فیلم The Dig به کارگردانی سایمون استون با بازی کری مولیگان و رالف فاینس اقتباسی از رمانی با همین نام، در سال ۲۰۲۱ توسط نتفلیکس منتشر شد. فیلم «حفاری» با اینکه با نظرات مثبت منتقدان همراه بود اما تا به حال نتوانسته در فصل جوایز اعتبار خاصی کسب کند.
فیلم The Dig در بستر درام آرام و دلپذیرش، بدون نیاز به پیچدگیهای تصویری و روایتی چندوجهی، به راحتی میتوانست از قدرتمندترین فیلمهای سال شود. تلفیق آرامش قبل از طوفان، پیش از پیوستن انگلستان به جنگ جهانی دوم، در پس زمینهای از رنگهای گرم و بستر تماتیک مرگ، جاودانگی و زندگی اینقدر کشش و زیبایی در خودش داشت که نیازی به این همه خرده داستانهای فرعی و بیمایه نباشد. داستان فیلم The Dig هر ضربهای که میخورد از بدنهی اصلی ریسمان ساختارمندش نیست بلکه به واسطهی اتصال طنابهایی بی ربط و اضافی به خط اصلی داستان داستان است. از انتها شروع میکنیم. با فراموش کردن خیلی از خرده پیرنگهای فیلم، میتوان سکانس حضور ادیت پریتی (با بازی کری مولیگان)، پسرش و بازیل براونِ حفار (با بازی رالف فاینس) در کشتی به جا مانده از قرنها پیش، دوران آنگلوساکسونها را از بدیعترین تصاویر خلق شده در سال جاری دانست. اما چرا اینگونه نشد؟ چرا این سکانس با وجود برخورداری از پتانسیل بالا چه در اجرای بازیگران و چه در درام صحنهای، نتواست به قدر کافی احساسات ما را درگیر جریان خلق شده کند؟
در کشتی دفن شدهای باقی مانده از آرامگاه احتمالا انسانی بزرگ، زنی در آستانهی مرگ به همراه مردی که در رابطهای عجیب دلبستهی هم شدهاند، قرار دارند و در شبی پر ستاره پسر زن، بی اطلاع از حال وخیم مادر، او هم دلبسته به مرد تازه وارد، روی سکان کشتی خیال بافی میکند. حفاری مرد انگار نه در دل خاک برای کشف بقایای یک اثر ارزشمند که انگار در عمق جان خانوادهی دو نفرهی آنها کند و کاو کرده. کشف این کشتی و قرار گرفتن این سه شخصیت در دل آن به همراه تلفیقی از سکوت و آرامش دائمی فیلم، استعارهی از مبارزهی مرگ، زندگی و جاودانگی و از زیباترین تصاویر سال است اما تبدیل به سینما نمیشود. اصل اساسی انسجام در قصه رعایت نشده. نیمهی عمدهی داستان و تقریبا تمام خرده پیرنگهای دیگر در جهت حفظ کلیت فیلم The Dig نیستند. هر کدام از قصهها، چه رابطهی از نفس افتادهی دختر جوان با نقش آفرینی لیلی جیمز و همسرش که در ادامهاش رابطهعاشقانهی این دختر سرخورده با یکی از اعضای تیم حفاری رخ میدهد و چه در ارتباط بازیل بروان و همسرش، که واقعا عنصری اضافه در فیلم است. تمام این قصهها در کنار چندین روایت دیگر در فیلم بیشتر حالتی مینی سریال گونه به داستان بخشیدهاند و از سینما خروج کردهاند.
تلفیق آرامش قبل از طوفان، پیش از پیوستن انگلستان به جنگ جهانی دوم، در پس زمینهای از رنگهای گرم و بستر تماتیک مرگ، جاودانگی و زندگی اینقدر کشش و زیبایی در خودش داشت که نیازی به این همه خرده داستانهای فرعی و بیمایه نباشد
مشکل این است که مثلا با حذف هر یک از خرده داستانهای توصیف شده هیچ تفاوتی در بقیه داستانها ایجاد نمیشود و جای تاسف دارد که فیلمنامهنویسان به جای پر و بال دادن به بدنهی اصلی، ماجرای حفاری برای بیرون کشیدن کشتی و رابطهی بازیل و خانم پریتی، دستآویز چندین قصهی فرعی نامرتبط شدند تا بی ذوقی خودشان را عیان کنند. این اتفاق باعث گم شدن مسیر کارگردان نیز شده. در فصلهای حفاری، کارگردان نمیداند دکوپاژ و میزانسن چیدنش باید در خدمت کدام قصه باشد، به کدام پس زمینهی داستانی باید بیشتر اهمیت بدهد و کدام شخصیتها باید در متن و کدام یک باید در حاشیه باشند. فیلمنامهنویس اشتباهات خود را فقط محدود به ورود خرده پیرنگهای فرعی نکرده. مویرا بوفینی در این مقام برای تاکید روی جریان سیال مرگ، زندگی و جاودانگی در اثر، روی چیزهایی دست گذاشته که ارزش اثر را به شدت فرو کاستهاند. سقوط هواپیمای انگلیسی و تلاش شخصیتها برای نجات او نه تنها شعاری از آب درآمده که حتی فاقد ارزش هنری و سینمایی شده است.
بازیگران اما، اگر حضورشان را مستقل از کل داستان در هر جهتی که بازی میکنند بررسی کنیم، روان و درست بازی کردهاند. بازی کری مولیگان با اینکه از فیلم دیگر امسالش یعنی Promosing Young Woman عقبتر از است اما در کنار رالف فاینس دو ستارهی درخشان فیلم هستند و رابطهی غریب آنها، رد و بدل شدن نگاههای ریز و جوابهای از سر صداقت و مهربانی و یا حتی شوقی پنهان که در پس چهرهی هرکدام پیش از ملاقات دیگری نهفته است، از جذابیتهای فیلم است و باعث میشود یکبار صرف وقت برای تماشای آن بیهوده نباشد.
فیلم The Dig حاصل کم تجربگی در پرداخت یکی از دراماتیکترین داستانهای سالهای اخیر است. قصهای که خودش به تنهایی اینقدر پتانسیل داشت تا بتواند از بهترین فیلمهای سال شود اما به قدر کفایت به آن توجه نشد و با دست اندازیهای اضافی، ما را دچار یاس کرد. فیلمی که یادمان داد اگر به پیرنگ اصلی اعتماد نداشته باشیم، عواقبت ناامیدکنندهای فیلممان را در بر میگیرد.
فیلم The Dig به راحتی میتوانست از بهترین فیلمهای سال باشد. داستانی با درامی درگیرکننده که اینقدر شاخ و برگ اضافی به تنهاش افزود شد که نتوانست بار فیلمی اصیل بودن را به دوش بکشد و تبدیل به تلاشی از دست رفته شد.
- بازی روان بازیگران
- اجرای قدرتمند برخی از سکانسها
- گم شدن خط اصلی داستان در خرده پیرنگها
- وجود شخصیتهای اضافی
- بهرهگیری از اتفاقاتی نخنما شده برای ایجاد کشش
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید