتی کاملا جدید و صد البته غریبه به داستان، میتوان این موضوع را به کل دنیای ذهنی نویسندهی داستان تعمیم دهیم که تمامی انسانها، مثل هم هستند؛ فارغ از مفاهیم و گرایشهای مذهبی.
فیلم The Devil All the Time ایراداتی دارد ولی این نقصها به اندازهای نیست که به معضلی جدی برای شما تبدیل شوند. اگر دلتان میخواهد یک قصهی جنایی را ببینید که از طرفی مفاهیم مذهبی را نیز به چالش بکشد، فیلم شیطان تماموقت را از دست ندهید. البته پیش از شروع فیلم، باید به خودتان قول دهید بیست الی سی دقیقهی خستهکنندهی ابتدایی فیلم را تحمل میکنید.
- قصهی جذاب و واقعگرایانهی فیلم
- جسارت فیلم در به چالش کشیدن بافت فکری مردم شهرهای کوچک
- به چالش کشیده شدن مفاهیم مذهبی
- تدوین هوشمندانهی فیلم که در راستای ارضای حس کنجکاوی مخاطب است
- اثری قابل ستایش از دو جنبهی جامعهشناسی و روانشناسی
- وجود راوی در فیلم کارکردی ندارد
- مقدمهی جسته و گریختهی فیلم
- اغراقآمیز و پررنگ بودن «شر» در فیلم با اصل واقعگرایانهی داستان فیلم منافات دارد
- فیلم، فعالیتهای خلاف و بزه را در جامعه ناخودآگاه ترویج میدهد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید