سریال The Falcon and the Winter Soldier پس از شش هفته سرانجام به مقصد خود رسید؛ سریالی که سعی دارد با اضافه کردن چاشنی ضد-نژادپرستانه به هستهی داستانی خود، به اثری متفاوت و تاثیرگذار تبدیل شود، اما در نهایت در انجام این مهم شکست میخورد. در نقد سریال The Falcon and the Winter Soldier به این موضوع خواهیم پرداخت که چرا سریال جدید مارول جایی در خاطرات خوش طرفداران دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe/MCU) ندارد.
سریال The Falcon and the Winter Soldier که دومین پروژهی فاز چهارم دنیای سینمایی مارول است، بر خط داستانی کاپیتان آمریکا و دنیای پسا-ثانوسی مارول متمرکز میشود؛ فالکون، سرباز زمستان و کسانی که به نحوی با «استیو راجرز» در ارتباط بودند. اگر فیلم Avengers: Endgame را تماشا کردید و برایتان سوال شد چه اتفاقی پس از بازنشستگی «استیو راجرز» خواهد افتاد، این سریال برای پاسخ به این دسته از سوالهایتان ساخته شده است؛ یا حداقل قرار بود اینطور باشد! سریال «فالکون و سرباز زمستان» در میانهی راه تولیدش به دلیل شیوع ویروس کرونا با مشکلات زیادی روبهرو شد که بازنویسی فیلمنامهی سریال، از مهمترینشان بود؛ اتفاقی که تاثیرش در کیفیت اثر نهایی بهوضوح نمایان است. همانطور که در ادامه بهصورت کامل به آن خواهیم پرداخت، این تاثیر منفی بهحدی خود را نشان میدهد که وقتی تیتراژ پایانی قسمت آخر سریال The Falcon and the Winter Soldier فرا میرسد، متوجه میشویم اصلیترین ویلن سریال چیزی نیست جز ویروس کرونا!
سریال The Falcon and the Winter Soldier به کلی با آنچه در سریال WandaVision شاهد بودیم فرق دارد. هرچقدر در سریال «وانداویژن» با جادو و جادوگر سر و کار داشتیم، در سریال «فالکون و سرباز زمستان» با انسان و مفاهیم انسانی مواجهیم؛ از سیاست گرفته تا دغدغههایی که تنها انسانهای کرهی زمین با آنها دست و پنجه نرم میکنند. تفاوت این دو سریال در محتوا خلاصه نمیشود و از دیدگاه فنی نیز فرقهای زیادی با یکدیگر دارند. یکی از انتقاداتی که به سریال WandaVision میشد، روند کند و حوصلهسربر قسمتهای نخست سریال بود. در سریال The Falcon and the Winter Soldier این قضیه تا حد زیادی متفاوت است. این سریال از همان نخستین دقایق با سریعترین ریتم ممکن شروع میشود و اکشن جذاب آن حتی فرصت نفس کشیدن هم به ما نمیدهد؛ نکتهای تا قسمت پایانی هم صادق است. آنچه پس از تماشای سریال به یقین میتوان گفت، این است که «فالکون و سرباز زمستان» حداقل از منظر اکشن و جلوههای ویژه، در حد و حدود فیلمهای بزرگ مارول خودنمایی میکند.
آنچه پس از تماشای سریال The Falcon and the Winter Soldier به یقین میتوان گفت، این است که این سریال حداقل از منظر اکشن و جلوههای ویژه، در حد و حدود فیلمهای بزرگ دنیای سینمایی مارول خودنمایی میکند
روایت داستان در جدیدترین سریال مارول به چند بخش تقسیم میشود؛ فالکون، سرباز زمستان و گروهی تروریستی به نام فلگ اسمشرز (Flag Smashers) که بهظاهر نقش ویلن اصلی داستان را دارد. فالکون پس از بازنشسته شدن «استیو راجرز» از مقام کاپیتان آمریکا، تنهاتر از همیشه در حال خدمترسانی به نیروی هوایی ارتش آمریکاست، سرباز زمستان در حال ریکاوری روحی از اقدامات تلخ گذشتهی خود است و گروه فلگ اسمشرز نیز که باور دارد دنیا پس از بلیپ (زمانی که نصف جمعیت دنیا پس از بشکن ثانوس به خاکستر تبدیل شد) به جای بهتری تبدیل شده بود، در صدد متحد کردن مردم دنیاست. این دسته از مردم عقیده دارند هیچ حد و مرزی بین کشورهای دنیا نباید باشد و خون هیچکس، رنگیتر از دیگری نیست.
در نخستین قسمتهای سریال، «سم ویلسون» و «باکی بارنز» در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات شخصی خود هستند. فالکون از سپری که از «استیو راجرز» برایش به ارث رسیده میگذرد تا به مسائل خانوادگیاش بپردازد. سرباز زمستان نیز که زمانی یک ماشین قتاله بوده و تعداد زیادی انسان بیگناه را به قتل رسانده، از اقدامات گذشتهاش در حال زجر دیدن است. او با مراجعه به روانپزشک به فکر بهبودی و پاک کردن این حس گناه همیشگی است. چیزی که «فالکون و سرباز زمستان» را با دیگر آثار مارول متمایز میکند، زمینی بودن آن است. این سریال از جنس مردم است. مشکلات ستارههای اصلی سریال از آن دسته مشکلات ماورایی نیستند که تنها سوپرهیروها با آنان درگیر میشوند. هرکدام از ما نیز ممکن است با چالشهایی که برای این دو نفر ایجاد میشود، مواجه شویم. دلیل این نکته هم این است که فالکون و سرباز زمستان بیش از آنکه سوپرهیرو باشند، هیرو هستند و از دل مردم عادی نمایان شدند. خط داستانی تاثیرگذار این دو شخصیت، در کنار شیمی بسیار خوبی که با هم برقرار میکنند، تیم دونفرهی فالکون و سرباز زمستان را به یکی از بهترین زوجهای سوپرهیرویی مارول تبدیل میکند.
چیزی که سریال The Falcon and the Winter Soldier را با دیگر آثار مارول متمایز میکند، زمینی بودن آن است
شخصیتپردازی این دو هیروی سریال The Falcon and the Winter Soldier به کمک شخصیتهای مکمل نزدیکشان تکمیل میشود؛ از «سارا ویلسون» گرفته تا «یوری ناکاجیما»، هر یک به خوبی با ایفای نقش کافی و بهجایشان، به شخصیتهای اصلی سریال عمق میبخشند. فرض کنید به مدت پنج سال به خاکستر تبدیل شدید و پس از این همه سال دوباره احیا شوید. چه اتفاقی برایتان میفتد؟ چه چیزهاییتان تحتتاثیر این اتفاق بزرگ قرار میگیرد؟ آیا هنوز هم میتوانید مثل یک شهروند عادی از بانک وام بگیرید؟ وظیفهی پاسخ به این سوالات بیننده، بر عهدهی شخصیتهای مکمل است. خواهر «سم ویلسون»، «سارا»، به خوبی ما را به دنیای سریال متصل میکند. حتی میتوان گفت نزدیکترین شخصیت سریال به بیننده، «سارا ویلسون» است. او در سریال وظیفه دارد تا بیننده را با مشکلاتی که پس از بلیپ برای یک فرد عادی در جامعه ممکن است بیفتد، آشنا کند؛ کاری که به بهترین شکل از پسش برمیآید.
قطار تعریف و تمجید از سریال اینجا به پایان مسیرش میرسد. مشکل سریال The Falcon and the Winter Soldier از جایی شروع میشود که مخاطب از آن انتظار یک فیلمنامهی منسجم دارد. در این سریال، نویسنده هروقت که بخواهد شخصیتی را تبدیل به آنتاگونیست میکند و هر وقت که نخواهد، پروتاگونیست. بهنظر میرسد هرجا روایت داستان به مشکل خورده، نویسنده با تغییر کاربری دادن شخصیتهایش، نگارش فیلمنامه را برای خود هموار کرده تا به اصطلاح پیچش داستانی بهوجود آورد.
بازی تحسنآمیز «وایت راسل» در نقش «جان واکر» شاید تنها نکتهی مثبت این شخصیت باشد که در پایان فدای خط داستانی آشفتهاش میشود
برای مثال، اعضای گروه فلگ اسمشرز در یک قسمت شخصیتهای خوبی هستند که انگار تنها نیاز به یک مشاور خوب دارند تا سر عقل بیایند و در قسمتی دیگر، موجوداتی بیدلیل و منطق هستند که تنها نیاز به توجه دارند و فقط میخواهند آدم بکشند. نویسنده هرگز برای مخاطب این موضوع را با دلیل و مدرک توجیح نمیکند تا پلی برای ارتباط برقرار کردن با شخصیتهای منفی برایش ساخته شود. یا در قسمت پایانی، شخصیت «کارلی» که رهبر گروه فلگ اسمشرز است، تا آخرین لحظات ویلن بیچون و چرای داستان است که قصد کشتن فالکون را دارد، در صورتی که در کسری از ثانیه، پس از مرگ از فالکون عذرخواهی میکند و مثلا به رستگاری میرسد. متاسفانه اعضای گروه فلگ اسمشرز تنها کسانی نیستند که از شخصیتپردازی ضعیف ضربه میخورند. «جان واکر»، کاپیتان آمریکای منتخب دولت آمریکا نیز چنین اتفاقی برایش میفتد. «جان واکر» در یک قسمت قهرمانی ملی است که چندین و چند مدال افتخار کسب کرده و در قسمتی دیگر، فردی بیتدبیر و جوگیر است که تنها میخواهد کاپیتان آمریکا صدا زده شود. در آخرین قسمت هم اصلا معلوم نیست خط داستانی این شخصیت به کجا میرسد و فیلمنامه تصویر صحیحی از عمق شخصیت «جان واکر» ارائه نمیکند. بازی تحسنآمیز «وایت راسل» در نقش «جان واکر» شاید تنها نکتهی مثبت این شخصیت باشد که در پایان فدای خط داستانی آشفتهاش میشود.
در بخشی از داستان، «جان واکر» به خاطر کشتن یک تروریست توسط مردم سرزنش و از سوی دولت آمریکا خلع لباس میشود؛ در حالی که «سم ویلسون» یا همان فالکون، در همان نخستین سکانسهای سریال نزدیک به ده نفر را به قتل میرساند تا صرفا یک نفر را نجات دهد. حتی «استیو راجرز» که اکنون به اسطورهای جاویدان در تاریخ آمریکا تبدیل شده، سابقهی قتل چیزی حدود ۱۵۰ نفر را در کارنامه دارد. پس چطور میشود کسی که اینقدر برای مردم آمریکا مقدس است، اجازهی کشتن این همه آدم را دارد و تبرئه میشود، اما جایگزینش برای کشتن یک تروریست مورد حمله قرار میگیرد و خط داستانیاش عوض میشود؟
نکتهای که بیش از همه به سریال The Falcon and the Winter Soldier ضربه میزند، عجله در ساخت آن است. ایجاد چنین پیچشهای داستانی که در آن ماهیت یک شخصیت تغییر میکند، نیازمند ساعتها برنامهریزی و مقدمهچینی است؛ بماند که از این تکنیک هم باید خیلی کم و به ندرت استفاده کرد، نه برای تک تک ویلنهای داستان. در تمام تصمیمات شخصیتهای منفی سریال، ناهماهنگی و عجلهی سازندگان سریال مشخص است. آنتاگونیستهای سریال هیچ عمقی ندارند. بعید میدانم چند ماه دیگر کسی چیزی از «کارلی» و دوستان ابرسربازش به یاد داشته باشد. عجله در جمعبندی سریال بهقدری واضح است که انگار مارول از تیم سازندگی سریال خواسته تا هرطور شده «سم ویلسون» را به کاپیتان آمریکا تبدیل کنند تا در پروژههای آتی دنیای سینمایی مارول، نقش کاپیتان آمریکا خالی نماند. نتیجه، سریالی با فیلمنامهای آشفته شده که اکشن جذاب و بازی خوب بازیگرانش، آن را تا حدودی قابل تماشا میکند. با وجود این، متاسفانه به عنوان یک طرفدار دنیای سینمایی مارول باید بگویم این سریال اصلا آن سریالی نیست که فکرتان را یک هفته تا قسمت بعدی به خود مشغول کند و احتمالا مدتی پس از پایانش هم از ذهنتان فراموش خواهد شد.
سریال The Falcon and the Winter Soldier اثری فراموششدنی است که تماشایش چیزی از شما کم و زیاد نخواهد کرد. فیلمنامهی آشفته و شعارزدهی سریال، نه تنها جای خالی کاپیتان آمریکا را برایمان پر نمیکند، بلکه باعث میشود بیش از پیش جای خالیاش در دنیای سینمایی مارول حس شود. با این وجود، اگر از طرفداران مارول باشید، به لطف اکشن فوقالعادهی سریال حداقل برای چند ساعتی هم که شده با تماشایش سرگرم خواهید شد.
- عملکرد خوب بازیگران
- تعامل خوب بین فالکون و سرباز زمستان
- پرداخت قوی به پروتاگونیستهای داستان
- اکشن خیرهکننده
- فیلمنامهی شعارزده
- داستان عادی و تکراری
- پرداخت ضعیف به آنتاگونیستهای داستان
- اشاره نکردن به سرنوشت کاپیتان آمریکا
- موسیقی متن نه چندان شنیدنی
- پایانبندی شتابزده
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید